«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ فروردین ۱۲, یکشنبه

هیچ چیز در این مملکت محروسه، سر جای خود نیست ... ـ بازپخشش

هیچ چیز در این مملکت، سر جای خود نیست ... 

کسی که یک نانوایی را نمی تواند اداره کند، رهبر است؛
آخوندی که هیچ چیز از اقتصاد سیاسی درنمی یابد و حتا از یک آمار ساده سر در نمی آورد، رییس جمهور است؛
دزدش از زندان می آید بیرون و در جایگاه "کارآفرینی" آنچنان پیشرفت می کند که پول نفت کشور را بالا می کشد و به حساب برخی آدم ها در بانک های اروپایی و امریکایی جابجا می کند؛
کسی که نامی به عنوان آدم عرفانی یافته، داستان های کودکانه به هم می بافد؛
نویسنده ی ناشناس داستان های کوتاه در کشورش، در کشوری دیگر، فیلسوف و سیاستمدار از آب درمی آید؛
آدم وامانده ی سیاسی که جا را تهی یافته، «بازاندیشی» (همان تامل) هایی آبکی به شیوه ی «فیدل کاسترو» بیرون می دهد و به پندار خود، حساب همه ی حزب های کمونیست درست و حسابی را با هم یکجا می رسد؛ رفیق بیشعورتر از خودش، پا را از آن هم فراتر می گذارد و بجای دو کلمه حرف حساب، قافیه می بافد ...

 ... و در مورد گفتگو با آدم ها نیز همین ماجرا با «آدم های عوضی»* شبانه روز در این مملکت پی گرفته می شود! نمونه می خواهید؟ راه دور نمی روم. سالگرد مرگ سراینده ی آزادیخواه مشروطیت، عارف قزوینی است؛ بجای آن که برای گفتگو، سراغ آدمی آزادیخواه و انقلابی بروند، می روند سراغ «آقا ماشاء الله» که نمی دانم چگونه تاریخدان و تاریخ مشروطه دان شده و با همو باید درباره ی عارف به گفتگو بنشینند و نه هیچکس دیگری! به سخنان خوب یا بدش، درست یا نادرستش هم در اینجا کاری ندارم؛ آدمش مهم است که عوضی نباشد! 

آیا حق دارم که بگویم:
هیچ چیز در این مملکت، سر جای خود نیست؟

ب. الف. بزرگمهر   دوم بهمن ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_22.html

خدای نکرده، اندیشه ی بد به خود راه ندهید؛ منظور از «آدم عوضی»، ناسزاگویی نیست که آدمی است با دو ندانمکاری یا گناه بزرگ:
هم در جایگاهی که با توان و گنجایش وی سازگار باشد، نیست و هم جای کس دیگری را که باید آنجا باشد، پر نموده است؛ هم به خود ستم نموده و هم به دیگری!

هیچ کس حق ندارد، بگوید: سازش! بگویید: نرمش! بگویید: دستگاه دیپلماسی فعال! ـ بازپخشش

«توافق منتشر شده از «ژنو ۲»:

۱ ـ توقف غنی سازی ۲۰ ٪

۲ ـ ذخیره های ۲۰ ٪ از میان برود

۳ ـ شمار «سانتریفیوژ»های ۳/۵ ٪ محدود شود

۴ ـ وانهادن (تعلیق) ۶ ماهه ی نیروگاه اراک

۵ ـ بهره برداری نکردن از «سانتریفیوژ»های «آی. آر.۲» (IR2) برای افزایش چگالی (غنی سازی) پرشتاب

 در برابر آن:

ـ آزادشدن پول های بلوکه شده ی نفت ایران در ۲ سال پیش؛ و

ـ از میان برداشتن محدود و برگشت پذیر تحریم های پتروشیمی و فلزات گرانبها

خاستگاه ها:

ـ «تسنیم»

ـ «رجا»

ـ «نکات پرس»

ـ «خبرگزاری فارس»

همگی برگرفته از «دیلی تلگراف» که با یکی از بلندپایگان وزارت خارجه آمریکا در این باره گفتگو نموده است:
«هیچ کس حق ندارد، بگوید:سازش! بگویید: نرمش! بگویید: دستگاه دیپلماسی فعال!»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ عنوان را نیز از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

می بینید؟! آن ها نه تنها پنهانکاری نمی کنند که حتا برای نشان دادن پیروزی خود و خوار و ناچیز نمودن هرچه بیش تر حریف خود که براستی نیز رژیمی خوار و تبهکار است و بسان شکست پیشین و نوشاندن جام زهر به آن یکی نادان که دستِکم «خر و گاوش» از این یکی داناتر بود و خونخواهی شکست خود را با به دار آویختن جوانان رزمنده و قهرمان کشور جبران می کند، همه چیز را منتشر می کنند و نمی توانند نیز نکنند. این قراردادها که بخش عمده ای از آن، پیش تر در «بسته ی ریشخندآمیز شفاهی» ـ که باید بیفزایم: گور پدر بی شرف تان سگ ...! ـ به توافق رسیده بود و از دید من چیزهایی به مراتب ننگین تر و هنوز ناگفته برای مردم ایران و جهان دربر دارد، سرافکندگی بزرگ تاریخی برای میهن مان و همه ی خلق های آن در پی داشته و دارد. چنین رژیم تبهکار و فرومایه ای به هیچ رو، نماینده ی مردم ایران و کشوری با فرهنگ و تاریخی کهن و رویهمرفته پرافتخار نیست!

در «گوگل پلاس» و زیر آن یادداشت نوشته بودم:
«بفرمایید! گفته بودم که آقایان پیش تر نرمش هایشان را کرده بودند و آن رهبر دروغگو و نابکاری که چندی بود به بیماری «گُه گیجه» دچار شده بود و اکنون ویراژ دادن هایش را از نو آغاز کرده است:
”... اگر هم نشد، ضرری نمی کنیم!“

... و منِ نادان که وقت برای ده ها کار دیگر گذاشته ام؛ ولی برای این یک هنوز نه که یکبار هم شده پایین و بالای دروغ و ریاکاری و پته ی انقلابی قلابی را روی آب بیاورم ... ولی، وقتش حتمن خواهد رسید!»

امیدوارم زمان و انرژی بایسته برای آن را بیابم؛ ولی، همینجا دستِکم این را بگویم که نیروهای میهن پرست ایران و بویژه نیروهای نظامی کشور نباید به هیچ رو، زیر بار چنین قرارداد خائنانه ای که به گمان من حتا فروش «کیک زرد» با بهایی ارزان به کشورهای امپریالیستی و بخشی از برنامه ی نیرنگبازانه ی این کشورها برای شناسایی همه ی سوراخ سنبه ها و توانایی های نظامی ایران زیر عنوان «بازدیدهای سر زده و از هرجای دلبخواه» نیز در آن گنجانده شده بروند و باید در برابر آن بایستند.

آن بی شرف های خائن دو ملیتی (یا سه ملیتی و شاید بیش تر!) که در کابینه ی «آخوند امنیتی» بدپیشینه و نیز سراپای رژیم تبهکار جمهوری اسلامی جا خوش کرده اند و با نگاه «جهان وطنی سرمایه سالارانه» (cosmopolitism) به ایران و جهان می نگرند و کم ترین احساس میهن دوستی و مردم دوستی در هستی پلید و ناچیزشان نیست، آماده اند تا همه ی هست و نیست ایران و غرور و شرف ملی ایرانیان را به پشیزی زیر پا نهاده، لگدمال نمایند! و آن رهبر دروغگو؛ نابکار و فرومایه، همین ها را که پیش تر نیز آزمون خود را پس داده اند، «بچه های انقلاب» می نامد! تف بر همه ی آن ها و شرف نداشته شان!

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_6724.html

یک سر و گردن بالاتر از سگ و گربه های نظام! ـ بازپخشش

جایی در چین! سگ ها برای گرفتن سهم خوراک روزانه ی خود، پشت گردن همدیگر نشسته اند تا نوبت شان شود.

کاش سگ و گربه های نظام که بر سر «بیت المال» به جان هم افتاده و چنگ و دندان به همدیگر نشان می دهند را چند روزی اینجا می فرستادند تا کمی آموزش ناب چینی ببینند و کم تر آبروریزی کنند.

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_20.html



اجرتان با خدا که چنین صبری جمیل دارید ـ بازپخشش

اجرتان با خدا خواهر که چنین صبری جمیل دارید. این حقیر کَانَّهُ از بصیرت بی نظیر شما که پی برده اید «قیمت های وعده داده شده هنوز هم در مسیر طولانی تحقق قرار دارد»، حقیقتا محظوظ شدم. فی الواقع آن «برنامه ی جامع عملیاتی» که اشاره کرده اید و بسامان شدن بازار و اینا را هم شامل می شود تا زمان ظهور آقا امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف به تحقق نخواهد پیوست؛ برای همین باید چشم براه قدوم مبارکش بود تا به همه چیز نظم و ترتیب بدهد. البته از خدا پنهان نیست؛  از شما بندگان خدا نیز پنهان نباشد که ما از ته دل آرزو می کنیم آن حضرت شمشیرشان را همراه نیاورند. جهان، جهانِ تعامل و سازش است و نیازی به کاربرد شمشیر و اینا نیست.

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/12/blog-post_172.html

ویدئوی پیوست، برگرفته از «تلگرام» (برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر):

اجرتان با خدا که چنین صبری جمیل دارید



۱۴۰۳ فروردین ۱۱, شنبه

فروشی نیست! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   پنجم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_996.html



نان شب ندارند بخورند؛ از ما حلوا می خواهند!

وختی می گوییم زیاده خواه، در چشمان برخی از شما برادران می خوانیم که باور نمی کنید. نان شب ندارند بخورند؛ از ما حلوا می خواهند!۱ و نه تنها حلوا که با چشم سپیدی باده هم می خواهند! می گویند «به مرده رو بدهی، در کفنش می ریند»، حکایت همین هاست؛ کَاَنَّهُ شاید ..ن مان هم بگذارند.۲ حال خودِ فعلِ حرام آن بکنار؛ مقام و منزلت مان در جایگاه پیشوای شیعیان ایران و کَاَنَّهُ شیعیان جهان۳ را به اندازه ی یک مرده شور پایین می آورند! ما حتا بادی هم برای شان درنمی کنیم.

حال بروید به هر بهانه ای هم شده مثلا شهادت «حضرت عقیل» که برای چشم چرانی تن برهنه ی زنان، پشت یکی از خیمه های اسلام کمین کرده بود، یک حلوای نذری خوش عطر و بو برای شان درست کنید تا دردشان آنچنان درمان شود که انشاء الله به روز رستاخیز هم نرسند.۴ الله مگر بلانسبت شما کُسخل است آنهمه عوام الناس بی سر و پا را در آن بیابان سوزان گرد آورد؟ کُفّار و همه ی آن ها که دستورات جانشین خدا و پیامبر و «اَئمّه ی اَطهار» را به تخم شان می گیرند که جساب شان پیشاپیش پاک است.

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ سکوت جایز نیست ای کارگر زحمتکش، ای بازنشسته سنگر نشین دیروز تو بنشینی بر خانه نخواهی یافت حلوا را

تا کی توان نشستن در انتظار باده؟ تا کی وعده و وعید های دروغین را باید شنید؟! تا کی این همه غم و غصه تنهایی و عذاب نخریدن اجناس حیاتی و لازم را بعلت گرانی سرسام آور را باید چشید؟ کار ما دیگر تمام شده است؛ دیگر راهی جز به خیابان آمدن و داد وا مصیبتا زدن نداریم؛ مگر می شود قلدری وزیری که بایستی از جمعیت عظیم و فداکار کارگری که سرمایه اصلی جامعه هستند، [پشتیبانی کند؛ ولی نمی کند] را دید و فریاد بر نیاورد؟! تا کی بایستی حرکت فَشَل و غیر متعارف و غیر منطقی وزیری که کارگر را به هیچ می انگارد و با قلدری و حمایت و همراهی نمایندگان منافع پرست کارفرمایان ستمگر را که با خودش همراه کرده و تیر بر دل و قلب کارگر میزند و تیشه بر ریشه این جمعیت عظیم و فداکار و مولد جامعه را دید و بپا نخاست؟!

ما شاغلین غم دیده و بازنشستگان ستم دیده و ورشکسته نمی توانیم با این تورم سر سام آور به زندگی خود ادامه دهیم و از این فضای مجازی به همه ی تصمیم گیران و نمایندگان مجلس و وکلای دادگستری و اساتید و عُقلای علم اقتصاد اعلام میکنیم تا این ستم و ظلم مضاعف و این نابرابری های غیر متعارف بر طرف نشود، جان را به جان آفرین تسلیم و جلوی این نابرابری ها و بی عدالتی ها ایستادگی خواهیم کرد.

به شما آقای وزیر کار و سایرین نیز اخطار می دهیم که عواقب هرگونه اتفاق غیر مترقبه به عهده عالیجنابان خواهد بود.

زنده باد کارگر! پاینده باد بازنشسته! نابود باد ستمگر! اتحاد رمز پیروزی است.

از طرف جمع کثیری از پیشکسوتان، اساتید، شاغلین و بازنشستگان تامین اجتماعی سراسر کشور

۲۵  اسفند ماه  ۱۴۰۲ (برگرفته از «تلگرام»)

۲ ـ دو زبانزد توده ی ای در این باره:
اگر به مرده رو بدهی به تخت [یا تخته] و تابوت [یا به کفنش] تِر می زند [یا می ریند]!

اگر به مرده رو بدهی ک.. مرده شور می گذارد!

برگرفته از نوشتار «اگر ریگی به کفش نداشت ...»  ب. الف. بزرگمهر      ١٤ مهر ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_5.html

۳ ـ در دل با خود: اگر آن سیستانی که از خودمان سگ جان تر است، بالاخره ریغ رحمت را سر بکشد و به «جهان باقی» گورش را گم کند!

۴ ـ  به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
     چنان به ذوقٍ ارادت خورم که حلوا را

شیخ اجل سعدی شیرازی 

***

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جایِ سرو بلندْ ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروِ بالا را ؟

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نمانَد زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟
خطا بُوَد که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوقٍ ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عَذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را ؟

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را ؟

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بُوَد آخرْ شبان یلدا را

شیخ اجل سعدی شیرازی

چشمش کور! خودش خواست کارگردان باشد ... ـ بازپخشش

آخوند پفیوز ریش حنایی با خود می اندیشد:
این بار باید این مویِ دماغ را اینچنین زره پوش کنیم و به جنگ دشمن بفرستیم. اینگونه کم تر خواهد ترسید: یک نرمش قهرمانانه ی دیگر! چشمش کور! خودش خواست کارگردان باشد ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۴ اسپند ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/03/blog-post_65.html

من نمی توانم دو کار را همزمان با هم انجام بدهم

ماریا جان که دلبستگی ام به تو دستکمی از دلبستگی «هِند جگرخوار» به عموی پیامبر تازی ندارد!

از اینکه برایم یک نخشه ی گُنده، چند کتاب تاریخ و بسته ای «آدامس خرس نشان» (بجای «خروس نشان») فرستادی، بسیار سپاسگزارم؛* ولی کاش این ها را جدا جدا و در چند نوبت برایم می فرستادی و نخست با کتاب می آغازیدی؛ من که از نخشه چندان سر درنمی آورم و از تو چه پنهان، نام کشورها و جای  شان روی نخشه را هم درست نمی دانم؛ ولی وختی کتاب ها و آدامس را جلوی روی خودم می گذارم، خواه ناخواه سراغ آدامس می روم که با دیدن شان آب از لب و لوچه ی آدم آویزان می شود. تاکنون نیز چند تای شان را جویده و اینور آنور تف کرده ام؛ دیگر چانه هایم درد گرفته بود؛ برای همین، بخت خوبی بود که این یادداشت را برایت بنویسم و بفرستم. من هم مانند یکی از رییس جمهورهای پنجاه شست سال پیش آمریکا نمی توانم دو کار را همزمان با هم انجام بدهم. امیدوارم وختی بسنده برای خواندن کتاب های تاریخی که بزبان آلمانی برایم فرستادی، پیدا کنم.

جگرت را بخورم، آنالنا

از زبان این کله پوک:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۳

* «تاگس اشپیگل» گزارش داده بود که «آنالنا بربوک»، وزیر کار و بار برونمرزی آلمان در گفتگویی رسانه ای گفته بود که آماج پوتین، از میان بردن هستی اوکراین چون کشوری ناوابسته و کشاندن «ناتو» به جنگ بوده و هست.

«ماریا زاخارووا» نماینده ی آیین مند (رسمی) وزارت کار و بار برونمرزی روسیه گفت: می‌خواهم از «بربوک» [چیزی در مایه ی «کَلّه پوک»] بپرسم:
آیا او نمی‌داند که این پایگاه‌های روسیه نبودند که کشورهای «ناتو» را در چنبره ی خود گرفتند («احاطه کردند») که «ناتو» بود که پیرامونِ (در اطراف) روسیه به سوی خاور (شرق) گسترش یافت؟ برای «آنالنا» یک نخشه، یک کتاب تاریخ و چندی (مقداری) «آدامس» بخرید تا دیگر از این حرف مفت ها (صحبت های پوچ) نزند.

گزیده ای برگرفته از گزارشی در «چوب دو سر گُه» ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

مانند این ها دله دزد و لاشخور از آب در نیایی ... ـ بازپخشش

آفرین فرزندم! شکار یادت می دهم تا خوب شکار کنی؛ ولی مانند این ها دله دزد و لاشخور از آب در نیایی که شیرم را به تو حرام می کنم!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_20.html



ما تا هنگامی که به آسودگی نواله ی خود را لیف می کشیم، جانورانی خونسردیم

پاسخ پندارآمیز بانو هیتلرنژاد به پرخاش بجای بانو ماریا زاخارووا

وختی ما با هستی روسیه همه سویه دشواری داریم و می خواهیم کوچک ترین نشانه ای از آن حتا در زمینه های فرهنگی بر روی زمین بر جای نمانَد، هر گام کوجک یا بزرگی که در این راه به انجام برسد، نه تنها ما را غمگین نمی کند که به پیشواز آن نیز می رویم؛ برای ما در باختر اروپا که خون «نئاندرتال» ها را بیش از سایر سرزمین های جهان در رگ و ریشه ی خود داریم، سُهش هایی چون غم، خرسندی، شرم و مانند آن ها در بنیاد خود از هیچگونه آرش و مانشی برخوردار نیست؛ می دانید که ما بگونه ای سنجش ناپذیر با مردم دیگر سرزمین های جهان به همان لَختی دچاریم که خوک ها به آن دچارند؛ برای همین است که خنده ها، گریه ها یا برآشفتگی های مان، بستگی بسیار نزدیکی به سودمندی یا زیانباری اختسادی جُستار آن داشته و همگی ساختگی است؛ ما تا هنگامی که به آسودگی نواله ی خود را لیف می کشیم، جانوران بسیار خونسردی هستیم.

ب. الف. بزرگمهر  دهم فروردین ماه ۱۴۰۳ 

***

ماریا زاخارووا، سخنگوی رسمی وزارت خارجه روسیه اعلام کرد عدم واکنش رهبری شورای اروپا به حمله تروریستی در تالار شهر کروکوس صفحه شرم آور دیگری در تاریخ این سازمان است که بی طرفی سازوکار قانونی و کارشناسی آن را مورد تردید قرار می دهد.

زاخارووا گفت: این صفحه شرم آور دیگری در تاریخ سازمانی است که بیهوده تلاش می کند خود را "وجدان اروپا" بنامد و مدعی است که مدافع اصلی حقوق بشر در قاره اروپا است. این خط مشی استراسبورگ بار دیگر انحطاط عمیق شورای اروپای امروزی را تایید می کند که در ریاکاری سیاسی و "استانداردهای دوگانه" غرق شده است.

زاخارووا افزود:" با این حال، فقدان یک پاسخ اصولی به حمله وحشیانه به غیرنظامیان، سؤالات منطقی را در مورد توانایی رهبری شورای اروپا برای کمک به تضمین ثبات بین‌المللی، مقابله با تروریسم، افراط‌گرایی و سایر چالش‌های عصر ما، و حمایت از حقوق بشر ایجاد می‌کند. ، بی طرفی و مناسب بودن ابزارهای تخصصی قانونی و تخصصی شورای اروپا را زیر سوال می برد".

زاخارووا در پایان گفت: "نمی‌توان به پیام‌های تسلیت شخصی متعدد به دیپلمات‌های روسی در استراسبورگ، بی‌تفاوتی فرانسوی‌ها و نمایندگان دستگاه دیپلماتیک استراسبورگ توجه نکرد."

گزیده ای برگرفته از گزارشی نیازمند ویرایشی همه سویه در «چوب دو سر گُه» به تاریخ دهم فروردین ماه ۱۴۰۳ که بختی برای انجام آن نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

خوابی که شوربختانه هستینگی یافت ...

خوابی که شوربختانه هستینگی یافت* و از آنچه در پرتور غم انگیز پیوست بازتاب یافته نیز پا فراتر نهاد. بگمانم کم ترین نیازی به بازگویی روز و روزگارِ توده های مردم ایران نیست که از دست و پا زدن در مردابی کِشنده، گذشته و به دَم و بازدمی به شماره افتاده رسیده است. برونرفت از چنین روز و روزگارِ بن بستی، بنا بر شَوَندهای دانشورانه، بی رهبری طبقه کارگر و نزدیک ترین پشتیبانان پیرامون آن در میانِ دیگر زحمتکشان شدنی نیست؛ نفرین شدگانی تاریخی که با همه ی دلاوری ها و جانفشانی های شان بویژه در دوره ی کنونی، با پیشبرد باریک سیاستی امپریالیستی به سردمداری انگلیس که از گذشته ای دور تاکنون، دستی دراز در سیاست و اختساد میهن نگونبخت مان داشته و دارند به مرگ گرفته شده و همچنان از سازمان سیاسی رزمنده ای خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسمِ دانشورانه» و کارآ که پای در میدان نبرد داشته و چون بُزِ پیش راه را بجلو بگشاید، بی بهره اند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   دهم فروردین ماه ۱۴۰۳

* «برای ما نیز چنین آینده ای خواب دیده اند!»  ب. الف. بزرگمهر    هفتم خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_794.html

به سخنرانی من می رینید؟! می دانم با شما چکار کنم ...

دست های من پاک و پاکیزه است؛۱ همین پیش از سخنرانی که به «جرج دبلیوسی بوش»۲ رفته بودم تا خیر سر شما پرروهای موی دماغ دمکراسی مان برینم، پس از آسودگی و سپاس از خدا۳  دست هایم را خوب شستم. به سخنرانی من می رینید؟! می دانم با شما چکار کنم ...

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   دهم فروردین ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ پرخاشگرانِ هوادار همزیستی آشتی جویانه میان ملت های جهان (صلح طلب) سخنرانی «پرزیدنت بادبادی»، مِهتَر جمهور «یانکی» ها و دو «دموکرات» پفیوز وی: «بَرَک حسین اوباما» و «دسته بیل کلینتون» در یک برنامه آوازه گری در نیویورک را بُریدند؛ یکی از پرخاشگران به سوت ‌زدن پرداخته و آرنگ (شعار) هایی درباره ی بیم «جنگ هسته‌ای با روسیه» سر می داد و دیگران به جنگ در باریکه ی «غَزّه» و کمک‌های آمریکا به عزراییل پرخاش می کردند.

در گفتارنامه (بیانیه) ی گروه روزنامه نگاران «کاخ روسیاه» (بجای «کاخ سپید») آمده است:
بسیاری فریاد می زدند، «دست های تان به خون آغشته است».

گزیده برگرفته از گزارشی رویهمرفته شلخته در «چوب دو سر گُه» به تاریخ  دهم فروردین ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ نام تازه و پرآرش تر آبریزگاه به انگلیسی

۳ ـ چیزی بسانِ «نیایشِ ویژه ی شاشیدن و ریدن» در دین و آیین های وامانده ی اسلام

۱۴۰۳ فروردین ۹, پنجشنبه

تیری به چشمِ دشمن فرهنگ ستیزِ ننگ ایران و ایرانی

شادباش نوروزی به مردم خونگرم و مهربان ایلام

برگزاری پرشکوه خجسته آیین باستانی نوروز در شهر کارزان استان ایلام، تیری به چشمِ دشمن فرهنگ ستیزِ ننگ ایران و ایرانی روز چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳ با همه ی ترساندن ها و فشارها از سوی گماشتگان سرکوبگر رژیم سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه، خجسته آیین باستانی نوروز در شهر کارزان استان ایلام با شمار انبوهی از توده های مردم آن شهر و سامان که به ۵۰ هزار تن سر زد، برگزار شد.

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» به تاریخ نهم فروردین ماه ۱۴۰۳با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام و زیربرنام نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر



دریغ نیست ساق پایی به این زیبایی را در آن جامه ی عهد عتیق پنهان کنم؟ ـ بازپخشش

از اندیشه و زبان شازده بانو:  ب. الف. بزرگمهر   نهم بهمن ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/01/blog-post_223.html

زیرنویس پرتور:

نمایش مد شاهزاده سعودی سوفیا حسین در ریاض («اسپوتنیک»)



زبردستی شگرف

مردم اهواز دارن قایقرانی می‌کنن توی خیابونا؛ ما کنار «هورالعظیم» داریم تعداد تَرک‌های خاکِ خشکیده‌ی یکی از ارزشمندترین تالاب‌های دنیا رو می‌شمریم!

اینکه یه کاری کنی که تالاب‌ها قدرت آبگیری‌شون رو از دست بدن و بِجاش شهرها آبگیری بشن، مهارت عجیبی می‌خواد که فقط مسوولان این مملکت دارن!

لیدا آشتیانی

برگرفته از «تلگرام»   نهم فروردین ماه ۱۴۰۳

برنام را از بوم برگزیده و به پارسی برگردانده ام.  ب. الف. بزرگمهر

تو آبروی داشته و نداشته مان را به باد می دهی ... ـ بازپخشش

تِرِزا مِی: ببین دونالد! ما با هم همداستانیم و راه هر دوی مان با آن ها یکیست؛ ولی سربسته می گویم؛ تو آبروی داشته و نداشته ی چندین صد ساله مان را به باد می دهی ...

لات بی سر و پای «یانکی»: باز هم که تو زبان درازی کردی «مادر ترزا»! تو بیجا می کنی روی حرف من حرف می زنی. من هستم که می دانم چه کاری درست یا نادرست است. مرا مردم برگزیده اند. ترا چه کسی سرِ کار گذاشته؟! ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ آذر ماه ۱۳۹۶


زیرنویس تصویر:
نخست‌وزیر انگلیس می‌گوید، وی از انتقاد از یک متحد بنیادین لندن ترسی ندارد و بر این نکته پافشرد که بازانتشار ویدئوی «نفرت‌انگیز» یک گروه راست تندور از سوی دونالد ترامپ، «عملی نادرست بود.» ریس جمهوری «ایالات متحد» [بخوان: «یانکی» ها]، سه ویدئو از آنِ گروه راست تندرو به نام «نخست انگلیس» را در یکی از رسانه های اجتماعی ـ خبرچینی بازانتشار نمود که با واکنش‌های گسترده‌ای در انگلیس روبرو شد. «تِرِزا می» که همانندی هایی با «مادر ترزا»ی از دست رفته نیز  دارد، گفت:
«این واقعیت که ما با یکدیگر کار می‌کنیم به این آرش نیست، هنگامیکه می‌ پنداریم «ایالات متحد»، دچار ندانمکاری است از گفتن آن ترسی داشته باشیم و رُک و پوست کنده آن را نگوییم.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» نهم آذر ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

بهانه ای برای ربودن نشانه های ارزشمند تاریخی و فروش آن به «از ما بهتران جهان»؟

نمی دانم چگونه کانساری است؛* اگر سنگ آهک، گچ، نمک و حتا مرمر باشد، بگمانم بهانه ای است برای ربودن آن نشانه های تاریخی ارزشمند و فروش دست بدستِ آن به دیرینکده های اروپا و آمریکا و سایر جاها از یکسو و از میان بردن یکی از نشانه ی فرهنگی ـ تاریخی ایران زمین؛ بجز آن، حتا چنانچه کانسار پولسازی از زر، الماس یا کانی های کمیاب باشد، چنین کاری تبهکاری بسیار بزرگی است.  

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   نهم فروردین ماه ۱۴۰۳

* شماری از کنشگران مدنی با تشکیل زنجیره انسانی در دامنه‌های دره باستانی دیزدر، خواستار توقف فعالیت‌ معدن و پایان تخریب سنگ‌نگاره‌های این مکان فرهنگی شدند.

این کنشگران می‌گویند که علیرغم مطالبه‌گری‌ چندساله و نامه‌نگاری‌های میراث فرهنگی به وزارت "صمت" برای توقف فعالیت معدن دره دیزدر، اجرای این پروژه همچنان ادامه دارد.

تداوم فعالیت معدن دیزدر در حالی است که تابستان سال ١٤٠٠، رسانه‌های حکومتی مدعی پلمب معدن دیزدر در پی اعتراض مردم و فعالان مدنی شده بودند.

منطقه تاریخی دیزدر واقع در شمال غرب مشهد با قدمتی ۳ هزار ساله، سنگ‌نگاره‌هایی دارد که از منظر باستان‌شناسی از اهمیت و ارزش ویژه‌ای برخوردار است.

برگرفته از «تلگرام»  هشتم فروردین ماه ۱۴۰۳

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۳ فروردین ۸, چهارشنبه

شما چرا دست از سرِ مسوولین بیچاره ی ما برنمی دارید؟

وختی چیزی نمی بینید، هیچگونه دشواری در کار نبوده و نخواهد بود

شما چرا دست از سرِ مسوولین بیچاره ی ما برنمی دارید؟* درست است که همگی شان بی دست و پا هستند؛ ولی یک سر دارند و هزار سودا. آن ها هم مانند برخی از شما زن و بچه های ریز و درشت دارند که در اقصی نقاط جهان پراکنده اند و همیشه ناچارند از اینجا به آنجا و جاهای دیگر بدوند و بازگردند؛ به همین خاطر نماز و روزه های شان را هم در این ایام مبارک و میمون ماه رمضان، نصفه نیمه می خوانند و لابلای آن ناچارند هر از گاهی برای شادی بچه های جِغِله ترشان پایی بکوبند؛ دستی بیفشانند و کونی بجنبانند. دیگر چه وختی برای شما یا اهواز و اینا می ماند؟ گیریم که خیابان های آنجا را آب گرفت و تنی چند از عوام الناس هم به لقاء الله پیوستند. بگذار اهواز هم چند روزی نه اهواز که ونیز باشد؛ نه تنها به هیچ جای مان برنمی خورد که بسیار خوب هم هست. بچه ها به شکرانه ی این نعمت الهی آبتنی می کنند. با این همه، اگر به شما برمی خورد، بفرمایید تا گماشتگانِ پایین دستی مان به آن رسیدگی کنند؛ این ها ناساز با آن بی دست و پاها بسیار کارآمدند و راهِ درمانِ سرراستِ هر دردی را می دانند و همان را نشانه می گیرند.** تصویر پیوست را هم که یکی از شیرینکاری های شان است را به برادران رسانه ای سپارش کردیم که چاپ کنند تا بچشم کورشده تان چگونگی درمان و فرجام آن را ببینید؛ وختی چیزی نمی بینید، هیچگونه دشواری در کار نبوده و نخواهد بود.

از زبان «کیر خر نظام خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۳

* بارندگی‌ های روزهای گذشته در استان خوزستان آبگرفتگی بسیاری از شهرها و بسته شدن راه ‌ها را در پی داشته است؛ ولی با همه ی دشواری های پیش آمده، رسانه‌ها از بی‌ پروایی مسوولان می گویند و به آگاهی می رسانند که آبگرفتگی در اهواز به درون خانه‌ها نیز رسیده است.

برگرفته از «تلگرام»   هفتم فروردین ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

*فریده صلواتی پور، بانویی چهل ساله از سنندج با شلیک سرراست گلوله‌های ساچمه‌ای نابینا شده است. هر دو چشم وی در ٢۶ آبان ١۴٠١ آماج ده گلوله ساچمه‌ای شد و درمان آن بجایی نرسید.

گزیده ای برگرفته از «تلگرام»   ششم فروردین ماه ۱۴۰۳

زنی آگاه و دلاور که با جان و دل وی را می ستایم

به کارگر زندانی نسرین جوادی

نسرین جان شصت و هفتمین بهار زندگی ات مبارک باد

نسرین عزیز،  شصت و هفتمین بهار زندگی ات برای ما که سالهای سال دوشادوش هم  برای آزادی و برابری مبارزه کرده ایم روزی شعف انگیز است.

هر چند که امروز کنارمان نیستی و ددمنشان حاکم تو را برای عدالت خواهی ات به بند کشیده اند اما مقاومت و ایستادگی ات در برابر ظالمان برای همه ی ما درس زندگی و بودن است.

تو با تنی رنجور از ستمکاری ستم پیشه گان  اما با روحی بلند و سری افراشته ایستاده ای، انسانیت و روا داری تحسین برانگیز تو با همسنگران ات و تسلیم ناپذیری و سرسختی ات در برابر ستمکاران، الگوی ما در مبارزه ای است که برای آزادی و برابری به پیش می بریم.

نسرین عزیز، اطمینان داشته باشید روزهای آزادی نزدیک است و دور نیست روزهایی که درهای زندانها شکسته شوند و شما و همه ی یاران در بندت روی دوش ما مردم ایران جشن شیرین پیروزی را در آغوش بگیرید.

پروین محمدی، شاپور احسانی راد، جعفر عظیم زاده 

۸ فروردین ۱۴۰۳

برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): زنی آگاه و دلاور که با جان و دل وی را می ستایم



آخوند پفیوز گناه بزرگ رژیم دزدان اسلام پیشه را بگردن توده های مردم و زنان نگونبخت می افکند

آخوند پفیوز چگونه یکی از گناهان بزرگ رژیم یا بزبان کژدم گزیده شان، «گناه کبیره» ی دزدان اسلام پیشه را بگردن توده های مردم و زنان نگونبختی می افکند که بیش تر از تنگدستی یا جلوگیری از آبروریزی ناچار به انداختن بچه می شوند. شیوه ی کاربرد زبان خداوندان شان که هستی خویش را وامدار آنانند چشمگیر است؛ با کاربرد چنین مَنتیکی (منطقی) تخمی، زنانی که از سر ناچاری و تنگدستی به فروش نوزادان خود دست می یازند: بچه های سیمین (نقره ای) را از دست می دهند و ...

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   هشتم فروردین ماه ۱۴۰۳



ببین به چه روزی افتاده ای؟! ـ بازپخشش

هی بهت گفتم کم تر پاچه ی این و اونُ بگیر. گوش ندادی؛ آخرش به این روز افتادی ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ امرداد ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/08/blog-post_19.html



مگر ما نباید به همه ی هنرها آراسته شویم؟ ـ بازپخشش

از زبان آخوندی جوان:
آیا اشکال شرعی دارد که آدم هنگام راز و نیاز با خدا، برایش گیتار هم بنوازد؟ قلبم گواه است که خدا از این نوا بیش تر خشنود است تا آن صدای انکرالاصوات دورگه که زیر و بمش گوش خدا را می آزارد. اصلن بگو ببینم، چرا می پنداری، زبانم لال، خدا عرب است و باید حتما و لزوما عربی گوش بدهد؟ تازه، مگر ما چه مان است؟ مگر نباید پیشرفت کنیم؟ اگر روزی با ردای خودم باله برقصم، بازهم مرا ریشخند خواهی کرد؟ مگر ما نباید به همه ی هنرها آراسته شویم؟

...  و اگر می پنداری ما در حوزه، شبانه روز به نیایش به درگاه خدا سرگرمیم، سخت در اشتباهی!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_86.html

۱۴۰۳ فروردین ۷, سه‌شنبه

قوچعلی نظام ، سرانجام تکلیف خویش را شناخت! ـ بازپخشش

«قطعا آنچه مسوولیت ما باشد، در صورتی که موضوع آن را بشناسیم، به آن عمل می کنیم.»

ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ آدز ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post_19.html

از گفته های بس حکیمانه ی «یادگار دوست دوم امام»: «نمودار اسلام» («حجت الاسلام و المفسدین») حسن خمینی در دیدار با هموندان «حزب اعتدال و توسعه» ـ حسینیه جماران (برگرفته از «گفتار نو»  ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۲ ماه ۱۳۹۴)



۱۴۰۳ فروردین ۶, دوشنبه

برگزاری جشن نوروز در شهر آبدانان به کوری چشم دشمنِ فرهنگ ستیز

زنده باد ایلام باستانی و مردم خونگرم و مهربانش!

ویدئوی پیوست: برگزاری جشن نوروز در شهر آبدانان به کوری چشم دشمنِ فرهنگ ستیز




دو برآمد سرنوشت ساز در انقلاب سترگ اکتبر روسیه ـ بازپخشش

پیشکش به کارگران، آموزگاران و دیگر زحمتکشان پیشروی میهنم و با یاد شاهرخ زمانی و دیگر زنده یادان از دست رفته ی جنبش کارگری و انقلابی ایران!

نوشتار زیر را به مناسبت سالگشت انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه نوشته ام. نخواستم برای آن، نوشته ای از جایی برگرفته و درج کنم؛ نوشته هایی که در بیش تر موردها چون تابلوهای باسمه ای نگارگرانی خرده پا که گاه رنگ و لعابی تازه نیز به آن ها داده اند، بیش از دربرداشتن نکته ای آموزنده و ارزشمند به ستایش ها و بزرگنمایی های بیجا و گزافه گویانه درباره ی این و آن آمیخته و رخدادی سترگ با مُهر و نشان تاریخی را به افسانه یا استوره دگرمی دیسند. نمونه ی زیر که چند روز پیش با ای ـ میل دریافت نموده ام، تنها یکی از شمار نه چندان کم از این دست نوشته ها به مناسبت آن انقلاب دورانساز است:
«... رفیق استالین بود که پیروان لنین را مارکسیست ـ لنینیست نامید و تنها تفسیر طبقاتی و انقلابی از مارکسیسم را پذیرفت. وی بود که نشان داد یا همراه با کمونیستها برای ساختمان جامعه سوسیالیستی در کشور واحد و یا همراه امپریالیستها و بورژواها با ندبه و زاری برای عقب نشینی و تقاضای بخشش از دشمن طبقاتی. وی بود که نشان داد تنها لنینیستها هستند که می توانند سوسیالیسم را متحقق کنند ... استالین باید بعد از درگذشت لنین با الهام از لنینیسم به معمار بزرگ این نخستین تجربه تاریخ بشریت بدل می شد. بار عظیم این ساختمان انسانی در آن شرایط دشوار بدوش استالین افتاد ... لنین نتوانست نتایج انقلاب اکتبر را به چشم ببیند و این استالین با اراده قدرتمند و دانش عظیم کمونیستی خویش بود که تحقق این امر مهم و استثنائی را بعهده گرفت.»

در این نوشتار با بهره وری از کتاب ارزنده ی روزنامه نگار پیشروی ایالات متحد: «جان رید» به نامِ «ده روزی که دنیا را لرزاند»۱، دو برآمد سرنوشت ساز از هماوندی های شگرف میان مَنِش (شخصیت) آدمی با زمینه های اجتماعی و تاریخی پرورنده ی آن در نقشبندی و به بار نشستن آن انقلاب سترگ را به رخ کشیده ام. همه ی آنچه در زیر میان دو نشانه ی « » آورده شده، جز موردهای شماره دار، برگرفته از کتاب یادشده، گاه با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از  اینجانب است. 

***

از انقلاب بورژوا دمکراتیک فوریه ۱۹۱۷ روسیه۲ که به سرنگونی تزار و تزاریسم۳ انجامید، چند ماهی گذشته است. اینک ماه سپتامبر است؛ ماهی که توفان انقلاب پرولتری وزیدن آغازیده و «حکومت موقتِ»۴ بر سرِ کار آمده در پیِ سرنگونی تزار، ماهیت دورویانه ی خویش در همکاری با طبقات و لایه های انگل اجتماعی برجای مانده از تزاریسم و ناتوانی در گره گشایی دشواری های بزرگ اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی و از آن میان، برخورد شایسته به چالشِ ویرانگر جنگ با آلمان ها را بخوبی آشکار نموده و ناخشنودی، پرخاشگری و فرار سربازان گرسنه و نه چندان خوب ساز و برگ یافته در پیشانی های جنگ را در پی داشته است. شیوه ی کار «حکومت موقت» تا این هنگام از «رفرم های نیم بند تا اقدامات شدید برای سرکوبی نوسان داشته است».

«در میان مزدبگیران و زحمتکشان، کمابیش همه جا این صدا به گوش می رسد:
همه ی زمین ها از آنِ کشاورزان! همه ی کارخانه ها از آنِ کارگران!»

به کوشش فداکارانه و با از جان گذشتگی بیمانند «بُلشویک»۵ ها در رسوا نمودن جنگ امپریالیستی میان کلان سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و دنبالچه های آنان،  نوای صلح به شعاری بی درنگ در میان سربازان، چه در پادگان ها و چه در پیشانی های گسترده ی جنگ، فراروییده است. همزمان با افزایش بیمانند آگاهی و گسترش روحیه ی انقلابی توده های مردم، لایه های انگل اجتماعی محافظه کارتر می شوند. «محفل های سوداگری و روشنفکری روسیه، بگونه ای کلی بر این باور بودند که انقلاب به اندازه ای بسنده به جلو رفته و بیش از اندازه بدرازا کشیده است؛ و اینک هنگام آن است که به کارها سر و صورتی داده شود ...»

«حکومت موقت»، دربرگیرنده ی نمایندگان گروه های گوناگونی از سوسیالیست های ”معتدل“ و سازشکار، سر و صورت دادن به کارها را با بهره وری گسترده از نیروهای قزاق برای سرکوب بیش از پیش همایش ها و نمایش های پرخاشگرانه ی توده ها، دستگیری و به زندان افکندن انقلابیون و تیرباران سربازان بُلشویک در پیشانی های جنگ پی می گیرد. «توده های مردم با شتاب از آن ها روی برمی گردانند و به سوی بُلشویک ها که خواستار صلح، زمین، مهار و بازرسی کارگری بر صنایع و برپایی حکومت کارگری بودند، می روند ... ”منشویک“ ها و ”سوسیالیست های انقلابی“۶ اعتماد مردم نسبت به خود را برای همیشه از دست می دهند»

«از ماه مارس به این سو، از آن هنگام که سیل خروشان یورش های کارگران و سربازان، ”کاخ تاورید“ را درهم کوبید و دومای دولتی۷ ناپایدار را ناگزیر نمود تا نیروی حاکمیت عالی سراسر روسیه را بدست گیرد، پیوسته این توده های کارگر و دهگان و سرباز بودند که هرگونه چرخشی در روند انقلاب را برانگیختند؛ آن ها بودند که وزرات میلیوکف را برانداختند؛ شوراهای آن ها بود که شرایط صلح روسیه را به جهانیان عرضه داشت: بی پیوست سرزمین، بی پرداخت باژ با حق تعیین سرنوشت برای همه ی خلق ها.»

«بُلشویک ها که در آن روزها فرقه ی سیاسی کوچکی بودند، خویشتن را در تارک این جنبش نهادند.»۸ 

«... شکار ددمنشانه ی بُلشویک ها آغازید؛ صدها تن به زندان افتادند ... رسانه های بُلشویک ها بسته می شد. خبرچین ها و واپسگرایان فریاد بر می آوردند که بُلشویک ها دست نشانده ی آلمان هستند تا آنجا که مردم جهان باورشان شد.»

 «ناتوانی و بی تصمیمی ”حکومت موقت“ که ترکیب آن پیوسته دگرگون می شد را دیگر هیچکس نمی توانست نادیده بگیرد. بُلشویک ها بار دیگر شعاری را که نزد توده ها بسیار گرامی بود به میان کشیدند:
همه ی قدرت به شوراها! در میان نهادن این شعار به هیچ روی نمی توانست چیزی به سود خود بُلشویک ها بدیده آید؛ زیرا در آن روزها، بیش تر شوراها در دست بدترین دشمنان آن ها: سوسیالیست های ”معتدل“ بود ... در ماه سپتامبر، کارگران پایتخت، ناویان بالتیک و سربازان کمابیش همگی به سوی آماج های بُلشویک ها کشیده شده بودند.»

در میان طبقات توانمند، کار بجایی رسیده بود که «آلمان را به انقلاب و حتا به ”حکومت موقت“ ترجیح می دادند!»

«در چنین محیط آکنده از تباهی، آکنده از دورویی های دهشتناک، یک ترجیع بند از زبان بُلشویک ها هر روز بیش از پیش در ژرفای اجتماع رخنه می کرد و بازتاب می یافت:
همه ی قدرت به دست شوراها؛ همه ی قدرت به دست نمایندگان مستقیم میلیون ها و میلیون ها کارگران و دهگانان و سربازان ساده؛ نان؛ پایان جنگ نابخردانه؛ پایان دیپلماسی پنهانی؛ پایان احتکار و خیانت؛ ... انقلاب در خطر است؛ و به همراه آن، آرمان خلق های سراسر جهان.»

«پیکار میان پرولتاریا و بورژوازی، میان شوراها و دولت که در روهای نخست ماه مارس آغازیده بود، اینک به اوج خود نزدیک می شد. روسیه که به یک جهش از سده های میانی به سده ی بیستم جهیده بود، در نبرد مرگ و زندگی دو انقلاب به جهان شگفت زده پیشکش نمود: انقلاب سیاسی؛ انقلاب اجتماعی.»

«روسیه را چنان سیلی از سخن زنده فراگرفته بود که آنچه کارلایل ”توفان سخنرانی“ در فرانسه می نامد، در سنجش با آن، جویبار کوچکی بیش نبود ... چه چشم انداز پرشکوهی بود، هنگامی که چهل هزار کارگر کارخانه ی پوتیلوف از کارخانه بیرون می ریختند تا به سخنرانی های سوسیال دمکرات ها، سوسیالیست های انقلابی، آنارشیست ها و هر کسی که چیزی برای گفتن داشت، گوش دهند. ماه ها بود که در پتروگراد و در سراسر روسیه از هر گوشه و کنار کوچه ای بسان تریبون سود برده می شود ... ما به پیشانی (جبهه) ۱۲ در پشت ریگا رفتیم؛ در آنجا کسانی که پوست به استخوان شان چسبیده بود، بدون پاپوش در گل و لای سنگرهای ملالت خیز به حال بیماری افتاده بودند و چون ما را دیدند با چهره های بهم فشرده و در حالیکه رنگ نیلی عضلات آن ها از سوراخ های جامه های ژنده شان نمایان بود از جای برخاسته، مشتاقانه از ما می پرسیدند: چیزی برای خواندن آورده اید؟»

«بدرازای هزازان مایل در خط پیشانی، میلیون ها تن از ارتش های روس، مانند دریایی در حال مدّ در جنبش بودند و صدها و صدها تن از نمایندگان خود را به پایتخت می فرستادند که فریاد ”صلح، صلح“ از آن ها بلند بود. من به سیرک مدرن  کنار رودخانه به یکی از همایش های مهم عمومی که شمار آن ها هر شب نسبت به شب پیش افزون می شد، رفتم. آمفی تئاتر لخت و برهنه و کسالت آور از پنج چراغ آویخته از یک سیم روشنایی می گرفت و همه ی میزها و صندلی های ناپاک و دودزده ی آن و همه ی گوشه های آن انباشته از مردم بودو سربازان، ناویان، کارگران، زنان، همگی آنچنان غرق در شنیدن شده بودند که گویی رشته ی زندگی شان بدان بسته است. سربازی از رسته ی پانصد و چهل و هشتم در حال سخنرانی بود؛ وی در حالیکه از گونه های فشرده اش، نشانه های درد نمایان بود، فریاد زد:
رفقا! آن ها که آن بالا نشسته اند، همیشه از ما می خواهند که بیش تر فداکاری کنیم، بیش تر فداکاری کنیم. در حالیکه آن هایی که همه چیز دارند، هیچکس مزاحم شان نیست. ما با آلمان ها در جنگ هستیم. آیا ما ژنرال های آلمانی را فرامی خوانیم که زمام ستاد ارتش ما را بدست بگیرند؟ خوب، ما با سرمایه دارها در حال جنگیم و با وجود این آن ها را دعوت به شرکت در دولت می کنیم۹ ... سرباز می گوید:
آخر به من بگویید که برای چه می جنگم. آیا برای قسطنطنیه می جنگم یا برای روسیه ی آزاد؟ آیا برای دمکراسی یا برای غارتگران سرمایه دار؟ اگر شما به من ثابت کندی که برای انقلاب می جنگم، در آن صورت من بدون اینکه مجازات اعدام وادارم کند به جنگ خواهم رفت و خواهم جنگید. وقتی که زمین از آنِ دهگانان باشد، کارخانه ها به کارگران و قدرت به شوراها، در آنصورت خواهیم دانست که چیزی داریم که برای آن بجنگیم و برای آن خواهیم جنگید.»

«در ماه سپتامبر، ژنرال کورنیلوف به سوی پتروگراد به جنبش درآمد تا خود را دیکتاتور نظامی روسیه اعلام کند. به همراه وی، مشت پولادین بورژوازی هویدا شد که گستاخانه در پی سرکوب انقلاب بود. شماری از وزیران سوسیالیست در توطئه ی کورنیلوف دست داشتند ... کورنیلوف از سوی کمیته های سربازان توقیف شد؛ بسیاری از ژنرال ها از کار برکنار شدند؛ برخی از وزیران کرسی خود را از دست دادند و کابینه فروپاشید.»

«درست در همین هنگام، بُلشویک ها در شورای پتروگراد و پس از آن در شوراهای مسکو، کیِف، اُدسا و دیگر شهرها اکثریت را بدست می آوردند. ”منشویک“ ها و ”سوسیالیست های انقلابی“ که در ”کمیته اجرایی مرکزی“۱۰ فرمانروا بودند، هراسان شده و به این نتیجه رسیدند که لنین در فرجام کار برای آن ها خطرناک تر از کورنیلوف است ...»

«”کمیته اجرایی مرکزی“ که دیگر بیانگر نمایندگان عادی شوراها نبود، بدون هیچ شَوَند قانونی از فراخوانی کنگره سراسری روسیه که می بایست در سپتامبر گرد هم آید، خودداری ورزید ... ارگان رسانه ای رسمی آن به نام ”ایزوستیا“ اشاره می کرد که وظیفه ی شوراها دیگر پایان یافته و گمان می رود که بزودی منحل گردند ... در همین هنگام، ”حکومت موقت“ نیز اعلام نمود که انحلال ”سازمان های غیر مسوول“، همانا شوراها در برنامه کار آن است. بُلشویک ها در پاسخ، شوراها را فراخواندند که دوم ماه نوامبر (۲۰ اکتبر به سالنگاری کهنه) در کنگره ی پتروگراد گرد هم آیند و قدرت حاکمه روسیه را بدست خویش گیرند ...»

«روسیه کهن با شتاب از هم می پاشید. در اکرایین، فنلاند، لهستان،  بلاروس، جنیش ملی گرایانه روز بروز نیرومندتر و دلاورتر می شد. حکومت های محلی که زیر نفوذ طبقات توانمند قرار داشتند، خواستار خودمختاری بودند و از فرمانبرداری پتروگراد سرباز می زدند ... فنلاند خود را خودمختار اعلام نمود و بیرون رفتن نیروهای روسی را خواستار شد ... ”حکومت موقت“ درمانده و ناتوان ... اوضاع هر روز بیش از روز پیش به سوی هرج و مرج می رفت ...»

«در روز بیست وسوم (دهم) اکتبر، جنگ دریایی با اسکادران آلمان در شاخاب ریگا رخ داد. ”حکومت موقت“ به بهانه ی اینکه پتروگراد در خطر است، نقشه ی تخلیه پایتخت را طرح ریزی کرد. بنا بود، نخست کارخانه های جنگ ابزارسازی جابجا شده و در پهنه ی روسیه بخش شوند و سپس ”حکومت موقت“ به مسکو جابجا شود. بی درنگ فریاد پرخاش بُلشویک ها بلند شد که دولت می خواهد پایتخت سرخ را ترک کند تا انقلاب ناتوان شود. ریگا به آلمان ها فروخته شده و اینک نوبت به پتروگراد رسیده است.»

«رودزیانکو رهبر جناح راست ”حزب کادت“۱۱ در روزنامه اش نوشت که به چنگ آلمان ها افتادن پتروگراد مُسبّب خیر خواهد بود؛ زیرا آن ها شوراها را برهم خواهند زد و گریبان روسیه را از چنگ ناوگان انقلابی رها خواهند ساخت!»

«نقشه ی تخلیه پتروگراد در برابر توفان ناهمداستانی عمومی سترون ماند.»

«در این گیر و دار، جُستار برپایی کنگره شوراها بسان ابر توفنده ای که برق آذرخش از آن بیرون می جهد، روسیه را فراگرفت. برپایی کنگره نه تنها با مخالفت دولت روبرو شد که همه ی سوسیالیست های ”معتدل“ نیز با آن به مخالفت برخاستند ... همه ی دستگاه ماشینی که انقلاب ماه مارس (فوریه) آن را به جنبش درآورده بود، اینک بر ضد گشایش کنگره شوراها عمل می کرد.»

«در سوی دیگر، اراده ی هنوز شکل نگرفته ی پرولتاریا، کارگران، سربازان و دهگانان تهیدست قرار داشت. بسیاری از شوراهای محلی اینک در دست بُلشویک ها بود؛ همچنین سازمان کارگران صنعتی، کمیته های کارخانه ها، سازمان انقلابی ارتش و دریاداری. در برخی جاها مردم که از گزینش نمایندگان شوراها بازداشته شده بودند، همایش های ناحیه ای پدید آورده و از میان خود، نماینده برای پتروگراد برمی گزیدند ... تنها یک جنبش توده ای خودبخودی سراسر روسیه می توانست کنگره شوراها را پدید آورد ...»

«رسانه های بُلشویکی با شتابی ناگهانی گسترش یافت. به جز دو روزنامه ی حزبی ”رابوچی پوت“ (”راه کارگر“) و ”سولدات“ (”سرباز“)، هفته نامه ی نوینی به نام ”دره ونسکایا بدناتا“ (”تنگدستی روستا“) با نیم میلیون تیراژ برای دهگانان انتشار یافت و از روز سی ام (هفدهم) اکتبر، روزنامه ”رابوچی ای سولدات“ (”کارگر و سرباز“) بچش شد. سرمقاله ی این روز دیدگاه بُلشویک ها را بگونه ای فشرده بیان می کند:
”چهارمین جنگ زمستانی برای ارتش و کشور نابودکننده است. همزمان، بیم تسلیم بر روی پتروگراد انقلابی آویخته است. ضدانقلابیون چشم براه بیچارگی مردم نشسته اند ... دهگانان بجان آمده، راه خیزش آشکار را در پیش گرفته اند. زمینداران و مامورین دولت به کمک نیروهای مجازات فرستاده شده، دهگانان را نابود می کنند. کارخانه ها از کار بازمی ایستند. می خواهند کارگران را از راه گرسنگی به تسلیم وادارند. بورژوازی و ژنرال هایش خواستار تدابیر خشن برای زنده کردن انضباط کورکورانه در ارتش اند ... خلق باید از نابودی رهایی یابد. انقلاب باید به پایان خود برسد. قدرت حاکمه باید از دست تبهکار بورژوازی بدر آید و در دست کارگران و سربازان سازمان یافته و دهگانان انقلابی جای گیرد ... برنامه ی ما، برنامه  شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتربورگ است. همه ی حاکمیت به شوراها! ... پایان بی درنگ جنگ در همه ی پیشانی ها! صلح دمکراتیک و شرافتمندانه برای خلق ها! زمین های زمینداران بدون بها برای دهگانان! مهار کارگری بر فرآوری (تولید)! ...“»

«در جریان نشست شورای پتروگراد در شب سی ام (هفدهم) اکتبر، تروتسکی درباره ی خبر شایعه در رسانه های بورژوازی که شورای یادشده هوای خیزش در سر دارد، گفت که این شایعات ”کوششی از سوی واپسگرایی است برای بی اعتبار نمودن کنگره شوراها، کارشکنی و برهم زدن آن ... شورای پتروگراد دستور هیچگونه یورشی نداده است. اگر لازم باشد ما این کار را خواهیم کرد و شورای پتروگراد از ما پشتیبانی خواهد نمود. ... آن ها [دولت] در پی آمایش ضدانقلاب هستند و ما این کار را با یورشی که بی امان و بُرّنده خواهد بود، پاسخ خواهیم گفت“

درست است که شورای پترزبورگ، دستور تظاهرات نداده بود؛ ولی کمیته مرکزی حزب بلشویک، همان هنگام، جُستارِ خیزش را برمی رسید. نشست آن ها سراسر شب ۲۳ (۱۰) اکتبر برقرار بود. همه ی اندیشمندان حزب و رهبران آن ها و نمایندگان کارگران و پادگان پتروگراد در آنجا حضور داشتند. از میان روشنفکران، تنها لنین و تروتسکی طرفدار خیزش بودند؛ حتا نظامی ها با خیزش ناهمداستان بودند. رای گرفته شد و پیشنهاد خیزش، شکست خورد. سپس کارگری خشن و زمخت از جای برخاست و با چهره ای درهم فشرده از خشم و با لحنی پر از خشونت گفت:
من از سوی پرولتاریای پتروگراد سخن می گویم. ما طرفدار خیزش هستیم. شما به راه خودتان بروید. ولی از هم اکنون به شما گوشزد می کنم که اگر شما جلوی فروپاشی شوراها را نگیرید، حساب ما با شما پاک است.“

چند تن از سربازان نیز با او هم آوا شدند ... پس از آن بار دیگر رای گرفته شد و اندیشه ی خیزش پیروز شد.»

«با همه ی این ها جناح راست بُلشویک ها که ریازانف، کامنیف و زینوویف در تارک آن قرار داشتند، همچنان پیکار خود بر ضد خیزش مسلحانه را پی گرفتند. بامداد ۳۱ (۱۸) اکتبر، نخستین بخش ”نامه به رفقا“ به قلم لنین، یکی از دلیرانه ترین تبلیغات سیاسی که تا آنگاه جهان به خود دیده بود، انتشار یافت. در این نامه، لنین ایرادات ریازانف و کامنیف را به میان آورده و شَوَندهای خود را برای خیزش ارائه می دهد:
یا خودداری آشکار از شعار همه ی قدرت به شوراها یا خیزش؛ راه میانبُری نیست!“

«روز سوم نوامبر (۲۱ اکتبر)، رهبران بُلشویک در نشست مشاوره تاریخی خود گرد آمدند. نشست در پشت درهای بسته برگزار شد ... لنین گفت:
۲۴ اکتبر برای خیزش بسیار زود است. خیزش نیاز به پایه ای در سراسر روسیه دارد و تا روز ۲۴ اکتبر، هنوز همه ی نمایندگان به کنگره نرسیده اند. از سوی دیگر ۲۶ اکتبر برای عمل بسیار دیر است. ما باید روز ۲۵ اکتبر دست بکار شویم ـ در روز گشایش کنگره ـ  تا بتوانیم به کنگره بگوییم:
این است قدرت حاکمه! با آن چه خواهید کرد؟»

در اینجا ما با یکی از شگفت انگیزترین برونزدهای «نقش مَنِش (شخصیت) در تاریخ» روبروییم. چه آن کارگرِ به گفته ی «جان رید»: «خشن و زُمخت» و چه لنینِ فرزانه و تیزبین، شخصیت هایی برخاسته از دل تاریخی دگرسازند؛ مَنِش هیچکدام از زمینه ی تاریخی و اجتماعی زاینده شان جداشدنی نیست؛ نیک که باریک شوی، خودِ تاریخ است که از اندیشه و زبان آن ها بیرون جهیده و با گامی غول آسا به پیش، دورانی تازه را رقم زده است.

سالگشت نخستین انقلاب پیروزمند و دورانساز پرولتری خجسته باد!   

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۴  

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/11/blog-post_4.html

پی نوشت:

۱ ـ «ده روزی که دنیا را لرزاند»، «جان رید»، برگردان زنده یادان: رفیق رحیم نامور و رفیق بهرام دانش، انتشارات حزب توده ایران، سال ۱۳۵۴

۲ ـ انقلاب بورژوا دمکراتیک فوریه ۱۹۱۷ روسیه

انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ روسیه که با اعتصاب کارگران کارخانه ی پوتیلوف آغازیده و در فرجام کار به فرمانروایی «تزار نیکلای دوم» و همراه وی «تزاریسم» پایان بخشید با آنکه انقلابی بورژوا دمکراتیک بود، مهر و نشان پرولتری بر پیشانی خویش داشت و گونه ای حاکمیت دوگانه در کالبد «حکومت موقت» به نخست وزیری شاهزاده «لووف» و گروهبندی بورژوا لیبرال ها، بانکداران و خداوندان سرمایه و صنعت و هواداران تزاریسمی مشروطه (حزب «کادت») از یکسو و نمایندگان شوراهای كارگران و دهگانان و سربازان از سوی دیگر پدید آورد.

لنین درباره ی این انقلاب از آن میان، نوشت:
ببینیم آماج توده‌هاى کارگر و دهگان هنگامی که انقلاب می کردند براستی چه بود؟ چه چشمی از انقلاب داشتند؟ همانگونه که می دانیم، آنها چشم براه آزادى، صلح، نان و زمین بودند؛ ولى، اکنون چه می بینیم؟

به جاى آزادى، همان خودکامگی پیشین دارد بازمی گردد. مجازات اعدام براى سربازان در جبهه‌ها برقرار شده است. دهگانان به پادافره از آنِ خود نمودن خودسرانه ی زمین های زمیندارانی که روشن نیست خودشان کجا هستند، زیر پیگرد قرار گرفته‌اند؛ چاپخانه‌هاى روزنامه‌هاى کارگرى را چپاول میکنند؛ روزنامه‌هاى کارگرى را بدون محاکمه می بندند. بُلشویکها را بازداشت می کنند، بیش تر بدون هیچ اتهامى یا تنها بر بنیاد اتهاماتى بی پایه.
...
مردم صلح میخواهند. حال آنکه دولت انقلابى روسیه آزاد، بر بنیاد همان قراردهاى پوشیده ‌اى که «نیکلاى دوم» تزار پیشین با سرمایه‌داران انگلیس و فرانسه بسته بود، جنگِ چنگ اندازانه را از سر گرفته است تا سرمایه‌داران روس نیز از چپاول ملت های دیگر بهره مند شوند. آن قراردادهاى پنهانی همچنان پوشیده مانده‌اند. دولت روسیه آزاد با دست یازی به بهانه‌هاى گوناگون تا همین امروز نیز از پیشنهاد صلحى دادگرانه به همه ی ملت ها خوددارى کرده است. نان نیست. قحطى دوباره فرا میرسد. همه می بینند که سرمایه‌داران و توانگران، خزانه ی دولت را در برابر تحویل جنگ ابزار بیشرمانه می فریبند (اکنون جنگ هر روز براى مردم به بهاى ۵۰ میلیون روبل تمام میشود) و سودهاى کلان بی پیشینه ‌اى در برابر نرخ هاى گزاف به جیب میزنند و حال آنکه در زمینه ی برقرار کردن مهار کارآی کارگران بر تولید و توزیع کالاها هیچ کاری انجام نشده است. سرمایه‌داران روز به روز گستاخ‌تر می شوند؛ کارگران را بیرون می کنند و به خیابان می ریزند؛ آنهم هنگامی که مردم از قحطی روزی بشدت در کمبودند.
...
پس از سرنگونی رژیم تزارى قدرت دولتى بدست نخستین حکومت موقت افتاد که نمایندگان بورژوازى یعنى سرمایه‌داران که زمینداران نیز به آنان پیوسته بودند را دربرمی گرفت. «حزب کادت»، حزب عمده ی سرمایه‌داران، افتخار این را داشت که حزب حاکم و حزب دولت بورژوازی باشد.
...
آزمون تاریخ نشان میدهد که احزاب سرمایه داری، همیشه هر هنگام که مردم بر خودکامگی چیره شده ‌اند به جمهوریخواهی خشنود بوده اند، مشروط بر آن که بتوانند از امتیازات سرمایه‌داران و فرمانروایى مطلق آنان بر مردم برخودار بمانند.
...
با بهره وری از آزادى، مردم مستقلانه به سازماندهی خود سرگرم شدند؛ بنیادی‌ترین و مهمترین سازمان کارگران و دهگانان که اکثریت قاطع جمعیت روسیه را دربرمی گیرند، شوراهاى نمایندگان کارگران، سربازان و دهگانان بود.  پدیداری این شوراها از همان روزهاى انقلاب فوریه آغازید و در دوره ی انقلاب در چند هفته، در بیش تر شهرهاى بزرگ روسیه و در بسیارى شهرستانها همه ی آدم های آگاه و پیشرو طبقه کارگر و دهگان در شوراها به هم پیوستند. شوراها مطلقا بگونه ای آزادانه برگزیده می شدند. شوراها سازمانهاى خالص و اصیل مردم، کارگران و دهگانان بودند. شوراها سازمانهاى خالص و اصیل بیشینه ی مردم بودند. کارگران و دهگانانی که جامه ی سربازى به تن داشتند ... لازم به گفتن نیست که شوراها می توانستند و می بایست همه ی قدرت دولتى را در چنگ گیرند. در دوره ی انتظار برای تشکیل مجلس مؤسسان هیچ قدرت دیگرى به جز شوراها نمی بایست در کشور هستی داشته باشد. تنها در آن صورت، انقلاب ما می توانست انقلابی براستی مردمی و براستی دمکراتیک باشد. تنها در آن صورت توده‌هاى زحمتکش که براستی در راه صلح می کوشند و به هیچ رو سودی در جنگ چنگ اندازانه ندارند، می توانستند بگونه ای آماجمند و استوار، آنچنان سیاستى را به اجرا درآورند که هم به جنگ پایان دهد و هم به صلح بینجامد. تنها در آن صورت، کارگران و دهگانان می توانستند به سرمایه‌داران که پولهاى هنگفتى "از قِبَل جنگ" به چنگ آورده و کشور را به ویرانى و قحطى کشیده‌اند، لگام بزنند؛ ولى در شوراها تنها کمینه ای از نمایندگان هوادار حزب کارگران انقلابى، «سوسیال دمکرات هاى بلشویک» بودند که خواستار واگذارى همه ی قدرت دولتى به شوراها بود. بیشینه نمایندگان شوراها از حزب های «سوسیال دمکرات هاى منشویک» و "انقلابیون سوسیالیست" پشتیبانى میکردند که با واگذارى قدرت به شوراها ناهمداستان بودند. این حزب ها بجاى برانداختن حکومت بورژوازى و جایگزینی آن با حکومت شوراها، در پشتیبانى از حکومت بورژوازى و سازش با آن و ساخت یک گروهبندی با آن، پافشردند ...

برگرفته از نوشتار «آموزه های انقلاب» («درس های انقلاب»)، و. ای. لنين، ششم سپتامبر ١٩١٧ با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

۳ ـ «تزاریسم» از واژه ی «تزار»، فرنام شاهنشاهان پیشین روسیه ساخته شده و به شیوه فرمانروایی بر بنیاد خودکامگی و نیروی فراقانونی و ستمگرانه یک تن بر سایرین اشاره دارد. تزاریسم با «خاورخودکامگی دیرینه پا» (استبداد شرقی) که بهترین نمونه های تاریخی آن در ایران خودمان، سده ها هستی داشت و هنوز نیز نشانه های آن در تار و پود جامعه ی ایران کنونی دیده می شود، از بسیاری سویه ها همانندی هایی دارد.

۴ ـ «حکومت موقت»، گروهبندی بورژوا لیبرال ها، خداوندان سرمایه و صنعت، بانکداران و هواداران تزاریسمی مشروطه (حزب «کادت») همراه با دامنه ی رنگارنگی از سوسیالیست های ”معتدل“ و سازشکار که پس از سرنگونی واپسین تزار روسیه روی کار آمد را دربرمی گرفت؛ حکومتی ناپایدار که تا هنگام سرنگونی اش بارها دستخوش دگرگونی شد.

۵ـ «بُلشویک» ها و «منشویک» ها دو شاخه ی بنیادین در «حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه» بودند که در کنگره سال ۱۹۰۳ ترسایی بویژه بر سر شیوه ی نگرش به ساختار حزب و چگونگی کار حزبی در کالبد دو جناح از یکدیگر بازشناخته شدند. تفاوت میان دو جناح سویه های دیگری را نیز دربرمی گرفت که هنوز در آن هنگام خود را آشکارا نشان نداده یا در مرحله ی رویش جنینی بودند. این تفاوت ها در سال های پس از آن نمود هرچه بیش تر و گسترده تری یافت و راه آن دو جریان سیاسی را که هنوز در کالبد حزب یادشده با یکدیگر همچشمی و ستیزه داشتند، برای همیشه از یکدیگر جدا نمود. در این باره، پیش تر نوشته ام:
«نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در  «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»، و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه  ۱۹۰۵ ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_3.html

«منشویسم» را می توان دنباله ی «برنشتینیسم»، جریانی ضد مارکسیستی در سوسیال دموکراتیسم جهانی پایان سده ی نوزدهم ترسایی آلمان بشمار آورد که به نام «ادوارد برنشتین»، سوسیال دموکرات آلمانی نامیده شده است. «برنشتین»، درونمایه ی انقلابی مارکسیسم را باجانمایه ی لیبرالیسم بورژوازی سازگار نمود و از آن، مارکسیسمی بی یال و دم و اشکم پدید آورد.

۶ ـ «سوسیالیست های انقلابی»

حزبی خرده بورژوایی که در سال های ۱۹۰۱ ـ ۱۹۰۲ از درهم آمیزی و به هم پیوستن گروه های گوناگون «نارودنیکی» («سوسیالیست های خلقی») و برخی دیگر از سوسیالیست های "انقلابی" در روسیه پدید آمد. جناح چپ این حزب در انقلاب اکتبر به حزب بُلشویک روسیه نزدیک شد و در پیروزی انقلاب پرولتری، نقشی رویهمرفته مثبت داشت.

«این جریان در هماوندی با جدایی بزرگ ”سوسیال دمکراسی جهانی“ به جناح ”اپورتونیستی“ (یا برنشتینی“) و جناح انقلابی، موضعی سراپا ناروشن، غیرمجاز و دورویانه میان دو صندلی گرفته است. این جریان تنها و تنها بر پایه ی انتقاد بورژوا ـ اپورتونیستی از مارکسیسم، آن را ”ناپایدار“ خوانده ... و اعلام می‌دارد که می‌خواهد مارکسیسم را از نو و به شیوه ی خود مورد ”تجدیدنظر“ قرار دهد.
...
”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ در نتیجه ی نبود اصولیت کامل خویش در جُستارهای جهانی سوسیالیسم و جُستارهای هماوند با سوسیالیسم در روسیه ...، تنها بنیاد براستی انقلابی، یعنی پیکار طبقاتی را درنمی یابند و یا بدان باور ندارند. آنها درنمی یابند که در روسیه ی کنونی، تنها حزبی می‌تواند براستی انقلابی و براستی سوسیالیستی باشد که سوسیالیسم را با جنبش کارگری روسیه که با رویش سرمایه‌داری در روسیه همواره نیروی بیشتر و دامنه ی گسترده تری به خود می‌گیرد، بیامیزد. موضع ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ در برابر جنبش کارگری روسیه، همیشه بسان بیننده ای سطحی نگر بوده و هنگامی که به عنوان نمونه، این جنبش (در اثر رویش شگفت انگیز خود) به بیماری ”اکونومیسم“ گرفتار آمد، آنگاه ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ از یکسو از ندانمکاری های کسانی که کار نو و دشواری برای بیداری و برانگیختن توده ی کارگران را انجام می‌دادند، احساس خرسندی نموده و از دیگر سو، لای چرخ های مارکسیسم انقلابی که علیه این ”اکونومیسم“ پیکار می‌نمود و آنرا پیروزمندانه به پایان رسانید، چوب می‌گذاشتند. موضع دوگانه درباره ی جنبش کارگری، ”سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ را به ناچار به انفراد عملی از این جنبش کشانید و در پی این انفراد، ”حزب سوسیالیست ـ رولوسیونرها“ هرگونه پایگاه اجتماعی خود را از دست داد.»

برگرفته از نوشتار «چرا سوسيال دمکراتها بايد عليه "سوسیالیست ـ رولوسیونرها"

جنگی مصممانه و بی‌امان اعلام کنند» و. ای. لنين، نوشته شده در پایان ژوئن ـ ژوئیۀ ١٩٠٢ و منتشر شده برای نخستین بار در سال ١٩٢٣ با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

http://lenin.public-archive.net/

۷ ـ «دوما»، مجلس نمایندگان روسیه که در پی انقلاب ۱۹۰۵ از سوی تزار نیکلای دوم و دولت تزاری بنیانگزاری شد. این مجلس در آغاز پیدایش خود (سال ۱۹۰۶)، تنها از نقشی مشورتی برخوردار بود و گزینش نمایندگان آن، سرراست از سوی مردم بگونه ای برابرحقوق و دربرگیرنده برگزار نمی شد؛ نه تزار و نه دولت های برگمارشده از سوی وی، هیچگونه پاسخگویی در برابر چنین مجلس نداشتند. تنها با نزدیک شدن یه سال های بحران انقلابی در آن کشور و زیر فشار توده های مردم، حقوق اجتماعی طبقات و لایه های زحمتکش و ملیت های غیر روس که پیش از آن بسیار ناچیز بود، افزایش نسبی یافت و توده های سترگ کارگر و دهگان از حق رأی برخوردار شدند.

۸ ـ شایان درنگ برای همه ی درازگوشان چپ نما که بی هیچ دانش و بینشی ـ از همین رو به جایگاه درازگوش، مُفتِخَرشان نموده ام! ـ تنها بر بنیاد آمار و درصد رای بدست آمده ی حزبی سیاسی در گزینش های پارلمانی بورژوازی به تجزیه و تحلیل رویدادهای اجتماعی می پردازند!

۹ ـ اشاره به گرایش خیانتکارانه ی برخی از فرماندهان ارتش که در پی صلحی سازشکارانه و حتا تسلیم طلبانه با واگذاری بخش هایی از خاک روسیه به آلمان بودند تا بهتر بتوانند نیروهای انقلابی را سرکوب نمایند. برخی از همین فرماندهان در دوره ی پسین، هنگامی که ارتش های چندین کشور امپریالیستی به خاک روسیه چنگ انداخته تا انقلاب پرولتری را در خاستگاه خود خفه کرده، جلوی گسترش آن به اروپا و آسیا را بگیرند به همکاری با ارتش های آن کشورها بر ضد توده های مردم کشور خود تن دادند.  

۱۰ ـ «کمیته اجرایی مرکزی شوراهای سراسری نمایندگان کارگران و سربازان»

۱۱ ـ «کادت» ها («Cadets»)، حزب بورژوا لیبرال خواهان تزاریسم مشروطه در روسیه و پشتیبان سیاست خارجی چنگ اندازانه ی دولت تزاری. در پی انقلاب بورژوا دمکراتیک ماه فوریه ۱۹۱۷ ترسایی در آن کشور و سرنگونی تزار، این حزب در همدستی با سوسیالیست های ”معتدل“ در حکومت موقت بر ضد جنبش انقلابی کارگران و دهگانان نقش داشت؛ از مالکیت زمینداران بزرگ پشتیبانی می کرد و می کوشیدند مردم را به ادامه جنگ امپریالیستی وادارند. پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، کادت ها در مبارزه ضدانقلابی مسلحانه بر ضد روسیه شوروی شرکت داشتند.

زیرنویس تصویر:

صحنه ای از انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷

کارگران، سربازان و ناویان برای شنیدن سخنرانی لنین گرد آمده اند

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!