«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ دی ۱۰, یکشنبه

همبستگی بازنشستگان کرمانشاه با کارگران پولاد

درود بیکران به کارگران شجاع و آگاه فولاد خوزستان ، که با اتحاد و همبستگی خود نشان دادید که راه مبارزه با وضعیت فلاکت بار  موجود را که همبستگی و اتحاد یکپارجه علیه سیستمی است که بالاترین نرخ استثمار را به کارگران و سایر اقشار دستمزد بگیر تحمیل نموده، بخوبی می شناسید .

همانطور که همگی آگاهیم، در شرایطی که نیروی کار ایرانی به عنوان ارزانترین نیروی کار در منطقه شناخته می شود و سایر هموطنان ما هم با  شرایط بد معیشتی غیر قابل تحمل دست بگریبانند، متاسفانه هیج برنامه ای برای خروج از این وضعیت فلاکت بار در دستور کار حکومتگران و نهادهای قانونگذار و برنامه ریزان سیاست های کلان  اقتصادی کشور  در دستور کار قرار ندارد .لذا تنها راه پیش روی ما کارگران و بازنشستگان  به عنوان کل جامعه مزد بگیر ایران و در تمامیت خود،  ایستادگی یکپارجه و متحدانه در برابر این ظلم پایدار و کم سابقه است.

شما با ایستادگی در برابر اخراج همکارانتان، برای بازگشت آنها به سر کارهایشان نهایت تلاش‌تان را بکار گرفتید که خود این امر بیانگر  آگاهی و درک درست شما از  آسیبهایی است که بر سر راه مبارزات کارگران قرار دارد .

علیرغم هر نتیجه ای که از حرکت متحدانه اخیر شما در محیط کار و زیست تان بدست آمده باشد، اینکه نشان دادید تنها راه مقابله با وضع موجود ، مبارزه متحدانه و همبستگی است، خود در شرایط فعلی یک قدم به پیش و دستاوردی ارزشمند و الگویی خواهد بود برای سایر دستمزد بگیران در تمامی عرصه های تلاش و مبارزه اعم از کارخانه و مدرسه و دیگر محیط های کار  که در گوشه گوشه کشور بصورت روزانه در جریان است.

ما بعنوان اتحاد جمعی از بازنشستگان کرمانشاه در تمام رشته های کار و تولید ، اعمال هر گونه فشار در محیط های کار و زندگی بر کارگران و معلمان و سایر اقشار را محکوم می کنیم و از مبارزه شما در راه مطالبه گری وتلاش تا رسیدن به خواسته های عدالت خواهانه تان پشتیبانی وحمایت خود را اعلام می‌داریم و تا اخر در کنار شما و با شما خواهیم بود.

اتحاد بازنشستگان مطالبه گر کرمانشاه 

برگرفته از «تلگرام»    دهم دی ماه ۱۴۰۲



ننه ات، قربون اون بصیرتت بره؛ چشم نخوری ایشالا ... ـ بازپخشش

دوباره میدونُ خالی دیدی، کُس شعر سرِ هم کردی حاجی؟! از کدوم انقلاب حرف می زنی؟! اون خارکُسده که گفته بود: «اون ممه رُ لولو برد»، همین رُ می گفت دیگه. اینم یکی از میوه هاش! چشماتُ خوب وا کن، ببین! یا شاید خودتُ به خریّت می زنی؟! بعدِ این همه سال، می گی مبارزه با فساد سخته؟! ای ولله حاجی! ننه ات، قربون اون بصیرتت بره؛ چشم نخوری ایشالا ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۶

 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/02/blog-post_26.html

 

«اکنون که انقلاب در حال ورود به چهل سالگی خود است، اصول و مبانی، ثابت و پایدار مانده؛ اما از این درخت تناور و ریشه دار، میوه‌های نو به نو و جدید بروز کرده است.

...

هدف از عدالت اجتماعی، برداشتن فاصله های میان مردم است که البته در این زمینه کم‌کاری و عقب‌ماندگی داریم و آن کاری که باید انجام بگیرد، هنوز انجام نگرفته؛ ولی همه بدانند که ما از این سیاست اصولی صرف‌نظر نکرده‌ایم و با جدیت به‌دنبال آن هستیم.

...

مبارزه با ظلم و فساد بسیار سخت است و همانگونه که چند سال قبل گفتم، فساد همچون اژدهای هفت‌سر افسانه ها است که از بین بردن آن به راحتی امکان پذیر نیست؛ ولی حتماً باید انجام شود.

...

برخی کشورها تنها چیزی که دارند، پول است؛ اما از دین، اخلاق، عقل، توانایی و مهارت بی‌بهره‌اند ...»

گزیده ای از سخن سرایی «بصیرت العظما» در دیدار با گروهی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و قرارگاه پدافند هوایی ارتش به تاریخ ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۶، برگرفته از گزارش «مسوولان هر سه قوه باید به‌طور جدی با فساد مبارزه کنند»، «ایمنا» ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۶

چه نیایشی برای تان بکنم که خدا را خوش آید؟! ـ بازپخشش

چه نیایشی برای تان بکنم که خدا را خوش آید؟! مرده شور همه تان را ببرد که پسر دلبندم، پسر خدا را به چلیپا میخکوب و زجرکشش کردید. ..

ب. الف. بزرگمهر    ۳۰ آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/11/blog-post_75.html

زیرنویس تصویر:

Madonna della Salute prega per noi

بانوی نیایشگران برای ما نیایش می کند

هم دین شان را پاس می دارند و هم جهان پیرامون شان را ـ بازپخشش

هم دین شان را پاس می دارند و هم جهان پیرامون شان را

من و شما در این میان چکاره ایم؟!

ب. الف. بزرگمهر   سوم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_524.html



۱۴۰۲ دی ۹, شنبه

کارِ خدا بود! ـ بازپخشش

... از ناخودی ها و بیخودی ها گرفته تا حتا برادران خودی و نخودی، خاستگاه هر چیزی را در زمین می جویند و کم تر چشم به آسمان دارند

درباره ی خاستگاه بوی گندی که کمابیش همه ی تهران را فرا گرفت، گمانه زنی های گوناگون شد و سرانجام روشن شد که هیچکدام درست نمی گویند؛ تنی چند از کارشناسان نهادها گفتند از زباله است؛ ولی از کدام زباله و با چه گنجایشی چنان سترگ که این بو را پدید آورد و درصد آلاینده ها در هوای شهر را یکباره چندین و چند برابر کرد، چیزی نمی دانستند؛ کارشناسانی دیگر خاستگاه آن را از پساب شهری دانستند و باز هم دیگرانی آن را پیامد تراوش گاز از لوله ای ترکیده انگاشتند و سرانجام کسانی آن را با کنش های آتشفشانی دماوند هماوند دانستند و ناهمداستانی کسی که شاید «پدر آتشفشان شناسی ایران» باشد را برانگیختند که گفته بود:
«... من با بوی گوگرد آشنا هستم و بویی که هم اکنون در هوای تهران منتشر شده، ربطی به فعال شدن آتشفشان ندارد.» گویی تنها وی با بوی گوگرد آشناست! می دانید که در کشور ما بویژه پس از آمدن ولایت، توی سر سگ بزنید، پدر این یا آن رشته ی دانشورانه یا هنری و فنی می ریسد. مادر، تنها یکی داریم که آنهم «ننه خشکسالی» از آب درآمد. به هر رو، آن بوی گند، بسیاری از کارشناسان و پدران این یا آن رشته را بجان یکدیگر انداخت؛ ولی خاستگاه آن چون چیستانی بزرگ بر جای ماند. به همین شَوَند و بویژه با این پندار که نکند کار، زیر سرِ دشمن باشد، ناگزیر دست به دامن مقام مُعَظَّم رهبری شدیم که از دانشی گسترده در بسیاری زمینه های دانش و فن و هنر برخوردار و بویژه «دشمن شناسی» شان سرآمد همه است. ایشان با آنکه بیش تر با دشواری ها و چالش های کلان دست و پنجه نرم می کنند و کاری بکارِ چنین چالش های گذرا و ریز و شپشِ دشواری ها ندارند، ما را با آغوش باز پذیرفتند و پرسش های مان را پاسخ فرمودند که در زیر می آید. 

***

ـ بسم الله القاصم الجبارین! با عرض سلام و تَحیّت حضور رهبر عالیمقام و با سپاس از پذیرش مان! بیگمان، جریان این بوی بد که سراسر تهران را فرا گرفت و نگرانی هایی درباره ی فتنه ی دشمن برانگیخت، بگوش حضرتعالی رسیده یا شاید خدای ناکرده، بوی آن دماغ شما را نیز نواخته است. کارشناسان رشته های گوناگون، تاکنون گمانه های گوناگونی پیش کشیده اند که حتا اگر درست نیز باشند، جای باریک آن بو که از کجا برخاسته را روشن نمی کند. با بدیده گرفتن بصیرت جامع الاطرافی (همه سویه) که در شما سراغ داریم، خدمت رسیدیم و دست به نقد، دو سه پرسش در میان می نهیم:
پیش از همه، اینکه آیا چنین بوی ناگواری که سراسر شهر تهران را درنوردید، کار دشمن بود؟ و اگر چنین است، آماج دشمن از چنین کاری چه می تواند باشد؟! از این ها گذشته، اینهمه دَم و دستگاه های گوناگون دولتی نتوانسته اند، جای باریک این بو را بیابند و هر کدام چیزی می گویند که این نیز برای مردم کوچه و بازار از همه پرسش برانگیزتر شده و دلِ دشمن را شاد می کند. حضرتعالی چه فکر می کنید؟

ـ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم وَ به نستعین! ما هر سه پرسش شما را یکجا پاسخ می دهیم تا انشاء الله مساله حل شود و پرسشی بر جای نماند. خوب! اگر پرسشی ماند، بپرسید.

برخلاف همیشه که فتنه های دشمن در کار بود و کار دست برادران مسوول می داد، این بار، کار دشمن نبود؛ کار خدا بود. برای همین است که هر چه در زمین دنبال آن می گردند، چیزی نمی یابند و این یک اشکال بزرگی است. ما چهل سال آزگار همه را به امور آسمانی دعوت کردیم و از بس گفتیم، زبان مان مو درآورد. با این همه از ناخودی ها و بیخودی ها گرفته تا حتا برادران خودی و نخودی، خاستگاه هر چیزی را در زمین می جویند و کم تر چشم به آسمان دارند. بله! خدا بود که گوزید ... (در اینجا یکی از خبرنگاران جوان تر که از پاسخ «مُعَظَّمَ لّه» جا خورده، ناخودآگاه به میان سخن وی می دود.)

ـ ببخشید! یعنی می فرمایید که خدا هم چون ما آدم ها ...

مُعَظَّمَ لّه که هنوز چانه اش گرم نشده، سخنش بریده شده نیز نمی گذارد تا جوانک که نمی داند دنباله ی سخن را چگونه پی گیرد که زشت نباشد، سخنش را بپایان برساند و بکمکش می شتابد:
ـ بعله! خدا هم چون ما آدم ها دست و پا و چشم و گوش و سر دارد؛ کون هم دارد و همه ی کارهایی که ما آدم ها می کنیم را نیز به انجام می رساند. بیگمان شگفت زده شده اید؟! (اینک، دیگر آن چند خبرنگار سراپا گوشند و جیک شان در نمی آید.) به قرآن و احادیت صدر اسلام بنگرید. معراج رفتن پیامبر عظیم الشّان مان را بیاد بیاورید؛ همگی گواهند که خدا مانند خود ما آدم ها و البته از جنس نرینه است؛ برای همین گفته شده که آدمی را چون «اشرف مخلوقات» از روی خود ساخت و به وی روح و روان بخشید؛ برای همین گفته می شود که نَفَس خدایی در تک تک آدم ها هست. خوب! پیامبر در آن معراج به پرده ای اشاره کرد که میان وی و خدا حائل بود؛ حالا بود یا نبود هم به ما ربطی ندارد. ما باید فرض کنیم که بود؛ وگرنه، پیامبر بزرگوارمان در بازگشت از معراج ناچار می شد برای هر عرب کون نشوری درباره ی شکل و شمایل خدا و طول و عرض تخت عرش و اینا توضیح بدهد. آن پرده، مانعی برای چنان توضیحاتی شد؛ وگرنه، سردرگمی عجیب و غریبی در میان پیروان پدید می آورد. پیامبر اسلام زیرک نیز بود. این چیزهایی که جسمیت خدا از وی گرفته شد و وی به جایی بسیار دورتر از جای پیشین که کمی بالای همین ابرها بود جابجا شد، اگر نگویم همه، بخش عمده ای از آن، دستپخت پیروان ایرانی آن حضرت بود که به دین نخستین، جامه ای فلسفی و دانشورانه پوشاندند و خدا و عرش خدا را به آسمان دسترس ناپذیر هفتم بردند. برای همین به همه تاکید می کردند که نباید به ذات خدا اندیشید و این کار کُفر است. بسیاری از نیاکان اندیشمند خودمان که شاید نوادگان مُغ های پیشین ایران بودند، منظور دیگری نیز از این کار داشتند: رهایی ایران از دست تازیان! و منظور ما از تازیان، بیابانگردان چادرنشینی است که با تمدن و فرهنگ شهری و روستایی آشنایی نداشتند. خوب! این بیابانگردان، عرب بودند؛ برای همین برخی نادان از آن میان گروه هایی که خود را آریایی می نامند، این دو مفهوم را با هم یکی می گیرند که یکی نیست. نیاکان مان با این کار، فرقه های گوناگونی از اسلام در ایران پدید آوردند که دو تای شان ماندگارتر از دیگران شد: شیعه ی هفت امامی یا اسماعیلیه و شیعه دوازده امامی. در واقع این هر دو و همه ی آن فرقه های دیگری که در ایران پا گرفتند، اسلامی با رنگ و بوی ایرانی بودند. بسیاری از آخوندهای کنونی نیز این مسائل را نیک می دانند؛ ولی برای عوام الناس نمی گویند. این پاسخ شما تا اینجای کار؛ دیگر چه پرسشی بود؟

ـ از پاسخ بسیط و ارزنده ی شما بسیار سپاسگزاریم؛ ولی زبانم لال، استغفرالله، خدا برای چه باید از میان این همه جا در کهکشان بزمین بیاید و یکراست در آسمان تهران بگوزد؟!

ـ ولله، ما هم نمی دانیم؛ هیجکس نمی داند. از حکمت خدا کسی سر در نمی آورد، به عنوان نمونه، همین جناب آقای ترامپ که ناچاریم به پابوسش برویم را ببینید! یک لات آسمان جُل است که هم پول و دارایی فراوان دارد و هم به ریاست جمهوری «ممالک محروسه ی شیطان بزرگ» رسیده و بقول معروف: خدا برایش ساخته است؛ خودمان هم نمونه ی دیگری از حکمت خدایی هستیم؛ ولی این ها بکنار. برای آنکه پرسش شما را بی پاسخ نگذاشته باشم، شاید به این دلیل باشد که ما به عنوان نماینده ی خدا در ایران، چندین بار، زبان به تعریف و تمجید از مسوولین ظاهرا پاکدست نظام گشودیم و گفتیم: «مسوولین ما بلدند چجوری عمل کنند...»؛ مسوولینی که یکی از دیگری دزدتر، دغل تر و نابکارتر از آب درآمدند؛ همه جا فساد و پلشتی ببار آوردند و آبروی مان را بردند. شاید خدا خواست، نشان بدهد که بهتر از آن ها بلد است ... و گوشزدی به ما بود. البته این حدس و گمان ماست. نکته ی دیگری هم در سخنان شما بود که به آن اشاره می کنم و سپس باید بروم دست به آب و تا دیر نشده نماز بخوانم:
از اینهمه دَم و دستگاه های گوناگون دولتی نام بردید که یکی از دیگری بیکاره تر است و همه شان بودجه ای می گیرند و حرف مفت تحویل می دهند. برای همین باید بخش خصوصی را گسترش بدهیم و حتا اگر لازم شد، کار را بدست خارجی ها بسپاریم. بندر چابهار که مدیریت آن را به هندی ها داده ایم، ببینید! خوب! آمارها نشان می دهد که نیمی از عوام النّاس در آنجا کپرنشین و سخت تنگدستند؛ چشم شان کور! گناه از خودشان است. اگر کارآمد بودند و بلد بودند چجوری عمل کنند که بندر را به هندی ها نمی دادیم! والسلامُ علیکم و رحمت الله و برکاته!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/01/blog-post_23.html

دادخواهی مردمی زنان زندانی در اوین

روز چهارشنبه شش دی‌ماه زمانی که قضات دادگاه انقلاب و مقامات قضائی به بند زنان آمدند و مواجهه و مقاومت زنان در مقابل سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام شکل گرفت، صحنه‌هایی به‌یاد ماندنی به تصویر کشیده شد.

صحنه‌ای که مقابل چشمانم بود تصویری واضح و قدرتمند از برپاییِ یک” داد”گاه و” داد”خواهی مردمی علیه عوامل قضائیِ دخیل در جنایت‌ها بود که احکام ضد بشری را صادر و اجرا کرده بودند.

زنانی که در داخل زندان با شجاعت و شهامت در مقابل قضات صادر کننده احکام‌شان ایستاده بودند و تنها خواسته‌شان توقف سرکوب و خشونت علیه مردم ایران بود. آنها فریاد می‌زدند و از مقامات می‌خواستند که اعدام و شکنجه را متوقف کنند. قضات و مقاماتی که در میان ده‌ها نیروی امنیتی جرات بیرون آمدن از در اتاق یا پذیرفتن ورود ما زنان به اتاق‌های‌شان را نداشتند.

این لحظه همان لکنت زبان جنایت‌کار در مقابل دادخواه است.

صحنه عجیبی بود. ما زندانیان جلوی در ایستاده بودیم و تکان نمی‌خوردیم. نیروهای امنیتی و زندان‌بان‌ها ما را به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشیدند. یکی دو بار زمین خورده اما دوباره بلند شدیم و ایستادیم. دستها‌یمان را به شکل قلاب زنجیر کردیم و شعار و سرود خواندیم.

یک لحظه در راهروی بند هیچ نبود جز فریاد طنین‌انداز زنان : “محسن شکاری” “محسن شکاری” “محسن شکاری” ... و تصویر عموزاد از لای نرده‌های پنجره افسرنگهبانی که سرش پائین و پائین‌تر می‌افتاد؛ تصویری به یاد ماندنی شد در خاطرمان. ایکاش عکاسی از آن لحظه عکس می‌گرفت.

این شکوه فریاد دادخواهی علیه بیدادگر و ظالم است. این زیبایی سر برآوردن عدالت‌خواهی در بارگاه ظلم بی‌امان، در بند زنان است.

در آن لحظه گلرخ را می‌بینم که با یکی از ماموران بحث می‌کند و می‌گوید به جای عقب راندن ما یک بار رو به سوی آنان بگیر و به آنان بگو جنایت بس است. قتل و کشتار بس است. به جای ما آنان را متوقف کن که دستشان در خون است.

صدای فریاد دیگری را می‌شنوم. سپیده سرش را از لای میله‌های پنجره جلو می‌برد و خطاب به عموزاد می‌گوید چرا محسن را کشتی؟ چرا محمد مهدی کرمی را کشتید؟

بی‌اختیار دیگری فریاد می‌کشد ماشالله کرمی کجاست؟ چرا آزادش نمی‌کنید؟

محبوبه با لهجه جنوبی فریاد می‌زند، کیان را خودتان کشتید. حالا می‌خواهید مجاهد کورکور را اعدام کنید؟

صدای سروناز را از پشت در قفل شده و صورت پر حرارتش را از دریچه کوچکش میبینم و میشنوم فریاد می زند: “ محسن شکاری زنده است.” “ خون سرد نمیشه.”

از پشت درِ قفل شده، کمی دورتر از ما زنان فریاد می‌زنند رضا رسائی را نکشید و با مشت بر در می کوبند.

به نظرم می‌آید این باشکوه‌ترین “داد”گاه است.

صدایم بلند می‌شود و به جمع سخن‌رانان می‌پیوندم.”  این یک دادخواهی مردمی است . جلوه و تصویری از “ داد” گاه شما قضاتِ دادگاه انقلاب و مقامات قضائی‌ست که دست به اِعمال شکنجه و اعدام زده‌اید. خوب احساس کنید. احساس کنید زمانی که در مقابل مردم رنج‌کشیده ایران با این پرسش مواجه خواهید شد “که چرا فرزندان این سرزمین را کشته‌اید؟ چرا جوانان را اعدام کرده‌اید؟ چرا زنان و مردان را شکنجه و زندان کرده‌اید به چه حالی خواهید افتاد؟ شما الان که هنوز در مسند قدرتید و در داخل زندان جمهوری‌اسلامی در میان گارد مسلح محافظت میشوید،  جرات ندارید که به میان ما نُه زن زندانی بیایید یا درِ اتاق را باز کنید و در مقابل ما بایستید و پاسخگوی رفتارتان باشید. یقین دارم در پیشگاه مردم در روز دادخواهی نیز نخواهید توانست حتا یک کلمه بر زبان برانید. اینجا دادگاه مردمی در قلب زندان اوین در بند زنان سیاسی ـ عقیدتی برای امر دادخواهی‌ست. این تاریخ را به ذهن‌تان بسپارید.

صدای اعتراض بلندتر از قبل در تمام زوایای ساختمان می‌پیچد. “دست از صدور احکام اعدام بردارید. ماشین مرگ، اعدام و شکنجه را متوقف کنید. دلیل به اینجا آمدن‌مان نه احکامی‌ست که علیه خودمان صادر شده است و نه زندانی‌ست که با افتخار تحمل می‌کنیم. ما اینجا آمده‌ایم که بگوییم خشونت علیه مردم را متوقف کنید. آمده‌ایم بگوئیم مقاومت و اعتراض ادامه دارد و جنبش “زن، زندگی، آزادی” زنده است.”

موج فریاد رسای زنان در فضای زندان پیچیده بود . ای کاش صدابرداری بود و سکوت محض خفت الود مقامات و قضات را که قادر به براوردن یک کلمه از همان دهانهایی که احکام مرگ و زندان را پشت میزهایشان بلند میخوانند، نبودند، ضبط می کرد. این سکوت برای تاریخ شنیدنی است و قطعا تکرار خواهد شد؛ گرچه این تصویر به دوربین هیچ عکاسی راه نیافت، اما در روح و روان ما و ذهن جنایتکاران ثبت تاریخی شد. زنده باد مقاومت و امید!

نرگس محمدی

زندان اوین   ۶ دی ۱۴۰۲

 

برگرفته از «تلگرام»   نهم دی ماه ۱۴۰۲

از اعتصاب و اعتراض کارگران گروه ملی فولاد اهواز حمایت می کنیم

کارگران گروه ملی فولاد اهواز دوباره دست به اعتراض زدند و با اعلام مجدد خواست های برآورده نشدۀ خود از طرف کارفرما و مدیریت، خشم و نفرت خود را از مدیریت و کارفرما و دولت حامی آن ها به نمایش گذاشتند. کارگران از ابتدای اعتراضات، در محیط کارخانه و جاده خرمشهر که در جنوب غربی شرکت است و همچنین از سمت میدان بقایی که در امتداد اتوبان گلستان است، با گام های استوار  راهپیمایی اعتراضی برگزار می کنند.  در این رژه اعتراضی شعار می دهند: «ما کارگران آهنیم ریشه ظلم را می کنیم». دوستان کارگر که فریاد پر طنین شأن  به آسمان بلند می شود، بدون واهمه از صف آرایی چکمه پوشان سرکوبگر عرصه میدان را برای بیان حق و حقوق خود انتخاب کرده اند.

مهم ترین خواست های کارگران عبارتند از:

  رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیق شده و بازگشت به کار کارگران اخراج شده قبلی.

  همسان‌سازی دستمزد ها برابر دریافتی کارگران شرکت های فولادی همجوار و براساس هزینه زندگی خانوار ۴نفره که نباید از ۳۰ میلیون تومان برای سال ۱۴۰۲ کمتر باشد.

  اجرای کامل و فوری طبقه‌بندی مشاغل.

  قراردادی شدن کلیه کارگران شفق.

  برکناری مدیرعامل فاسد و خلع مالکیت از بانک ملی.

  مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت و شفافیت ترازنامه مالی شرکت که متعلق به مردم و کل جامعه است.

این خواست ها سال هاست که از طرف کارفرما و مدیریت شرکت مسکوت مانده و هرگز پاسخ روشنی به کارگران داده نشده است. بسیاری از این کارگران که اکنون با جسارت در مقابل محمدی مدیر فاسد گروه ملی فولاد و بانک ملی که مالکیت کارخانه به آن واگذار شده، می ایستند و خواهان خلع مدیریت آن هستند از نسل کارگران جوانی هستند که درس مبارزه را از کارگران مبارز پیشکسوت خود آموخته اند. به یاد داریم که در دهه هفتاد کارگران لوله سازی اهواز که توسط دولت و بخش خصوصی به تعطیلی کشانده شد و کارگران آن نیز اخراج شدند، برای ممانعت از سرنوشتی که می خواستند به آنها تحمیل کنند، ماه ها در خیابان در حال اعتراض بودند و در همان اعتراضات بود که به دلیل شانه خالی کردن مسئولان از وظایف خود درب استانداری خوزستان را از جا کندند و وارد ساختمان استانداری شدند.

کارخانه لوله سازی یکی از کارخانجات مجتمع صنعتی گروه ملی فولاد اهواز بود که پس از تعطیلی کارخانه، ماشین آلات آن را به صورت آهن قراضه به فروش رساندند. همچنین به یاد داریم که در سال ۹۶ کارگران گروه ملی فولاد خیابان نادری و خیابان « امام» را که در مرکز شهر قرار دارند،  به میدان مبارزه خود تبدیل کردند و حتی با ورود اعتراضی به محل نماز جمعه، امام جمعه اهواز را مورد اعتراض قرار دادند و او را دشمن خود خطاب کردند. اکنون این نسل از کارگران گروه ملی حق دارند که با اعتراض و اعتصاب خود تولید را متوقف سازند و مدیریت را فاسد و دشمن خود خطاب کنند. زیرا آنها می دانند که با توجه به بی مسئولیتی و منفعت طلبی کارفرما و مدیریت، اگر برای خواست های خود مبارزه نکنند بدون شک به سرنوشت کارگران لوله سازی دچار خواهند شد. اعتراض امروز کارگران دفاع از هویت طبقاتی و حق حیات خود می باشد. ادامه این اعتراضات مدرسه مبارزه برای کارگرانی است که نه تنها در گروه ملی فولاد اشتغال دارند بلکه درس و تجربه عملی ای است برای کارگران مجتمع فولاد خوزستان، ملی حفاری، شرکت نفت، شرکت گاز و پتروشیمی ها و کارگران سایر کارخانه ها و مراکز تولیدی ای است که در مناسبات سرمایه داری و در نظام سیاسی و اقتصادی حاکم از حقوق خود بی بهره هستند. کارگران آگاه و جسور گروه ملی در اجتماعات اعتراضی خود که انبوهی از همکاران در آن حضور داشتند درباره سرنوشت خود همفکری کردند و برای بیان اهداف خود و اعتراضاتشان به سخنرانی و تبادل نظر پرداختند. این تبادل نظرها امری بسیار شایسته و لازم برای پیشبرد مبارزه است. شایسته تر آن است که دوستان کارگر این موقعیت را مغتنم شمرده و در حضور این جمع عظیم رزمنده که در واقع مجمع عمومی آنها محسوب می شود، خواست تشکیل سندیکا یا اتحادیه  کارگران گروه ملی فولاد را طرح نمایند. زیرا تشکیلات مستقل کارگری مأمن و ابزار قدرت جمعی کارگران است.

ما امضا کنندگان این بیانیه از اعتراض و اعتصاب شما حمایت می کنیم و برای حفظ همبستگی با هم طبقه ای های خود از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد. 

۷ دی ماه ۱۴۰۲

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه

گروه اتحاد بازنشستگان

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

کارگران بازنشسته خوزستان

برگرفته از «تلگرام»    هفتم دی ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ دی ۷, پنجشنبه

بوسه ای بر لبانش که سربلند رفت ـ بازپخشش

بارین کوبانی، در درگیری با ترکمن های هموند ارتش نژادپرست ترک، گرانمایه جانش را از دست داد. گرگ منشان بجای برخوردی سزاوار و ستوده با جنگاوری بر خاک افتاده، بدن بی جانش را لخت کرده از هم دریدند و از آن فیلم گرفتند و منتشر کردند! مرگ تان باد اسلام پیشگان سگ مذهب!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/02/blog-post_2.html

پی افزوده:

من بارها و بارها به تصویر این زن دلاور چشم دوخته ام و هر بار، دستکم دقیقه هایی چند؛ شَوَند آن را نمی توانم بر زبان آورم؛ چیزی شگرف در نگاه و سر و گردن استوار وی نهفته است که ناخودآگاه به آن خیره می شوی و نمی توانی از آن چشم برداری؛ هزار و یک سخن باریک و پاکیزه (نکته) که نمی توانی در کالبد واژه ها بگنجانی؛ زیباترین زنی که در زندگیم دیده ام، بی آنکه بخت  دیدار از نزدیک با وی را داشته باشم. زنی که سربلند زیست؛ سربلند جان باخت و جاودانه شد.

ب. الف. بزرگمهر  ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_16.html

به گوشَت می رود گوزبریش؟

«من سواد ندارم؛  ولی وختی دو نفر در یک کوچه به فاصله یک ماه مبتلا به سرطان می‌شوند، این یعنی خطر!»

در راهپیمایی پرخاش آمیز توده های مردم اردکان و مِیبُد و ... برای گسترش بیماری های بیم برانگیزی چون چنگار (سرطان) در پی گسترش بیمانند آلاینده ها و نابودی زیست بوم شان

برگرفته از «تلگرام»   ششم دی ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)



این نمونه ای گویا از پوشالی بودن رژیم دزدسالار اسلام پیشه است

این نمونه ای گویا از پوشالی بودن رژیم دزدسالار اسلام پیشه است که با دست و پایی لرزان، برای پخش یک پرتور به چنین تبهکاری بزرگی دست می یازد تا خود را پرتوان تر از همیشه نمایش دهد.*

ب. الف. بزرگمهر   هفتم دی ماه ۱۴۰۲

* سجاد زارع شهروند شیرازی از سوی «دادگاه اَنقُلاب» این شهر به ۱۰سال و ۶ ماه زندان و ۲ سال دوری (تبعید) به یکی از شهرهای استان یزد داد باخت (محکوم شد.) او در بازداشتگاه بگونه ای ساختگی بدار آویخته شد و در پیِ شکنجه شنوایی یک گوش خود را از دست داد.

برگرفته از «تلگرام»   ششم دی ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ دی ۵, سه‌شنبه

حرف بچه را زمین نزن، آقای بابصیرت! ـ بازپخشش

تو هم بیا یکی از این آمپولا درِ کونت بزنن، حالت خوب بشه

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/12/blog-post_49.html



چهارگوش «رانت خواران» بزرگ در "فوتبال پاک"! ـ بازپخشش

با رونمایی بابک زنجانی از حضور خود در «لیگ فوتبال پاک ایران»، چهارگوش بزرگ رانت خوارانی که پهنه ی ورزش فوتبال را برای نمایش بخشی از ثروت خود برگزیده اند، کامل شد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، با افشای بالاکشیدن سه هزار ملیارد تومانی «گروه آریا»، نخستین چیزی که موجب جلب توجه رسانه ها گردید، حضور «گروه آریا» در لیگ برتر فوتبال بود که با مالکیت تیم «داماش گیلان»، انجام می شد. دستگیری مدیر عامل «گروه آریا» و بسته شدن حساب های این گروه موجب شد تا تیم «داماش گیلان» که در آغاز «لیگ»، میلیاردی هزینه می کرد، در اواخر «لیگ برتر» حتا هزینه ی اتوبوس و پوشاک و خوراک بازیکنان خود را نداشته باشد و امیر عابدینی، مدیر تیم به «چه کنم، چه کنم» افتاد.

در مورد دوم، حسین هدایتی، بدهکار بزرگ بانکی که زیر پیگرد بودن وی حتا از سوی غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه ی قضاییه و دادستان کل کشور نیز تایید شد، حضور خود را در پهنه ی فوتبال با دلبستگی بسیار پی می گرفت و از خریداری «باشگاه استیل آذین» و هزینه های میلیاردی در آن تا خریداری بخش عمده ی «باشگاه ملوان انزلی»، خریداری «باشگاه گهر درود» و کوشش برای خریداری «باشگاه تراکتورسازی» از جمله فعالیت های وی در فوتبال ایران بشمار می آید. هدایتی که از سوی هوادارانش به «آبرامویچ ایران» مانند شده است، در اندیشه ی آن است که فعالیتی مانند میلیاردرهای یک شبه ی روسی انجام دهد.

سومین چهره ی رانت خوار فوتبال ایران، محمدرضا زنوزی، بدهکار بزرگ بانکی است که پرونده ی وی از سوی «بازتاب» روشن شد و این بدهی دستگیری وی در ابتدای امسال و آزادی او پس از واگذاری بخشی از اموالش جهت تسویه بدهی ها را در پی داشت. زنوزی با بنیادگزاری «تیم فوتبال گسترش فولاد تبریز» در پهنه ی فوتبال ایران هم پدیدار شد.

سرانجام، چهارمین رانت خوار بزرگ که در پهنه ی فوتبال نیز حضور دارد، بابک زنجانی، دلّال نفت، هواپیما، هتل و ابزارهای بهداشتی و آرایشی بود که با توجه به گردش سترگ مالی وی باید او را کاپیتان تیم «ویژه خواران» بزرگ در فوتبال ایران نامید.

بابک زنجانی مانند سایر فعالیت هایش که گزارشهایی از آن در بازتاب درج شده است، در فوتبال نیز خوش اشتهاست. او با خریداری «باشگاه راه آهن»، ماندگاری علی دایی را در آن فراهم آورد. در این فصل هزینه ی سنگینی برای بستن تیم بر وی گرانبار شد که به سایه پرسپولیس تبدیل شدن «باشگاه راه آهن» را در پی داشت که بهتر از آن نیز نتیجه می گیرد.

بابک زنجانی، اکنون پس از روشنگری درباره ی فعالیتهای اقتصادی وی از سوی «بازتاب»، تصمیم به علنی کردن حضور خود در رسانه ها گرفته و با آوردن یکی از رییس های پیشین «فدراسیون فوتبال ترکیه» و برگزاری نشستی با علی دایی و بازیکنان را آهن، از خود در فوتبال ایران هم رونمایی کرده است. این کارِ بابک زنجانی، زمینه های گزارش بعدی «بازتاب» درباره ی فعالیت های اقتصادی وی در ترکیه را فراهم نموده که موردهای بسیاری را دربرمی گیرد.

برگرفته از تارنگاشت خبری «بازتاب امروز» ۳۰ دی ماه ۱۳۹۱

این گزارش از سوی اینجانب پاکیزه، پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام. ب. الف. بزرگمهر

پی افزوده:

یادآوری چند نکته درباره ی این گزارش رسواگرانه را شایسته و بایسته می دانم:
ـ نخست و پیش از هر چیز دیگر، چنین کنشگری های اقتصادی بی بند و باری که نمونه های آن، افزون بر «ولایت امام زمان» خودمان، در بسیاری از کشورهای تازه به مدار سرمایه داری کشانده شده، از آن میان، «جمهوری توده ای چین»، جمهوری های پیشین «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، بیش تر کشورهای اروپای خاوری و نیز برخی کشورهای دیگر چون ترکیه و ایتالیا نیز دیده می شود، همه ی نشانه های «اقتصاد سرمایه داری مافیایی» را دربر دارد که از سویه هایی با اقتصاد جاافتاده ی سامانه ی سرمایه داری در کشورهای اروپای باختری و آمریکای شمالی که این یک نیز به نوبه ی خود هر روز، بیش از پیش زمینگیر می شود، تفاوت های آشکار و گاه چشمگیری دارد. به برخی از این تفاوت ها در اینجا اشاره می کنم:
الف. اقتصاد سرمایه داری در این گروه از کشورها که بگونه ای عمده، «کشورهای پیرامونیِ» هسته ی اصلی این اقتصاد (کشورهای مادر یا «مِتروپُل» سرمایه داری) را دربرمی گیرد، اقتصادی جانیفتاده، درگیر و همراه با ناهمتایی (تناقض) های بسیار درونی در خود و از آن میان با همبودهای کهنه ی پیش از سرمایه داری است؛
ب. بخش «اقتصاد سایه» در این کشورها گسترش و دامنه ی بسیار بیش تری از «کشورهای مادر» دارد و بر بخش های عمده، بزرگ تر، گوناگون تر و درهم تنیده تری از مجموعه ی اقتصاد این کشورها چنگ انداخته است. کنش های اقتصادی باندهای مافیایی از پولشویی های کلان اقتصادی گرفته تا دستیابی به درآمدهای پلید از بازار روسپیگیری و مدیریت باندهای آدمکش، بویژه در این بخش از اقتصاد انجام و فرجام می پذیرد؛ و
ج. فرآوری کالایی بسیار سست، بی ریشه، کم دامنه و بی پشتوانه ی همپیوندی با سایر بخش های اقتصادی است؛ بخش عمده ای از اقتصاد، بر پایه ی داد و ستد کالاهای فرآوری شده در کشورهای دیگر یا با سرمایه های دیگر کشورها (نمونه ی چین) انجام می پذیرد و بخش فرآورنده ی کالایی آن نیز بگونه ای عمده دربرگیرنده صنایع «مونتاژ» (سرهمبندی) کالاهای نیمه آماده ی وارداتی است؛
د. اقتصاد این گروه از کشورها، همچنان، وابستگی های پنهان و آشکار بسیاری به «کشورهای مادر» سرمایه داری داشته، خاستگاه و پناهگاه خوبی برای هسته ی اصلی اقتصاد سرمایه داری از جذب نیروی بسیار ارزان کار گرفته تا جابجایی سرمایه و سرمایه گذاری های بزرگ و نیز «اقتصاد سایه» آن کشورهاست که در دوران های بحران اقتصادی بویژه نقش سودمندی برای «کشورهای متروپل» سرمایه داری بازی می کند (در این مورد نیز نمونه ی کشور چین از همه گویاتر است!).

به این ترتیب، با آنچه بگونه ای بسیار فشرده و شاید نارسا در بالا آمد، کنشگری های اقتصادی رانتخواران و دیگر گونه های انگل های اقتصادی، تنها بر بستر اقتصاد بلبشوی سرمایه داری در ایران فراهم آمده است. بزرگنمایی درباره ی نقش رانتخواران بی هیچگونه اشاره به چنین بستر و زمینه ای، غیرعلمی و دانسته یا نادانسته، خواه یا ناخواه، پوشاننده ی علت ها و عامل های بنیادین کشت، پرورش و گسترش چنین انگل های اجتماعی است که در گزارش بالا تنها به نمونه ای از آن ها اشاره شده است.

در بخشی از واکنش های هواخواهان پیشبرد اقتصاد سرمایه داری در ایران و همه ی کسانی که تا پیش از فروافتادن تشت رسوایی اقتصاد سرمایه داری نولیبرال از بامِ جهان، گوش همه را درباره ی برتری های «دهکده جهانی» کر نموده ـ اکنون، در این باره لالمونی گرفته یا کم تر صدایشان درمی آید! ـ و با پیگیری و اجرای موبموی دستورهای بنگاه های امپریالیستی چون «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول» در دوره ای که بویژه از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پلید و نابکار آغاز و تاکنون در کشورمان پی گرفته شده و میهن مان را به این تیره روزی انداخته، همچنان با گستاخی بیمانندی شنیده می شود که اگر راه حل های ارائه شده در اصل بازنگری شده ی (بخوان: دستبرد زده شده!) اصل ۴۴ از سوی رهبر به مراتب نادان تر از رهبر پیشین، درست به اجرا در می آمد، ایران هم اکنون به بهشت دهکده ی جهانی دگرگون شده بود. اینگونه گفته ها که هنوز هم از سوی کسانی چون آن «رمال بی سر و پای اقتصادی» (صادق زیباکلام) که پِهِن نیز بارش نباید نمود، گستاخانه به شکل تک مضراب های هر از گاهیِ گروهِ هماوای انگل های اجتماعی در کشورمان پی گرفته می شود، این واقعیت ساده را نادیده می گیرد که در گزارش های سالیانه و نوبتی همان بنگاه های امپریالیستی یادشده، بارها و بارها و از آن میان در دوره های رییس جمهوری مهرورز سرمایه داران جهان به اجرای خوب برنامه های اقتصادی جمهوری اسلامی بر پایه ی نولیبرالیسم اقتصاد سرمایه داری اشاره شده است.

در این یادداشت با توجه به چارچوب گزارش بالا، اشاره ای بیش از این به نقش نولیبرالیسم در کشورمان نکرده و نمی کنم. توجه همه ی کسانی که می خواهند درباره ی ریشه های پدیداری چنین وضعی در اقتصاد و سیاست کشورمان بیش تر بدانند را به خواندن یکی از نوشتارهای بسیار کهنه ام که بخش عمده ای از جُستار آن همچنان از تازگی برخوردار است، در پیوند زیرجلب می کنم:
«نقش نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی ایران زمین ـ بازانتشار»
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/05/blog-post_21.html

ـ برخلاف پنداری ساده لوحانه در نوشتار بالا ، «چهارگوش بزرگ رانت خواران» که گوشه های آن بیگمان بیش از چهار تاست، پهنه ی ورزش فوتبال را به این انگیزه برگزیده اند که سرمایه های خود را گسترش دهند؛ گردش سرمایه خود را در زمینه ای دیگر پایور نمایند؛ از امکانات تازه ای که برای پولشویی و دیگر تبهکاری اقتصادی در این پهنه بدست می آید، بهترین بهره برداری را نمایند و سرانجام جای پایشان را در بخشی دیگر از اقتصاد کشور که از جنبه های اجتماعی نیرومندی برخوردار است، استوارتر نموده، آن را به زیرمجموعه ی کنش های اقتصادی و بیش از آن مالی خود پیوست نمایند!

ـ در بخشی از نوشتار بالا تا اندازه ای با شگفتی، آمده است:
«هدایتی که از سوی هوادارانش به «آبرامویچ ایران» مانند شده است، در اندیشه ی آن است که فعالیتی مانند میلیاردرهای یک شبه ی روسی انجام دهد.» چه جای شگفتی است؟ چرا که نه؟! در حاکمیتی آنچنان پلید و تبهکار، همه ی این ها برای انگل هایی که به جان کشورمان افتاده و خمس و زکات بسیار خوب و پربرکتی نیز به آقایان می پردازند، از هرباره، فراهم است! آنچه در این گزارش آمده، تنها مشت نمونه ی خروار است!

ـ در واپسین جمله ی بند پایانی گزارش بالا، آمده است:
«این کارِ بابک زنجانی، زمینه های گزارش بعدی «بازتاب» درباره ی فعالیت های اقتصادی وی در ترکیه را فراهم نموده که موردهای بسیاری را دربرمی گیرد»

آیا گفتاری اینچنین را باید نشانه ای از تهدید به رسوا نمودن بیش تر و گونه ای درخواست باج از «آقای رانتخوار» بشمار آورد یا تنها از روی نادانی نوشته شده است؟! رسوا نمودن تبهکاری های اقتصادی و سیاسی که نیازمند اعلام پیش هنگام آن ها نیست! چنین کاری یا به آرش آن است که چنین نمودها و گواهی هایی پیشاپیش گردآوری شده و آماده به آگاهی رساندن به مردم است که در این صورت، بیگمان گونه ای تهدید برای باجگیری بشمار می آید. در کشوری که سراپای سیاست و اقتصاد آن به گند و پلشتی آلوده است، چاره ای جز به دیده داشتن این سوی جُستار نیز نیست!

ب. الف. بزرگمهر یازدهم فروردین ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/03/blog-post_31.html 

خصوصی بازی ـ بازپخشش

آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده در حجره های تنگ و تاریک حوزه های جان ننه شان: «علمیه»، اندکی پیش و زمانی درازتر پس از برگماری اش به کارپردازی خیمه و خرگاه ولایت، بارها و بارها از اینکه چرا «خصوصی سازی» درست پیش نمی رود و در همان «بخش دولتی اقتصاد» دست بدست می شود، می نالید یا بهتر بگویم: زوزه می کشید و آن را با ریشخندی که از نوک زبانش نمی افتاد، «خصولتی شدن اقتصاد» می نامید. در اینجا به تبهکاری های بزرگ انجام یافته در از میان برداشتن «سازمان برنامه و بودجه»، گشودن باز هم بیش تر و بی پیشینه ی دست و پای کلان دزدان سرمایه های ایران برای از هم پاشاندن اقتصاد و زیرساختارهای اقتصادی کشور در دوره ی پیش از وی نمی پردازم که پس از دستبرد فراقانونی «کیر خر اندرزگوی نادان تر از نادان نظام» در «اصل ۴۴ قانون اساسی نخستین» زمینه ای "قانونی" یافت و مردک پیزُریِ سیب زمینی پیاز پخش کن مهرورزِ سرمایه داران و سوداگران ایران و جهان، انجام آن را بر دوش گرفت؛ این ها بجای خود! با این همه، آنچه آخوند پفیوز امنیتی و دولت انباشته از کلان دزدان «زهدان اجاره ای» در این دوره به انجام رساندند و همچنان با شتاب آن را پی می گیرند، بس فراتر از آن تبهکاری هایی است که وی «خصولتی شدن اقتصاد» می نامید. در ویدئوی پیوست، دانشجویی که با وی گفتگو می شود با یادآوری داده هایی پیش تر روشن شده در زمینه ی واگذاری های بزرگ ترین کارخانه ها و زیربناهای اقتصادی ایران، آن را «خصوصی بازی» می نامد؛ بازی تبهکارانه و گرگ منشانه ی نان و آبداری که سر تا پای ولایت دزدان سگ مذهب از خرد و کلان در آن دست دارند و همگی با هم بی هیچ اندیشه ای به فرجام کار، زد و بندهای همراه با زد و خورد و چنگ و دندان نشان دادن های هر از گاهی به یکدیگر برای دستیابی به مال و منالی بیش تر را پی می گیرند. آنچه در گفتگو اشاره ای سرراست به آن نشده، ولی چون روز روشن است، سرمایه های کلانی است که در پشت پرده این دست و آن دست شده و ناپیداست؛ سرمایه هایی که همگی سر از بانک ها و بنگاه های بزرگ ترین کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران شان در می آورند و یافتن شان هم اکنون نیز بس دشوار است؛ چه برسد به آینده ای که با پا نهادن ویروسی سیاسی به میدان در مِهی انبوه گم و گور شده است.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم خرداد ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/05/blog-post_243.html

ویدئوی پیوست: خصوصی بازی



۱۴۰۲ دی ۴, دوشنبه

تو كه پهلوی اینان نشستی، سزای تو این باشد! ـ بازپخشش

مُقَلّدی به بارگاه ولایت رفت. نام تنی چند از یاران حُجره و گرمایه و گلستان دید که بر دیوار نوشته. خواست كه تُف بر نام اکبر و حسن و سعید اندازد؛ بر نام علی افتاد. سخت برنجید و گفت:
تو كه پهلوی اینان نشستی، سزای تو این باشد!*

ب. الف. بزرگمهر   پنجم شهریور ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_27.html 

* با الهام از طنز زشت و زیبای جاودانه عُبید زاکانی:
شیعه ای در مسجد رفت. نام صحابه دید كه بر دیوار نوشته. خواست كه خَیو بر نام ابوبكر و عمر اندازد، بر نام علی افتاد. سخت برنجید و گفت: تو كه پهلوی اینان نشینی سزای تو این باشد.

یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است! ـ بازپخشش

لات بی سر و پای «یانکی»، همان آن که بیل می زند با خود می اندیشد:
درخت آشتی و همزیستی* دیدی، ندیدی! یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/05/blog-post_84.html 

* رییس‌جمهور فرانسه در سفرش به آمریکا یک درخت نورسته ی بلوط را به نشانه آشتی، همزیستی و دوری از جنگ به «دونالد ترامپ»، رییس‌جمهور «یانکی» ها پیشکش کرد. در هنگام كاشت آن، همسران دو رییس‌جمهور آن ها را همراهی كردند. به گفته «امانوئل مکرون»، این درخت می بایستی یادآور هماوندی های ژرف میان فرانسه و «ایالات متحد» باشد؛ ولی این درخت بسیار زود، ناپدید شد و هم اکنون، در جایی که کاشته شده بود چمن روییده و هیچ نشانی از درخت نیست.

به ما هم از این بیت المال چیزی برسانید ... ـ بازپخشش

به ما هم از این بیت المال چیزی برسانید. خدا عمرتان بدهد و دامتان بر برکت باد* منظورمان خدای نکرده روباه نیست؛ خرگوش و اینا را می گوییم ...

ب. الف. بزرگمهر    دهم شهریور ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/09/blog-post_1.html

* همان دامت برکاته



«آقا ولی»* پایش را از در بیرون نمی گذارد که ببیند مردم چگونه وی را دعا می گویند! ـ بازپخشش

به آنها که پاس خانه و خانواده ی مردم ایران را نیز زیر پا نهادند. اینک، هنگامه ی درو فرا رسیده و از آن گریزی نیست!

شاه عباس را عادت بر این بود که به قصد آگاهی از آنچه در پایتخت می گذرد، شب ها به جامه ی درویشی در کوی و برزن گردشی کند.

شبی در برزن تهیدستان به خانه ی محقری رسید و چون در را نیمه باز یافت به درون رفت و از روزن در به اتاقی که چراغی در آن می سوخت، نظر انداخت و پیرزنی را دید که که تیزهای پر صدا رها می کند و هر بار می گوید:
«این هم به سلامتی شاه عباس!»

شاه با خشم تمام بازگشت و دستور داد تا روز دیگر پیرزن را حاضر آرند. چون حاضر آمد، او را مورد عتابی سخت قرار داد و سرانجام پرسید:
«عجوزه ی احمق! سزای کسی که در حق شاه چنان کردار زشتی مرتکب شود، چیست؟»

پیرزن گفت:
«بی گمان سزایش مرگ است، اما تمنّا دارم پیش از آنکه به سزای خود برسم، مرخص بفرمایید یرای انجام مهمی سری به خانه ی خود بزنم.»

با خواهش او موافقت شد. بردند و پس از ساعتی بازش آوردند.

شاه از نگهبانان پرسید:
«در خانه چه کرد؟»

گفتند:
«کلنگی برداشت و دیوارهای خانه برکند.»

پرسید:
«چرا چنین کردی؟»

پیرزن گفت:
«شاها، چاردیواری که صاحبش را در آن از خود اختیار نباشد، برکنده بهتر!»

...

از کتاب کوچه، حرف «ب»، دفتر سوم، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، تهران ١٣۷۷

این داستان را اندکی ویرایش نموده ام. برنام و زیربرنام نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

* منظور «ولی فقیه» است!

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_8398.html

۱۴۰۲ دی ۳, یکشنبه

برادرم بیگناه است

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» ـ سوم دی ماه ۱۴۰۲): برادرم بیگناه است

درود به مردم دلاور و دلاورپرور ایذه!

در برابر مادران داغدیده ی ایذه، کازرون، سنندج، مهاباد و دیگر شهرها و روستاهای ایران سر فرود می آورم.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۴۰۲



آن ها نمی خواهند شکست در میدان جنگ را پذیرا شوند

گفته های این روباه تبهکار اروپایی،* آمایش و زمینه سازی چنگ اندازی سرراست «ناتو» در جنگ درگیر شده ی کنونی، برای بسیج هر چه بیش تر شغال های ریز و درشت دیگر در راستای سیاست تبهکارانه ی دستگاه دیپلماسی «یانکی» هاست و جز این از هیچ آرش و مانشی برخوردار نیست. آن ها نمی خواهند شکست رزمجویانه در میدان جنگ که همزمان شکست سیاسی بزرگی برای شان است را پذیرا شوند.  

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۴۰۲

* «جوزپ بورل» در گفتگو با رسانه ای انگلیسی گفت:
«اگر ما با شتاب راه و روش خود را دگر نکنیم، اگر همه ی توانایی‌های خود را بسیج نکنیم، پوتین در جنگ اوکراین پیروز می شود ... نکته ی برجسته این است که ما برای جلوگیری از پیروزی روسیه در جنگ چه کاری می توانیم انجام دهیم. ما آماده ایم چه کار کنیم؟ آیا براستی آماده ی انجام هر کاری که بایسته است، هستیم؟ این پرسشی است که باید از خود بپرسیم.»

گزیده ای برگرفته از «چوب دو سر گُه»   سوم دی ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

مغز حاکم باشی خشکیدس!

اوایل که اومده بودم اینجا، تو کپر یا آلاچیق های کنار دریا می خوابیدم. شب اول خواستم از سرویس بهداشتی استفاده کنم، بسته بود.گفتن شبا باید ببندیم (همه جای ایران همینه ). روز رفتم، آب قطع بود !فقط پنجاه متر با دریا فاصله بود؛ اما آب قطع ... فرداش پس فرداش ... فهمیدم آب جیره بندیه

از ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب قطع میشه !کل استان !حتی کنار ساحل ...!

ها کاکا!

مو لب دریا هم میریم باید خومون آب ببریم؛ نه که دریا خشکیده باشه ها !نه! مغز حاکم باشی خشکیدس! 

***

آب در استانی که بیش از نهصد کیلومتر نوار ساحلی دارد، هر روز دوازده ساعت قطع می شود؛ هر روز! آب آشامیدنی را که باید جدا خرید به کنار، همین آب لوله کشی هم از ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب قطع می شود؛ اکثر خانه ها گاز کشی نشده؛ بسیاری از مردم هنوز از کپسول گاز استفاده می کنند؛ مثل دهه شصت تهران .

چهل سال گذشته و استانی که به کل دنیا گاز میده برا مردم خودش گاز نداره !این از آب و گاز که خودمون رو اقیانوسش خوابیدیم و محرومیم. سرعت اینترنت؟ لاکپشتی؛ امکانات ورزشی و فرهنگی؟

بیا خودت ببین؛ در حد صفر. تعداد سالن‌های ورزشی،کتابخانه،سالن تئاتر و سینما بسیار اندک و کیفیت هم خیلی پایین ... اما کودک کار زیاد داریم؛ سالمندانی که هنوز کارهای سخت انجام می دهند، زیاد داریم؛ کارگرانی که از گرمازدگی می میرند، فراوان ...

سهیل عربی

گزیده ای برگرفته از «تلگرام» سوم دی ماه ۱۴۰۲

گزیده ای برگرفته از «تلگرام» سوم دی ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش درخور تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام را از بوم برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

من هم ساده زیستم! ـ بازپخشش

آقا! شما را هم در لگن دستشویی می شویند؟

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/11/blog-post_16.html



۱۴۰۲ دی ۲, شنبه

ژرفش طبقاتی تا ژرفای جان و روان

ژرفش طبقاتی تا ژرفای جان و روان ایران؛* گرچه، شاید هیچ جای دیگری از میهن مان تا این اندازه ژرفا نیافته و به دریافت باریک طبقاتی دست نیافته که در سخنان همسر داغدار آن جانباخته بازتاب یافته است؛ ژرفشی که بی هیچ گمان و گفتگو نبرد طبقاتی پایدار را در پی خواهد داشت و سخت نیازمند سازماندهی از سوی سازمان سیاسی خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» ی طبقه کارگر در میهن مان است؛ سازمانی سیاسی که سازمان های رستایی ـ سیاسی کارگران در بالاترین تراز سازماندهی خود نیز نمی توانند جایگزین آن باشند و شوربختانه هنوز نشانه های کمرنگی از آن نیز بچشم نمی خورد.

یاد آن کارگر آگاه زنده و درودی از دل و جان به گرانمایه همسر وی

زنده و پایدار باد کرد و کردستان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   دوم دی ماه ۱۴۰۲

* سخنان سهیلا ابراهیمی، همسر جانباخته راه آزادی: فواد محمدی در کنار مزار او در روستای ماویان (این ویدیو از آنِ سال گذشته است).

در جریان پرخاش های ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱ در شهر کامیاران، فواد محمدی در پی تیراندازی نیروهای امنیتی زخمی شد و به شوند خونریزی در بیمارستان کامیاران جان باخت. در آن هنگام، وی ۳۸ ساله و پدر دو فرزند بود.

برگرفته از «تلگرام»   دوم دی ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)


 

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!