«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ اسفند ۱۰, پنجشنبه

یک پیام خوش برای تان دارم: من نمرده ام!

یک پیام خوش برای تان دارم: من نمرده ام! دست در دست هم، همه ی لاشخورها و خرموش ها و خرچُسِنه ها را بگیرید و به من بسپارید تا سر به نیست شان کنم؛ آنگاه هم ایران پاکیزه می شود؛ هم شما خوشبختی را خواهید چشید و هم من بیش از پیش با پیام هایی خوش آیند و دلنشین در آسمان این سرزمین کهن به پرواز در خواهم آمد.

ب. الف. بزرگمهر   دهم اسپند ماه ۱۴۰۲ 

***

مدیر کل حفاظت محیط زیست خراسان جنوبی گفت:
پرنده افسانه ای هما در خراسان جنوبی رویت شد و تصویر آن به ثبت رسیده است.

سعید کاملی، عکاس حیات وحش اهل روستای تخته جان استان خراسان جنوبی در صحنه‌ای نادر موفق به عکسبرداری از پرنده کمیاب هما در استان شد.

این موجود افسانه‌ای به نام علمی Gypaetus barbatus و ملقب به مرغ استخوان دار، نقشی مهمی در میراث فرهنگی دارد.

این پرنده به عنوان نمادی از سعادت، خوشبختی و پاکیزگی در افسانه‌ها و ادبیات ایرانی ظاهر شده و به عنوان حامل خبرهای خوب و نیایش‌های مثبت شناخته می‌شود

گزیده ای برگرفته از «چوب دو سر گُه»   دهم اسپند ماه ۱۴۰۲ (بختی برای ویرایش آن نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

با شاش حضرت سیراب شو! ـ بازپخشش

اینگونه مردمی گرسنه و نادان را می فریبند!

هرگز صحنه ی دیدار از خانه ی آیت الله بروجردی در شهر بروجرد را در دوران نوجوانی ام فراموش نکرده ام؛ خانه ای کم و بیش بزرگ و دراز با دو حوض قدیمی بزرگ با فاصله ای اندک از یکدیگر و آب خزه بسته ی پر از لجن و بدبو که چند ماهی درشت قرمز درونشان را تنها هنگامی که به سطح آب می آمدند، می شد دید. با دوست نزدیکم که تقریبا هیچگاه از یکدیگر جدا نمی شدیم به آنجا رفته بودیم؛ برای چه، یادم نیست؛ شاید بیش تر کنجکاوی و شلوغی مردمی که می آمدند و می رفتند ... و بیش ترشان زنانی پا به سن با چادرهایی سیاه و برخی با تنگ آب یا لیوانی در دست که از آن دو حوض آب پر می کردند یا همانجا سر می کشیدند. از دوستم که اهل همان شهر است، می پرسم:
این ها برای چه این آب پر از لجن را می خورند؟ چرا تنگ هایشان را از این دو حوض پر می کنند؟!

او هم به درستی نمی داند. تنها واژه های «تبرّک» و «شفا» در ذهنم نقش بسته اند. باور به پاکی (قداست) آن آخوند تا آنجا بود که آن آب آلوده را شفابخش می پنداشتند و برای فرخندگی («تبّرُک») آن را می نوشیدند و به خانه هایشان می بردند!

ویدئوی کوتاه زیر را ببینید. آخوند جوانی است که هنوز چندان به سخنرانی یا به گفته ی خودشان: موعظه، آموخته نیست؛ ببینید چگونه خرافات می پراکند و توده ی مردم نادان را گیج و گول تر می کند!

می دانید بهره کشان جهان، امپریالیست ها و سر سپردگان شان تا چه اندازه از چنین شرایطی خرسند می شوند؟ آب و نان آن ها، همانگونه که در میهن مان نیز می بینیم در پایداری چنین شرایطی است. برای همین هم بجای رسیدگی به وضع اقتصادی و اجتماعی مردم، با آنکه دست شان برای برخی گروه های اجتماعی کم و بیش آگاه تر توده های مردم رو شده، همچنان میلیاردها درآمد نفتی و بودجه ی کشور را برای گسترش مسجدها، حسنییه ها و پرورش انگل هایی پرخور و شکمباره به نام آخوند هزینه می کنند.     

ب. الف. بزرگمهر       پنجم خرداد ماه ١٣٩١


آیا راهی جز جنگ افروزی بیش تر برای رهایی از این کابوس ها هست؟

امیدوارم آزمایش مغزی در کار نباشد؛* زیرِ بارِ آن نخواهم رفت. شکیبایی ام را از دست داده ام و همه چیز در گرداب درونِ مغزم می چرخند؛ حتا دیگر دلم نمی خواهد با سگ نازنینم پیاده روی کنم؛ می ترسم باز هم پای یکی دیگر از پاسداران را بگزد و مانند دیگران روانه ی بیمارستانش کند. تنها مانده خودمان را هم بگزد و لَنگ مان کند که گوژ بالا گوژ خواهد بود؛ چون هم اکنون هم چندان درست راه نمی رویم. تازه نشسته ای و می خواهی به کارهای بر جای مانده و تلنبار شده برسی، آن تلخک گداسرشتِ پررو زنگ می زند و باز هم پول می خواهد؛ حرامزاده می پندارد که از حیف و میل آن برای خرید کاخ های تازه در چارگوشه ی جهان آگاه نیستیم؛ همیشه می نالد و گناه ناکامی های جنگی اش را که جان نزدیک به نیم میلیون سرباز بخت برگشته شان را ستانده با چشم سپیدی بگردن ما می اندازد تا باز هم ما را تیغ بزند. اینجوری هیچ آینده ای در کار نیست؛ نه برای او و نه برای خودم که جز باخت های سیاسی پی در پی بهره ای نبرده ام. اندیشه ی بازگشت آن گاومیش به این کاخ رو سیاهِ سپیدکاری شده و جایگزینی ام هم بیش از پیش کامم را تلخ می کند؛ از همه ی این ها بدتر، اندیشه ی اینکه پایم به دادگاه کشیده شود و تا پایان زندگی تیره روزم با آبرویی از دست رفته در زندان بگذرانم، گریبانم را رها نمی کند. نمی توانم گناه همه چیز را بگردن دَردانه پسرِ الدنگم بیفکنم. آینده تیره و تار است. این آینک تیره را هم بچشم زده ام که چهره ی ترشرویم را نبینید. آیا راهی جز جنگ افروزی بیش تر برای رهایی از این کابوس ها هست؟ بگمانم نه! من که از آن اَستَرِ جفتک پرانِ اسراییلی کم تر نیستم. از کُسخل بازی های چپ وراست را جابجا گرفتن هم چیزی در نخواهد آمد. هم اکنون هم بسیاری بو برده اند که سیاه بازی برای دریافت بخشودگی از دادگاه است. باید تا دیر نشده، جهان را لگدمال و نابودکنم ... تنها راه درستِ پیشِ رو همین است ...

از اندیشه و زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   دهم اسپند ماه ۱۴۰۲

* کاخ روسیاه به آگاهی رساند که «پرزیدنت بادبادی»، مهتر جمهور «یانکی» ها برای آزمایش های پزشکی سالانه راهی بیمارستان می شود. بامداد امروز به وخت واشنگتن، وی به «کانون پزشکی والتر رید» در نزدیکی واشنگتن رفت.

بنیاد داده ها برگرفته از «چوب دو سر گُه» به تاریخ نهم اسپند ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۲ اسفند ۹, چهارشنبه

باید بی درنگ به یاری مردم دلاور و پایدار «ترانس نیستریا» شتافت

فشار امپریالیست ها و شغال های اروپایی مزدورشان افزایش می یابد و دایره ی در چنبره نهادنِ روسیه تنگ تر و فشرده تر می شود. باید بی درنگ، پیش از آنکه دیر شود، به یاری مردم دلاور و پایدار «ترانس نیستریا» شتافت که در کنار جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره و سِربستان (+ کوسوو) یکی از جاهایی است که چنانچه جنگ کنونی باز هم بیشتر دامن گستَرَد به ددمنشانه ترین شیوه ها از سوی امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی و دیگر شغال های دنباله روی شان در اروپای باختری سرکوب خواهند شد. بخودی خود روشن است که با پیوستن دو شغال سوئد و فنلاند به سازمان دوزخی «ناتو» بیم جنگ افروزی و کوبشی ناگهانی به شیوه ی هیتلر گوربگور شده به روسیه، افزایش چشمگیری یافته است.

دیدن واکنش بهنگام وزارت برونمرزی روسیه به درخواستِ آن جمهوری همچنان آیین مند شناخته نشده، خرسندی ام را برانگیخت و امیدوارم در کردار به واکنشی باز هم پرشتاب تر در پشتیبانی از هر سه کشور نامبرده شده در بالا بینجامد.*

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲

* همچنین بنگرید به یادداشتِ «شایاترین جاها برای آغاز بازه ی زمانی دیگری از جنگ جهانی سوم»  ب. الف. بزرگمهر   ۳۱ امرداد ماه ۱۴۰۱ 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/08/blog-post_22.html

***

درخواست کمک «جمهوری ترانس نیستریا» از روسیه به دلیل محاصره اقتصادی از سوی مولداوی

بر بنیاد پذیره نامه (قطعنامه) ای که امروز چهارشنبه از سوی کنگره ی نمایندگان همه  ی ترازهای جمهوریِ آیین مند (به رسمیت) شناخته نشده ی «ترانس نیستریا»ی مولداوی پذیرفته شد (به تصویب رسید)، «ترانس نیستریا» در هماوندی با چنبره ی (محاصره) اختسادی از سوی مولداوی از روسیه در خواست کمک کرده است.

این گواهی یادآور می شود که «جمهوری ترانس نیستریا»ی مولداوی با چالش ها و چشم زهره گرفتن (تهدید)های بی پیشینه ی اختسادی ـ هازمانی و رزمی ـ سیاسی روبرواست.

گزیده ای برگرفته از «چوب دو سر گُه»   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

مردمی آواره و بی خانمان در پناه ساختمانی الحمدلله انشاء الله ماشاء الله هنوز ویران نشده

نواز غَزّه

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲



این دو بشقاب به کجا می رسد؟

باریکه ی غَزّه

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲



مرگت باد نادان یابو!

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲



توده های مردم زندگی از دست داده را تبهکار می خوانی؟

خود تو جان ننه ات «کارآفرین» که سرمایه ی هنگفتت را بویژه از سرمایه گذاری در چین و بهره وری از کارگر ارزان چینی بدست آورده و از دله دزدی های ارزشمندترین دستاوردهای «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در زمینه های فن آورانه و هوشمندترین ویژه کاران کوچیده از آنجا نیز بی بهره نمانده ای، یکی از بزرگ ترین تبهکاران جهان هستی؛۱ تبهکاری هزارچهره که همه گونه فرمایش های «سیا» و خداوندان جهان سرمایه را پاس داشته و می داری؛ و همزمان نمایش های خر رنگ کنی، خرس روسی رنگ کنی و ... می دهی. تو نیز بسان آن لات بی همه چیز «یانکی» که باری دیگر پا یه میدانِ نمایش ریشخندآمیز گزینش مهتری جمهوری نهاده و بگمان بسیار از تیردانِ «عموسام» بیرون خواهد جهید، تنها هوادار کوچِ آدم های برجسته ای.۲  

بیگمان در میان توده های مردمی زندگی از دست داده و بجان آمده در شماری از کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزیِ بیش تر وابسته به امپریالیست های «یانکی» که با پذیرش همه ی بیم ها بسوی بهشت نوید داده شده ی همه ی سرمایه داران و جان ننه های شان کارآفرینان جهان روی می آورند، تبهکاران ریز و درشتی نیز هست؛ ولی شمار توده ی مردم بحان آمده از تنگدستی بگونه ای نسنجیدنی با آن تبهکاران، دستِ بالا را دارند و تو مزدور تبهکار از ما بهترانِ جهان، سرِ خر را بسوی لات بی همه چیز «یانکی» کژ کرده و دهان گل و گشادت را می گشایی که آن ها را تبهکار بخوانی؟! تف بروی زشت و نهاد پلیدت!  

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ ماسک قبلاً از دولت بایدن به دلیل «ترویج فعال مهاجرت غیرقانونی» انتقاد کرده بود. به گفته این کارآفرین، دولت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، به جای محافظت از مرزها، «فرش قرمز برای مهاجران پهن می کند». در عین حال، ماسک از رشد مهاجرت قانونی حمایت می کند و مخالف آن نیست؛ اما «در مقابل این واقعیت است که تعداد زیادی از افراد تایید نشده در حال هجوم به آمریکا هستند.»

ماسک در شبکه ی اجتماعی اش نوشت:
«توانایی دور انداختن مدارک شناسایی از هر کشور، عبور از مرز جنوبی ایالات متحده آمریکا و درخواست پناهندگی، آمریکا را به پناهگاه خطرناک ترین جنایتکاران جهان تبدیل کرده است.»

گزیده ای نیازمند ویرایش و پاکیزه نویسی، برگرفته از «چوب دو سر گُه» نهم اسپند ماه ۱۴۰۲ که تنها در نشانه گذاری ها آن را ویرایش نموده و یکی دو جای آن را به ناچار بازنوشته ام.  ب. الف. بزرگمهر  نهم اسپند ماه ۱۴۰۲

۲ ـ « اگر پسر شگرفت هم چون خودت، در پی برجستگی است ...»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_68.html

زیرنویس پرتور:

پدیده ای ریشخندآمیز در جهانِ سر تا پا پلشتِ سرمایه داری

همه پرسیِ «ایل و تبار ماسک» از دنبال کنندگان و هواخواهان خود در یکی از رسانه های هازمانی ـ خبرچینی:
«دور و بری هام می گن که خیلی خوش تیپم. من نمی دونم راس می گن یا نه. شما بگین!»

۶۵ میلیون «لایک» (به نشانِ بیلاخ مانندشان)

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۴۰۲ (از یادداشتی برجای مانده)

۱۴۰۲ اسفند ۷, دوشنبه

جنبشی که سال ها خیابان ها را درنوردیده، باید گامی فراتر نهاده به جنگ ابزار آراسته شود ـ بازپخشش

بیانیه زیر و آرنگ در میان نهاده شده در آن برای گسترش پیکار و رزم کارگران به کانون های کار خرسندی بسیار مرا برانگیخت؛ بویژه از این سویه که خود با دشواری می توانم بنویسم و این را ناچارم برای آن گروه بزرگ از خوانندگان جویایی که گاه بگونه ای انبوه تر به تارنگاشتم سر می زنند، یادآور شوم. هم اکنون نیز با درد ماهیچه ها در سراسر بدن، سرگیجه ای که همواره با من همراه است و سری باد کرده از فشار خون بالا همین چند گزاره را می نویسم و باید این سخن باریک و پاکیزه (نکته) را نیز بیفزایم که طبقه کارگر دلاور ایران که بیش از پیش سنگینی بار پیکار بر دوش خود را می سُهد (احساس می کند) و کاریایی تاریخی بر دوش دارد، باید همچنین خود را آماده ی رویارویی رزمجویانه، نه تنها با سرکوبگران رژیم پوشالی دزدان اسلام پیشه نماید که سر تا پای این پلیدترین رژیم تاریخ ایران زمین را نشانه بگیرد و از آنچنان آمادگیِ برای رهبری جنبش توده ای برای سرنگونی آن برخوردار شود که توان پیگیری کارزار برای دستیابی به فرمانروایی را در خود پرورانده باشد. شاید این سخنان برای برخی و بویژه چپ نماها و روشنفکران چُس مرده ی تمرگیده در باخترزمین یا گوشه ای دِنج جا خوش کرده در خودِ ایران، گزافه گویی بدیده آید؛ ولی چنین نیست و من شوندهای آن را در سالیان گذشته بگونه ای گواهمند و دانشورانه یادآور شده ام. جنبش، بخودی خود، برای جنبیدن نیست و با چنین آماجی، انجام نمی پذیرد و در خود می پوسد. جنبشی که دستکم بیش از ده سال است که بارها و بارها خیابان ها را درنوردیده و چندین آذرخشِ جانانه (از آن میان، ۹۶ و ۹۸) آفریده و همواره به درِ بسته ی رژیمی ناشنوا و سرکوبگر برخورد نموده، باید بتواند گامی فراتر نهاده از آمادگی برای برخوردی آراسته به جنگ ابزار برخوردار شود. چنین کاریایی (وظیفه ای) از سال ها پیش، آن هنگام (بیش از ده سال پیش) که رژیم بروی کارگران یکی از کارخانه های بزرگ جنوب آتش گشود و دستِکم یکی از کارگران را کشت، پیشِ پای جنبش توده ای نهاده شده و از آن گریزی نیست. «آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست.»*

سخن باریک و پاکیزه ی دیگری را نیز ناچارم در اینجا در میان نهم که هم اکنون از برجستگی بسیاری برخوردار است: جنبش کنونی گسترش یابنده ی توده های کار و رنج را می کوشند، سرسپرده و مزدور بیگانگان نشان دهند که گویا «یانکی» ها، «عزراییل» («اسراییل») و آن سازمان دوزخی تبهکار که به ناروا نامِ تاریخی «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بر پیشانی دارد، آن را پدید آورده و دامن می زنند. سرچشمه ی چنین یاوه ای پوچ اندر پوچ نیز که سپس بر زبانِ کژدم گزیده ی رهبر پوشالی رژیم تبهکار نیز آمد تا آنجا که من دیده ام، نوشتاری آمیخته به یاوه بسود سیاست های روسیه به نام «تحلیل روسیه از ناآرامی در ایران» بود که خواندن آن در تارنگاشتِ گروه کوچک چپ نما و مزدوری به نام «عدالت»، برافروختگی ام را در پی داشت. در آن نوشتار که بگونه ای کودکانه با چینش داده هایی از این یا آن خبرگزاری کوشیده تا جنبش توده ای گسترده ی مردم ایران را بکون «یانکی» ها و مزدورانش ببندد از آن میان، چنین آمده است:
«با توجه به اهمیت ویژه ای که روسیه برای ایران در محاسبات ژئوپلیتیک خود قائل می شود، نگرانی فزاینده ای در مسکو وجود دارد که شریک مهم سیاست خارجی و امنیتی ممکن است قربانی فناوری های خرابکارانه آمریکا شود.» و در پایان با کاربرد پند و اندرز حکیمانه ای «عهد بوق» به چنین برآیندی (نتیجه گیری) دست یافته است:
«تحلیلگران روسی نتیجه می گیرند که مقامات ایرانی نباید احساسات مردمی و عامل بی ثبات کننده خارجی را دست کم بگیرند. همراه با فعالیت‌های جدایی‌طلبان و رادیکال‌ها، آنها ترکیبی انفجاری و تهدیدی جدی برای دولت ایران به شمار می‌روند که باید بدون تأخیر راه‌حلی برای آن یافت»؛ برآیندی که بدون آن هم خرموش های دزد فرمانروا، «احساسات مردمیِ» توده های هست و نیست از دست داده ی میهن مان را به هیچ رو دستکم نگرفته و نمی گیرند و برای آن «راه‌حل [هایی] بدون تأخیر» در آستین دارند: از کوبیدن سرِ کسی که دستگیر شده به در و دیوار و شکستن کاسه سرش گرفته تا شلیک با تفتگ ساچمه ای و جنگی به کودک شش ساله و پیرمرد پا بسن نهاده و «کهریزکی کردن» و «ریسمان الهی بدون گره» و دار و درفش و الی ماشاء الله راه حل های کهنه و نوی دیگر.

در برابر این همه ناروایی جانورخویانی ددمنش و پشتیبانان ریز و درشت یکی از دیگری پفیوزتر و بیشرم ترشان چه باید گفت و چکار باید نمود، نمی دانم؛ گرچه، اینک (همانا عجالتا بزبان کژذم گزیده ی خرموشی!)، دستِکم بگذارید بگویم:
ریدم به کله ی آن جان ننه شان: «تحلیلگران روسی» و همه ی آن های دیگر از آن میان، رهبر الدنگ نظام خرموش پرور که بالا آورده ی آن ها را هنوز بر زمین نیفتاده، در هوا قاپیده و در دهان میمون و مبارک شان نهادند!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ مهر ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/10/blog-post_4.html

* https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_56.html

***

این مبارزه، مبارزه ما کارگران است و باید آنرا به سرعت از خیابان‌ها به مراکز کار خود گسترش دهیم

اعتراضات مردمی که پس از قتل حکومتی مهسا امینی آغاز شد، به فوریت در سراسر کشور گسترش یافت و به جنبشی عظیم علیه کل مناسبات ضد انسانی موجود تبدیل شد.

از همان ابتدای اعتراضات مردمی، دانشجویان مبارز و آزادیخواه در سراسر کشور به این اعتراضات پیوستند و با اعتصابات و اعتراضات بی وقفه‌ی خود که روز به روز ابعاد هر چه گسترده‌تر و سازش ناپذیرتری به خود گرفته است، دانشگاه‌ها را به نقطه امیدی برای پایان دادن به شرایط جهنمی موجود تبدیل کردند.

اعتصاب سراسری معلمان در روزهای چهارم و ششم مهرماه و فراخوان اعتصاب سراسری آنان برای روز دوازده مهر و شروع اعتراضات دانش‌آموزی، قیام مردمی علیه وضعیت موجود را بیش از پیش به نقطه برگشت‌ناپذیری برده و در این سو، تمامی تشکل‌های کارگری و بازنشستگان با صدور بیانیه‌های اعتراضی و وجود زمزمه اعتصابات گسترده در مراکز کارگری، دوشادوش هم می‌روند تا نوید بخش تحولاتی عظیم و بنیادین در کشور شوند.

حاکمیت با تمام دم و دستگاه سرکوبش متشکل از همه‌ی ارگان‌های امنیتی و نظامی و انتظامی علیه مردم آزادیخواه به میدان آمده و به کشتار معترضین دست زده‌ است. در خیابان و دانشگاه مردم را به گلوله می‌بندند، به وحشیانه‌ترین شکلی آنان را مورد ضرب و جرح قرار می‌دهند، هزاران نفر را بازداشت کرده‌اند و با امنیتی کردن اظهار نظرهای هنرمندان و ورزشکاران برجسته و بازداشت آنان، سعی در به تمکین کشاندن یک جامعه هشتاد و پنج میلیونی کارد به استخوان رسیده، دارند.

اما مردم ایران تماماً علیه وضعیت موجود به پاخاسته‌اند و این جنبش را سر بازایستادن نیست. این یک جنگ است، یک جنگ تمام عیار و مصافی تعیین کننده. حکومت به جنگ مردم آمده است تا بقایش را با انسان‌کُشی و سرکوب بی‌رحمانه تداوم بخشد. اما درمقابل، خیزش سراسری مردم ایران نیز برای به دست آوردن زندگی‌، آزادی‌ و حرمت و کرامت انسانی‌اش،  قدرتمندتر از همیشه به پیش میرود.

این جنبش، فراخوان آزادی، برابری و به زیر کشیدن استثمار و انقیاد است. پیروزی این جنبش، عدالت و رهایی را نه تنها برای مردم ایران به ارمغان خواهد آورد بلکه رنگ خود را بر جنبش‌های آزادیخواهانه و برابری‌طلبانه در کل منطقه خاورمیانه و سرتاسر جهان خواهد زد.

امروز جهانی به احترام انفجار آزادیخواهی و برابری‌طلبی در ایران، کلاه از سر برداشته و با شور و شعف وصف ناپذیری در جای جای گیتی به حمایت از آن برخاسته‌اند.

کارگران نفت و گاز و پتروشیمی، کارگران ذوب آهن اصفهان و فولاد در سراسر کشور، کارگران صنایع خودرو سازی، کارگران معادن و صنایع غذایی، کارگران خدمات شهری و اتوبوس‌رانی‌ها و مترو، رانندگان کامیون و عموم کارگران در سراسر کشور!

این جنبش برای جلوگیری از تحمیل هزینه‌های خونبار و غیرقابل جبران از سوی حکومت، باید در کمترین زمان ممکن به پیروزی برسد و این میسر نیست مگر با به میدان آمدن متحدانه ما کارگران در تمامی مراکز مهم تولیدی کشور.

چشمان مهسا و همه دختران و پسران نوجوان و جوان کتک خورده و در خون غلطیده ایران و دانشجویان و همه انسانهای آزادیخواه بدستان توانمند ما کارگران است.

این مبارزه، مبارزه ماست و باید آنرا به سرعت از خیابان‌ها به مراکز کار خود گسترش دهیم.

اتحادیه آزاد کارگران ایران ـ یازدهم مهرماه ۱۴۰۱

مردم ایران به اندازه ای شما را دوست دارند ...

 کاظم جلالی، نماینده ی رژیم دزدسالار فرمانروا بر ایران در روسیه گفت:‌
«بنا بر آخرین آمار دریافتی، صادرات محصولات ایرانی به روسیه به بیش از دو میلیارد دلار در سال ۲۰۲۳ میلادی رسید که افزایش قابل توجهی را نسبت به سال‌های قبل نشان می‌دهد ... آمار واقعی صادرات محصولات ایرانی به روسیه می‌تواند از این رقم هم بیشتر باشد؛ چرا که بخشی از محصولات ایرانی از طریق کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا مانند قزاقستان به روسیه وارد می‌شود.

آنها (صادرکنندگان ایرانی) علاقه‌مند به فعالیت در بازار روسیه هستند، از طرفی، همگی درک کرده‌اند که بازار روسیه،‌ بازار بسیار بزرگی است و از سوی دیگر،‌ ایران هم با توجه به بهره‌مندی از زیرساخت‌ها و توانمندی‌های بسیار خوب، می‌تواند سهم مناسبی را از بازار روسیه به خود اختصاص دهد ... معتقد هستم که ما نیز باید برای صادرکنندگان ایرانی تسهیلاتی همچون خط اعتباری را ایجاد کنیم تا آنها به صادرات کالاهای خود به روسیه تشویق شوند.کاظم جلالی گفت:‌ بنا بر آخرین آمار دریافتی، صادرات محصولات ایرانی به روسیه به بیش از دو میلیارد دلار در سال 2023 میلادی رسید که افزایش قابل توجهی را نسبت به سال‌های قبل نشان می‌دهد. (برگرفته از «چوب دو سر گُه»  هفتم اسپند ماه ۱۴۰۲)

کاظم جلالی، جایگاه مواد غذایی را در مبادلات تجاری دوجانبه مهم توصیف کرد و افزود:
بیش از ۴۰ درصد صادرات جمهوری اسلامی ایران به روسیه را مواد غذایی تشکیل می‌دهند. (برگرفته از «چوب دو سر گُه» ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۲)

همانگونه که ملاحظه می فرمایید، مردم ایران به اندازه ای شما را دوست دارند که خود گرسنه سر بر بالین مرگ می نهند تا به شما مواد خوراکی ایرانی برسانند.

از زبان این «چوخ بختیار نظامِ خرموش پرور دزدان اسلام پیشه»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم اسپند ماه ۱۴۰۲

توی سر سگ بزنی از لانه اش بیرون نمی آید ـ بازپخشش

در این هوای سرد زمستانی، توی سر سگ بزنید از لانه اش بیرون نمی آید؛* ولی شما برّه های خوب مسیحی آمدید! سپاس از شما و اجرتان با خدا در آن جهان!

از زبان پاپ فرانسیس:  ب. الف. بزرگمهر    هشتم دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/12/blog-post_510.html

* بنیادِ گفته از آنِ «امام آدینه» («امام جمعه») ی اورمیه در نخستین سال های انقلاب بهمن ۵۷ در آن شهر است که بزبان ترکی رو به نمازگزارانی که شمارشان بسیار بیش از امروز بود، بر زبان کژدم گزیده اش رانده شد و مردم نمی دانستند آماج سخن آن آخوند دهن دریده، براستی سپاسگزاری از آمدن شان در آن روزِ بگمانم بسیار سردتر از همیشه است یا ریشخند و خوار نمودن شان!



خدایا! جان پوتین و دار و دسته اش را بِسِتان ...

خدایا! جان پوتین و دار و دسته اش را بِسِتان که کاسه کوزه ی همه مان را شکست و آرامش چندین سده ای مان را بهم ریخت ...

از اندیشه و زبان «بانو هیتلرنژاد»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم اسپند ماه ۱۴۰۲  

زیرنویس پرتور:

«اورسولا فُن در لاین»، مهتر «کارگروه اروپا»، هنگام سخنرانی در همایش رسانه ایِ پس از «نشست برلین»



درختا در پناه سایه سار تو! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ امرداد ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_8.html



برای چه مرا برای چنین کاری برگزیده اید؟ آنجا برویم چه بگوییم؟

برای چه مرا برای چنین کاری برگزیده اید؟ آنجا برویم چه بگوییم؟* می دانید که دهان مان را نگشوده، هوِمان می کنند و سوت های گوشخراش می کشند؛ گروهی هم هنوز پای مان را در آنجا ننهاده، کون شان را کژ می کنند و می روند؛ ما می مانیم و شاید چند تنی چون خودمان که سبیل های شان را چون آن «شیخ زیگزاگی» چرب کرده ایم. آن ها هم که کف زدن را خوش ندارند؛ فریادهای الله اکبر و اینا هم که در آنجا کارساز نیست و گوشی شنوا نمی یابد. آیا بهتر نبود بجای ما جناب «حجت الاسلام والمفسدین»: محسن اژه ای، دوست و همکار محمود خاوری جا خوش کرده در بهشت زمینی مان: کانادا را به آنجا می فرستادید که دستکم بلد است در پاسخ به بداَخمان و اغتشاشگران آن شورا، سوت بلبلی بزند تا کم تر کِنِفت شویم؟

از زبان کودک خردسال نظام خرموش پرور:  ب. الف. بزرگمهر  هفتم اسپند ماه ۱۴۰۲

* پنجاه و پنجمین نشست سالانه «شورای حقوق بشر سازمان ملل» در ژنو از روز دوشنبه آغاز به کار می کند. قرار است وزیر خارجه ج.ا.ایران در این نشست سخنرانی داشته باشد. ارائه گزارش از سوی گزارشگر ویژه و شنیدن گزارش هیأت حقیقت یاب مستقل بین المللی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران از دستورکارهای این نشست است.

برگرفته از «مُنیبان»   هفتم اسپند ماه ۱۴۰۲

سوت بلبلی زدن محسن اژه ای در همایش رسانه ای

۱۴۰۲ اسفند ۶, یکشنبه

دختر مگه مغز آقا خورده ای ... ـ بازپخشش

دختر مگه مغز آقا خورده ای از بز نر شیر بدوشی؟! کجایش را گرفته ای؟ ولش کن ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/09/blog-post_37.html



روی ندانمکاری ها و نابکاری های همراه با زد و بندهای خود ماله نکشید

اینکه باخترزمین چنین و چنان می کند، بجای خود؛۱ از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ ولی اینکه روی نادانی ها، ندانمکاری ها و کوشش کودنوار خود برای زد و بند با کشورهای امپریالیستی که کم ترین سودی برای توده های مردم روسیه نداشته و دود آن بچشم خودتان نیز رفته سرپوش می نهید و آن ها را نادیده می گیرید، دشواری بزرگی نه تنها برای شما که برای همه ی جهان چپاول شده از سوی امپریالیست ها می آفریند. سخنان بریده بریده ی هخا۲ «پوتین» درباره ی چگونگی برکناری «ویکتور یانوکوویچ»، مهتر جمهور پیش از کودتای ۱۹۱۴ اوکراین را چون نمونه ای از شمار نه چندان کمی از چنین نادانی ها و ندانمکاری ها جلوی روی تان بنهید و بخوانید تا دریابید چه می گویم.۳ همین هخا در گفتگو با آن روزنامه نگار آمریکایی بزبانِ بی زبانیِ و شاید ناخواسته از دهانش پرید و گفت:
«واشنگتن» از «مسکو» خواست تا مهتر جمهور اوکراین را "آرام" کند و در برابر آن، سوگند یاد کرد  ناهمداستان ها را آرام کند ... «یانوکوویچ» همانگونه که آمریکایی ها از ما خواستند از نیروهای به جنگ ابزار ساز و برگ یافته (مُسَلَّح) یا پلیس بهره نَبَرَد، [بهره نَبُرد]؛ و مخالفان به جنگ ابزار ساز و برگ یافته در «کی یف» کودتا کردند ...۴

بدین سان، دَم و دستگاه دیوانسالاری روسیه نیز نه تنها یک سر داستان غم انگیزی است که همچنان پایان نیافته که زمینه ساز بهره وری ناروا و تبهکارانه ی امپریالیست ها و رژیم پوشالیِ دست نشانده ی «کیِف» در جنگ افروزی بوده و هست. اینکه همین هخا و دَم و دستگاه دیوانسالاری اش، در آن هنگام هنوز خواب شیرین «شیرجه زدن در بازار سرمایه داری»۵ و هموندی در سازمان دوزخی «ناتو» را در سر می پروراندند، تنها بخشی از داستان غم انگیز فروپاشاندن فراهنجارینِ (فراقانونی) «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» با دستینه ی تنها سه تن از نیاکان سیاسی دَم و دستگاه کنونی است.۶ چنانچه از این گوشه چشم که آن را ناگزیر کوتاه و نارسا یادآور شده ام به جُستار بنگریم، سخنان «واسیلی نبنزیا»، نماینده پایای روسیه در نشست «شورای امنیت سازمان [نامور به] ملت های یگانه»، یکسونگرانه، نارسا و ناگزیر کوته بینانه است؛ همچنین بگونه ای دربرگیرنده (کُلّی) هر ارزیابی و برآوردی، چنانچه دستکم بخش های بنیادین بهم پیوسته از روند و جُستار بدیده گرفته شده ای را با پیوندها، گسست ها، گمانه ها و گزینه های آن نتواند بازتاب دهد، کم ترین ارزشی ندارد؛ نکته ای که کم و بیش در همه ی اینگونه نوشتارها و گفتارهای سردمداران کنونی روسیه و دنبالچه های رسانه ای شان چشم را می آزارد. آیا ریشخندآمیز نیست که بجای بهبود بنیادین همه ی این ها که در کردار به بلاهای کوچک و بزرگ می انجامد با بزرگنمایی بسیار بیجای توانمندی های هخا «پوتین» در راندن ابزارهای ترابری گوناگون، وی را به اندازه ی «سوپرمن» فیلم های کودکانه کوچک نمود؟!۷ از شما چه پنهان، هنگامی که آن را می خواندم، ناخودآگاه یاد «آقا بیشعور نظام» ده پانزده سال پیش و همانا «کیر خر نظامِ خرموش پرور» کنونی افتادم:
پخمه ای همه فن حریف که حتا بُرد موشک برآورد می کرد!
۸

ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ «واسیلی نبنزیا»، نماینده پایای روسیه در نشست «شورای امنیت سازمان [نامور به] ملت های یگانه» گفت:
«امروز نه تنها اوکراین که همه ی اروپا بار دیگر در برابر بیم دگردیسیدن به سکوی پرشی برای رویارویی رزمی است که از آن سوی اکیانوس شما را به سوی آن می کشانند. آیا مردم کشورهای اروپایی به این نیازمندند؟ می خواهم بباورم که چنین نیست.»

وی یادآور شد:
«کشاورزان اروپایی شورش می‌کنند و نمی‌خواهند بازارهای کشاورزی را به شوتد بازارشکنی («دامپینگ» سادر (صادر) کنندگان اوکراینی از دست بدهند ... اکنون هیچگونه "آینده ی اروپایی" برای اوکراین سر تا با تبهکار با مردمی تنگدست که رهبری دست نشانده کنونی آن را از «انبار گندمه (غله) شوروی» به این روز نشانده از هستی برخوردار نیست ... به اوکراین از هنگام دستیابی به ناوابستگی هنجارین (استقلال رسمی)، نخش ناشایست سکوی پرش بر ضد روسیه داده شده است.

نماینده ی روسیه در پایان گفت در سال ۲۰۰۴، نخستین کودتای ضد قانون اساسی سازماندهی شده از سوی باختزمین در اوکراین انجام پذیرفت که در فرجام کار (درنهایت)، مردم از آن پشتیبانی نکردند. در آن هنگام، باختزمین آمایش کودتایی دیگر را آغازید که دیگر با دشواری روبرو نشود و ناهمداستانان سیاسی «اپوزیسیون» میهن‌پرستان این کشور برای همیشه نابود شود. در همه ی سالهای پس از «کودتای میدان» در اوکراین چنین روز و روزگاری فرمانرواست.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»  پنجم اسپند ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ واژه ی «هخا» همان واژه ی سرِ زبان پارسی کنونیِ «آقا»ست که دهخدا آن را از ریشه ی ترکی پنداشته است. مانش این واژه ی کهن پارسی، «بزرگِ تبار و خاندان» در دوران باستان و «بزرگزاده» در دوره های برده داری و خاوندی است که هازمان طبقاتی استوار شده است. چون یک نمونه، از دید من آمیخته واژه ی «هخامنش» که چون نامِ سردودمان «هخامنشیان» از آن در تاریخ یاد شده، فرنامی است که دیگر سردودمانان و بزرگان تبارها و خاندان ها در ایران باستان به آرش های «بزرگمنش»، «بزرگزاده» (نجیب زاده) نیز از آن برخورداربوده و نام یک تن نیست. این را نیز بیفزایم که بسیاری از واژه هایی که ترکی پنداشته می شود، درست بسان نمونه هایی در عربی، کژدیسه شده ی واژه هایی ریشه گرفته از پارسی و دیگر زبان های ایرانی هستند که در دوره های چیرگی تازیان و تاتارها و سلجوقیان کژ و کوله شده تا بزبان بیابانگردان عربستان و آسیای میانی گوشنواز شوند. شوربختانه، ساخت و پرداخت کم و بیش همه ی اینگونه واژه های کژ و کوله یکی از شیرینکاری ها و خودشیرینی های دیوانسالاران ایرانی تبار تن به نوکری بیگانگان داده در دوره های گوناگون است که تا به امروز نیز پی گرفته شده و می شوند؛ کاربرد «گِیت» به آرش دروازه و «استوری» به آرش داستان و ماجرا دو نمونه ی کنونی اینگونه شیرینکاری هاست.      

۳ ـ رهبر روسیه درباره ی بند به بندِ (به تفصیل) رخدادهای اوکراین در ۲۰سال گذشته سخن گفت: میدان ۲۰۱۴، دوره ی «ویکتور یوشچنکو»، «همایش بخارست در سال ۲۰۰۸ ترسایی، جایی که «کیِف» و «تفلیس» به «ناتو» فراخوانده شدند، روی کار آمدن «ویکتور یانوکوویچ». جستار هماوندی با «باهماد اروپا»، کودتای خونین ۲۰۱۴.

پوتین گفت: در جریان این رویدادها، «واشنگتن» از «مسکو» خواست تا مهتر جمهور اوکراین را "آرام" کند و در برابر آن، سوگند یاد کرد (قول داد) ناهمداستان ها (مخالفان) را آرام کند.

وی افزود: «یانوکوویچ» همانگونه که آمریکایی ها از ما خواستند از نیروهای به جنگ ابزار ساز و برگ یافته (مُسَلَّح) یا پلیس بهره نَبَرَد، [بهره نَبُرد]؛ و مخالفان به جنگ ابزار ساز و برگ یافته در «کی یف» کودتا کردند ...»

گزیده ای برگرفته از گفتگوی «تاکر کارلسون» با «ولادیمیر پوتین»  در «چوب دو سر گُه»   ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ تا اندازه ای بسان کلاهی که نوه ی «فرانکلین روزولت»، فرمانده ی کودتای انگلیسی ـ «یانکی» ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ چندی پیش از انجام آن، سرِ تمرگیده در جایگاه نخست وزیری ایران آن هنگام: محمد مصدق نهاد و  از وی خواست از پرخاش های خیابانی توده های مردم بسیج شده در خیابان ها از سوی حزب توده ایران جلو گیرد تا بتواند برای گره گشایی دشواری های سیاسی پدید آمده میان باخترزمین و ایران همیاری و همکاری داشته باشد؛ و آن مردک خودخواه و نادانِ که بنا بر سرشت طبقاتی و منش ناپایدارش از گسترش بیش تر و سمت و سوگیری توده های مردم به «چپ» می ترسید با پذیرش آن پیشنهاد، در کردار فرش را از زیر پای خود نیز کشید. در اینجا به ندانمکاری ها و دودلی های بسیار بیجای رهبری آن هنگام حزبی که گام بگام شمار هر چه بیش تری از روشنفکران لایه های میان به بالای هازمانی را بویژه در ساختار رهبری خود انباشته بود و نتوانست بهنگام از جای بجنبد، نپرداخته ام.   

۵ ـ از گفته های تبهکار بی آبروی گوربگور شده: «بوریس یِلتسین»، اندکی پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»

۶ ـ «اتحاد جمهوری های شوروی» فرونپاشید و هیچ دستکی (سَنَدی) برای آن نیست که نشان دهد «اتحاد جمهوری های شوروی» از میان رفته است. سه تن [مهتران «جمهوری بلاروس»، «اوکراین» و «فدراسیون روسیه»] در روز هشتم دسامبر ۱۹۹۱ با دستینه کردن دستکی به نام «پیمان نامه ی مینسک»، فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، را دستینه کردند. سه تن نمی توانند برای همه ی جمهوری ها و همه ی کشور فرمان دهند (تصمیم بگیرند)؛ افزون بر آن، چنین دستکی از هستی برخوردار نیست. پرتور (عکس) این دستک هست؛ رونوشت (فتوکپی) آن هست؛ ولی خودِ دستک نیست! این جستار، تنها بر دوش مردم است. در ۱۷ مارس ۱۹۹۱، در «همه پرسی سراسری»، ۷۶٪ از شهروندان به پاسداشت (حفظ) «اتحاد جمهوری های شوروی» رای دادند. «اتحاد جمهوری های شوروی» یک سانتی متر مربع به کسی نداد، حتی یک جمهوری از «اتحاد جمهوری های شوروی» بیرون نرفت ...

برگردان گزیده ای برگرفته از گزارشی در «آرتی» به تاریخ  ۱۵ امرداد ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی و نیز بازآرایی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

بنگرید به پی نوشت یادداشت «کاری شایسته و بایسته برای پیروزی در نبرد با امپریالیست ها»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ امرداد ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/08/blog-post_11.html

۷ ـ پرواز تازه ی «ولادیمیر پوتین»، مهتر جمهور روسیه با بمب افکن دوربردی « تی یو ۱۶۰ ام»، تنها نمونه ای بود که او  راهبری تراخودروها (وسایل نقلیه)، هواپیماها یا حتا زیردریایی های گوناگون را بر دوش گرفت. در سال ۲۰۰۰ ترسایی، «پوتین» چون کمک خلبان با جنگنده «سوخو ۲۷» پرواز کرد و در بخشی از پرواز، راهبری هواپیما را بر دوش داشت. در سال ۲۰۱۰، «ولادیمیر پوتین» کاردانی خود را در رانندگی خودروهای «فرمول !» آزمود و در میدان هماوردی (پیست مسابقه) «لنینگراد» به شتاب ۲۴۰ کیلومتر در ساعت رسید. «ولادیمیر پوتین» در سال ۲۰۱۱ هنگام بازدید از نمایشگاه رزمی جهانی در «نیژنی تاگیل» با کارکرد یک تانک جنگی «تی ۹۰ اس» آشنا شد. در سال ۲۰۱۵، «پوتین» با یک شناور به ته دریای سیاه در پیرامون کریمه رفت. وی همچنین در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۹ در ژرف پیمایی (غواصی) هایی در «دریای بالتیک »به سوی ناوچه ی غرق شده در سده ی ۱۹ ترسایی و یک زیردریایی «جنگ جهانی دوم» همپا شد (شرکت کرد). در سال ۲۰۲۱، «پوتین» که کارآزادی (تعطیلات) خود در سیبری را سپری می کرد، سرگرم اسب سواری دیده شد.

برگرفته از «چوب دو سر گُه»    چهارم اسپند ماه ۱۴۰۲ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۸ ـ نمونه ی دیگری از ندانمکاری های کوته بینانه تان پشتیبانی از «نظامِ خرموش پرور» اسلام پیشگان دزد و بی آبروی کنونی فرمانروا بر ایران است که بوته ای نشاشیده در سرزمین ارژمند باستانی مان و جهان بر جای ننهاده اند. به آن در اینجا نپرداخته ام؛ ولی وختش دیر یا زود خواهد رسید ...

۱۴۰۲ اسفند ۵, شنبه

اینچنین است اسلام انگلیسی ـ آمریکایی در فرجامِ کار! ـ بازپخشش

 ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5776.html



شاید یکی از بهترین شادباش های «روز وکیل»

تشکر از خانم فرزانه زیلابی، به مناسبت روز وکیل

در ۷ اسفند ۱۳۳۱ لایحه استقلال وکلا به درخواست مصدق تصویب شد‌ که برخی این  روز را به نام روز وکیل نامیده اند. بر این اساس، روز دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۶ فوریه ۲۰۲۴ روز وکیل می باشد.

با توجه به اخبار و گزارشات بی نهایت منتشر شده در سراسر جهان،  وکلای متعهد که مخالف هر نوع ستم و تبعیضی بوده و هستند، شدیدا و به اشکال مختلف، در معرض آذیت و آزار، بازداشت ،تهدید و شکنجه و مرگ قرار گرفته اند.

در ایران نمونه های بیشماری از  وکلای شریف و آزاد اندیش وجود دارد  که نه تنها تطمیع دستگاه و نهادهای حکومتی و رانتی نشده اند، بلکه با تمام تلاش و توان خود  در راستای مبارزه با ستم و ناعدالتی ها، متحمل هزینه های بسیار سنگینی شده اند.

در آستانه روز وکیل، ما سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه لازم دیدیم صمیمانه از تلاش های بی دریغ خانم فرزانه زیلابی که سال ها در کنار کارگران هفت تپه و دیگر کارگران قرار داشته اند و در این راه متحمل هزینه های زیادی شده اند، تشکر و سپاس خود را نثار شهامت،فداکاری و همراهی بی دریغ  ایشان، داشته باشیم.

نام خانم فرزانه زیلابی بعنوان مدافع حقوق ستمدیدگان و استثمار شوندگان در تاریخ جنبش کارگری ایران ثبت خواهد شد و کارگران نیشکر هفت تپه و دیگر کارگران و زحمتکشان، از این زن آگاه و جسور همیشه به نیکی یاد خواهند کرد.

ما از خانم فرزانه زیلابی و تمام وکلایی که در مقابل ستم و استثمار و تبعیض و نابرابری ها در کنار کارگران و زحمتکشان و فرو دستان قرار داشته و دارند ،کمال تشکر و سپاس را داریم.

سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه 

۵ اسفند ۱۴۰۲

برگرفته از «تلگرام»   پنحم اسپند ماه ۱۴۰۲

پی افزوده:

به نوبه ی خویش این روز را به بانوی بزرگوار: فرزانه زیلابی شادباش می گویم.

با بهترین آرزوها   ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۴۰۲

۱۴۰۲ اسفند ۳, پنجشنبه

کارگران را بازی می دهند و دست بسر می کنند ...

کارگران را بازی می دهند و دست بسر می کنند. این یک بن بست است؛ بن بستی که با پیوستن دیگر کارگران سایر بخش های صنعتی کشور بویژه صنایع نفت و گاز از نیروی زمینگیر نمودن رژیم پوشالی خرموش ها گشوده خواهد شد. بدون چنین سمتگیری، پیکار با چنین رژیم ضدکارگری و پشتوانه ی امپریالیستی آن جز خرده کاری بیش نخواهد بود و هر بار یا شل کن سفت کن های جانکاه برای کارگران همراه بوده و اندک کامیابی های آنان را ناکام خواهد نمود؛ دریافت این نکته برای انبوه کارگران کشور از برجستگی ویژه ای برخوردار است که تا زمانی که این رژیم فرمانرواست، نه تنها امیدی به بهبود بنیادین زندگی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان پیرامون آن نیست که حتا بهبودهای نسبی که با نیرد سنگر به سنگر کارگران بدست آمده نیز در کردار پایمال می شوند؛ بدین سان همه ی نیرو و هر نبرد سنگر به سنگری باید با سمتگیری برای سرنگونی این تبهکارترین رژیم تاریخ ایران بدیده گرفته شده و در راستای آن به انجام برسند.

از دید من، در جاهایی که کارگران می توانند خود رهبری کار کارخانجات بزرگ را بدست گیرند، نباید از انجام آن خودداری ورزند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   سوم اسپند ماه ۱۴۰۲ 

***

اعتصابی دیگر در گروه ملی صنعتی فولاد

سه شنبه اول اسفند ماه ۱۴۰۲, کارگران همه بخشهای گروه ملی صنعتی فولاد ایران ـ اهواز، دست به اعتصاب زدند. این دور از اعتصاب در اعتراض به دستور مدیریت مبنی بر اخراج شماری از کارگران صورت گرفته است.

در چند روز گذشته و به دنبال اعتراضات کارگران به نحوه اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، تعدادی از کارگران به دستور مدیرعامل و مدیرحراست شرکت، ممنوع الورود و دستور اخراج آنها صادر شده است.

کارگران اخراجی نیز از روز گذشته با برپایی چادر، مقابل ورودی شرکت تحصن کرده اند.

گفته بودیم با موجی سهمگین‌تر باز می‌گردیم تا یک بار برای همیشه بساط ظلم و ستم را از سفره زحمت‌کشان شرکت جمع کنیم.

صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد

برگرفته از «تلگرام»

بوی خودم را می دهی

ب. الف. بزرگمهر   سوم اسپند ماه ۱۴۰۲



سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر! ـ بازپخشش

از زمانی پیش به این سو، این سمتگیری با همه ی دشواری های آن، نه تنها ناگزیر است که نمودها و نشانه های آن نیز در برخی از کشورهای جهان بخوبی دیده می شود. جهان کنونی دیر یا زود از چارچوب گزینه هایی چون «بریکس» که دادگری را در چارچوب توژی (توزیع) و رویارویی سوداگران و بازرگانان خرد و کلان کشورها با کلان سرمایه داری امپریالیستی می بیند، پا فراتر خواهد نهاد؛ چنین روندی ناگزیرتر از هر زمان است و راه خود را با همپایی خلق ها و ملت های هر چه بیش تر در همه ی بزرگ خشکی های جهان خواهد گشود.

ب. الف. بزرگمهر   سوم اسپند ماه ۱۴۰۲ 

***

نوشتار زیر را آن هنگام که جنبش اجتماعی ـ انقلابی در کشورهای شمال آفریقا و «جهان عرب» تازه آغازیده بود، نوشته و تاکنون دو بار به انگیزه هایی آن را بازانتشار داده ام. اکنون، آن را برای نخستین بار در «گوگل پلاس» درج می کنم. خواندن و بازخوانی این نوشتار، اندیشیدن بیش تر درباره ی جُستار در میان نهاده شده و چاره جویی راهکارها را که بیگمان از توان یک یا چند تن بیرون است به همه ی دوستان و رفقا، به همه ی کسانی که به پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی میهن مان دلبسته اند، سپارش می کنم.

با مهر   ب. الف. بزرگمهر   ١٣ دی ماه ١٣٩١ 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_8968.html 

***

سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!


به بهانه ی جنبش های اجتماعی در سرزمین های عربی

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

جنبش اجتماعی در تونس و فرار خودکامه ی این کشور به عربستان، موجی از خرسندی و امید میان توده های مردم در همه جای جهان و بویژه منطقه خاورمیانه و سرزمین های عربی برانگیخته است. پژواک این جنبش، «جهان عرب» را از مصر و اردن گرفته تا مراکش و موریتانی درنوردیده و جنبش های اجتماعی تازه ای را در برابر حاکمیت های خودکامه و دست نشانده ی امپریالیست ها پدید آورده است. بی هیچ گفتگو، جنبش بزرگ اخیر توده های مردم ایران در پیدایش و گسترش جنبش های «جهان عرب» نقش داشته و دارد. دگربار، ایرانیان کاشتند۱و این بار توده های عرب، آزمون ها و آموخته های آن را بکار می گیرند. امید که آنچه در میهن ما هنوز نوبری به بار نیاورده، در آن کشورها به بار نشیند.

امپریالیست ها و همدستان آنها در همه جا کوشش فراوانی می کنند تا جنبش توده های مردم تونس، مصر و دیگر سرزمین های عربی را جنبش هایی تنها آزادیخواهانه و خواستار «دمکراسی» در چارچوب لیبرال بورژوازی وانمود نمایند. بورژوا ـ لیبرال های اسلامی و نیمچه اسلامی دربرگیرنده ی طیف های گوناگون "اصلاح طلبان"، بورژوا ـ دمکرات ها، سوسیال ـ دمکرات ها و حتا کمونیست های شرمگین میهن مان به رنگ ها و نیرنگ هایی گوناگون در این کوشش با امپریالیست ها هم آوا و همدست هستند؛ ولی آیا به راستی این جنبش های اجتماعی در چارچوب سامانه سرمایه داری و خواست های بورژوازی لیبرال در این کشورها می گنجند یا از آن فراتر می روند؟ آیا فروکاستن خواست های توده های گسترده مردم در این کشورها به «دمکراسی» هایی که به روشنی آزمون خود را در افغانستان، عراق و دیگر کشورها پس داده اند، چشم فرو بستن به بنیاد نیرومند ضد امپریالیستی آنها و کلاه بر سر خود و دیگران نهادن نیست؟ آیا از آن نادرست تر و بیمایه تر، ادعای اسلامی بودن این جنبش ها از سوی اسلام پناهان حاکمیت جمهوری اسلامی، بیدرنگ این پرسش های ساده را به دنبال نخواهد داشت که: کدام اسلام؟ اسلام عدالت جویانه به سود زحمتکشان، آنگونه که در ابتدای انقلاب بهمن ۵۷ با الگوبرداری ناشیانه و کج و کُله از آموزه های سوسیالیسم به میان آمده بود؟ یا اسلام سرمایه داران بزرگ: «اسلام آمریکایی» که اکنون دیگر چادر از سر برداشته و «بی حجاب» و بزک کرده به میدان آمده است؟ 

جنبش های توده های مردم تونس، مصر و دیگر سرزمین های عربی را نمی توان تنها جنبش هایی ضدخودکامگی، آزادیخواهانه و خواستار «دمکراسی» بشمار آورد. درونمایه ی این جنبش ها و برآمدهای توده ای، با وجود تفاوت های دامنه، ژرفا و گسترش آن در این یا آن کشور، دارای سمتگیری ضد امپریالیستی و دادخواهانه به سود توده های زحمتکش و تولیدکنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه است. انگیزه نیرومند و بنیادین چنین جنبش هایی به گواهی آمارها و نمودهای اقتصادی ـ اجتماعی، فرآیند سال ها پیگیری سیاست نولیبرالِ امپریالیستی در این کشورهاست که توده های گسترده طبقات و لایه های فرودست و حتا میانی را به خاک سیاه نشانده و می نشاند. سیاست «دوشیدن گاو شیرده»، شیری برای "گوساله" برجای نمی گذارد تا دودمان "گاوهای شیری" را بپرورد و آن را زنده و پابرجا نگه دارد. چنین جنبش ها و برآمدهای توده ای، بازتاب بحران فراگیر سامانه سرمایه داری و الگوی رشد و گسترش نولیبرالی آن هستند. موج بحران که پیش از آن برخی کشورهای جنوب اروپا را فراگرفته بود و همچنان دنباله دارد، اکنون به کشورهایی که بیرون از دایره ی کشورهای "جهان نخست"۲ جای داشته و از سطح رشد و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی بسیار پایین تری برخوردارند، رسیده است؛ با این تفاوت عمده که در این کشورها، بحران به مراتب دردناک تر و بلاخیزتر از کشورهایی چون یونان، اسپانیا و پرتغال رخ می نماید و با درگیری های «درون ساختاری» بیشتری همراه است.

زمینگیر شدن سیاست نولیبرالی کشورهای امپریالیستی و به بن بست رسیدن این سامانه تبهکار که دیگر از کمترین افق و چشم اندازی روشن برای حرکت به جلو برخوردار است و راه بازگشت به گذشته و پیگیری الگوهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی چون «کینزیانیسم»۳ را نیز بسته می بیند، فشار هرچه بیشتر بر «کشورهای پیرامونی»۴ سامانه سرمایه داری را برای پذیرش و بدوش گرفتن پیامدهای بحران سرمایه داری جهانی، موجب شده و می شود. هراندازه درجه رشد اقتصادی ـ اجتماعی در این کشورها پایین تر و سازمان های توده ای و کارگری سست تر و بی بنیه تر، به همان اندازه همکاری سامانه امپریالیستی با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه و نمایندگان سیاسی آنها بیشتر و استوارتر است. گرچه بنیاد حاکمیت های خودکامه در این کشورها بر همبودهای کهنه و فرهنگ واپسمانده آن استوار است، دیرپایی و جان سختی شان بیشتر ریشه در تاریخ استعماری و نواستعماری دو سده واپسین دارد. از همین روست که چنین حاکمیت هایی در همه جا پیوندهایی بسیار نزدیک و ناگسستنی با کشورهای امپریالیستی داشته و کم و بیش دست نشانده آنها بشمار می آیند. تضاد دیالکتیکی کم و بیش پیچیده و دردناک رشد سامانه ی سرمایه داری در چنین کشورهایی از سویی گسترش سرمایه داری کم و بیش بی ریشه، وابسته و انگلی را سبب می شود و از سوی دیگر همین گسترش، به دلیل هستی ریشه دار همبودهای کهنه ی اجتماعی، در پوسته می ماند؛ رویشی درخور و ژرفایی در آن اندازه که ریشه بگیرد و بومی شود، نمی یابد. برعکس، هرچه بیشتر با همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی جفت و جور می شود و گونه ای همجوش۵  ـ و نه سامانه ـ  سرمایه داری وابسته با روبناهای کهنه سیاسی ـ اجتماعی پدید می آورد که ملات آن را حاکمیت های خودکامه و فرهنگ های واپسمانده خاوندی و دودمانی فراهم می کنند. در اینجا، همپیوندی ژرف و ریشه دار اقتصادی ـ اجتماعی، درآمیختگی یا آب شدن همبودهای کهنه ی اجتماعی در سامانه سرمایه داری در کار نیست که بیشتر همجوشی در کار است و از همین رو همواره نااستوار، دچار نارسایی های بنیادی، بی دورنما و چشم انداز اقتصادی ـ اجتماعی برجای مانده، نه تنها پیشرفت جامعه را برنمی انگیزد که فرو ریختن و نابودی اقتصاد بومی را بی آنکه جانشینی درخور برای آن فراهم کند، در پی دارد. به زبانی ساده تر، سامانه سرمایه داری امپریالیستی مانند خرچنگی، پوسته ی بیرونی شکار خود (نرم تنانی چون دوکفه ای ها و صدف ها) را می شکافد و درون آن فرو رفته، جای می گیرد. گوشت و نرمه ی آن را می خورد و گاه از پوسته ی بیرونی شکار برای پوشش و پنهان نگاه داشتن سرشت چپاولگرانه ی خود سود می برد. معنای همه اینها در جهان آدمیزادگان۶، فروپاشی اقتصاد بومی، رشدنیافتگی اقتصادی ـ اجتماعی و دامن زدن به بیکاری، بینوایی و بی خانمانی هرچه بیشتر و گسترده تر توده های کار و زحمت است که اکنون کارگران اندیشه ورز را نیز دربرمی گیرد. خشم و کینه ی طبقاتی رویهم انباشته شده، زمینه های جنبش ها و انقلاب های اجتماعی را با ترکش هایی گاه ناگهانی و خیره کننده فراهم می نماید؛ جنبش ها و انقلاب هایی که نارسایی ها و کاستی های بسیار بویژه از نظر سطح رشد سازمان یافتگی صنفی ـ سیاسی و نیز دریافت (شعور) اجتماعی دارد. در کشور خودمان، با وجود سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی بطور نسبی گسترش یافته و کارکرد کم و بیش خوب کمونیست ها و کوشندگان اجتماعی چپ تا سال های پیش از کودتای ننگین ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، چنین کم و کاستی هایی آشکارا به چشم می خورد.

دشواری ـ و اکنون دیگر باید گفت: بن بست ـ سامانه سرمایه داری امپریالیستی در همسو نمودن، پیوند زدن و گوارش چنین همجوش های اقتصادی ـ سیاسی ناهنجار و پر از درگیری های درونی نهفته است. از سویی، سرمایه داری نیازمند بازتولید خود است و گرایش به گسترش و ژرفش ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی خود دارد و از دیگر سو، نیازمند پیوندهای هرچه نزدیک تر با همبودهای کهنه اجتماعی و سیاسی برای پاسداری از خود  در همه جاست. «خودپویی»۷ سامانه سرمایه داری و  دورپیمایی سرمایه، آنگونه که هنوز اقتصاد «کشورهای مادر سرمایه داری» را پایدار و سرِ پا نگاه داشته در چنین همجوش هایی، بسی کمرنگ و بی رمق شده، «جبر غیر اقتصادی»۸ به اندازه ای بسیار با «جبر اقتصادی»۹ درمی آمیزد و گاه حتا جایگزین آن می شود. عمده ترین ویژگی های چنین همجوشی، بی ریشگی و تضاد چشمگیر درونمایه سرمایه داری با ساختارهای سیاسی ـ اداری و فرهنگی آن است که در بیشتر جاها نمودی جز حاکمیت های خودکامه نمی یابد. «چشم اسفندیار» سامانه تبهکار سرمایه داری امپریالیستی نیز در همین جاست که اگر به درستی از سوی نیروهای پیشرو دریافت و از آن سود برده شود، چشم انداز «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»۱۰ و نابودی پرشتاب تر سامانه سرمایه داری را در پی خواهد داشت؛ وگرنه بارها و بارها با شکست روبرو خواهد شد. این نکته بسی بیشتر از کشورهای شمال آفریقا درباره کشور خود ما نیز درستی خود را نشان داده است. بن بست اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کنونی میهن مان، آشکارا نشانگر آن است که حل چنین تضادی در چارچوب سامانه سرمایه داری، شدنی نیست. از سوی دیگر، حل تضاد به سود طبقه کارگر و زحمتکشان، نیازمند یافتن راهکارهایی سازنده و با دورنمای درخور برای «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» است؛ کاری بس دشوار! زیرا فرارویاندن همجوشی که در بالا درباره آن اندکی سخن به میان آمد به سامانه یا دستکم ساختاری که نیروی سمتگیری به سوی سوسیالیسم را دارا باشد، نخست و پیش از هرکار دیگر، نیازمند از میان برداشتن ملاتی است که در بالا اشاره شد. چنین کاری باید از سویی بخش های ناهماهنگ و ناهمساز «همجوش» را از یکدیگر جدا نموده، عنصرهای درخور و شایسته ی پیشرفت را از دورانداختنی ها برگیرد و از سوی دیگر به ازهم پاشیده شدن یکباره ی کل «همجوش» نینجامد. دشواری بزرگ کار در این کشورها و تفاوت آن با جنبش های اجتماعی کشورهای با رشد اجتماعی ـ اقتصادی گسترده ی سرمایه داری در این نکته است که راهکارها، گلچینی از اصلاحات (رفرم) کوچک و بزرگ را دربرمی گیرد که گاه و بویژه در پله های نخستین، ممکن است اصلاحاتی چندان انقلابی به نظر نیایند و برای پیشبرد کار، همکاری نیروهای اجتماعی گوناگونی در چارچوب جبهه ای فراگیر را خواستار باشد. شرط کامیابی و همگرایی اقتصادی ـ اجتماعی در پیمودن همه پله ها و مرحله های میانی مبارزه اجتماعی، سمتگیری سوسیالیستی است. تنها در آن صورت، هر اصلاح اجتماعی (رفرم) با سمتگیری درست به سود همه تولیدکنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه، جایگاه درست خود را می یابد؛ ساختار آن روشن تر می شود؛ درازای ایست در هر پله تعیین و پله ی بعدی در مارپیچ فرارونده ی پیشرفت، نشانه گذاری و با گام های استوارتر پیموده می شود. تنها در آن صورت، هر اصلاح اجتماعی (رفرم) و نیز مجموعه ی به هم پیوسته ی آنها، اصلاحاتی انقلابی و گامی به پیش برای زمینه سازی گام هایی دیگر به سود توده های کار و زحمت، به شمار می آیند. کاری بس دشوار که در هر کشور ویژگی های خود را داشته و نیازمند همکاری نیروهای اجتماعی گوناگونی است؛ کاری که با همه ی دشواری های آن، حتا در نبود «اردوگاه سوسیالیسم» و پشتیبانی نیرومند آن، از دیدگاه تاریخی کاری شدنی و خواسته ای دست یافتنی است؛ گرچه ناگزیر نیز نیست. 

هرگونه محدود نمودن چنین جنبش های توده ای در چارچوب خواست های بورژوا ـ دمکراتیک به ناچار وامی گراید و شکست آن را در پی خواهد داشت. همانگونه که در کشور خودمان شاهد بوده ایم، انقلاب سترگ بهمن ۵۷ در پهنه ی اقتصادی، آنجا که می بایست به سوی سوسیالیسم سمتگیری کند، به دلیل ها و انگیزه هایی که بیرون از چارچوب این نوشتار است، نتوانست کامیاب شود و نتیجه ی آن شرایط اندوهناک و خطرناک کنونی است که هست و نیست توده های انبوه زحمتکشان و یکپارچگی میهن مان را نیز به چالش کشیده است. در همه جای دیگر جهان نیز همین جُستار درستی خود را نشان داده است. به عنوان نمونه در آفریقای جنوبی، امپریالیست ها با همدستی دستیاران و مزدوران خود، از میان رفتن رژیم نژادپرست و جانبدار جدایی نژادی را دانسته آنچنان بزرگ وانمودند که گویا این تنها گام شایسته و بایسته بوده و با نشستن کودکان سیاه پوست در کنار کودکان سپیدپوست بر روی نیمکت های دبستان یا باز شدن درهای قهوه خانه ها و قمارخانه های ویژه ی سپیدپوستان به روی سیاه پوستان و رنگین پوستان، همه چیز فرجام یافته و مبارزه ی اجتماعی به پایان نیک خود رسیده است. گرچه آنچه در عمل رخ داد حتا در این زمینه نیز این کاستی را داشت که تنها کودکان آقای «تُنبان یکی» و هم اندیشانش به بنگاه های آموزشی و پرورشی سپیدپوستان راه یافتند. مدت زمانی دراز، با وجود فراهم بودن بهترین شرایط سیاسی و اجتماعی به سود کارگران و زحمتکشان و از آن میان اتحاد سه گانه نیروهای چپ، سندیکاهای کارگری و حزب عمده ی نیروهای سوسیال دمکرات و سوسیال ـ لیبرال، سمتگیری سوسیالیستی در اقتصاد و سیاست انجام نگرفت؛ ساختارهای دمکراتیک توده ای در شرایطی که توده های سترگ کارگران و زحمتکشان در میدان بودند و امیدوارانه با آینده می نگریستند، پدید نیامد و مانند کشور خود ما که چپ های آن در این زمینه بویژه بسیار کوتاهی نموده و حتا از دید من، در پبشگاه تاریخ گناهکار بشمار می آیند، همه چیز در دایره ی بسته ی گزینش های "سگ زرد" و "شغال" در چارچوب دمکراسی بورژوایی گرد آمد. پیامد آن، آنجا نیز مانند کشورمان، بازگشت نیرومند بورژوازی لیبرال در همه پهنه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، ناامیدی و سرخوردگی توده های رنج و کار که کم و بیش همچنان در همان بیغوله های پیشین زندگی می کنند، گسترش بیکاری و بینوایی بویژه در میان توده های سیاه پوست و افزایش بی پیشینه ی بزهکاری و تبهکاری در میان آنها بود. 

سوء استفاده نیروهای امپریالیستی و لایه های واپسگرای اجتماعی در به کژراهه کشاندن جنبش ها و انقلاب ها برپایه دشواری ها و نارسایی های یادشده در بالا، با آفرینش و دامن زدن به هرج و مرج اجتماعی و در دوره کنونی بویژه با رهبری علمی هرچه بیشتر بحران ها و مهار نمودن نیروی توده ها در چارچوب "جنبش" هایی پرهیاهو، به ساز و برگ رسانه های امپریالیستی آراسته و همزمان نازا و بی سرانجام شکل گرفته و فرجام می یابد. در دو دهه گذشته، چندین نمونه از این سوء استفاده های کامیابانه امپریالیست ها در به کژراهه کشاندن جنبش ها و انقلاب های اجتماعی را در کشورهای گوناگون دیده ایم. با این همه، بیمایه شمردن این جنبش ها و انقلابها و وابسته دانستن آنها به سامانه امپریالیستی بر این پایه که گویا خود آنها چنین انقلاب ها و جنبش هایی را راه انداخته اند، سخنی نسنجیده، نادرست و غیرعلمی است؛ زیرا برانگیزاننده بحران های اقتصادی ـ اجتماعی، همانگونه که پیشتر در آن باره سخن به میان آمد، تضادهای درونی ساختارها و همجوش هاست و همواره، چالش بنیادین بر سر این جُستار است که چه نیروی عمده ی اجتماعی، چپ یا راست، بهتر توانسته اند یا می توانند بحران را به سود این یا آن طبقات و لایه های اجتماعی رهبری نمایند. شوربختانه، نیروهای چپ در همه جای جهان، به هر دلیل و انگیزه ای که بیرون از چارچوب جُستار این نوشتار است، نمونه های چندان کامیابانه ای در تاریخ از خود برجای نگذاشته اند. بهترین نمونه ی پیروزمندانه در زمینه مدیریت کم و بیش درست بحران انقلابی، جدا از برخی بخت های خوب و سازگار به سود طبقه کارگر و زحمتکشان را انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه به رهبری حزب «بلشویک» آن کشور بدست داده که جان رید، خبرنگار پیشروی آمریکایی، برآمدهای مهم و تاریخساز آن را در کتاب بسیار ارزنده و آموزنده ی خود: «ده روزی که جهان را لرزاند» با چیره دستی نشان داده است. از آن هنگام، هرچه به دوران کنونی نزدیک تر شده ایم، جدا از شکست های بزرگ و کوچک سامانه سرمایه داری امپریالیستی و جدا از این واقعیت که این سامانه هرچه بیشتر زمینگیر و ناتوان می شود، بر کامیابی آن در یافتن راهکارهایی برای مدیریت بحران های اجتماعی به سود طبقات و لایه های انگل اجتماعی، در به عقب راندن و پس زدن شکست فرجامین خود افزوده شده است. با این همه، دشواری بزرگ در شکست و از میان برداشتن سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی نیست که در یافتن راهکارها و الگوهای شایسته و درخور برای سمتگیری به سوی سوسیالیسم در اینجا و هرجای دیگری است. پابرجا ماندن سامانه سرمایه داری امپریالیستی نه به دلیل پویایی آن که به دلیل نبود گزینه ها و الگوهای سوسیالیستی درخور و شایسته برای جایگزینی این سامانه ی تبهکار است. باید همواره به این نکته توجه داشت که فرارویی جامعه آدمیان به سامانه ای دادگر و بی طبقات بهره کش، فرآیندی خودکار و ناگزیر نیست. سامانه ی «سوسیالیسم» به شکلی خودپو از درون سامانه ی سرمایه داری بیرون نخواهد آمد. برای دستیابی به این آرزوی دیرینه آدمی، کار و پیکار جانانه ی همه نیروهای خواهان پیشرفت اجتماعی بویژه در پهنه ی نظری برای یافتن الگوهایی پاسخگوی نیازهای جامعه که کاستی ها و نارسایی های گذشته در ساختمان سوسیالیسم را از میان برداشته باشد، بایسته و شایسته است.

بنیانگزاران «سوسیالیسم علمی» در اثر درخشان خود: «مانیفست» چنین آورده اند:
«بورژوازی نمی تواند به هستی خویش ادامه دهد، مگر آن که افزارهای تولید و بنابراین مجموع مناسبات اجتماعی را پی در پی انقلابی کند و حال آن که برعکس، نخستین شرط هستی تمام طبقات صنعتی پیشین بی تغییر نگاه داشتن شیوه تولید کهنه بود. دگرگونی های پیاپی تولید، آشفتگی لاینقطع مجموعه اوضاع اجتماعی، فقدان دائمی امنیت، جنب و جوش مداوم ـ وجه تمایز دوران بورژوازی با کلیه ادوار پیشین است.»۱۱ 

و در جای دیگر افزوده اند:
«بورژوازی توان فرمانروایی ندارد، زیرا نمی تواند برای برده خویش حتا گذران برده وار تامین کند و مجبور است بگذارد تا برده اش به چنان وضعی تنزل کند که به جای آنکه بورژوازی از قِبَل او تغذیه کند، خودش او را غذا دهد. جامعه دیگر نمی تواند زیر فرمان بورژوازی زندگی کند، بدین معنی که زندگی بورژوازی دیگر با جامعه همساز نیست.»۱۲ 

از دید من و برپایه ی پیشرفت های علمی و فنی بدست آمده از آن هنگام تاکنون، نمی توان بی درنگ چنین نتیجه گرفت که «جامعه دیگر نمی تواند زیر فرمان بورژوازی زندگی کند ... ». تنها می توان گفت که بر اثر پیشرفت های فن آورانه، بخش سترگی از آدمیزادگان در شرایط هستی سامانه ی سرمایه داری، به عنصرهای افزون بر نیاز در فرآوری (تولید به معنای گسترده ی آن) دگردیسه شده و بیکار می شوند. از آنجا که هیچگونه خودپویگی و روند خودکاری (اتو دینامیسم) برای رویش سوسیالیسم از درون سامانه سرمایه داری وجود ندارد، با روند پرشتاب و بالارونده ی فن آوری و علمی۱۳ می توان بازهم نتیجه گیری نمود که در آینده ای نه چندان دور، آمیزه هایی از «آدم ـ ابزارها»۱۴ و «ابزار های هوشمند» جایگزین طبقه کارگر بگونه ای ویژه و نژاد کنونی آدمیزادگان بگونه ای عام شود. در چنان شرایطی، دیگر «طبقه کارگر» نخواهد بود که با نابودی سامانه ی سرمایه داری، خود و نیز «طبقه سرمایه دار» را از میان برداشته و جامعه ای آدموار که در آن کسی «گرگ» دیگری نیست، بسازد که در روندی واژگون، سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی و «طبقه سرمایه دار»، آنهم در شرایطی که هر روز زمینگیرتر می شود و به کوشش نظریه پردازان و رفوگران خود با دشواری بسیار بر صندلی چرخدار نشسته، خود، «طبقه کارگر» و نژاد آدم را از پهنه ی جهان و روزگار خواهد زدود.

با آنچه گفته شد، سوسیالیسم نمی تواند گونه ای بازگشت به گذشته و سوسیالیسمی خمود، نه چندان پویا و دیوانسالار باشد. به کوشش همه ی کمونیست ها و نیروهای پیشروی جهان باید توانست الگوهای سوسیالیستی درخور ـ دربرگیرنده ی الگوهایی با سمتگیری سوسیالیستی ـ دارای دورنما و چشم انداز روشن برای طبقه ی کارگر و زحمتکشان ساخت و پرداخت؛ الگوهایی که کاربرد داشته باشند. همچنانکه بورژوازی با «دگرگونی های پی در پی تولید»، «مجموع مناسبات اجتماعی را پی در پی انقلابی می کند»، سامانه سوسیالیستی نیز در پیکر الگوهای خود باید بتواند بیش از سامانه ی سرمایه داری یا دستکم به اندازه ی آن، دگرگونی های پی در پی تولید و مناسبات اجتماعی را در پی داشته باشد؟ گفتگو بر سر این الگوها بیرون از چارچوب این نوشتار است؛ ولی تنها به نکته ای مهم اشاره می کنم که می تواند جُستار خوبی برای پژوهش باشد: جامعه سوسیالیستی باید راه حلی برای چگونگی جایگزینی «جبر اقتصادی» در سامانه ی سرمایه داری با گونه ای خودپویی در پیکر الگوهای سوسالیستی بیابد. این جایگزینی نمی تواند، آنگونه که تا اندازه ای بسیار در نخستین کشور سوسیالیستی جهان چهره نمود، درآمیزی «جبر اقتصادی» با «جبر غیر اقتصادی» یا بدتر از آن جایگزینی این به جای آن باشد.

هنگامی پیش تر، شاید چند سالی پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»،  در پاسخ به یکی از «سوسیال دمکرات» های از دماغ فیل افتاده در کشوری دوزخی که ناچار در آن به سر می برم، گفته بودم:
«هنگامی که آدمیزاد به هستی «ضدماده» پی می برد و حتا آن را برای چندمیلیونیم ثانیه در آزمایشگاه می سازد، این پی جویی، بخودی خود و از دیدگاه علمی، هستی گیتی ها یا سپهرهای دیگری را که بربنیاد ضد ماده (ضد پروتون یا پروتون با بار منفی، ضد الکترون یا الکترون با بار مثبت و ...) استوار است، گمان پذیر و شدنی می نمایاند ... چگونه می توان نخستین سامانه ی سوسیالیستی را به درازای هفتاد سال، با همه ی کم و کاستی های آن، نادیده گرفت و ساختن جامعه ای بی طبقات بهره کش را خواب و پندار یا ناکجاآباد (utopia) نامید.  ... حتا اگر نخستین کشور سوسیالیستی جهان نیز برپا نشده بود، نمونه ی درخشان «کمون پاریس» نشانه ای از امکان آفرینش جهانی بی طبقات ستمگر و بهره کش بوده است ...»۱۵

آن آقای «سوسیال دمکرات» (از بازماندگان نسل کائوتسکی و برونشتین) ادعا می کرد که ساختن جامعه ای بربنیاد سوسیالیسم، خواب و خیالی بیش نیست؛ اندیشه های سوسیالیستی همگی پنداربافی بوده و کشوری سوسیالیستی در بنیاد خود هستی نداشته است. همین ادعا را کسانی دیگر و از آن میان در میهن ما، با بزرگنمایی و مطلق نمودن کم و کاستی های سوسیالیسم در اتحاد جمهوری های شوروی ـ و در واقع باید گفت: الگویی از سوسیالیسم ـ و پیش کشیدن این انگاره ی پوچ که گویا در آنجا «کمونیسم بورژوایی» برقرار بوده، به خورد مردم و البته بیش از همه مشتی "چپ" نادان می دهند.

با آنچه گفته شد، آفرینش جامعه سوسیالیستی و در پی آن، جامعه کمونیستی، بسان همه ی انقلاب ها و جنبش های اجتماعی، تنها یک بخت بزرگ تاریخی برای همه ی بشریت است که اگر به هنگام از آن سود برده نشود، می توان آن را برای همیشه از دست رفته پنداشت. همانگونه که آزمون ها و آروین های انقلاب ها و جنبش های کنونی نشان می دهند، ساده اندیشی خواهد بود اگر بینگاریم که چنین بخت های بزرگ تاریخی، پس از هر شکست، بارها و بارها فراهم شده، سرانجام به بار نشیند؛ زیرا همانگونه که پیشرفت های فن آوری و علمی، زیربناهای پدیداری چنین بخت های کوچک و بزرگی را فراهم می کنند، پیشرفت هایی دیگر، آن بخت های تاریخی پدید آمده در شرایط پیشین را یکبار و برای همیشه از میان می برند.

سامانه بدخیم سرمایه داری که اکنون دیگر آشکارا نابودی بسیار گسترده نسل بشر از راه های گوناگون را در سر می پروراند، اگر نتواند به چنین تبهکاری دست یازد، آن هنگام که آدم ـ ابزارهای توانمندتر و کارآمدتر از «آدمیانِ با خاستگاه طبیعی» (بیولوژیک) پدیدار شوند، به شیوه ای دیگر به آن آماج دست خواهد یافت. معنای آن البته پابرجا ماندن سامانه ی سرمایه داری نیست؛ زیرا با چنین جهشی همه ی مناسبات تولید اجتماعی نیز از ریشه دگرگون شده و چیزی تازه سر برخواهد آورد و پرسش هایی نو برخواهد انگیخت که پیش از آن زمینه ای نمی توانست داشته باشد. یکی از این پرسش ها را اینجا درمیان می گذارم:
آیا جانبداری از «آدمیانِ با خاستگاه طبیعی» در برابر آدم ـ ابزارهای توانمندتر، کارآمدتر و باهوش تر، پشتیبانی از گذشته در برابر آینده، نادیده گرفتن واقعیتی عینی و ضد دیالکتیک ماتریالیستی نخواهد بود؟ 

چندی پیش برگردان نوشته ای از یکی از مسوولین «حزب کمونیست چین» نظرم را جلب کرد. وی نوشته بود که مرحله (فاز) نخست تکامل سوسیالیسم در چین دستکم صد سال بدرازا خواهد انجامید (نقل به مضمون). نمی دانم آیا لبخند ـ یا گونه ای دیگر از ...خند ـ بر لبم آمد یا نه؛ ولی بی اختیار این اندیشه مانند برق از سرم گذشت:
«آیا پیشرفت و تکامل فنی و علمی در شرایط  هستی سرمایه داری، چنین امکانی را خواهد داد یا ...؟»

می پندارم که سمتگیری سوسیالیستی و برپایی سوسیالیسم در کره زمین، هنوز تا زمانی چند دست یافتنی است و شاید تاریخ به هنگام خود کسی (یا کسانی) چون لنین را در سینه ی خود بپرورد که هنر آمایش زمینه ها و سود بردن از لحظه ها را خوب فرا گرفته و توده های زحمت و کار را به پیروزی تاریخی دیگری، بزرگتر از انقلاب اکتبر رهنمون شود. به هر رو، از دست رفتن چنین امکان سترگ تاریخی به معنای نابودی یا دستکم واپس ماندن نسل بشر و فرهنگ آن خواهد بود!

ب. الف. بزرگمهر        ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html

پانوشت:

۱ ـ براستی از دستاوردهای ایرانیان در همه زمینه های علمی، فرهنگی و هنری، به گواهی تاریخ بلند و پر رنج و خون آن، دیگران بسی بیش از خود ایرانیان بهره مند شده و میوه های آن را چیده اند. در زبانزد زیبا و دیرپای ایرانی، از زبان کشاورزی کهنسال در پاسخ به انوشیروان ساسانی، چنین گفته می شود:
«دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم و دیگران بخورند.»

می پندارم که این زبانزد را باید اینگونه دگردیسید:
«ما کاشتیم و دیگران خوردند؛ کِی بکارند دیگران و ما بخوریم؟» تا با تاریخ سرزمین ما و جهان پیرامون آن بیشتر همخوان باشد.

پیش از این در نوشتاری چنین آورده بودم:
«خیلی پیش ترها، هنگامی که پادگان های کم و بیش نوبنیاد ایرانی در دوره قاجارها، بوسیله قزاق ها اداره می شد، در مناطق سردسیر و برفگیر کشور مانند آذرآبادگان، رسم بر این بود که پس از پایان برف روبی زمین و میدان پادگان، چارگوشی کوچک از برف پارونشده را در میان میدان برجای گذارند تا با یاری آن، اندازه کار انجام یافته را به نمایش بگذارند.


آیا، ما ایرانیان، باهمه آنچه که به جهان ارزانی داشته ایم، ناچاریم چون گذشته، چنین حاکمیت های پلیدی را که مانند آن چارگوش برف روفته نشده بر ما گرانبار شده، به دوش کشیم و انگشت نمای دیگر ملت ها و خلق های جهان که بدرازای تاریخ بسیاری چیزها از ما آموخته اند، شویم؟ آیا میهن مان به نشانه تباهی ها، خرافات و واپسماندگی تاریخی یا بهتر بگویم نهشته ای تاریخی، برجای مانده و خواهد ماند؟ چنین مباد!» 
https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_7413.html)

۲ ـ برپایه نظریه ی نادرست و غیرعلمی بخش بندی اقتصادی ـ اجتماعی کشورها به «سه جهان».

۳ ـ واژه کینزیانیسم، برگرفته از نام اقتصاددان انگلیسی سده بیستم ترسایی جان ماینارد کینز و برپایه نظریه نامبرده درباره نقش دولت برای بهره وری جامعه از راه تامین مالیاتی و ترازمندی نرخ بهره برای انگیزش رشد اقتصادی و پیشرفت و ثبات بخش خصوصی، ساخته شده است. کینزیانیسم، از دید تاریخی دوره پیش از نولیبرالیسم را دربرگرفته و بازتاب منافع طبقاتی سرمایه داری انحصاری (امپریالیستی) در دورانی است که هنوز پیشرفت های فن آوری، رایانه ای و رسانه ای اندازه ها و گستره ای مانند امروز بخود نگرفته بود و رقابت های امپریالیستی، بویژه با توجه به وجود اردوگاه سوسیالیستی و «جنگ سرد» در چارچوبی بسته تر از امروز جریان داشت.

۴ ـ مفهوم «کشورهای پیرامونی» در برابر «کشورهای مادر سرمایه داری» یا «متروپل» ها بکار می رود و تا چندی پیش بخش عمده ای از کشورهای آسیا، آفریقا، آمریکای مرکزی و لاتین را دربرمی گرفت. با رشد و گسترش پرشتاب سامانه ی سرمایه داری در کشورهایی چون چین، هند، برزیل و برخی دیگر از کشورهای پیش تر کم رشد، این مفهوم های کم و بیش نمادین که در گذشته برای رویارویی با مفهوم های «سوسیالیسم» علمی و سرپوش نهادن به چپاول سرمایه ساخته و پرداخته شده بودند، بیش از پیش بیمایه بودن خود را به نمایش نهاده اندو با این همه، چنین مفهوم هایی را همچنان به شکل نمادین می توان بکار برد.

۵ ـ واژه ی «همجوش» را به معنای در کنارهم قرارگرفتن و جوش خوردن چیزهایی با خاستگاه های گوناگون بکار برده ام. در رشته ی زمین شناسی می توان این واژه را همتراز واژه ی لاتینی «کنگلومرا» (conglomerate)  بشمار آورد.

در سنجش نسبی با واژه ی «آمیزه» یا «آمیخته»، معنای واژه «همجوش» بیشتر آشکار می شود. در یک آمیزه یا آمیخته، آمیختگی بخش ها یا اجزاء، کل یکپارچه ای را می آفرینند؛ در حالیکه در یک همجوش، چنین نیست.

۶ ـ از بر زبان راندن «جهان آدمی» کمی شرم دارم.

۷ ـ این واژه را به معنای پویش درونی و خودکار ساخته ام. واژه ی «خودپویی» را می توان همتراز واژه ی از ریشه لاتین «اتودینامیسم» (Autodynamism) انگاشت و بجای آن بکار برد.

۸ ـ «جبر غیر اقتصادی» دورانی بسیار دراز از تاریخ بشر را تا پیش از پیدایش سامانه سرمایه داری که در آن «نیروی کار» نیز به کالایی چون کالاهای دیگر دگردیسه شده، دربرمی گیرد؛ دورانی که در آن گونه های گوناگونی از «اقتصاد طبیعی» در همه جای جهان هستی داشته است.

«جبر غیر اقتصادی» به جبزی گفته می شود که در آن «نیروی کار» به سبب دارا بودن و مالکیت بر ابزار کار، توان تولید فرآورده ها و برآوردن نیازهای اقتصادی خود، خانواده و گاه بخشی از جامعه پیرامون خود را دارد؛ «نیروی کار» به کالایی برای فروش دگردیسه نشده و داد و ستد فرآورده های تولید هنوز بطور عمده به شیوه پایاپای انجام می پذیرد؛ تقسیم کار جامعه در سطحی بسیار پایین، بطور عمده کشاورزی، گله داری و پیشه وری را دربرمی گیرد؛ ابزار کار به اندازه ای ابتدایی است که ساخت یا فراهم آوردن آن به یاری فن آوری بسیار پیش پا افتاده در توان هرکسی است.

۹ ـ «جبر اقتصادی» جبری است که در آن بخش عمده ای از آدم ها، هیچگونه مالکیتی بر ابزارهای تولید کالاها نداشته؛ برای گذران زندگی خود و خانواده شان، راهی جز فروش «نیروی کار» خود ندارند و نیروی کار جسمی و روحی آنها به کالایی ویژه برای تولید کالاهای دیگر، دگردیسه شده است.

«جبر اقتصادی»، دورانی را دربرمی گیرد که در آن سامانه سرمایه داری به شیوه تولید (تولید به مفهوم گسترده آن) اجتماعی برتر دگرگون شده و دو طبقه: کارگر و سرمایه دار در آن نقش عمده بر دوش دارند. 

۱۰ ـ «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.

«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را با «راه رشد سوسیالیستی» نیز نباید یکسان پنداشت. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» برای کشورهایی بکار می رود که از سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی پایینی برخوردارند یا اگر حتا رشد اقتصادی ـ اجتماعی در آنجا در حال افزایش پرشتابی است هنوز از بنیان های مادی و معنوی بایسته و شایسته برای پیگیری استوار «راه رشد» خود برخوردار نیستند. در این باره، جمهوری توده ای خلق چین، با وجود رشد غول آسای اقتصادی ـ اجتماعی خود در سال های کنونی نمونه ی بسیار خوبی از کشورهایی است که «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را برگزیده اند. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، افزون بر این آشکارا می گوید که به سوی سوسیالیسم سمتگیری نموده است و به درجات مشخصی که از این کشور تا کشور دیگر تفاوت های گاه عمده دارد، از «راه رشد سرمایه داری کم رشد و گسترش نیافته» روی برتافته است. در اینجا، دانسته به ویژگیها و خطوط عمده «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» نپرداخته ام.

۱۱ ـ مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فردریش انگلس، برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم ۱۳۵۸، انتشارات حزب توده ایران

۱۲ ـ همانجا

۱۳ ـ بررسی های علمی و آماری انجام یافته نشان می دهد که پیشرفت های علمی و فن آوری، تنها  در نیمه دوم سده بیستم ترسایی به اندازه ی همه دوران  پیش از آن بوده است. طبیعی است که این روند پرشتاب و بالارونده (تصاعدی) هر روز بیش از پیش با توان های بالاتری به پیش خواهد رفت.
  
۱۴ ـ آدم در سنجش با جانور که گردآوری می کند، موجودی ابزارساز است. در گذشته به درستی گفته شده بود که ایزارهای ساخت آدم، دنباله ی دست وی هستند. با پیشرفت های آدمی در کمتر از ۶۰ سال گذشته که زمینه های گوناگونی و از آن میان خودکارسازی روندها و ایزارها، زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) و رایانه های هوشمند را دربرمی گیرد، آدمی از این امکان برخوردار شده و می شود که ابزارها را درون بدن و به زودی در مغز خود جاسازی کند. آنچه امروزه هنوز در فیلم های پنداربافانه ای چون «سوپرمن» شگفت انگیز جلوه میکند، به زودی به واقعیت خواهد پیوست و در آینده ساخت (ترکیب) های گوناگونی از آدم و ابزار و دستکاری حتا مغز آدمی امکان پذیر خواهد بود.

۱۵ ـ فشرده ای از این گفتگو در نوشتاری با عنوان: «یک تفاوت ساده، اتوپیا یا واقعیت» در «مانیفست»، در گاهنامه یکی از  حزب های کمونیست اروپای باختری، درج شده است.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!