پیشکش به کارگران،
آموزگاران و دیگر زحمتکشان پیشروی میهنم و با یاد شاهرخ زمانی و دیگر زنده یادان
از دست رفته ی جنبش کارگری و انقلابی ایران!
نوشتار زیر را به مناسبت
سالگشت انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه نوشته ام. نخواستم برای آن، نوشته ای از جایی
برگرفته و درج کنم؛ نوشته هایی که در بیش تر موردها چون تابلوهای باسمه ای
نگارگرانی خرده پا که گاه رنگ و لعابی تازه نیز به آن ها داده اند، بیش از
دربرداشتن نکته ای آموزنده و ارزشمند به ستایش ها و بزرگنمایی های بیجا و گزافه
گویانه درباره ی این و آن آمیخته و رخدادی سترگ با مُهر و نشان تاریخی را به
افسانه یا استوره دگرمی دیسند. نمونه ی زیر که چند روز پیش با ای ـ میل دریافت
نموده ام، تنها یکی از شمار نه چندان کم از این دست نوشته ها به مناسبت آن انقلاب
دورانساز است:
«... رفیق استالین بود که پیروان لنین را مارکسیست ـ لنینیست
نامید و تنها تفسیر طبقاتی و انقلابی از مارکسیسم را پذیرفت. وی بود که نشان داد یا
همراه با کمونیستها برای ساختمان جامعه سوسیالیستی در کشور واحد و یا همراه امپریالیستها
و بورژواها با ندبه و زاری برای عقب نشینی و تقاضای بخشش از دشمن طبقاتی. وی بود
که نشان داد تنها لنینیستها هستند که می توانند سوسیالیسم را متحقق کنند ... استالین
باید بعد از درگذشت لنین با الهام از لنینیسم به معمار بزرگ این نخستین تجربه تاریخ
بشریت بدل می شد. بار عظیم این ساختمان انسانی در آن شرایط دشوار بدوش استالین
افتاد ... لنین نتوانست نتایج انقلاب اکتبر را به چشم ببیند و این استالین با
اراده قدرتمند و دانش عظیم کمونیستی خویش بود که تحقق این امر مهم و استثنائی را
بعهده گرفت.»
در این نوشتار با بهره وری از
کتاب ارزنده ی روزنامه نگار پیشروی ایالات متحد: «جان رید» به نامِ «ده روزی که
دنیا را لرزاند»۱، دو برآمد سرنوشت ساز از هماوندی های شگرف
میان مَنِش (شخصیت) آدمی با زمینه های اجتماعی و تاریخی پرورنده ی آن در نقشبندی و
به بار نشستن آن انقلاب سترگ را به رخ کشیده ام. همه ی آنچه در زیر میان دو نشانه
ی « » آورده شده، جز موردهای شماره دار، برگرفته از کتاب یادشده، گاه با
اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از
اینجانب است.
***
از انقلاب بورژوا دمکراتیک
فوریه ۱۹۱۷ روسیه۲ که به
سرنگونی تزار و تزاریسم۳ انجامید، چند ماهی گذشته است. اینک ماه سپتامبر
است؛ ماهی که توفان انقلاب پرولتری وزیدن آغازیده و «حکومت موقتِ»۴ بر سرِ کار آمده در پیِ سرنگونی تزار، ماهیت
دورویانه ی خویش در همکاری با طبقات و لایه های انگل اجتماعی برجای مانده از
تزاریسم و ناتوانی در گره گشایی دشواری های بزرگ اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی و از
آن میان، برخورد شایسته به چالشِ ویرانگر جنگ با آلمان ها را بخوبی آشکار نموده و
ناخشنودی، پرخاشگری و فرار سربازان گرسنه و نه چندان خوب ساز و برگ یافته در
پیشانی های جنگ را در پی داشته است. شیوه ی کار «حکومت موقت» تا این هنگام از «رفرم
های نیم بند تا اقدامات شدید برای سرکوبی نوسان داشته است».
«در میان مزدبگیران و زحمتکشان، کمابیش همه جا این
صدا به گوش می رسد:
همه ی زمین ها از آنِ
کشاورزان! همه ی کارخانه ها از آنِ کارگران!»
به کوشش فداکارانه و با از جان
گذشتگی بیمانند «بُلشویک»۵ ها در
رسوا نمودن جنگ امپریالیستی میان کلان سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و دنبالچه
های آنان، نوای صلح به شعاری بی درنگ در
میان سربازان، چه در پادگان ها و چه در پیشانی های گسترده ی جنگ، فراروییده است.
همزمان با افزایش بیمانند آگاهی و گسترش روحیه ی انقلابی توده های مردم، لایه های
انگل اجتماعی محافظه کارتر می شوند. «محفل های سوداگری و روشنفکری روسیه،
بگونه ای کلی بر این باور بودند که انقلاب به اندازه ای بسنده به جلو رفته و بیش
از اندازه بدرازا کشیده است؛ و اینک هنگام آن است که به کارها سر و صورتی داده شود
...»
«حکومت موقت»، دربرگیرنده ی
نمایندگان گروه های گوناگونی از سوسیالیست های ”معتدل“ و سازشکار، سر و صورت دادن
به کارها را با بهره وری گسترده از نیروهای قزاق برای سرکوب بیش از پیش همایش ها و
نمایش های پرخاشگرانه ی توده ها، دستگیری و به زندان افکندن انقلابیون و تیرباران
سربازان بُلشویک در پیشانی های جنگ پی می گیرد. «توده های مردم با شتاب از
آن ها روی برمی گردانند و به سوی بُلشویک ها که خواستار صلح، زمین، مهار و بازرسی
کارگری بر صنایع و برپایی حکومت کارگری بودند، می روند ... ”منشویک“ ها و ”سوسیالیست
های انقلابی“۶ اعتماد مردم نسبت به
خود را برای همیشه از دست می دهند»
«از ماه مارس به این سو، از آن هنگام که سیل خروشان
یورش های کارگران و سربازان، ”کاخ تاورید“ را درهم کوبید و دومای دولتی۷ ناپایدار را ناگزیر نمود تا نیروی حاکمیت عالی
سراسر روسیه را بدست گیرد، پیوسته این توده های کارگر و دهگان و سرباز بودند که
هرگونه چرخشی در روند انقلاب را برانگیختند؛ آن ها بودند که وزرات میلیوکف را
برانداختند؛ شوراهای آن ها بود که شرایط صلح روسیه را به جهانیان عرضه داشت: بی
پیوست سرزمین، بی پرداخت باژ با حق تعیین سرنوشت برای همه ی خلق ها.»
«بُلشویک ها که در آن روزها فرقه ی سیاسی کوچکی
بودند، خویشتن را در تارک این جنبش نهادند.»۸
«... شکار ددمنشانه ی بُلشویک ها آغازید؛ صدها تن به
زندان افتادند ... رسانه های بُلشویک ها بسته می شد. خبرچین ها و واپسگرایان فریاد
بر می آوردند که بُلشویک ها دست نشانده ی آلمان هستند تا آنجا که مردم جهان
باورشان شد.»
«ناتوانی و بی تصمیمی ”حکومت موقت“ که ترکیب آن
پیوسته دگرگون می شد را دیگر هیچکس نمی توانست نادیده بگیرد. بُلشویک ها بار دیگر
شعاری را که نزد توده ها بسیار گرامی بود به میان کشیدند:
همه ی قدرت به شوراها! در میان
نهادن این شعار به هیچ روی نمی توانست چیزی به سود خود بُلشویک ها بدیده آید؛ زیرا
در آن روزها، بیش تر شوراها در دست بدترین دشمنان آن ها: سوسیالیست های ”معتدل“ بود
... در ماه سپتامبر، کارگران پایتخت، ناویان بالتیک و سربازان کمابیش همگی به سوی
آماج های بُلشویک ها کشیده شده بودند.»
در میان طبقات توانمند، کار
بجایی رسیده بود که «آلمان را به انقلاب و حتا به ”حکومت موقت“ ترجیح می
دادند!»
«در چنین محیط آکنده از تباهی، آکنده از دورویی های
دهشتناک، یک ترجیع بند از زبان بُلشویک ها هر روز بیش از پیش در ژرفای اجتماع رخنه
می کرد و بازتاب می یافت:
همه ی قدرت به دست شوراها؛ همه
ی قدرت به دست نمایندگان مستقیم میلیون ها و میلیون ها کارگران و دهگانان و
سربازان ساده؛ نان؛ پایان جنگ نابخردانه؛ پایان دیپلماسی پنهانی؛ پایان احتکار و
خیانت؛ ... انقلاب در خطر است؛ و به همراه آن، آرمان خلق های سراسر جهان.»
«پیکار میان پرولتاریا و بورژوازی، میان شوراها و
دولت که در روهای نخست ماه مارس آغازیده بود، اینک به اوج خود نزدیک می شد. روسیه
که به یک جهش از سده های میانی به سده ی بیستم جهیده بود، در نبرد مرگ و زندگی دو
انقلاب به جهان شگفت زده پیشکش نمود: انقلاب سیاسی؛ انقلاب اجتماعی.»
«روسیه را چنان سیلی از سخن زنده فراگرفته بود که
آنچه کارلایل ”توفان سخنرانی“ در فرانسه می نامد، در سنجش با آن، جویبار کوچکی بیش
نبود ... چه چشم انداز پرشکوهی بود، هنگامی که چهل هزار کارگر کارخانه ی پوتیلوف
از کارخانه بیرون می ریختند تا به سخنرانی های سوسیال دمکرات ها، سوسیالیست های
انقلابی، آنارشیست ها و هر کسی که چیزی برای گفتن داشت، گوش دهند. ماه ها بود که
در پتروگراد و در سراسر روسیه از هر گوشه و کنار کوچه ای بسان تریبون سود برده می
شود ... ما به پیشانی (جبهه) ۱۲ در پشت ریگا رفتیم؛ در آنجا
کسانی که پوست به استخوان شان چسبیده بود، بدون پاپوش در گل و لای سنگرهای ملالت
خیز به حال بیماری افتاده بودند و چون ما را دیدند با چهره های بهم فشرده و در
حالیکه رنگ نیلی عضلات آن ها از سوراخ های جامه های ژنده شان نمایان بود از جای
برخاسته، مشتاقانه از ما می پرسیدند: چیزی برای خواندن آورده اید؟»
«بدرازای هزازان
مایل در خط پیشانی، میلیون ها تن از ارتش های روس، مانند دریایی در حال مدّ در
جنبش بودند و صدها و صدها تن از نمایندگان خود را به پایتخت می فرستادند که فریاد
”صلح، صلح“ از آن ها بلند بود. من به سیرک مدرن
کنار رودخانه به یکی از همایش های مهم عمومی که شمار آن ها هر شب نسبت به
شب پیش افزون می شد، رفتم. آمفی تئاتر لخت و برهنه و کسالت آور از پنج چراغ آویخته
از یک سیم روشنایی می گرفت و همه ی میزها و صندلی های ناپاک و دودزده ی آن و همه ی
گوشه های آن انباشته از مردم بودو سربازان، ناویان، کارگران، زنان، همگی آنچنان
غرق در شنیدن شده بودند که گویی رشته ی زندگی شان بدان بسته است. سربازی از رسته ی
پانصد و چهل و هشتم در حال سخنرانی بود؛ وی در حالیکه از گونه های فشرده اش، نشانه
های درد نمایان بود، فریاد زد:
رفقا! آن ها که آن بالا نشسته اند، همیشه از ما می خواهند که بیش تر فداکاری کنیم، بیش
تر فداکاری کنیم. در حالیکه آن هایی که همه چیز دارند، هیچکس مزاحم شان نیست. ما
با آلمان ها در جنگ هستیم. آیا ما ژنرال های آلمانی را فرامی خوانیم که زمام ستاد
ارتش ما را بدست بگیرند؟ خوب، ما با سرمایه دارها در حال جنگیم و با وجود این آن
ها را دعوت به شرکت در دولت می کنیم۹ ... سرباز می گوید:
آخر به من بگویید که برای چه می جنگم. آیا برای قسطنطنیه می جنگم یا برای روسیه ی
آزاد؟ آیا برای دمکراسی یا برای غارتگران سرمایه دار؟ اگر شما به من ثابت کندی که
برای انقلاب می جنگم، در آن صورت من بدون اینکه مجازات اعدام وادارم کند به جنگ
خواهم رفت و خواهم جنگید. وقتی که زمین از آنِ دهگانان باشد، کارخانه ها به
کارگران و قدرت به شوراها، در آنصورت خواهیم دانست که چیزی داریم که برای آن
بجنگیم و برای آن خواهیم جنگید.»
«در ماه سپتامبر،
ژنرال کورنیلوف به سوی پتروگراد به جنبش درآمد تا خود را دیکتاتور نظامی روسیه
اعلام کند. به همراه وی، مشت پولادین بورژوازی هویدا شد که گستاخانه در پی سرکوب
انقلاب بود. شماری از وزیران سوسیالیست در توطئه ی کورنیلوف دست داشتند ...
کورنیلوف از سوی کمیته های سربازان توقیف شد؛ بسیاری از ژنرال ها از کار برکنار
شدند؛ برخی از وزیران کرسی خود را از دست دادند و کابینه فروپاشید.»
«درست در همین
هنگام، بُلشویک ها در شورای
پتروگراد و پس از آن در شوراهای مسکو، کیِف، اُدسا و دیگر شهرها
اکثریت را بدست می آوردند. ”منشویک“ ها و ”سوسیالیست های انقلابی“ که در ”کمیته
اجرایی مرکزی“۱۰ فرمانروا بودند، هراسان شده و به این نتیجه رسیدند
که لنین در فرجام کار برای آن ها خطرناک تر از کورنیلوف است ...»
«”کمیته اجرایی
مرکزی“ که دیگر بیانگر نمایندگان عادی شوراها نبود، بدون هیچ شَوَند قانونی از
فراخوانی کنگره سراسری روسیه که می بایست در سپتامبر گرد هم آید، خودداری ورزید ...
ارگان رسانه ای رسمی آن به نام ”ایزوستیا“ اشاره می کرد که وظیفه ی شوراها دیگر
پایان یافته و گمان می رود که بزودی منحل گردند ... در همین هنگام، ”حکومت موقت“ نیز اعلام نمود که انحلال
”سازمان های غیر مسوول“، همانا شوراها در
برنامه کار آن است. بُلشویک ها در پاسخ، شوراها را فراخواندند که دوم ماه
نوامبر (۲۰ اکتبر به سالنگاری کهنه) در کنگره ی پتروگراد گرد هم آیند و قدرت حاکمه
روسیه را بدست خویش گیرند ...»
«روسیه کهن با شتاب
از هم می پاشید. در اکرایین، فنلاند، لهستان،
بلاروس، جنیش ملی گرایانه روز بروز نیرومندتر و دلاورتر می شد. حکومت های
محلی که زیر نفوذ طبقات توانمند قرار داشتند، خواستار خودمختاری بودند و از
فرمانبرداری پتروگراد سرباز می زدند ... فنلاند خود را خودمختار اعلام نمود و
بیرون رفتن نیروهای روسی را خواستار شد ... ”حکومت موقت“ درمانده و ناتوان ...
اوضاع هر روز بیش از روز پیش به سوی هرج و مرج می رفت ...»
«در روز بیست وسوم
(دهم) اکتبر، جنگ دریایی با اسکادران آلمان در شاخاب ریگا رخ داد. ”حکومت موقت“ به بهانه ی اینکه پتروگراد در
خطر است، نقشه ی تخلیه پایتخت را طرح ریزی کرد. بنا بود، نخست کارخانه های جنگ
ابزارسازی جابجا شده و در پهنه ی روسیه بخش شوند و سپس ”حکومت موقت“ به مسکو جابجا شود. بی درنگ فریاد
پرخاش بُلشویک ها بلند شد که دولت می خواهد پایتخت سرخ را ترک کند تا انقلاب
ناتوان شود. ریگا به آلمان ها فروخته شده و اینک نوبت به پتروگراد رسیده است.»
«رودزیانکو رهبر جناح راست ”حزب کادت“۱۱ در روزنامه اش نوشت که به چنگ آلمان ها افتادن
پتروگراد مُسبّب خیر خواهد بود؛ زیرا آن ها شوراها را برهم خواهند زد و گریبان
روسیه را از چنگ ناوگان انقلابی رها خواهند ساخت!»
«نقشه ی تخلیه پتروگراد در برابر توفان ناهمداستانی
عمومی سترون ماند.»
«در این گیر و دار،
جُستار برپایی کنگره شوراها بسان ابر توفنده ای که برق آذرخش از آن بیرون می جهد،
روسیه را فراگرفت. برپایی کنگره نه تنها با مخالفت دولت روبرو شد که همه ی
سوسیالیست های ”معتدل“ نیز با
آن به مخالفت برخاستند ... همه ی دستگاه ماشینی که انقلاب ماه مارس (فوریه) آن را
به جنبش درآورده بود، اینک بر ضد گشایش کنگره شوراها عمل می کرد.»
«در سوی دیگر، اراده ی هنوز شکل نگرفته ی پرولتاریا،
کارگران، سربازان و دهگانان تهیدست قرار داشت. بسیاری از شوراهای محلی اینک در دست
بُلشویک ها بود؛ همچنین سازمان کارگران صنعتی، کمیته های کارخانه ها، سازمان
انقلابی ارتش و دریاداری. در برخی جاها مردم که از گزینش نمایندگان شوراها
بازداشته شده بودند، همایش های ناحیه ای پدید آورده و از میان خود، نماینده برای
پتروگراد برمی گزیدند ... تنها یک جنبش توده ای خودبخودی سراسر روسیه می توانست
کنگره شوراها را پدید آورد ...»
«رسانه های بُلشویکی با شتابی ناگهانی گسترش یافت. به
جز دو روزنامه ی حزبی ”رابوچی
پوت“ (”راه کارگر“) و ”سولدات“ (”سرباز“)، هفته نامه ی نوینی به نام ”دره ونسکایا
بدناتا“ (”تنگدستی روستا“) با نیم میلیون تیراژ برای دهگانان انتشار یافت و از روز
سی ام (هفدهم) اکتبر، روزنامه ”رابوچی ای سولدات“ (”کارگر و سرباز“) بچش شد.
سرمقاله ی این روز دیدگاه بُلشویک ها را بگونه ای فشرده بیان می کند:
”چهارمین جنگ زمستانی برای
ارتش و کشور نابودکننده است. همزمان، بیم تسلیم بر روی پتروگراد انقلابی آویخته
است. ضدانقلابیون چشم براه بیچارگی مردم نشسته اند ... دهگانان بجان آمده، راه
خیزش آشکار را در پیش گرفته اند. زمینداران و مامورین دولت به کمک نیروهای مجازات
فرستاده شده، دهگانان را نابود می کنند. کارخانه ها از کار بازمی ایستند. می
خواهند کارگران را از راه گرسنگی به تسلیم وادارند. بورژوازی و ژنرال هایش خواستار
تدابیر خشن برای زنده کردن انضباط کورکورانه در ارتش اند ... خلق باید از نابودی
رهایی یابد. انقلاب باید به پایان خود برسد. قدرت حاکمه باید از دست تبهکار
بورژوازی بدر آید و در دست کارگران و سربازان سازمان یافته و دهگانان انقلابی جای
گیرد ... برنامه ی ما، برنامه شورای
نمایندگان کارگران و سربازان پتربورگ است. همه ی حاکمیت به شوراها! ... پایان بی
درنگ جنگ در همه ی پیشانی ها! صلح دمکراتیک و شرافتمندانه برای خلق ها! زمین های
زمینداران بدون بها برای دهگانان! مهار کارگری بر فرآوری (تولید)! ...“»
«در جریان نشست شورای پتروگراد در شب سی ام (هفدهم)
اکتبر، تروتسکی درباره ی خبر شایعه در رسانه های بورژوازی که شورای یادشده هوای
خیزش در سر دارد، گفت که این شایعات ”کوششی از سوی واپسگرایی است برای بی اعتبار
نمودن کنگره شوراها، کارشکنی و برهم زدن آن ... شورای پتروگراد دستور هیچگونه
یورشی نداده است. اگر لازم باشد ما این کار را خواهیم کرد و شورای پتروگراد از ما
پشتیبانی خواهد نمود. ... آن ها [دولت] در پی آمایش ضدانقلاب هستند و ما این کار
را با یورشی که بی امان و بُرّنده خواهد بود، پاسخ خواهیم گفت“
درست است که شورای پترزبورگ،
دستور تظاهرات نداده بود؛ ولی کمیته مرکزی حزب بلشویک، همان هنگام، جُستارِ خیزش
را برمی رسید. نشست آن ها سراسر شب ۲۳ (۱۰) اکتبر برقرار بود. همه ی اندیشمندان
حزب و رهبران آن ها و نمایندگان کارگران و پادگان پتروگراد در آنجا حضور داشتند.
از میان روشنفکران، تنها لنین و تروتسکی طرفدار خیزش بودند؛ حتا نظامی ها با خیزش
ناهمداستان بودند. رای گرفته شد و پیشنهاد خیزش، شکست خورد. سپس کارگری خشن و
زمخت از جای برخاست و با چهره ای درهم فشرده از خشم و با لحنی پر از خشونت گفت:
”من از سوی پرولتاریای
پتروگراد سخن می گویم. ما طرفدار خیزش هستیم. شما به راه خودتان بروید. ولی از هم
اکنون به شما گوشزد می کنم که اگر شما جلوی فروپاشی شوراها را نگیرید، حساب ما با
شما پاک است.“
چند
تن از سربازان نیز با او هم آوا شدند ... پس از آن بار دیگر رای گرفته شد و اندیشه
ی خیزش پیروز شد.»
«با همه ی این ها
جناح راست بُلشویک ها که ریازانف، کامنیف و زینوویف در تارک آن قرار داشتند،
همچنان پیکار خود بر ضد خیزش مسلحانه را پی گرفتند. بامداد ۳۱ (۱۸) اکتبر، نخستین
بخش ”نامه به رفقا“ به قلم لنین، یکی
از دلیرانه ترین تبلیغات سیاسی که تا آنگاه جهان به خود دیده بود، انتشار یافت. در
این نامه، لنین ایرادات ریازانف و کامنیف را به میان آورده و شَوَندهای خود را
برای خیزش ارائه می دهد:
”یا
خودداری آشکار از شعار همه ی قدرت به شوراها یا خیزش؛ راه میانبُری نیست!“
«روز سوم نوامبر (۲۱
اکتبر)، رهبران بُلشویک در نشست مشاوره تاریخی خود گرد آمدند. نشست در پشت درهای
بسته برگزار شد ... لنین گفت:
۲۴ اکتبر برای خیزش بسیار زود است. خیزش نیاز به پایه ای در سراسر روسیه دارد و تا
روز ۲۴ اکتبر، هنوز همه ی نمایندگان به کنگره نرسیده اند. از سوی دیگر ۲۶ اکتبر
برای عمل بسیار دیر است. ما باید روز ۲۵ اکتبر دست بکار شویم ـ در روز گشایش کنگره
ـ تا بتوانیم به کنگره بگوییم:
”این است قدرت حاکمه!
با آن چه خواهید کرد؟“»
در اینجا ما با یکی از شگفت
انگیزترین برونزدهای «نقش مَنِش (شخصیت) در تاریخ» روبروییم. چه آن کارگرِ به گفته
ی «جان رید»: «خشن و زُمخت» و چه لنینِ فرزانه و تیزبین، شخصیت هایی برخاسته از دل
تاریخی دگرسازند؛ مَنِش هیچکدام از زمینه ی تاریخی و اجتماعی زاینده شان جداشدنی
نیست؛ نیک که باریک شوی، خودِ تاریخ است که از اندیشه و زبان آن ها بیرون جهیده و با
گامی غول آسا به پیش، دورانی تازه را رقم زده است.
سالگشت نخستین انقلاب پیروزمند
و دورانساز پرولتری خجسته باد!
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/11/blog-post_4.html
پی نوشت:
۱ ـ «ده روزی که دنیا را لرزاند»، «جان رید»،
برگردان زنده یادان: رفیق رحیم نامور و رفیق بهرام دانش، انتشارات حزب توده ایران،
سال ۱۳۵۴
۲ ـ انقلاب بورژوا دمکراتیک فوریه ۱۹۱۷
روسیه
انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ روسیه که
با اعتصاب کارگران کارخانه ی پوتیلوف آغازیده و در فرجام کار به فرمانروایی «تزار
نیکلای دوم» و همراه وی «تزاریسم» پایان بخشید با آنکه انقلابی بورژوا دمکراتیک
بود، مهر و نشان پرولتری بر پیشانی خویش داشت و گونه ای حاکمیت دوگانه در کالبد «حکومت
موقت» به نخست وزیری شاهزاده «لووف» و گروهبندی بورژوا لیبرال ها، بانکداران و
خداوندان سرمایه و صنعت و هواداران تزاریسمی مشروطه (حزب «کادت») از یکسو و نمایندگان
شوراهای كارگران و دهگانان و سربازان از سوی دیگر پدید آورد.
لنین درباره ی این انقلاب از
آن میان، نوشت:
ببینیم آماج تودههاى کارگر و دهگان هنگامی که انقلاب می کردند براستی چه بود؟ چه چشمی از
انقلاب داشتند؟ همانگونه که می دانیم، آنها چشم براه آزادى، صلح، نان و زمین بودند؛
ولى، اکنون چه می بینیم؟
به
جاى آزادى، همان خودکامگی پیشین دارد بازمی گردد. مجازات اعدام براى سربازان در
جبههها برقرار شده است. دهگانان به پادافره از آنِ خود نمودن خودسرانه ی زمین های
زمیندارانی که روشن نیست خودشان کجا هستند، زیر پیگرد قرار گرفتهاند؛ چاپخانههاى
روزنامههاى کارگرى را چپاول میکنند؛ روزنامههاى کارگرى را بدون محاکمه می بندند.
بُلشویکها را بازداشت می کنند، بیش تر بدون هیچ اتهامى یا تنها بر بنیاد اتهاماتى بی پایه.
...
مردم صلح میخواهند. حال آنکه دولت انقلابى روسیه آزاد، بر بنیاد همان قراردهاى پوشیده اى
که «نیکلاى دوم» تزار پیشین با سرمایهداران انگلیس و فرانسه بسته بود، جنگِ چنگ
اندازانه را از سر گرفته است تا سرمایهداران روس نیز از چپاول ملت های دیگر بهره
مند شوند. آن قراردادهاى پنهانی همچنان پوشیده ماندهاند. دولت روسیه آزاد با دست
یازی به بهانههاى گوناگون تا همین امروز نیز از پیشنهاد صلحى دادگرانه به همه ی
ملت ها خوددارى کرده است. نان نیست. قحطى دوباره فرا میرسد. همه می بینند که سرمایهداران
و توانگران، خزانه ی دولت را در برابر تحویل جنگ ابزار بیشرمانه می فریبند (اکنون
جنگ هر روز براى مردم به بهاى ۵۰ میلیون روبل تمام میشود) و سودهاى کلان بی پیشینه
اى در برابر نرخ هاى گزاف به جیب میزنند و حال آنکه در زمینه ی برقرار کردن مهار کارآی
کارگران بر تولید و توزیع کالاها هیچ کاری انجام نشده است. سرمایهداران روز به
روز گستاختر می شوند؛ کارگران را بیرون می کنند و به خیابان می ریزند؛ آنهم هنگامی
که مردم از قحطی روزی بشدت در کمبودند.
...
پس از
سرنگونی رژیم تزارى قدرت دولتى بدست نخستین حکومت موقت افتاد که نمایندگان
بورژوازى یعنى سرمایهداران که زمینداران نیز به آنان پیوسته بودند را دربرمی گرفت.
«حزب کادت»، حزب عمده ی سرمایهداران، افتخار این را داشت که حزب حاکم و حزب دولت
بورژوازی باشد.
...
آزمون تاریخ نشان میدهد که احزاب سرمایه داری، همیشه هر هنگام که مردم بر خودکامگی چیره شده اند به جمهوریخواهی خشنود بوده اند، مشروط بر آن که بتوانند از امتیازات سرمایهداران و فرمانروایى مطلق آنان بر مردم برخودار بمانند.
...
با بهره وری از آزادى، مردم مستقلانه به سازماندهی خود سرگرم شدند؛ بنیادیترین و
مهمترین سازمان کارگران و دهگانان که اکثریت قاطع جمعیت روسیه را دربرمی گیرند،
شوراهاى نمایندگان کارگران، سربازان و دهگانان بود. پدیداری این شوراها از
همان روزهاى انقلاب فوریه آغازید و در دوره ی انقلاب در چند هفته، در بیش تر
شهرهاى بزرگ روسیه و در بسیارى شهرستانها همه ی آدم های آگاه و پیشرو طبقه کارگر و
دهگان در شوراها به هم پیوستند. شوراها مطلقا بگونه ای آزادانه برگزیده می شدند. شوراها
سازمانهاى خالص و اصیل مردم، کارگران و دهگانان بودند. شوراها سازمانهاى خالص و اصیل
بیشینه ی مردم بودند. کارگران و دهگانانی که جامه ی سربازى به تن داشتند ... لازم
به گفتن نیست که شوراها می توانستند و می بایست همه ی قدرت دولتى را در چنگ گیرند.
در دوره ی انتظار برای تشکیل مجلس مؤسسان هیچ قدرت دیگرى به جز شوراها نمی بایست
در کشور هستی داشته باشد. تنها در آن صورت، انقلاب ما می توانست انقلابی براستی
مردمی و براستی دمکراتیک باشد. تنها در آن صورت تودههاى زحمتکش که براستی در راه
صلح می کوشند و به هیچ رو سودی در جنگ چنگ اندازانه ندارند، می توانستند بگونه ای
آماجمند و استوار، آنچنان سیاستى را به اجرا درآورند که هم به جنگ پایان دهد و هم
به صلح بینجامد. تنها در آن صورت، کارگران و دهگانان می توانستند به سرمایهداران
که پولهاى هنگفتى "از قِبَل جنگ" به چنگ آورده و کشور را به ویرانى و
قحطى کشیدهاند، لگام بزنند؛ ولى در شوراها تنها کمینه ای از نمایندگان هوادار حزب
کارگران انقلابى، «سوسیال دمکرات هاى بلشویک» بودند که خواستار واگذارى همه ی قدرت
دولتى به شوراها بود. بیشینه نمایندگان شوراها از حزب های «سوسیال دمکرات هاى منشویک»
و "انقلابیون سوسیالیست" پشتیبانى میکردند که با واگذارى
قدرت به شوراها ناهمداستان بودند. این حزب ها بجاى برانداختن حکومت بورژوازى و جایگزینی
آن با حکومت شوراها، در پشتیبانى از حکومت بورژوازى و سازش با آن و ساخت یک
گروهبندی با آن، پافشردند ...
برگرفته
از نوشتار «آموزه های انقلاب» («درس های انقلاب»)، و. ای. لنين، ششم سپتامبر ١٩١٧ با ویرایش و
پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف.
بزرگمهر
۳ ـ «تزاریسم» از
واژه ی «تزار»، فرنام شاهنشاهان پیشین روسیه ساخته شده و به شیوه فرمانروایی بر
بنیاد خودکامگی و نیروی فراقانونی و ستمگرانه یک تن بر سایرین اشاره دارد. تزاریسم
با «خاورخودکامگی دیرینه پا» (استبداد شرقی) که بهترین نمونه های تاریخی آن در
ایران خودمان، سده ها هستی داشت و هنوز نیز نشانه های آن در تار و پود جامعه ی ایران
کنونی دیده می شود، از بسیاری سویه ها همانندی هایی دارد.
۴ ـ «حکومت موقت»، گروهبندی بورژوا لیبرال ها،
خداوندان سرمایه و صنعت، بانکداران و هواداران تزاریسمی مشروطه (حزب «کادت») همراه
با دامنه ی رنگارنگی از سوسیالیست های ”معتدل“ و سازشکار که پس از سرنگونی واپسین
تزار روسیه روی کار آمد را دربرمی گرفت؛ حکومتی ناپایدار که تا هنگام سرنگونی اش
بارها دستخوش دگرگونی شد.
۵ـ «بُلشویک» ها و «منشویک» ها دو شاخه ی
بنیادین در «حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه» بودند که در کنگره سال ۱۹۰۳ ترسایی
بویژه بر سر شیوه ی نگرش به ساختار حزب و چگونگی کار حزبی در کالبد دو جناح از
یکدیگر بازشناخته شدند. تفاوت میان دو جناح سویه های دیگری را نیز دربرمی گرفت که
هنوز در آن هنگام خود را آشکارا نشان نداده یا در مرحله ی رویش جنینی بودند. این
تفاوت ها در سال های پس از آن نمود هرچه بیش تر و گسترده تری یافت و راه آن دو
جریان سیاسی را که هنوز در کالبد حزب یادشده با یکدیگر همچشمی و ستیزه داشتند،
برای همیشه از یکدیگر جدا نمود. در این باره، پیش تر نوشته ام:
«نکته برجسته ای که باید
آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک»
و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد
سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و
جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم»
در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ
اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به
طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را
پدید آوردند.
در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان
«بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود،
ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای
دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته
شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در
کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.
برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»،
و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه ۱۹۰۵
ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_3.html
«منشویسم» را می توان دنباله ی
«برنشتینیسم»، جریانی ضد مارکسیستی در سوسیال دموکراتیسم جهانی پایان سده ی نوزدهم
ترسایی آلمان بشمار آورد که به نام «ادوارد برنشتین»، سوسیال دموکرات آلمانی نامیده
شده است. «برنشتین»، درونمایه ی انقلابی مارکسیسم را باجانمایه ی لیبرالیسم
بورژوازی سازگار نمود و از آن، مارکسیسمی بی یال و دم و اشکم پدید آورد.
۶ ـ «سوسیالیست های انقلابی»
حزبی خرده بورژوایی که در سال
های ۱۹۰۱ ـ ۱۹۰۲ از درهم آمیزی و به هم پیوستن گروه های گوناگون «نارودنیکی» («سوسیالیست
های خلقی») و برخی دیگر از سوسیالیست های "انقلابی" در روسیه پدید آمد.
جناح چپ این حزب در انقلاب اکتبر به حزب بُلشویک روسیه نزدیک شد و در پیروزی
انقلاب پرولتری، نقشی رویهمرفته مثبت داشت.
«این جریان در هماوندی با
جدایی بزرگ ”سوسیال دمکراسی جهانی“ به جناح ”اپورتونیستی“ (یا ”برنشتینی“) و جناح
انقلابی، موضعی سراپا ناروشن، غیرمجاز و دورویانه میان دو صندلی گرفته است. این
جریان تنها و تنها بر پایه ی انتقاد بورژوا ـ اپورتونیستی از مارکسیسم، آن را ”ناپایدار“
خوانده ... و اعلام میدارد که میخواهد مارکسیسم را از نو و به شیوه ی خود مورد ”تجدیدنظر“
قرار دهد.
...
”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ در نتیجه ی نبود اصولیت کامل
خویش در جُستارهای جهانی سوسیالیسم و جُستارهای هماوند با سوسیالیسم در روسیه ...،
تنها بنیاد براستی انقلابی، یعنی پیکار طبقاتی را درنمی یابند و یا بدان باور
ندارند. آنها درنمی یابند که در روسیه ی کنونی، تنها حزبی میتواند براستی انقلابی
و براستی سوسیالیستی باشد که سوسیالیسم را با جنبش کارگری روسیه که با رویش
سرمایهداری در روسیه همواره نیروی بیشتر و دامنه ی گسترده تری به خود میگیرد، بیامیزد.
موضع ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ در برابر جنبش کارگری روسیه، همیشه بسان بیننده ای
سطحی نگر بوده و هنگامی که به عنوان نمونه، این جنبش (در اثر رویش شگفت انگیز خود)
به بیماری ”اکونومیسم“ گرفتار آمد، آنگاه ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ از یکسو از ندانمکاری
های کسانی که کار نو و دشواری برای بیداری و برانگیختن توده ی کارگران را انجام میدادند،
احساس خرسندی نموده و از دیگر سو، لای چرخ های مارکسیسم انقلابی که علیه این ”اکونومیسم“
پیکار مینمود و آنرا پیروزمندانه به پایان رسانید، چوب میگذاشتند. موضع دوگانه
درباره ی جنبش کارگری، ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ را به ناچار به انفراد عملی از
این جنبش کشانید و در پی این انفراد، ”حزب سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ هرگونه پایگاه
اجتماعی خود را از دست داد.»
برگرفته
از نوشتار «چرا سوسيال دمکراتها بايد عليه "سوسیالیست ـ رولوسیونرها"
جنگی
مصممانه و بیامان اعلام کنند» و. ای. لنين، نوشته شده در پایان ژوئن ـ ژوئیۀ ١٩٠٢ و منتشر شده برای نخستین
بار در سال ١٩٢٣ با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
http://lenin.public-archive.net/
۷ ـ «دوما»، مجلس نمایندگان روسیه که در پی
انقلاب ۱۹۰۵ از سوی تزار نیکلای دوم و دولت تزاری بنیانگزاری شد. این مجلس در آغاز
پیدایش خود (سال ۱۹۰۶)، تنها از نقشی مشورتی برخوردار بود و گزینش نمایندگان آن، سرراست
از سوی مردم بگونه ای برابرحقوق و دربرگیرنده برگزار نمی شد؛ نه تزار و نه دولت
های برگمارشده از سوی وی، هیچگونه پاسخگویی در برابر چنین مجلس نداشتند. تنها با
نزدیک شدن یه سال های بحران انقلابی در آن کشور و زیر فشار توده های مردم، حقوق اجتماعی
طبقات و لایه های زحمتکش و ملیت های غیر روس که پیش از آن بسیار ناچیز بود، افزایش
نسبی یافت و توده های سترگ کارگر و دهگان از حق رأی برخوردار شدند.
۸ ـ شایان درنگ برای همه ی درازگوشان چپ نما
که بی هیچ دانش و بینشی ـ از همین رو به جایگاه درازگوش، مُفتِخَرشان نموده ام! ـ
تنها بر بنیاد آمار و درصد رای بدست آمده ی حزبی سیاسی در گزینش های پارلمانی
بورژوازی به تجزیه و تحلیل رویدادهای اجتماعی می پردازند!
۹ ـ اشاره
به گرایش خیانتکارانه ی برخی از فرماندهان ارتش که در پی صلحی سازشکارانه و حتا
تسلیم طلبانه با واگذاری بخش هایی از خاک روسیه به آلمان بودند تا بهتر بتوانند
نیروهای انقلابی را سرکوب نمایند. برخی از همین فرماندهان در دوره ی پسین، هنگامی
که ارتش های چندین کشور امپریالیستی به خاک روسیه چنگ انداخته تا انقلاب پرولتری
را در خاستگاه خود خفه کرده، جلوی گسترش آن به اروپا و آسیا را بگیرند به همکاری
با ارتش های آن کشورها بر ضد توده های مردم کشور خود تن دادند.
۱۰ ـ «کمیته اجرایی مرکزی شوراهای سراسری نمایندگان
کارگران و سربازان»
۱۱ ـ «کادت» ها («Cadets»)، حزب بورژوا لیبرال خواهان تزاریسم مشروطه در روسیه و پشتیبان سیاست
خارجی چنگ اندازانه ی دولت تزاری. در پی انقلاب بورژوا دمکراتیک ماه فوریه ۱۹۱۷
ترسایی در آن کشور و سرنگونی تزار، این حزب در همدستی با سوسیالیست های ”معتدل“ در
حکومت موقت بر ضد جنبش انقلابی کارگران و دهگانان نقش داشت؛ از مالکیت زمینداران
بزرگ پشتیبانی می کرد و می کوشیدند مردم را به ادامه جنگ امپریالیستی وادارند. پس
از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، کادت ها در مبارزه ضدانقلابی مسلحانه بر ضد
روسیه شوروی شرکت داشتند.
زیرنویس تصویر:
صحنه ای از انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷
کارگران، سربازان و ناویان
برای شنیدن سخنرانی لنین گرد آمده اند