«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ بهمن ۱۵, یکشنبه

... خدا نیز بیگمان خشنود است و از عرش کبریایی خود گاه لبخند می زند! ـ بازپخشش

اینجا کناره ی استخری در یکی از شهرهای بزرگ آلمان است. گرما امسال بی پیشینه بوده و بسیاری از مردم و بویژه آن ها که از امکانات سفرهای دور و دراز کم تر برخوردارند را به استخرها کشانده است. سن و سال آدم ها گوناگون است و بیش ترشان، خوراکی و میوه نیز با خود همراه دارند؛ خرید از رستوران استخر اجباری نیست و پاکیزه نگاه داشتن پیرامون و محیط زیست در اینجا و بسیاری دیگر از کشورهای اروپا تا اندازه ای نهادینه شده است.

کسی به دیگری کاری ندارد و همه با هم کم و بیش خوب تا می کنند. نیازی به نگهبان ویژه یا نماینده ای از خدا و کلیسا نیز در اینجا نیست. سه سده پیش تر همه ی نمایندگان خدا را به درون کلیساهای شان رانده اند؛ در آنجا نیز ناچارند در سخن و کردار، چارچوب حقوق عمومی و بسیاری موردهای دیگر که از دیدگاه قانون، بزه بشمار می آید را رعایت کنند تا نان شان آجر نشود. گرچه آن ها نیز چون نمونه های همانند خود در سایر دین ها و آیین ها، چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند و گاه سرو صدایی نیز از همجنس بازی یا کودک آزاری شان، اینجا و آنجا بلند می شود؛ ولی به هر رو از بسیاری سویه ها دهان شان بسته و دست و پای شان جمع شده است. 

پاسداران دین نیز مانند سایرین گرم شان می شود و شاید گذارشان به اینجا بیفتد تا تنی به آب بزنند یا مانند برخی دیگران در کناره ی استخر جا خوش کنند؛ گرچه، ناچارند مانند سایرین با جامه ای درخور بیایند؛ نه با شبکلاهی منگوله دار به رنگ بنفش یا نارنجی و لباده ای گشاد؛ زیرا در آن صورت نگاه سایرین را به سوی خود خواهند کشاند و شاید پوزخندی بر لب! آن جامه و شبکلاه نیز شاید جز موردهایی ویژه، تنها در چارچوب دیوارهای کلیسا کاربرد دارد و بس! خدا نیز بیگمان خشنود است و از عرش کبریایی خود گاه لبخند می زند.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/06/blog-post_12.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!