این بِچِه ی ما را چرا هر بار از لولوی اتمی می ترسانی؟ ما برایش کلی زحمت کشیده ایم تا جان بگیرد و بزرگ شود؛ نمی بینی چقدر از تو می ترسد؟ تا می گوییم پوتین، می رود یک گوشه کِز می کند و ما ناچاریم اسباب بازی های تانک و موشک برایش فراهم کنیم و پول توجیبی بیش تر بدهیم تا سرِ حال بشود. اینجا هم چون من هستم خود را در پناه می بیند؛ ولی ترس در جانش نشسته و به این آسانی بیرون نمی رود.
از زبانِ «ننه مِرکِل»: ب. الف. بزرگمهر چهارم مهر ماه ۱۴۰۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر