«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ آبان ۹, سه‌شنبه

انشاء الله آنچنان رستگار شوی که گُرز اسلام بدست بگیری

نماز بخوان بابام جان! به پند و اندرزهای نمازیار، پاسخ‌یار، رصدیار، اردویار، رقابت‌یار و تشکل‌یار از دل و جان گوش بده تا انشاء الله آنچنان رستگار شوی که از بازیگوشی های کودکانه یکباره دست برداشته، گُرز اسلام بدست بگیری و توی کُت و کول و مغز دشمن بکوبی؛ اگر چنانچه گرز هم نشد که چندان با دوران ما سازگار نیست و بهانه بدست «جامعه جهانی» می دهد که ما را بیش تر بدوشند، باتوم و اینا هم بد نیست. اسلام به شما دانش آموزان نیاز دارد؛ ولی البته همینجوری نمی شود ره صد ساله را یکشبه پیمود؛ باید برای رستگاری به چکش کاری های اسلام یاران تن بدهی تا هر چه آت و آشغال و خرده شیشه و اینا که در مغزت انباشته ای، دور ریخته شده و خرد و خمیر شوند. آن هنگام دیگر انشاء الله بزرگ تر هم شده ای و پنجه هایت آماده ی گرفتن گرز و باتوم و اینا خواهد بود. اندرزی پدرانه نیز برای تو و همسالانت دارم که مبادا این چیزها و اینا را عوضی بکار گیری و من بابِ مثال، توی مغز دختر جوان و زیبارویی که از کنارش رد می شوی و به تو نیم نگاهی هم نمی کند، بکوبی و الم شنگه ی جهانی راه بیندازی؛ پای بیضه ی اسلام در کار است و دشمن نیز همه جا در کمین مان نشسته است. انشاء الله در پناه اسلام یاران، گرزبدستی شایسته برای اسلام عزیز از آب و گل در آیید.

... و من الله توفیق  حقیر سلطانعلی گدای ورشکسته به تقصیر

ب. الف. بزرگمهر   نهم آبان ماه ۱۴۰۲ 

***

دانش‌آموزان باید فایلی صوتی نماز خواندنشان را در یک سامانه دولتی برای داوری بارگذاری کنند! آغاز فعالیت نمازیاران در آموزش و پرورش!

اصغر باقرزاده، معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش گفت مدیران مدارس جهت اجرای فریضه دینی نماز ۶ نفر از والدین دانش‌آموزان را برای نقش‌هایی از جمله «نمازیار» و «رصدیار» معرفی می‌کنند. او افزود دانش‌آموزان هم باید فایلی صوتی از نماز خواندنشان در یک سامانه دولتی برای داوری بارگذاری کنند!

به گزارش روابط عمومی معاونت پرورشی و فرهنگی، اصغر باقرزاده در این باره گفت: با توجه به ضرورت استفاده از ظرفیت والدین دانش‌آموزان در راستای اجرای برنامه فراگیر پرورشی و فرهنگی، از همه مدیران مدارس خواسته شده است اسامی ۶ نفر از والدین علاقه مند و توانمند در قالب نقش‌های نمازیار، پاسخ‌یار، رصدیار، اردویار، رقابت‌یار و تشکل‌یار را در سامانه سیدا ثبت کنند همچنین از همه مدیران خواسته شده همه دانش آموزان یک فایل صحیح خوانی نماز از خود، در سامانه بارگذاری کنند تا داوری توسط نمازیاران انجام شود!

برگرفته از «تلگرام»   ششم آبان ماه ۱۴۰۲ (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

  

... بمب خر است! ـ بازپخشش

همین که نترکیده، مایه خرسندی است؛ ولی سُهش این دختربچه ی بیگناه پلستینی و خنده اش ماجرای دیگری دارد ... بمب، خر است!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_10.html



پس آفتابه یادت نره! ـ بازپخشش

نوشته است:
«آقایون،خانوما!

ما دو تا استاد روحانی بزرگوار داریم،موندیم هدیه روز معلم چی بهشون بدیم!!!

منتظر پیشنهادات شما بزرگواران هستیم!» از «گوگل پلاس»

برایش به شوخی می نویسم:
به یکی حلیه المتقین؛ به آن دیگری آفتابه!

با سه تا علامت شگفتی در پایان نوشته اش که خوب شیرفهم شوم، پاسخ می دهد:
«الان علم پیشرفت کرده! توی توالت ها شیلنگ میذارن!!!»

می نویسم:
آره! شما درست می گی که علم پیشرفت کرده؛ ولی آخوند واقعی از اون نابش، هیچوقت آفتابه رو با شیلنگ عوض نمی کنه. آفتابه یه مزایای دیگه ای هم داره که شاید شما سنت قد نده؛ داستان هاشو حتما نشنیدی. ولی مطمئن هستم اگه بگم باورت نمی شه! مهم ترین سودمندیش اینه که شیشه مشروب و میشه توش قایم کرد؛ برد توی توالت که کسی دیگه اونجا سر خر نمی تونه بشه، خورد. واقعا اتفاق افتاده؛ البته توی دوره زمونه ی اون شاه گوربگور شده! اگه هم فکر می کنی که آخوندا مشروب نمی خوردن سخت در اشتباهی.

دوباره می نویسد:
«خوب بالاخره از هر وسیله ای ممکنه استفاده های غلطی هم بشه! ولی شیلنگ از باب طهارت راحت تر مورد استفاده قرار میگیره! آخوند هم اگر آخوند باشه هرگز شراب نمی خوره! اگر شراب بخوره آخوند نیست،شراب خواریه که لباس آخوند پوشیده!!!»

دوباره می نویسم:
به نظرم بازهم حق با شماست. مثلا توی مملکت ما از خط کش بجای خط کشیدن برای کتک زدن استفاده می شده و هنوز هم میشه. در اینکه آخوند راست راستکی هم مشروب نمی خوره با شما همداستانم و همینطور استدلال درست بعدیش؛ ولی دشواری توی کشور ما همینه دیگه که نه از هیچ چیزی برای اون منظوری که ساخته شده، سود برده میشه و نه هیچ آدمی سر جای خودشه. اگر اینجور بود که ببخشید این شیر توشیری که الان می بینی، نبود و مردم سر و سامانی داشتند! خوب، انتخابش با خودته؛ می تونی بجای آفتابه، شیلنگ براش بخری؛ ولی اگه واقعن بزرگوار باشن، آفتابه رو ترجیح می دن! بالاخره، من دو تا پیرهن از تو بیش تر پاره کردم. خود دانی!

یادم رفت برات بنویسم که فردا در اصل «روزمعلم» نبوده و نیست؛ روز جهانی کارگره که "بزرگوار"هایی شاید مانند این دو بزرگوار (بی احترامی به آن ها نمی کنم و اگر آدم های براستی شریفی هستند، سلام مرا هم به آن ها برسانید! از نظر شکل بیرونی می گم) برای اینکه از کارگر و روز کارگر می ترسیدن و الان هم می ترسن، نام این روز رو گذاشتن «روز معلم»! بازهم یک دلیل دیگه برای اینکه ببینی هیچ چی توی این مملکت سر جای خودش نیست!

پاسخ می دهد:
«روز معلم که ۱۲ اردیبهشته بزرگوار! پس فردا! چون کلاس ما فردا هست، گفتیم دست خالی نریم!!!»

... و من سپارش می کنم:
پس آفتابه یادت نره! از یکی از اون دو تا بزرگوار هم، اون که سن و سالی داره، داستان «آفتابه دار مسجد شاه» (گوربگور شده) را بپرس. حتمن می دونه؛ بامزه است.

راستی، هدیه رو که انشاء الله از روی خلوص نیت می بری و چشمداشتی به نمره ی بهتر نداری؛ انشاء الله! موفّق و اونجور که اونا می گن (الان البته کمی دِمُده شده) مؤیّد باشی!

واپسین پاسخ وی چنین است:
«انشاءالله ـ داستان آفتابه دار را هم خوندم،جالب بود! حس مسوولیت پذیری رو نشون میده! از هم نوشتاری با شما استفاده کردم و از ادبتون ممنونم. موفق و پایدار باشید» 

***

از شما چه پنهان، این شاید نخستین باری است که کسی از ادب من سپاسگزاری می کند. هرچی به مغزم فشار می آورم که یک نمونه ی دیگر و نزدیک به زمان کنونی پیدا کنم، چیزی یادم نمی آید.

با خود می اندیشم:
تو پیش تر این قدر با ادب نبودی! یواش یواش داری پیر می شی!

ب. الف. بزرگمهر   دهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/04/blog-post_4145.html

۱۴۰۲ آبان ۸, دوشنبه

باید چیزی برای گفتن داشته باشی ...

وزیر کار نادرست نفرموده اند؛ آماج شیرین زبانی شان از در پشتی بود که ناخواسته از در پایینی در شد؛ گناهی هم ندارند. باید چیزی برای گفتن داشته باشی؛ بویژه اگر بیکاره هم باشی. تا اندازه ای یادآور خودنمایی آفتابه دار مژگت نامور به نام شاه گوربگور شده!*

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آبان ماه ۱۴۰۲

«به گزارش اکوایران و بنا به داده‌های مرکز آمار، تورم ماهانه از ۲ ⸓ امسال به ۲.۳ ⸓ در مهر ماه رسیده است. تورم ماهانه مان به اندازه ی تورم سالانه‌ی سایر کشورها هست و وزیر [پوشالی] کار میگن در پهنه ی اختساد یکی از اولین‌ها هستیم!

برگرفته از «تلگرام»   هشتم آبان ماه ۱۴۰۲

* بنگرید به نوشتار نمودی روشن از فرهنگ ادعایی در «ولایت آقا بیشعور»!  ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۳ 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_14.html

یعنی چند سال میشه تا اون موقع؟ ـ بازپخشش

یعنی چند سال میشه تا اون موقع؟ کاش کمی حساب کتاب یاد می گرفتم ... من که سرم نمی شه؛ ولی بالاخره پیشرفت می کنیم ...

به بهانه ی سخنان بس حکیمانه ی «کیرِ خرِ نظام» درباره ی دستیابی به «تمدن نوین اسلامی ـ ایرانی» در سال ۱۴۴۴:  ب. الف. بزرگمهر   چهارم آبان ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/10/blog-post_46.html



۱۴۰۲ آبان ۷, یکشنبه

پاس و سپاسی جانانه او را شاید!

پوران ناظمی، کنشگر مدنی، در یک آواپوشه (فایل صوتی) با فراخواندن (مخاطب قرار دادن) «حفاظت قوه‌ی [جان ننه شان] قضائیه»، دادستان کرمان و جیرفت، «حفاظت اطلاعات سپاه و نیروی انتظامی» و «وزارت اطلاعات» می‌گوید:
«تا وختی وکلای منتخب نتوانند در تمام مراحل بازجویی‌ حضور داشته باشند و تا وختی دادگاه‌ها با حضور هیأت منصفه برگزار نشود، نافرمانی مدنی تنها شیوه‌ی اعتراض من است.»

بتازگی (اخیرا) «شاخه ی نخست (شعبه‌ی اول) دادگاه انقلاب جیرفت»، پرونده‌ای برای بانو پوران ناظمی سر هم بندی کرده و با دروغ بستن هایی سنگین از آن میان، «اهانت به مقدسات اسلام»، «اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی»، «محاربه» و  «افساد فی‌الارض» وی را بزهکار (متهم) شناخته است

بانو پوران ناظمی [که پاس و سپاسی جانانه از سوی هر ایرانی بزرگمنشی او راشاید!] در بخشی از این آواپوشه، در واکنش به آن دروغ بستن ها می‌گوید:
«من نه تنها از شما درخواست تخفیف مجازات ندارم، بلکه در پیشگاه ملت ایران درخواست می‌کنم، اگر فعالیت مدنی و الزام به رعایت حقوق بشر جنایت است، اگر اقدام مسلحانه داشته‌ام، اگر توهین به اسلام کرده‌ام با ارائه‌ی سند محاکمه شوم.» و در پایان، «ورود وکلای مستقل در پرونده، ارائه‌ی دلیل مستند بر این اتهامات و محاکمه‌ی عادلانه با حضور هیأت منصفه» را تنها درخواست خود می داند.

برگرفته از «تلگرام»   ششم آبان ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] و برچسته نمایی های بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: پاس و سپاسی جانانه او را شاید

شوربختانه تارنگاشتم گنجایش بارگیری این ویدئوی ارزنده و گواهمند را نداشت. آن را می توانید از آن میان، در نشانی«تلگرام» BehzadBozorgmehr@ بیابید.


نگران ... ـ بازپخشش

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/03/blog-post_1.html



۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

باید کاری کرد!

باید کاری کرد! با سخنرانی هایی بیمایه و برُخ کشیدنِ دستاوردهایی که بسیاری از آن ها دستاوردی راستین نیستند یا سر یکدیگر را در همایش هایی از آن هم بیمایه تر تراشیدن، کاری از پیش نمی رود. «عزراییل» روزانه جان بسیاری از توده ی مردم بی پناه غزه از آن میان کودکان و زنان را می دِرَوَد و بریش یک یک تان که از مرگ دیگران نیز دستاویزی برای پیشبرد سیاست های کوته بینانه و یارگیری های نو به نو می تراشید، می خندد. او را با شما کاری نیست.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم آبان ماه ۱۴۰۲

وزارت بهداشت غزه: شمار جاباختگان در نوار غزه به ۷۳۲۶ نفر از آن میان، ۳۰۳۸ کودک، ۱۷۲۶ زن و ۴۱۴ سالخورده رسیده است.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   پنجم آبان ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ آبان ۲, سه‌شنبه

آن "فرهنگِ" سزاوار نابودی و این نشانه های شرم آورش

سخنگوی وزارت بهداشت غزه:
شمار جانباختگان بمباران نوار غزه از سوی اسرائیل [همانا عزراییل!] به ۵۷۹۱ تن افزایش یافت که از آن میان ۲۳۶۰ کودک و ۱۲۹۲ زن را دربرمی گیرد. 

«نتانیاهو» [بخوان: نادان یابوی سزاوار دار!] در یک همایش رسانه ای با «امانوئل مکرون» [همانا قارچ روییده بر دمکراسی باخترزمین!] گفت:
«حماس آزمونی برای باخترزمین و فرهنگ است. <...> اگر حماس شکست بخورد، پیروزی برای فرهنگ خواهد بود. <...> این نبرد اروپا است؛ این نبرد امریکاست.این نبرد فرهنگ است، این نبرد برای دل و جان و آینده ی خاورمیانه و سایر جهان است.»

برگرفته از «چوب دو سر گُه»   دوم آبان ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام و برجسته نمایی های درون [ ] نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ مهر ۳۰, یکشنبه

بجای پرگویی، سیاست و سازمان حزب را بر بنیاد حزب تراز نو لنینی بهبود بخشیم! ـ بازپخشش

یک یادآوری بایسته!

برای جلوگیری از هر گونه برداشتِ نابجا یادآور می شوم که آماج بازانتشار این یادداشت یا هر نوشتار دیگری که در آن از گاهنامه ی «نامه مردم» و جریان سیاسیِ در خوش بینانه ترین برخورد، سردرگم و وامانده ای که همچنان نامی تاریخی بر پیشانی دارد، یاد می شود، تنها و تنها برخی نکته های شاید همچنان سودمندِ درونمایه ی آن یادداشت ها و نوشتارهاست که گاه با تیزبینی درخور از سوی خوانندگان بیش تری خوانده و یادآوری می شوند.

ب. الف. بزرگمهر   دوم دی ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_42.html 

***

بجای پرگویی، سیاست و سازمان حزب را بر بنیاد حزب تراز نو لنینی بهبود بخشیم!

رهبر در سایه نشسته ی حزب توده ایران در گفتگو با «نامه مردم»، روزنامه ی کانونی آن حزب گفته بود:
«من یکی از دستاوردهای بزرگ حزب مان در این سال های دشوار سرکوب و مهاجرت ناخواسته را تمرکز خلل ناپذیر بر امر رهبری جمعی و تلاش واحد برای حل مشکلات پرشمار حزب می دانم»۱ 

اگر چنین باشد که وی می گوید و دستاوردی در کار، بیگمان مایه ی خرسندی است؛ ولی در درستی آن، بی آنکه بخواهم سخن وی را از سرِ ناراستی بخوانم به چند شَوَندِ زیر بدگمانم:
الف. از آن رهبری گروهی و کوشش همسو برای گره گشایی دشواری های پرشمار حزب، نه تنها نمودی روشن در دست نیست که باژگون آن، روند واگرایانه در سیاست و سازمان حزب در همه ی سال های به گفته وی: سرکوب و کوج ناخواسته، افزایش چشمگیری داشته و در گفته ی خود وی با اشاره به «مشکلات پرشمار حزب» نیز بازتاب یافته است. در خود فرو رفتن و گروه گرایی (فرقه گرایی) روزافزون سازمان حزبی از سویی و فشار نیروهای بیرون رانده شده از حزب از دیگرسو که برخی از آن ها به همکاری با رژیم تبهکار اسلام پیشگان و کشورهای امپریالیستی نیز تن داده و برخی دیگر آلودگی هایی از خود نشان می دهند، بروشنی گواه این روند واگرایانه است. خاستگاه و کانون این روند، ریشه در سیاست و سازمان حزب دارد؛ افزون بر آنکه نمودها و نشانه های ریز و درشتی در نوشتارهای «نامه مردم» ـ با همه ی کوشش گاه جانکاهانه برای پوشاندن شان! ـ گواه برخی آلودگی ها در سازمان حزب نیز هست؛

ب. دستیابی به رهبری گروهی، شاید بخودی خود نمایشگر پیشرفت در زمینه ای ویژه باشد؛ ولی بی درونمایه ی ایدئولوژیک ـ سیاسی آن از هیچ آرشی برخوردار نبوده و نیست. این نکته که دشواری های حزب افزایش یافته و این دشواری ها بیش از آنکه جُستارهای سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی دامنگیر میهن مان را دربرگیرد به چالش های درون گروهی یا سر و کله زدن با این و آن هماوند است، نشانه ای روشن از ناکارآیی است. دراین باره، نمونه ای می آورم که از سویه ای ـ و نه همه سویه! ـ جُستار رهبری گروهی را روشنی بیش تری می بخشد:
گروه همنوایی موسیقی را بدیده بگیرید که نوازندگانِ ویژه کار گوناگون و سازهای زهی و بادی و کوبشی را دربرمی گیرد و بسته به آنکه اجرایی از فرآورده های موسیقیدانان و آهنگسازان بزرگی چون «باخ»، «موزارت» یا «بتهوون» داشته باشند، درآمیختگی گروه و جایگاه هر نوازنده دگرگون شده، برونزدی دیگر می یابند تا همگی در کلی یگانه که در آن یگانگی خواست و کردار (اراده و عمل) گروه در بالاترین تراز درخور بدست آمده باشد، اجرایی هماهنگ و دلکش داشته باشند. اکنون، بینگاریم که به چنین گروهی، پیشنهاد شود تا آهنگ «بابا کَرَم» را به اجرا درآورند؛ روشن است که اجرای چنین آهنگی نه تنها نیازمند چنان آمیختگی پر ساز و برگ ویژه کاران و سازهای گوناگون نیست که تراز و چونی موسیقی نیز با افت بسیار همراه خواهد شد. از آن بدتر، ترانه ای نامور به «گاو بجِ بخورد»۲ است که اجرای آن نه تنها نیازمند آن گروه همنوایی بزرگ نیست که رهبری در اندازه ی «علی نخاله» به همراه یکی دو مزدبگیر همراهش نیز می توانند به آسودگی از پسِ آن برآیند و گروهی را نیز به پایکوبی و دست افشانی واداراند؛۳

پ. نارسایی ها و نادرستی های تئوریک ـ سیاسی پرشمار در نوشتارهای «نامه مردم» که رگه های نیرومند پیگیری سیاستی سوسیال دمکراتیک از یکسو و بی تجربگی سیاسی و اجتماعی نویسندگان آن از دیگر سو را به نمایش می نهد. این بی تجربگی گاه آنچنان چشمگیر است که نه تنها هماوندی روشنی میان سیاست دوربردی با سیاست های راهبردی اعلام شده از سوی آن حزب دیده نمی شود که در برخی نوشتارها گسستگی روشنی میان آن ها به چشم می خورد.۴ روشن است که زمینه ی این بی تجربگی، نبود یا نارسایی کار در میان کارگران و زحمتکشان و حتا آزمون سازماندهی کاری توده ای و اجتماعی در چارچوبی گسترده تر است؛

ت. جایگزینی دیپلماسی  بورژوایی در هماوندی های درون و برون سازمان حزب بجای استوارنمودن هرچه بیش تر پیوندهای رفیقانه میان هموندان و راهیابی آدم هایی بی باور به آرمان های «سوسیالیسم دانشورانه» با دانشی ناچیز و بیش تر طوطی وار از آن به سازمان حزب و از آن بدتر راهیابی شان به جایگاه های رهبری بر بنیاد آن هماوندی ها؛ در این زمینه که به آن در اینجا بیش تر نمی پردازم، ندانمکاری های رهبری حزب و از آن میان، رهبر یادشده در بالا بویژه چشمگیرتر است؛ و

ث. از همه برجسته تر، برخوردی نادرست و ناکارآ برخاسته از نگرشی ضد دیالکتیکی (متافیزیکی) به سازمان حزب است. بهترین نمود چنین برخوردی، سخنان بر زبان رانده شده از سوی یکی هموندان همیشه پایورِ کمیته مرکزی حزب توده ایران: داوود نوروزی است که گویا در بستر مرگ، سپارش (وصیّت) نموده بود، حزب را به هرگونه ای پاس دارید (نقل به مضمون). چنین سخنی که نمود روشن آن، جلوی دیدگان همه ی ما قرار دارد، شرایط کنونی حزب توده ایران است.۵ به چند و چون آن در اینجا بیش تر نمی پردازم و براستی، چندان نیازی نیز به چنین کاری نیست! در نمونه ای تند، ولی دربردارنده ی حقیقتی دردناک۶، گویی حزب آمیزه ای چون «ترشی هفته بیجار» است که مواد بایسته ی آن از هویج و خیار و گوجه فرنگی گرفته تا بادنجان و گل کلم و سیب زمینی و سبزی های گوناگون، یکبار فراهم شده و بگونه ای رده بندی شده در کوزه ای رویهم کوت و در فرجامِ کار با ادویه و ترشی رهبری پر می شوند تا برای خوب جا افتادن در جایی تاریک و دور از دسترسِ مدت زمانی ناروشن نگهداری شوند؛ و همه ی این ها در در شرایطی رخ می دهد که طبقه کارگر و دیگر لایه های اجتماعی نزدیک به آن، بگونه ای عمده خودانگیخته پا به میدان کارزار اجتماعی نهاده و در بسیاری موردها جانفشانانه برای دستیابی به حقوق صنفی ـ سیاسی خود نبردی بس نابرابر با رژیم اسلام پیشگان تبهکار و پشتیبانان امپریالیست و ریزه خواران چینی و روسی شان را پی می گیرند.

رهبر در سایه نشسته، در جای دیگری از گفتگوی یادشده با اشاره به جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ می گوید:
«... اگر این جنبش خودجوش عظیم سازمان یافته بود و در کنار تظاهرات از اهرم های دیگری همچون اعتصاب های گسترده برای فلج کردن حکومت بهره‌مند بود بی شک رژیم نمی توانست به آن شکلی که عمل کرد و جنبش را سرکوب نمود و آقایان موسوی، کروبی و خانم زهرا رهنورد را به حصر کشاند، عمل کند. این ها تجربیات گرانی است که باید از آنها آموخت و برای آینده آنها را به کار گرفت.»۷

کدام نیرو می بایستی آن جنبش را سازمان می داد؟ آیا از آقای «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش، نه یک کلمه کم!» می شد چنین چشمی داشت؟ آیا وی و نیروهای رویهمرفته بوقلمون سرشتِ پیرامونش که بنا بر سرشت طبقاتی خویش با هر بادی به سویی دیگر می چرخند از توان سمت و سو دادن به آن جنبش و پیش کشیدن خواست های طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان پیرامون آن برخوردار بودند تا جنبش را بال و پر داده، فرازی دیگر دهند؟ آیا در پشت وی سنگر گرفتن و از راه دور باد زدن آتشی که درگرفته بود، نشانه های روشن ناتوانی حزب توده ایران را دربر نداشت؟ از کدام آزمون ها و آروین های گرانبها باید آموخت و برای آینده آن ها را بکار گرفت؟

آیا بجای چنین پرگویی هایی، بهتر نیست سیاست و سازمان حزب را آنچنان سازمان داد که به هنگام فرارسیدن بحران اجتماعی از اندک توان بایسته برای نشانه گذاری بر رویدادها برخوردار بوده به دنباله روی دچار نشود؟

ببینید آن دانشمند انقلابی، درباره ی شیوه های کار و چگونگی درآمیزی کار تئوریک و پراتیک و نیز سمت و سو بخشیدن به پیکار پراکنده ی طبقه کارگر از سوی سوسیالیست ها، نزدیک به ۱۲۲ سال پیش، چه نکته های ارزشمندی را یادآور شده است:
«... موقعیت رویهمرفته بگونه ای دیگر است، هنگامی که کاریای سوسیالیست ها این باشد که رهبران ایدئولوژیک پرولتاریا در نبرد کنونی آن ها در برابر دشمنانی راستین که در برابر  گذار کنونی پیشرفت اجتماعی و اقتصادی ایستاده اند، باشند. در چنین شرایطی، کار تئوریک و پراتیک چنان در هم می آمیزد که کهنه سرباز سوسیال دمکرات۸ آلمانی: لیبکنشت، آن را بگونه ای درخور، چنین برشمرده بود:
پژوهش، ترویج، سازماندهی!۹

شما نمی توانید بدون کار تئوریک یادشده در بالا [و] درست به همین سان، بدون سمت و سو دادن این کار برای برآوردن نیازهای جنبش و [نیز] بدون گسترش آزمون های این تئوری در میان کارگران و کمک به آن ها برای سازماندهی، یک رهبر ایدئولوژیک باشید.

یک چنین نمود کاریایی، سوسیال دمکراسی را در برابر کاستی هایی که گروه های سوسیالیست در بیش تر موردها از آن رنج می برند ـ چون «خشک مغزی» (Dogmatism) و «گروه گرایی» (sectarianism) ـ پاس می دارد. در جایی که جهان بینی یگانه و والا، سازگاری خویش با روند راستین پیشرفت اجتماعی و اقتصادی را به نمایش می نهد، خشک مغزی نمی تواند از هستی برخوردار باشد. هنگامیکه کاریا فرارویی سازمان پرولتاریاست و از همین رو، هنگامیکه نقش "روشنفکران" این است که ساخت رهبران ویژه از میان روشنفکران [کاری] نابایسته است، گروه گرایی نمی تواند از هستی برخوردار باشد.

...

کنش سیاسی سوسیال دمکرات ها در فرارویاندن پیشرفت و سازمان جنبش طبقه کارگر روسیه، در دگردیسیدن این جنبش از وضعیت کنونی آن: کوشش های پراکنده ی پرخاش آمیز، "شورش ها" و دست از کار بازداشتن های تهی از هر اندیشه ای به پیکاری سازمان یافته از همه ی طبقه کارگر سمت و سو یافته روسیه در برابر رژیم بورژوازی، برای کوتاه نمودن دستِ مصادره کنندگان و براندازی سامانه ی اجتماعی بنیاد یافته بر ستم به توده ی کار نهفته است.»۱۰ (برجسته نمایی های متن از آنِ لنین و افزوده های درون [ ] از آن من است.   ب. الف. بزرگمهر)

آیا بجای بالیدن های بیجا به چیزهایی که در بنیاد خویش، هیچ نشانه ای روشن از شیوه ی زندگی و کارکرد آدمی را به نمایش نمی نهند، بهتر نیست همین سخنان ارزنده ی رهبر انقلاب سترگ اکتبر را آویزه ی گوش نمود و به ارزیابی انتقادی کار گذشته ی خود و حزب توده ایران نشست؟

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post_24.html

پی نوشت:

۱ ـ مصاحبه «نامه مردم» با رفیق علی خاوری، برگرفته از «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴

http://tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3006-2015-10-20-10-30-34

۲ ـ به آرشِ «گاو برنج را خورد» در گویش گیلکی!

۳ ـ «در مثل مناقشه نیست» و امیدوارم، جُستار دستکم در همین سویه که نمودار همه ی جُستار نیز نیست، روشنگر باشد!

۴ ـ کمابیش، همه ی آن سیاستگزاری های خشک مغزانه که بویژه در سیاست های راهبردی (تاکتیکی) دست نخورده بدرازای گاه سه دهه خود می نماید را نیز نارسا و نادرست می دانم. پرداختن به آن ها در چارچوب این یادداشت نمی گنجید.

۵ ـ در دوران انگیزش انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نیز کمیته مرکزی حزب توده ایران، بسیار دیر جنبید و ماه ها و روزهای انقلابی بسیار ارزشمندی را از دست داد. آنگونه که در یادمانده های تنی چند از رهبران توده ای آمده، دو گروه رودررو با یکدیگر به رهبری دو همچشم دیرینه: نورالدین کیانوری در تارک یک گروه و ایرج اسکندری در تارک گروه دیگر، ماه ها بر سرِ ستیزه ای رویهمرفته نادانشورانه و تا اندازه ای مرغ یا تخم مرغی که از گروه با گرایش های اسلامی به رهبری روح الله خمینی باید پشتیبانی نمود یا از شاپور بختیار، زمان بس گرانبهایی را برای هرچه زودتر پا به میدان کارزار اجتماعی نهادن، آشنایی با چگونگی تراز نیروهای سیاسی و اجتماعی از نزدیک و سازماندهی طبقه کارگر از دست دادند. چنان گفتگو و ستیزه ای درازمدت که با جُستار دگرگونی رهبری حزب نیز همراه شده بود، سرانجام با پا در میانی نماینده ی «فرقه دمکرات آذربایجان» از سوی حزب کمونیست اتحاد شوروی به سود گروه کیانوری به پایان رسید و راه برای بازگشت و سرریز شدن نیروهای کوچیده ی حزب فراهم شد. در زمینه ی گزینش رهبری تازه و بسیاری جُستارهای دیگر گفته می شود که حزب توده ایران از دستورها و رهنمودهای حزب کمونیست شوروی در جایگاه «برادر بزرگ» (؟!) پیروی می کرده است؛ از دید من، در این زمینه نیز چون بسیاری زمینه ها و اتهام های دیگری که به این حزب زده می شود، گزافه گفته شده است؛ هرچند دربردارنده ی حقیقت هایی است که نمی توان از آن ها چشم پوشید. اگر بخواهیم باریک تر داوری کنیم، فشار اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و حزب کمونیست آن بر چنان حزب پا به سن نهاده، بیمار و تا اندازه ای آلوده به هماوندی های گروه گرایی، لانه سازی و یارگیری های نابجا در چارچوبی بسته که از دید من، هیچکدام از این پدیده ها در چارچوب «پیکار درونی حزب» نمی گنجد، منطقی و بجا بود. پیام "برادر بزرگ" روشن بود:
گفتگو و ستیزه تا به کِی و کجا؟ زودتر کار را به پایان برسانید و راهی ایران شوید!

درباره ی آنچه آمد، با بهره گیری از کتاب ارزنده ی «چگونه پولاد آبدیده شد؟» از «نیکلای آستروفسکی»، پیش تر، نکته هایی را بگونه ای گذرا در میان نهاده بودم:
«نمونه ی تاریخی کوچکی از تصمیماتی بجا و عملکردی به هنگام!»، ب. الف. بزرگمهر    ١٤ تیر ماه ١٣٩١  

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/07/blog-post_04.html

با این همه، ارزیابی دانشورانه ی چند و چون کار و بویژه آنچه در بالا «ستیزه ای رویهمرفته مرغ یا تخم مرغی» نامیده ام و همه ی نشانه های از دست دادن استقلال سیاسی و طبقاتی حزب توده ایران را دربرداشت، نیازمند کار پژوهشی گسترده تر و پاسخ روشن به برخی پرسش های هنوز برجای مانده است. روشن است که روند واگرایانه در سه دهه ی گذشته، ریشه در گذشته ای بازهم دورتر دارد و آنچه زیر پا نهاده شده به آرش باریک واژه به واژه، همان نکته ای است که فرزانه ی تیزبین انقلابی: و. ای. لنین، همواره بر آن پا می فشرد:
دستیابی، نگهداری و پاسداری بی چون و چرای استقلال سیاسی طبقه ی کارگر و جنبش کمونیستی و استقلال طبقاتی آن در همسویی، همکاری و همدستی با نیروهای ضد امپریالیستی ناپرولتری!

۶ ـ «در مثل مناقشه نیست»! کاربرد نمونه ای تند، برای روشن شدن هرچه بیش تر جُستار است و چنانچه گزشی در کار باشد، امیدوارم سودمند باشد.

۷ ـ مصاحبه «نامه مردم» با رفیق علی خاوری، برگرفته از «نامه مردم» شماره ۹۸۴، ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴

http://tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3006-2015-10-20-10-30-34

۸ ـ یادداشتی بایسته درباره ی تاریخ سوسیال دمکراسی

نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخوار (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

جریانی ضد مارکسیستی در سوسیال دموکراتیسم جهانی پایان سده ی نوزدهم ترسایی آلمان به نام «ادوارد برنشتین»، سوسیال دموکرات آلمانی: «برنشتینیسم»  نامیده شده است. «برنشتین»، درونمایه ی انقلابی مارکسیسم را با جانمایه ی لیبرالیسم بورژوازی سازگار نمود و از آن، مارکسیسمی بی یال و دم و اشکم پدید آورد.

جریان ضد مارکسیستی دیگری در سوسیال دموکراتیسم جهانی با نام «کارل کائوتسکی» پیوند خورده («کائوتسکیسم») و گونه ای پوشیده تر و گول زننده تر از «سوسیال دمکراسی» زنهارخوار (خائن) کارگری را در کالبد حزب های کارگری با سرشت بورژوایی از سال های آغاز نخستین جنگ جهانی و پس از آن پدید آورده است. سویه ی بیم برانگیز «کائوتسکیسم» در دوره ای که انحصارهای سرمایه داری کمابیش کالبد یافته و سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی در حال رویش و گسترش بود، جداسازی نادرست «سیاست امپریالیستی» از «اقتصاد امپریالیستی» در پیِ برداشتِ نادانشورانه از جدایی میان «انحصار در سیاست» با «انحصار در اقتصاد» بود که فرزانه تیزبین انقلابی: و. ای. لنین، آن را بخوبی و کمابیش به هنگام موشکافی نمود و سرشت ضد پرولتاریایی و ضد مارکسیستی آن را روشن نمود.

جریان های دیگری از «سوسیال دمکراسی» زنهارخوار(خائن) کارگری از آن هنگام تاکنون پدیدار شده و هر ازچند گاهی در سیاست این یا آن کشور نقش آفرین بوده و سپس نابود شده یا کالبدهای تازه تری یافته اند. ریشه دارترین شان، دربرگیرنده ی کم و بیش همه ی حزب های سوسیال دمکرات اروپای باختری است.

۹ ـ Study, propaganda, organisation.  ، [Educate, agitate, organise. —MIA Ed.] —Lenin

۱۰ ـ برگرفته از کتاب «”دوستان خلق“ چه هستند و چگونه با سوسیال دمکرات ها می رزمند؟»، و. ای. لنین، سال ۱۸۹۴ ترسایی (برگردان از ب. الف. بزرگمهر، یکم دی ماه ۱۳۹۴)

The position is altogether different when the task of the socialists is to be the ideological leaders of the proletariat in its actual struggle against actual and real enemies who stand in the actual path of social and economic development. Under these circumstances, theoretical and practical work merge into one aptly described by the veteran German Social-Democrat, Liebknecht, as:

Studieren, Propagandieren, Organisieren*

You cannot be an ideological leader without the above mentioned theoretical work, just as you cannot be one without directing this work to meet the needs of the cause, and without spreading the results of this theory among the workers and helping them to organise.

Such a presentation of the task guards Social-Democracy against the defects from which socialist groups so often suffer, namely, dogmatism and sectarianism.

There can be no dogmatism where the supreme and sole criterion of a doctrine is its conformity to the actual process of social and economic development; there can be no sectarianism when the task is that of promoting the organisation of the proletariat, and when, therefore, the role of the “intelligentsia” is to make special leaders from among the intelligentsia unnecessary.

The political activity of the Social-Democrats lies in promoting the development and organisation of the working-class movement in Russia, in transforming this movement from its present state of sporadic attempts at protest, “riots” and strikes devoid of a guiding idea, into an organised struggle of the WHOLE Russian working CLASS directed against the bourgeois regime and working for the expropriation of the expropriators and the abolition of the social system based on the oppression of the working people

What theFriends of the People” Are and How They Fight the Social-Democrats (A Reply to Articles in Russkoye Bogatstvo Opposing the Marxists), V. I.   Lenin

https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1894/friends/08.htm#v01zz99h-271-GUESS 

***

پارسی نویسی:

ـ واژه ی زیبای «کاریا» از ریشه ی «سانسکریت» به آرش «کار بایسته» یا همانا «وظیفه» با واژه ی «کار» در پارسی همریشه است.

ـ بجای «توصیف کردن» در برخی موردها می توان از «برشمردن» سود برد.

ـ بجای آمیخته واژه ی «فرقه گرایی» می توان به همان آرش از آمیخته واژه ی «گروه گرایی» سود برد (در واژه نامه اینترنتی دهخدا به تاریخ یکم دی ماه ۱۳۹۴ افزوده شد). 

ـ «دُگماتیسم»

بخشی از آنچه در فرهنگ معین در این باره آمده، نارسا و نادرست است. دُگماتیسم را می توان بگونه ای ساده و با کاربرد بیش تر در زبان پارسی، «خشک مغزی» یا «خشک اندیشی» نامید و بکار برد. (در واژه نامه اینترنتی دهخدا به تاریخ یکم دی ماه ۱۳۹۴ افزوده شد). 

ـ بجای «ترفیع دادن» یا «ترقی دادن» می توان از آمیخته واژه ی «فرارویی» یا «فرارویاندن» سود جست.

ـ بجای «دکترین» می توان بسته به مورد، واژه های «آموزه»، «انگاره» یا «جهان بینی» بکار برد.

ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «اعتصاب» می توان از عبارت های «دست از کار کشیدن»، «دست از کار شستن» یا «دست از کار بازداشتن» سود جُست.

ـ بجای «خلع ید» می توان از عبارت «کوتاه نمودن دست» سود برد.

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post_24.html

نقد ریشه ای چگونه نقدی است؟ ـ بازپخشش

پاسخی فشرده و شاید نه چندان رسا به یک پرسش

انتقادی رویهمرفته آبکی از بخشی از حاکمیت تبهکاری است که هست و نیست مردم ایران را به باد داده است:
«... در چند روز اخیر دو اتفاق به ظاهر کم‌اهمیت در فضای مجازی افتاده که امواج تاثیرگذاری آن در عالم واقعی سیاست قابل تصور نیست. جالب آنکه هر دو درباره سوریه اند؛ یکی از موضع مخالفت با آن و دیگری موافقت. اما هر دو اتفاق برای ما و سوریه هزینه آور بوده است.

یکی آنکه بخشدار سابق کیش در وبلاگ خود مطلبی بر علیه حمله احتمالی امریکا به سوریه منتشر کرده و بهانه ای دست رسانه های نادان تر از خود داده است که بگویند ایرانی ها دختران اوباما را تهدید به تجاوز کرده اند!

دوم اینکه خانم نعیمه اشراقی مطلبی از قول هاشمی در صفحه فسبوک خود منتشر کرده که مدعی شده هاشمی گفته است دولت سوریه مردم خود را بمباران شیمیایی می کند؛ و همین هم بهانه ای می شود برای حمله به موضع رسمی دیپلماسی ما در قبال سوریه.

البته اشکال از فیسبوک و وبلاگ نیست، وگرنه وزیر امور خارجه همین دولت هم در فیسبوک حضور دارد. معاون اول دولت و سخنگوی دیپلماسی و برخی از وزرا هم دارند وارد فیسبوک می شوند. اشکال از آدم های نابلد در عالم سیاست و عالم ارتباطات است.

اشکال از دولتی است که به یک جوان بیست و چند ساله مسئولیت بخشداری منطقه مهم کیش را می دهد و او چند سال بعد هم آنچنان ناپخته می ماند که چنین مهملاتی در وبلاگش می نویسد که بهانه بیگانه شود.» از «گوگل پلاس»

برایش می نویسم:
«داداش جان! ننوشتی چرا این آقای ظریف مریف، هنوز نیومده با خانم نانسی پلوسی لاس خشکه ی اینترنتی میزنه و چرا اسمش رو دوجور بکار می بره:
اینجا سید محمد جواده و اونجا تنها جواد خالی؟!

ببینم؛ این عالیجناب بالاخره گفته بود دولت سوریه رو سر مردم خودش بمب شیمیایی می ریزه یا نه؟!

ضمنن کار از این حرف ها که نوشتی، گذشته؛ یعنی واسه ی فاطی تنبون نمی شه.»

با ناخشنودی و بسان کم و بیش بیش تر آدم هایی که متوجه کاستی و کم مایگی نوشته شان می شوند، ولی به چیز دیگری بند می کنند، شیوه ی آمیخته ی به شوخی و کنایه ام را که چیزی جز گوشزدی به وی برای پرت نشدن از آن ور پشت بام است، بهانه کرده، می نویسد:
«ادبیات عالی متعالی»

این بار ناچارم روشن تر بنویسم که چرا و کجا چنین «ادبیات عالی متعالی» کاربرد می یابد:
«درباره ی نقدهایی که ریشه ای نیست، دانسته چنین ادبیاتی بکار می برم. کار از این حرف ها گذشته آقای ... و زیاد وقتی هم برای بهبود ریشه ای اوضاع نیست و از اون گذشته امیدی هم به این دولت و حاکمیت نابکار نیست. برای همین اینجوری برای شما می نویسم. وگرنه، جستاری جدی را برایش ارزش قائلم و از شما هم تاکنون یکی دوبار چیزهایی بازانتشار داده ام. به هر رو، آب نباید در هاون کوبید!»

کسی دیگر چنین واکنش نشان می دهد:
«از نظرتون نوع تفکرتون مشخصه و برای خودتون محترم اما جسارتا میتونم بپرسم نقدهای ریشه ای از نظر شما دقیقا به چه نقدهایی گفته میشه؟ اون دسته از نقدهایی که با نوع تفکر شما همخوانی داره؟

یا مخالفتی با تفکرات شما نداشته باشه؟»

پرسش خوبی است؛ گرچه همراه با یک پیشداوری نادرست در کالبد پرسش. ناچارم در کوتاه ترین و فشرده ترین شکل ممکن پاسخ وی را بدهم. اینگونه از آب در آمد:
...

پرسیده اید که نقد ریشه ای چگونه نقدی است.

بیگمان چنان نقدی آنگونه نیست که با نظر و باور کسی همخوانی داشته باشد. برعکس ، هر کسی باید بکوشد تا نظر خود را تا حد ممکن مستدل و منطقی ارائه دهد و افزون بر آن، درونمایه ی نظر (یا در اینجا نقد) نیز تا اندازه ی ممکن با واقعیت هماهنگ و سازگار باشد. نوشتم: «تا اندازه ای» به این دلیل که نظر یا نقد می تواند در چارچوب «منطق صوری» و در چارچوب بیرونی خود کم و کاستی نداشته باشد؛ ولی از درون انباشته از ناهمتایی (تناقض) باشد.

منظور من از «نقد ریشه ای»، همانا نقد علمی و بگونه ای مشخص نقدی برپایه ی کاربرد باریک اندیشانه ی «دیالکتیک ماتریالیستی» است که لزوما و همیشه در ناهمتایی با «منطق صوری» نیست و آن را تکمیل می کند. از دید من، تنها چنین نقدی می تواند تا اندازه ی بسیاری به واقعیت، واقعیتی که هر آن در حال شدن است، نزدیک شود. دانسته می نویسم: «نزدیک شود»؛ زیرا هماهنگی کامل آنچه آدمی می پندارد و بر زبان می راند، هر اندازه نیز از جهت منطق درونی و بیرونی خوب و نیرومند باشد، با واقعیت که امری عینی و بیرون از اراده ی ماست، هیچگاه امکان پذیر نبوده و واقعیت عینی همیشه مقدم بر آن چیزی است که در اندیشه و ذهن آدمی بازتاب می یابد.

در زمینه ی دانش های اجتماعی، با توجه به آنکه بیش تر جامعه های آدمی و از آن میان جامعه ی ایران که با آن سر و کار داریم، جامعه ای طبقاتی است و در آن ها طبقات و لایه های با منافع آشتی ناپذیر (در اصطلاح لاتینی: آنتاگونیسم) در کنار لایه های با منافع آشتی پذیر در کنار یکدیگر قرار دارند، باورها و نظریات گوناگونی، حتا گاه زیر یک نام، شکل می گیرند که به شدت در رویارویی با یکدیگر هستند؛ به عنوان نمونه، در کنار برداشت عدالت خواهانه از اسلام به سود نیروهای کار و زحمت و تولید کنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه با "اسلام امریکایی" (به گفته ی آقای خمینی)، "اسلام انگلیسی" که کهنه تر و ریشه دارتر و پاچه ورمالیده تر از آن یکی است و بطورکلی اسلام زالوهای اجتماعی که نمودهای آن امروزه بسیار روشن و آشکار در میهن مان به چشم می آید نیز روبروییم. با این حساب، زاویه های نگرش گوناگونی به واقعیت های اجتماعی و اقتصادی و ... پدید می آیند که همه ی آن ها به یک نسبت علمی نیستند و یا حتا آنگونه که در برخی  سامانه های فلسفی ـ اجتماعی باخترزمین چون «نسبیت گرایی» (رلاتیویسم) ترویج و تبلیغ می شود، اینگونه نیست که چون هر کس گوشه ای از واقعیت را می بیند، پس همه ی آن ها بطور نسبی درست می گویند یا برعکس هیچکدام آن ها بازهم بگونه ای نسبی درست نمی گویند.

از زاویه ی دید من که «دیالکتیک ماتریالیستی» را یگانه دیدگاه علمی و فلسفی می دانم و سایر دیدگاه ها را که در بهترین حالت آن، آمیزه ای از راست و ناراست در کنار یکدیگر (سفسطه آمیز) می بینم، نقد ریشه ای باید بر این پایه استوار باشد که در گفتار آسان و در کردار بسیار دشوار است و افزون بر دانشی که هر روز باید نو شود، نیازمند ورزیدگی بسیار نیز هست. چنین نقدی، در هر زمینه ای و در هر چارچوب بزرگ و کوچکی که انجام گیرد، هم واقعیت در حال شدن (دگرگونی و گاه دگردیسی) را و اینکه در چه مرحله ای از شدن است درنظر می گیرد و آنگونه که آدمی سده ها به آن خو گرفته، تنها برشی مکانی ـ زمانی از آن را بجای کل واقعیت جا نمی زند و هم آن حلقه ی بنیادین که دیگر حلقه های واقعیت با آن درگیرند را کوشش می کند تا بیابد و برپایه ی آن فرآیند حلقه های دیگر را دریابد. چنین روش و رویکردی به پژوهنده کمک می کند تا افزون بر آنچه گفته شد، اندازه ی بزرگی و کوچکی و شتاب رشد و گسترش این یا آن حلقه را بهتر دریابد؛ یکی را بزرگ تر از آنچه هست و دیگری را کوچک تر از آنچه براستی هست، درنظر نگیرد و نیز فرآیندهایی که هنوز در مرحله ی رشد جنینی خود هستند نیز تشخیص دهد. به این ترتیب، چنین امکانی برای یک دیالکتیسین ماتریالیست ورزیده پیش می آید که بتواند روند رویدادهای آینده را در چارچوبی منطقی تشخیص دهد (در اینجا اشاره ام به یکی از جستارها و مانش های مهم این فلسفه و شیوه ی نگرش به نام «منطقی» و «تاریخی» است که به آن در اینجا بیش تر نمی پردازم). می خواستم برای حسن ختام، نمونه ای تاریخی بیاورم که بیگمان از نظر دریافت جُستار بسیار بهتر بود؛ ولی چنانچه به همین گفته های آقای ... اندکی باریک شوید که برای وی احترام قائلم و وی را آدمی اندیشمند می دانم، خواهید دید که بجای برخورد دقیق به ریشه ی دشواری ها به چیزهای فرعی و غیر مهم پرداخته و آن ها را با بزرگنمایی درمیان نهاده است.

خوب! همین شیوه نیز با اینکه همه ی آن «خرده واقعیت» ها به نوبه ی خود مهم هستند، می توانند واقعیت بزرگ تری را که این «خرده واقعیت» ها نمودهایی از آن هستند را بپوشاند و این کار غیرعلمی است. اگر به عنوان نمونه  به برنامه ی «آخوند ریش حنایی» تازه روی کار آمده (حسن فریدون بعدا روحانی!) باریک شوید، می بینید که جدا از سخنان یاوه و ادعاهای بیهوده، مهم ترین نکته در یک برنامه ریزی اقتصادی ـ اجتماعی، یعنی سمتگیری اجتماعی به سود کدام طبقات و لایه های اجتماعی که باید به آن نخست و پیش از همه پاسخ داده شود تا برپایه ی آن مدل رشد اقتصادی روشن شود در آن دیده نمی شود و از لابلای آن می توانی دریابی که چنین برنامه ای که براستی برنامه نیست و در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم، پیش و بیش از هرچیز به سود بازرگانی سوداگر و دلال از سویی و پیگیری همان راه پیموده شده از دوران بازگشایی دروازه های اقتصادی به روی سرمایه امپریالیستی از دوره ی رفسنجانی پلید تاکنون (همچنین دربرگیرنده ی احمدی نژاد که بیش از آن دو سیاست های دیکته شده ی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را در کشورمان به اجرا در آورد) نوشته شده است؛ سیاستی که کمر ایران را شکانده و کشورمان را به آستانه ی تکه تکه شدن کشانده است. این نمونه ای از برخورد غیر ریشه ای به جستارها و دشواری های اجتماعی است که نه تنها آن دشواری ها را ازمیان برنمی دارد که آن ها را بدتر و بدتر می کند. اجازه بدهید که در اینجا یش تر به آن نپردازم.

نکته ی ای نیز جدا از این ستیزه (بحث) و به بهانه ی پرسش شما مایلم یادآور شوم:
بهره کشان درون و همدستان آن ها در بیرون ایران، دانسته و آگاهانه، توده ی مردم و بویژه نیروهای مذهبی خوب و ناآلوده را از مارکسیسم و فلسفه ی علمی ترسانده و آن را بگونه ی مذهب یا دینی بی خدایی معرفی نموده اند. مارکسیسم، دین و مذهب و آیین و یا فرقه نیست. مارکسیسم، دانش رهایی نیروهای کار و زحمت از چنگ بهره کشی و ساختن جامعه ای است که بسیاری از امامان شیعه و از همه آشکارتر حضرت علی (جامعه ی بی طبقه )، آرزوی آن را در سر می پرورانده اند. مارکسیسم، رهنمون عمل است و نه تنها رهنمون عمل مارکسیست ها که همه ی کسانی که خواهان پایان سامانه ی بهره کشانه ی امپریالیستی، پایان فرمانروایی زر و زور و فریب هستند. درست به همین دلیل است که همه ی بهره کشان جهان از آن می ترسند؛ زیرا راهکارها و چگونگی برخورد ریشه ای (علمی) به جستارهای اقتصادی ـ اجتماعی را بدست داده است.

مارکسیسم را بی هیچ ترسی باید آموخت و به این ابزار، ساز و برگ یافت؛ وگرنه، همچنان از توده ی مردم سواری می گیرند؛ خون مردم را به شیشه می کشند و میلیاردها ثروت شان را جلوی دیدگان آن ها به جیب می زنند و در حالیکه خود با همه ی هستی انگلوارشان به «جهان فانی» چسبیده اند، ما و شما را به «جهان باقی» حواله می دهند!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ شهریور ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/09/blog-post_282.html

۱۴۰۲ مهر ۲۹, شنبه

آب ما با آب آسیابان ها در یک جوی نمی رود

«پاپی جان» رو به «پدر کیری»:
ـ می شود ما با هم پرچمدار همزیستی آشتی جویانه در جهان باشیم؟

پدر کیری:
ـ نه! نمی شود؛ این با سرشت پلید آدمی که همیشه خواهان جنگ و خونریزی است، جور در نمی آید. راه دور نمی روم؛ خود من با کلاهخودی که بر سر دارم، نمونه ای از آنم. چوبدستم نیز که همیشه آن را با خود همراه دارم، همین گوشه کنار است. آب ما با آب آسیابان ها در یک جوی نمی رود.  دستگاه دیپلماسی شما چندان نادرست نمی گوید که دیدار میان ما می‌تواند به سردرگمی هر چه بیش تر پیروان مان که بدون آن هم به اندازه ای بسنده گیج و گولند، دامن بزند.* همان یک دیدار در هاوانا بس بود.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۲ 

***

پدرسالار مسیحی ابراز تاسف می کند: "انسان ها نمی توانند بدون جنگ زندگی کنند".

رهبر کلیسای ارتدکس روسیه گفت: جهان باید همچنان برای به حداقل رساندن اثرات خصومت ها تلاش کند.

پدرسالار مسیحی ابراز تاسف می کند: "انسان ها نمی توانند بدون جنگ زندگی کنند".

اسقف اعظم کلیسای ارتدکس روسیه، پاتریارک کریل، روز پنجشنبه گفت که درگیری های مسلحانه بخشی جدایی ناپذیر از وجود بشریت است. او در جشنواره مذهبی "ایمان و کلمه" که در منطقه مسکو برگزار شد، گفت که این بدان معنا نیست که جامعه بین المللی نمی تواند یا نباید به دنبال به حداقل رساندن هزینه های انسانی و رنج ناشی از آنها باشد.

پدرسالار گفت: «متاسفانه باید اعتراف کرد که به نظر می‌رسد بشریت نمی‌تواند بدون جنگ زندگی کند» و افزود که این بخشی از «طبیعت فاسد انسانی است». رئیس کلیسای ارتدکس روسیه معتقد است که مردم در سراسر جهان هنوز باید برای غلبه بر این تمایلات مخرب تلاش کنند.

پدرسالار اظهار داشت: «ما می‌توانیم و [ما] باید... آسیب‌های ناشی از میزبانان را به حداقل برسانیم.» سخنان او در بحبوحه ادامه درگیری بین مسکو و کی یف و تشدید تنش تازه بین اسرائیل و گروه شبه نظامی فلسطینی حماس مستقر در غزه بیان شد.

کریل سپس گفت که مردمی که دارای ایمان و عقاید یکسان هستند، تعهد شدیدتری برای انجام این کار دارند. رهبر کلیسا به ویژه به روس ها و اوکراینی ها اشاره می کرد که بیش از یک سال و نیم درگیر مبارزه طولانی مدتی هستند. او افزود که این دو قوم "از یک غسل تعمید می آیند."

سخنرانی او تنها یک روز پس از آن انجام شد که پارلمان اوکراین در اولین قرائت لایحه ای را با هدف ممنوعیت اساسی کلیسای ارتدکس اوکراین (UOC) به دلیل ارتباط آن با مسکو تصویب کرد.

لایحه ۸۳۷۱ رسماً ممنوعیت هر سازمان مذهبی "مرتبط با روسیه" را پیش بینی می کند. نویسندگان آن معتقدند که همچنان "به شهروندان اوکراین اجازه می دهد تا حق آزادی جهان بینی و مذهب تضمین شده توسط قانون اساسی اوکراین را درک کنند."

برگرفته از «آرتی»   ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۲ (بختی برای ویرایش این گزیده گزارش و گزارش در پی آمده نداشتم.  برجسته نمایی های بوم نیز همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر) 

***

باشد که ما برای اوکراین صلح طلب باشیم

پاپ خطاب به پاتریارک کریل: باشد که ما صلح‌جوی اوکراین باشیم

پاپ فرانسیس عید پاک خود را به کریل پاتریارک ارتدوکس روسیه ارسال می کند و برای مردم اوکراین دعا می کند که آنها آرزوی "سپیده دم جدیدی را دارند که به تاریکی جنگ پایان می دهد".

نویسنده: سالواتوره سرنوزیو

"برادر عزیز! باشد که روح‌القدس قلب‌های ما را متحول کند و از ما صلح‌جویان واقعی بسازد، به‌ویژه برای اوکراین جنگ‌زده، تا گذر بزرگ عید پاک از مرگ به زندگی جدید در مسیح برای مردم اوکراین، که آرزوی طلوع جدیدی را دارند، به واقعیت تبدیل شود. به تاریکی جنگ پایان دهید.»

پاپ فرانسیس این سخنان را به رئیس کلیسای ارتدکس روسیه، پاتریارک کریل، نوشت، زیرا مسیحیان پیرو تقویم ژولیانی عید پاک را در روز یکشنبه جشن گرفتند.

نامه تبریک عید پاک پاپ به سایر پاتریارک های کلیساهای شرقی نیز ارسال شد و در وب سایت پاتریارک مسکو منتشر شد.

وزن رنج انسان

پاپ فرانسیس خاطرنشان کرد که بشریت در حال حاضر "سنگین تمام رنج خانواده انسانی ما را احساس می کند که توسط خشونت، جنگ و بسیاری از بی عدالتی ها له شده است."

او نوشت، با وجود این رنج‌ها، «ما هنوز با قلب‌های سپاسگزار به خداوندی می‌نگریم که همه بدی‌ها و دردهای دنیای ما را بر دوش خود گرفته است».

"مرگ مسیح آغاز زندگی جدید و آزادی از بندهای گناه و فرصتی برای شادی عید پاک ما بود که همه راه را از سایه تاریکی به نور ملکوت خدا باز می کند."

پاپ همچنین از پدرسالاران شرقی دعوت کرد تا برای یکدیگر دعا کنند و "به پیام انجیل مسیح قیام کرده و کلیسا به عنوان راز جهانی نجات شهادت دهند."

به این ترتیب، او گفت: "همه می توانند به پادشاهی عدالت، صلح و شادی در روح القدس وارد شوند."

پاپ خطاب به اسقف روس: «کلیسا از زبان عیسی استفاده می کند نه از سیاست»

پاپ آخرین بار در ۱۶ مارس در یک تماس ویدیویی با محوریت جنگ در اوکراین و نقش مسیحیان در ترویج صلح به طور مستقیم با پاتریارک کریل صحبت کرد.

به گفته ماتئو برونی، مدیر دفتر مطبوعاتی مقر مقدس، پاپ فرانسیس برای کمک به "خاموش کردن آتش" جنگ در اوکراین با پاتریارک ارتدوکس روسیه صحبت کرد، زیرا کسانی که "بالاترین بهای را می پردازند" سربازان و غیرنظامیان هستند. زیر بمب بمیر

پاپ در آن مناسبت گفت: «کلیسا نباید از زبان سیاست، بلکه از زبان عیسی استفاده کند.»

دیدار پاپ و پاتریارک لغو شد

پاپ فرانسیس جمعه گذشته در مصاحبه ای با روزنامه آرژانتینی La Nacion فاش کرد که قرار بود در ماه ژوئن با اسقف کریل در اورشلیم دیدار کند، اما افزود که این دیدار باید لغو شود.

وی گفت: «متأسفم که واتیکان مجبور شد دیدار دوم با اسقف‌سالار کریل را که ما برای ژوئن در اورشلیم برنامه‌ریزی کرده بودیم لغو کند.» «اما دیپلماسی ما معتقد بود که ملاقات بین ما در این لحظه می‌تواند منجر به سردرگمی زیادی شود.»*

پاپ و پاتریارک در سال ۲۰۱۶ شخصاً در هاوانا، کوبا ملاقات کردند و بیانیه مشترکی را با یکدیگر امضا کردند.

برگرفته از تارنگاشت «واتیکان»   ۱۶ مارس ۲۰۲۲

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!