بله! ما هم زمانی به همین درد دچار بودیم.* در حجره ای تنگ با شاگردمان که نزد ما قرآن و شرعیات تلَمُّذ می کرد، تنگ هم می خوابیدیم و از بس جا تنگ بود، حتا نماز را هم سوار کول هم می خواندیم.** بحمدلله با آغاز انقلاب اسلامی که خود از پیشقراولان آن بودیم، دردمان درمان شد؛ ولی خوی و سرشت مان بر جای ماند. التفات دارید که «ترک عادت، موجب مرض است». مرحمت بفرمایید، تنگ هم خوابی و بغل خوابی را هم به آن ادبیات بیفزایید!
ب. الف. بزرگمهر پنجم اَمرداد ماه ۱۳۹۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/07/blog-post_58.html
* «... پس از گورخوابی، کارتنخوابی، اتوبوسخوابی، کانالخوابی، زیرپلخوابی و … اینک، پدیده ی ماشینخوابی هم به ادبیات پارسی افزوده شده است.» برگرفته از نوشته ای درج شده در «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران» (با اندک ویرایش و پیرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
** «مولانا قطب الدین در حجره ی مدرسه، یكی را می گایید. ناگاه شخصی دست به در حجره نهاد؛ باز شد.
مولانا گفت: چه می خواهی؟
گفت: هیچ. جایی می خواستم كه دو ركعت نماز بگذارم.
گفت: اینجا جایی هست؟ كوری نمی بینی كه ما از تنگی جا دو دو بر سر هم رفته ایم.»
جاودانه عُبید زاکانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر