پیرزن کهنسال که دوران «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و همزیستی آشتی جویانه ی میان آذری ها و ارمنی ها را آزموده، شاید با خود چنین می اندیشد و برای پرسش های گسیخته ای که به مغزش یورش می برند، پاسخی درخور نمی یابد:
چرا در این روزهایی که تا پایان زندگی ام چیزی نمانده، باید از زادگاه خودم کوچ کنم و آواره شوم؟! چرا می خواهند «آرتساخ» را با آذرآبادگان یکپارچه کنند؟ مگر در آن دوران که «نخجوان» از هوده ی خودگردانی برخوردار شد، «آرتساخ» نیز از همین هوده در چارچوب جمهوری آذرآبادگان برخوردار نشد؟ مگر هر دوی آن ها در چارچوب «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» برسمیت شناخته نشدند؟ اینک چرا هوده ی ما را زیر پا می نهند؟! نخش پلیدِ آن «کَلّه قوچی» بیشرم که می گویند از درآمدهای نفتی و سایر دارایی های کشور خود اندوخته ای بزرگ بجیب زده و در بانک های جهان انباشته بجای خود؛ ولی نخش این ریشوی خودمان که با چهره ای پوپولیستی روی کار آمد و نخست وزیرمان شد در این میان چه بود که کار به از دست دادن «آرتساخ» کشید؟ من از همان نخست روی کار آمدنش با چهره ای پوپولیستی می دانستم که کاسه ای زیر نیم کاسه است ... آیا این دو برای پا برجا ماندن شان، هزاران جوان ارمنی و آذری را در همدستی هر از گاهی با آمریکا و اسراییل و ترکیه در میدان های جنگ به کشتن ندادند؟
چرا روس ها تنهای مان گذاشتند؟! می گویند ما به چالش های درون کشورهای دیگر کاری نداریم؛ ولی مگر ما با آذری ها با آنکه هر دو همراه با ایرانیان همریشه ایم از یک ملت هستیم؟ ... این هایی که من در این دوره دیده ام با روس هایی که من در دوره ی جوانی و میانسالی ام دیدم و شناختم، یکی نیستند و خرده شیشه دارند. آیا می پندارند با گواریدن «آرتساخ» در شکم آذرآبادگان، گره چالش را گشوده اند؟ آیا اندکی هم شده، نیندیشیدند که تخم کینه میان ارمنی ها و آذری ها را بیش از پیش می کارند و آن را آبیاری می کنند؟ آیا با سیاست کوته بینانه و نابخردانه ای که در پیش گرفته اند، نمی بینند که به ملی گرایی کور آذری و «داشناک» های تندروی خودمان میدان داده و پای ترکیه و «ناتو» را بیش از پیش به سرزمین های باستانی مان باز می کنند؟
ب. الف. بزرگمهر چهارم مهر ماه ۱۴۰۲
زیرنویس پرتور:
مهمانسرایی در یکی از نزدیکترین شهرهای دور از تنش برای جای دادن گذرای پناهجویانِ «آرتساخ»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر