«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ مهر ۱۶, یکشنبه

آدمی آفریننده است

همانند بسیاری دیگر،
من عرق‌ریختن آموختم؛
نه دریافتم که آموزشگاه چیست
و نه دانستم بازی چه آرشی دارد.

در سپیده‌دم،
آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر
با کار بزرگ شدم.

تنها با کوشش و پشتکار
چون نجار و حلب‌ساز
چون سازه ساز و گچ‌کار
و چون آهنگر و جوشکار
سخت کوشیدم.

آی پسر! چه خوب می‌شد اگر من
سواد می‌داشتم و آموزش می‌دیدم؛
زیرا در بین همه ی آخشیج ها
آدمی یک آفریننده است.

من خانه‌ای برپا می‌کنم
یا جاده‌ای می‌سازم.
من به شراب مزه می‌دهم.
من دود کارخانه را بلند می‌کُنم.
پستی‌های زمین را از میان برمی دارم.
بر بلندی ها چیره می‌ شوم
و بسوی ستارگان می‌تازم
و در انبوه جنگل، کوره راه باز می‌کُنم.

من زبان آقایان را آموختم
و همین سان، زبان زمین داران و خداوندان را
آن‌ها بیش تر مرا کُشتند
زیرا من بانگم را در برابر آن‌ها بلند کردم؛
ولی من خود را از زمین بلند می‌کنم.
زیرا دستانی مرا یاری می‌دهند؛
زیرا من دیگر تنها نیستم؛
زیرا ما اکنون بسیاریم ...

آدمی آفریننده است ـ کاری از «ایزاکِ نورا» («Isaac et Nora»)

ترانه: ویکتور خارا

برگردانِ محمدزرین‌بال و احمد شاملو (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: آدمی آفریننده است



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!