«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ تیر ۱۰, یکشنبه

کینه ای تاریخی و طبقاتی، بس فراتر از شکنجه گاه و بیدادگاه رژیم دزدسالار اسلام پیشگان

درباره ی بانو نسرین جوادی، کنشگر آگاه و رزمنده ی کارگری نوشته است:
«مقاومت و ایستادگی نسرین با ۶۷ سال سن و تنی رنجور و بیمار چنان حس انتقام جویی بازجو و قاضی را بر انگیخته بود که او را به تحمل هفت سال زندان و حکم قرون وسطایی سی ضربه شلاق محکوم کردند و در طول مدت دو سالی که به بند کشیده شده است هر بار با مرخصی درمانی او (با وجود تاکید پزشک زندان ) مخالفت کرده اند.»
۱

از خود می پرسم:
آیا آن برانگیختگی «حس انتقام جویی» یا باریک تر: «کینه جویی» تنها آنِ بازجو و قاضی یاد شده در شکنجه گاه و بیدادگاه را دربرمی گیرد؟ و بی درنگ پاسخ می دهم:
نه! این کینه ای تاریخی و طبقاتی بسی فراتر از آنجا و حتا گستره ی ایران زمین است؛ آنگاه که وی در بیدادگاه رژیم دزدسالاز سزاوار سرنگونی، «بنیاد سخن خویش ... را بدرستی بر هوده ی کارگران و زحمتکشان در داشتن ساختارهایی از آنِ خود و ناوابسته به این یا آن نهاد»۲ نهاد و «آنچه خود خواهان آن بود را آگاهانه در چارچوب پشتیبانی از طبقه کارگر ایران گنجاند.»۳ همراه با شادی و خرسندی بسیار درونی می دانستم که وی کینه ی همه ی کلان سرمایه داران و سوداگران دست اندر کارِ بهره کشی از کارگران و زحمتکشان را برانگیخته و دست شان برسد، هر بلایی بسر وی و همه ی دیگر کنشگران آنچنان آگاه و رزمنده ی طبقه کارگر که بهره وری و هستی خویش را جدا از جنبش کارگری نمی بینند، خواهند آورد. با امید و خواست آزادی این گل سر سبد کارگری ایران زمین و دیگر زندانیان سیاسی پایدار از هر سازمان و جریان سیاسی:

پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

ب. الف. بزرگمهر   دهم تیر ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «تلگرام»   نهم تیر ماه ۱۴۰۳

۲ ـ برگرفته از یادداشتِ «نشنیده بودید که چاه کَن، ته چاه است؟» ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/08/blog-post_41.html

۳ ـ برگرفته از یادداشتِ «نسرین جوادی، گل سر سبد جنبش کارگری ایران»  ب. الف. بزرگمهر    یکم فروردین ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/03/blog-post_79.html

اصلا مرغ نخواستیم ... ـ بازپخشش

اینگونه که به نظر می آید، احمد میرعمادی، امام جمعه خرم آباد هماوند (در رابطه) با افزایش بهای بیمانند کالاهای مورد نیاز مردم و از آن میان گوشت مرغ، چنین گفتار "حکیمانه" ای بر زبان رانده اند:
«مرغ همان پرنده ای است که نافرمانی حضرت نوح پیامبر خدا را کرد که خدا بال پرواز کردن را از او گرفت. به نظر من خوردن گوشت مرغ مکروه می باشد. مخصوصا زمانی که دین اسلام با خطر کفار مواجه شود که دیگر حرام بودن آن قطعی است.»

هرچه اندیشیدم، هماوندی میان نافرمانی مرغ از حضرت نوح، اینکه چرا خدا بال پرواز کردن را از او گرفت، مکروه یا حرام بودن گوشت مرغ و خطر کفار ندیدم: معادله ای با بیش از چهار مجهول که لابد برای گشودن آن باید سراغ آن امام جمعه را گرفت! ولی از آنجا که دستِ من به دامن وی نمی رسد که افزون بر پرسش در این باره، چهارتا ناسزای چارواداری هم نثارش کنم، دست به دامن «نخود آش» شدم و گفته ی آن امام جمعه را موبمو برایش خواندم. می گوید:
غلط نکنم، موضوع یه رابطه یی هم با انگلیسی ها باید داشته باشه ... مث داستان قند تو دوره ی قاجار که اول حلال بود. بعد یه دوره ای حرام شد و دوباره با زدن قند توی چایی حلال شد ... راستی نگفت که حضرت نوح چی ازین پرنده ی بنده ی خدا که تا دنیا دنیاس راضیه سر شو ببرن بیاد روی سفره ی مردم، خواسته بود که دس به نافرمانی زد؟

پاسخ می دهم:
نه! در خبر چیزی در این باره نوشته نشده بود!

پوزخندی زده، می گوید:
شاه کلید معما تو همین مساله اس دیگه! باید البته رفت از خود ...سوخته اش پرسید ... ولی خب یه اشاره یی هم به موضوع کرده که سرِنخ حل معما رو دس آدم می ده ... بیخودی که نگفته مخصوصا زمانی که دین اسلام با خطر کفار روبرو شده حروم بودنش قطعیه. من البته می دونی که درس آخوندی نخوندم و ازین احادیث هم زیاد خبری ندارم؛ ولی اگه اشتباه نکنم دلیلش باید کارای جاسوسی و خبرچینی مرغ ها بوده باشه ... بیخودی نیس همش قُدقُد می کنن ... لابد هرچی اسرار حضرت نوح و خانواده ش بوده می رفتن یعنی منظورم اینه که پرواز می کردن، واسه ی اون قوم لوط که خدا لعنتشون کرد و شهر و رو سرشون خراب کرد، می بردن ... واسه ی همین خدا بالِ پرواز کردنُ ازشون گرفت که دیگه راحت نتونن بال بزنن هرجا دلشون خواس برن خبرچینی ... ولی این همه ی داستان نیس و نمی تونه باشه چون حالا که دیگه مرغا بدبختا قوه ی پرواز ندارن برن اسرار مسلمینُ به کفار، خدا لعنتشون کنه، برسونن! تازه اینا چه ربطی به حروم بودن گوشت مرغ داره؟ نکنه این پرنده هم از همون موقع ها تحت تاثیر اون قوم همجنس باز، زبونم لال منحرف شده که اونوقت شرعا گوشتش حروم حرومه، شاید هم واسه ی همین این آخونده از ترسش جرات نکرده همه ی حقیقتُ به مردم بگه؟ چون اونوقت یقه خودشونُ می گیرن که چرا اینُ تا حالا نگفته بودین که ما نسل اندر نسل لقمه ی حروم نخوریم؟! تازه خودشون هم که بیش تر از همه مرغ دوس دارن و تا دو لنگِ مرغِ چاق و چله زیر پلوشون نباشه راضی به رضای خدا نیستن! ولی آخه اینم که دُرُس در نمیاد ... اگه اینجور بود که اینهمه تخم نمی تونستن بذارن! تا همین چند وقت پیش درسته که تخم مرغ گرون بود ولی تو بازار پیدا می شد ... تازگی هاس که کمیاب شده. اینه که من فکر می کنم اگرم خدای نکرده زبونم لال این مرغ و خروسا هم یه جورایی حال و هوای قوم لوطُ پیدا کردن مالِ همین چند ماهه ی اخیر باشه. شایدم این انگلیسی ها و آمریکایی ها که خدا هر دو شونُ لعنت کنه یه بلایی سر مرغ و خروسای ما آوردن ... اینجور که شنیدم هر روز آزمایشای زیادی روی حیوونا و حتا آدما انجام میدن و چیزای مختلف رو به هم جفت می کنن که جز فضولی تو کار خدا چیز دیگه ای نمی شه اسمشو گذاشت. خدا همشونُ ذلیل کنه انشاءالله! همون! غلط نکنم زیر سرِ انگلیس هاس که می خوان اینجا فتنه راه بندازن؛ وگرنه این برادران دست اندرکار اقتصادی که شبانه روز به حول قوه الهی واسه ی مردم دوندگی می کنن و حتا یادشون میره تو صف مرغ وایسن ... امان از دستِ این قوم یأجوج و مأجوج ... حالا دوباره چه جوری می خوان حلالش کنن؟ مرغ و خروس همجنس باز که دیگه قند نیس بزنی تو چایی حلال بشه! خدا لعنتت کنه [رو به من] یه کاری کردی که منم پامُ تو کفش آخوندا بکنم ...

... و وقتی با اعتراضم روبرو می شود، چند تا ناسزای چارواداری نثار همه شان، از حضرت نوح و حضرت لوط و قومش گرفته تا همه ی آخوندها می کند و می گوید:
اصلا مُرغ نخواستیم! خدایا! خودت آخر و عاقبت این قوم نفرین شده را به خیر کن!

ب. الف. بزرگمهر   یازدهم امرداد ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/08/blog-post_6072.html

گناهی از این کبیره تر در جهان اسلام سراغ داری؟ ـ بازپخشش

تصویر پیوست را درج کرده و به شوخی یا جدی نوشته است:
«نمیدونم کی بوده، خدا سوسکش کرده»

از «گوگل پلاس»

برایش نوشتم:
شاید یک لنگه مرغ از زیر پلوی یک آخوند کش رفته بود؟! گناهی از این کبیره تر در جهان اسلام سراغ داری؟

پاسخ می دهد:
«نه! حقیقتا گناهی نبخشودنی مرتکب شده و بطور حتم عذابی بسیار سخت در پیش داره» 

برایش می نویسم:
خوب! حالا سوسک شده و بجای اینکه لنگه مرغ بخورد، اَن و گه مستراح می خورد! برای سوسک، همان اندازه خوشمزه و دلنشین است که لنگه مرغی چاق و چله برای آخوند! عذاب سختی در کار نیست. تازه اگر بمب اتمی و هیدرژنی هم بریزند، آخوند همراه با سایر جانداران رده های بالای فرگشت زیستی چون «پریمات» ها (آدمی و میمون ها و تارسیه و ...) جان می سپارد؛ ولی سوسک همچنان تا مدتی که اَن و گهی برجای مانده، زنده می ماند. این هم بیگمان از حکمت های خداوندی است؟!

ب. الف. بزرگمهر  هشتم دی ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post_29.html

۱۴۰۳ تیر ۹, شنبه

دالّی! ـ بازپخشش

گُل از گُل مقلّدین شکفت! 

تارنگاشتی بیطرف که «هيچ جريان سياسي را بر ديگري ترجيح نمي دهد»۱، گزارشی با عنوان «حاشیه‌های سخنرانی خامنه ای در سالمرگ آیت الله خمینی»۲ را عینا به نقل از خبرگزاری دیگری (لابد برای رضای خدا!) منتشر نموده است. از آنجا که برخی واژه ها در این «گزارش عینی» به معنای دیگری بکار گرفته شده، واژه های کم و بیش درخور را جایگزین آنها نموده و برخی "جاافتادگی" های آن را نیز پر نمودم. همچنین، یکی دو جمله را نیز جابجا نمودم تا گزارش کمی بهتر شود. بخش هایی از این گزارش ویرایش شده را که دیگر آنچنان عینی نیست، برایتان برگزیده ام.

 



«بزرگ عمامه داران» با استقبال نوه ی «امام سیزدهم» در میان حجم بالای شعارهای «مقلّدین»۳ مشتاق و علاقمند به ایشان وارد جایگاه سخنرانی شدند: دالّی!

 

شور و شعف «مقلدین» در استقبال از «بزرگ عمامه داران» که در شعارها و مشت های گره کرده و چشمان اشک بارشان به خوبی نمایان بود به حدی رسید که تلاطم جمعیت حاضر، «مقلّدین محافظ» نظم و امنیت جلسه را نگران از دست رفتن شرایط عادی برگزاری مراسم کرد! البته برای جلوگیری از هر گونه حادثه ای، پیش تر همه ی چاقوها، قمه ها و چماق هایشان ضبط شده بود؛ زیرا بیم آن می رفت که با نخستین چنگ و دندان نشان دادن یکی دو «مقلّد زخم خورده ی ارشد نظام» به یکدیگر در جایگاه ویژه، نظم جلسه به هم ریخته و خدای ناکرده، حیثیت نظام بیش از این مَلکوک (یعنی لکه دار!) شود.

 

در گوشه ای از صحن، « مقلّدین ارشد نظام» گوش تا گوش درکنار یکدیگر نشسته و صحنه ی زیبایی از وحدت را به نمایش گذاشته بودند. حضار در مراسم و بینندگان تلویزیونی می توانستند امروز در یک قاب تصویری همه ی این «مقلّدین» را در کنار یکدیگر مشاهده کنند که با وچود گرمای بالای هوا، هیچکدام به یکدیگر چنگ و دندان نشان نمی دادند؛ اتفاقی که سالی چند بار و به برکت سخنرانی های «بزرگ عمامه داران» برای مردم ایران قابل مشاهده است.

 



ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۰

 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/06/blog-post_8944.html

 

پانوشت:

 

۱ ـ «درباره ما»، «خبرنامه ی گویا»:

در جهانی به سر می بریم که هر واژه یا عبارتی، سایه روشن های بسیار دارد. «هيچ جريان سياسي را بر ديگري ترجيح نمي دهد» می تواند به این معنی باشد که «هر جریان سیاسی که پولی بیش تر در کاسه سرازیر می کند، ترجیح داده می شود»!

۲ ـ «خبرنامه ی گویا»

۳ ـ واژه ی «مُقَلِّد» از ریشه ی تازی به معنای کسی که در فروع دین از مفتی (دارندگان فتوا) پیروی می کند با واژه های «تقلید» و «قلّاده» همریشه است.

جاودانه ستار خان، دلاور ملی ایران

ویدئوی پیوست: جاودانه ستار خان، دلاور ملی ایران



شما بگو من با این درآمد و پرداخت ها چکار کنم؟!

ب. الف. بزرگمهر   نهم تیر ماه ۱۴۰۳

واژه ی «پرداخت» را می توان در بسیاری باره ها به آسودگی بجای «هزینه» که این یک نیز از ریشه ی پارسی است، بکار گرفت.

ویدئوی پیوست:  شما بگو من با این درآمد و پرداخت ها چکار کنم؟



برجسته ترین فرآورده ها و دستاوردهای رژیم سزاوار سرنگونی خرموش های اسلام پیشه

از برجسته ترین فرآورده ها و دستاوردهای رژیم سزاوار سرنگونی خرموش های اسلام پیشه:
هازمانی خمود، سرگشته و رو به نابودی که شمار بسیاری از جوانان آن بر سرِ دوراهی گریز از کشور یا خودکشی درگیرند؛ برومندترین و پایدارترین شان به «لقاء الله» سپرده شده یا در زندان ها می پوسند و دزدان ریز و درشت دست پرورده ی آن با دُم شان گردو می شکنند ...

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

 ب. الف. بزرگمهر   نهم تیر ماه ۱۴۰۳

ویدئوی پیوست: از برجسته ترین فرآورده ها و دستاوردهای رژیم سزاوار سرنگونی خرموش های اسلام پیشه



۱۴۰۳ تیر ۸, جمعه

ریدم به این ولایت آقا ... ـ بازپخشش

این بچه ی زبان نفهم، اکنون بزرگ تر شده و خوشبختانه، دیگر نیازمند پوشک نیست. چندی پیش که نامه ی پر از پند و اندرزِ «آقا» را برایش خواندند به «اسلام ناب محمدی» دلبستگی یافت و راهی ایران شد. اکنون، همچنان همان کار را پی می گیرد؛ ولی شوربختانه از روی «ریسمان الهی» که به آن چنگ انداخته و در نبرد برای پیشی گرفتن بر دیگر همچشمان درگیر است. تنها می توان گفت که خدا به داد آن ها که از پس وی به ریسمان می آویزند، برسد.

ب. الف. بزرگمهر
۲۰ دی ماه ۱۳۹۴



***

ریدم به این ولایت آقا ... ـ بازانتشار

این بچه تا چندی پیش، هنوز برخی واژه ها را نمی توانست درست بر زبان آورد؛ ولی هم اکنون زبانش بیش تر وا شده است؛ گرچه، هنوز از بامداد تا شب و از نیمه شب تا بامداد، کارش همان است که بود!
رویهمرفته با آنکه زبان هم باز کرده، هنوز بچه ی زبان نفهمی است و «خط قرمز» و حرف زور هم سرش نمی شود.  
ب. الف. بزرگمهر    دهم امرداد ماه ۱۳۹۳  


* پی نوشت زیر تصویر هم مال دو سه ماه پیش است.

پی نوشت: 

این بچه ی زبون نفهم، صبح تا شب کارش همینه! هنوز هم برخی واژه ها را نمی تونه درست ادا کنه ... 

ب. الف. بزرگمهر  دوم خرداد ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_3764.html

شایان درنگِ هواداران پرورش گوشتِ های دَمِ توپِ آینده

شایان درنگِ هواداران ایستارگرایی (سُنَّت گرایی) بویژه هواداران روسی آن:
پنگوئن ها نیز ایستارهای خود را پاس می دارند؛ تا پایان زندگی با جفت خود می مانند بی آنکه به کون و کَپَلِ جفت دیگران چشم بدوزند؛ بچه هایی آرام، سربزیر و حرف گوش کن می پرورند؛ ولی آن ها را به هیچ بهانه ای به جنگ با پنگوئن های جاهای دیگر برنمی انگیزند. جنگ آن ها برای زنده ماندن و پیگیری زاد و رود خود، تنها با جهانِ جانداران ریز و درشتی چون ماهی ها در اُکیانوس پیرامون خود است.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم تیر ماه ۱۴۰۳

زیرنویس پرتور:

بچه ی خوب و حرف گوش کنی باش! مبادا بچه پنگوئن های دیگر را نوک بزنی و زخمی کنی!

می خواهید برای تان چند حدیث از جنگل نقل کنیم؟ ـ بازپخشش

دُم مان بحمدلله بدرازی آن ها نیست؛ ولی دستِکمی هم از ایشان نداریم. می خواهید برای تان چند حدیث از جنگل نقل کنیم؟

از زبان میمون سمت راست تصویر:   ب. الف. بزرگمهر    ۳۰ آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/11/blog-post_629.html



نظم مزدا این است. هرچه جز این، آشفتگی و تیرگی است! ـ بازپخشش

آورده اند که پادشاه بهرام گور، روزی در دهکده ای ویرانه گفتگوی دو بوف را شنید. از موبد پرسید چه می گویند.

«بوف ماده به جفت خود می گفت:
همسری ترا می پذیرم؛ ولی ویرانه های یک روستا مرا بس نیست. برای زندگی شایسته ی خود، ویرانه های بیست روستای رها شده را می خواهم. بوف نر در پاسخش گفت:
اگر این شاه همچنان بر تخت بماند؛ همه ی بوف های گیتی خشنود خواهند بود.» ...

آیا دورانی که آن پرندگانِ شب سخنش را می گفتند، فرا نخواهد رسید؟ آیا روستاهای ایرانشهر تهی نشده و راه ها انباشته از مردمان رو به مرگ نیست؟ برخی از بزرگان همچنان زمین های بیش تری می خواهند؛ ولی زود خواهد بود که شاهنشاه یک خراجگزار نیز نداشته باشد. بزرگانی که سخن شان را می گویم از خود شاه توانگرتر شده اند و خداوند، اندیشه ی آنان را تیره کرده است. گفته می شود که در سنگ نگاره های خانه های آنان، فرِّ ایزدی بر پیشانی کسانی نقش بسته که ما حتا آنان را نمی شناسیم!

بزرگ وزیر شاپور خاموش شد؛ ولی نشان نداد که سخنان خود را به پایان برده است. همه ی نگاه ها بسوی زرمهر، سالار سپاهیان، برگشت؛ و او با گردن افراشته نشسته بود و پیشانی فراخش چنین می نمود که از سنگ خاراست.

بزرگ وزیر، ناگهان با آوایی نیرومند و روشن گفت:
ـ خِرَدِ آریایی را گواه می گیرم! ستارگان خشم بر فراز ایرانشهر ایستاده اند. باید هر کدام از ما به انبار دستکرت۱ خود برود؛ یک پنجم از گندم سال های گذشته ی خود را بکشد و برای شاهنشاه آورد تا در روستاها پخش شود؛ و نیز یک پنجم روغن، خشکبار و دیگر اندوخته ها را. و باید هر کدام از بزرگان به گنجینه گاه خود رود و یک پنجم از اندوخته ی آن را به شاهنشاه بدهد تا بتوان به سپاه و به تورانیان پرداخت. بدینگونه، خواهیم توانست بازمانده را نگه داریم.

دیگر توانی در تن نداشت و بازوان خود را پایین انداخت. موبدان موبد اشاره کرد که می خواهد سخن بگوید. صدای آهنگینش، گاه جیغ مانند و گاه زمزمه وار می شد. گفت:
ـ روشنی مزدا در روان مردمان رو به فرونشستن است. مایه ی تیره بختی ایرانشهر همین است. به رغم گفته ی پیامبر، زرتشتیان زندگی طبیعی را رها می کنند و به شهرهای سرشار از گناه رو می آورند. مگر نه این است که برخی از آنان، حتا آتش را که برترین همه ی گوهرهاست، نادیده می گیرند؟ مگر نه اینکه به گرمابه های ترسایان می روند و با تن خود آب نیمه گرم را که دومین گوهرست، می آلایند؟ و مگر نه اینکه موبدانی هستند که بجای آنکه مردار مردمان را به دخمه های درخور آن بفرستند، روا می دارند که آن ها را زیر خاک کنند و بدینگونه، سومین گوهر را نیز می آلایند؟

اَرتَک زیر لب گفت:
ـ خواهی دید که گوهر پنجمی را نیز پیدا می کند.

موبدان موبد سپس از ترسایان سخن گفت. می گفت که کلیساهای شان از آتشکده ها افراشته تر است؛ استخوان های شان خاک آریایی را می آلاید؛ رهبانان شان کودکان آریایی را می کشند تا آیین های خود را با خون برپا کنند. باز کودکی زرتشتی در نهاوند ناپدید شده. دادور شهر که مرد دادگستریست، بر آن است که کودک شب پیش در باغچه ی گشنسب کفشدور بازی می کرده؛ و این مرد کسی است که از آتش رویگردان شده و نام ترسای اوزه را برای خود برگزیده است. همه می دانند که ترسایان در آموزشگاه پزشکی خود در جندیشاپور، تن بیماران را می درند. اینان که خود چاکر رومیان اند به همه جا رخنه کرده و فرمان می رانند. عیشو، خدای بدار کشیده ی یهودیان۲، آنان را فرستاده تا بازوی توانای آریاییان را سست کنند؛ دل سخت آریاییان را با گریه نزار کنند؛ با زهر نازکدلی، روان پاک آریاییان را به خواب کنند. برخی از موبدان ما نیز خود را به آنان فروخته اند.

اکنون، نگاه ها بسوی مزدک برگشته بود؛ ولی او غرق پندارهای خویشتن بود. آورام نگاهی به دبیران انداخت. نیمی از آنان مسیحی بودند. دو تن از ایشان به تندی گفته های موبدان موبد را می نوشتند. دیگران سرگرم قاب بازی بودند و یا ناخن های خود را با دشنه ی کوچکی پاک می کردند. سائول چرت می زد و گه گاه نگاهی شک آمیز به اَرتَک و وونیک می انداخت.

آورام دوباره به سخنان موبدان موبد گوش فراداد. پیرمرد که گردنی آبله زده و سری تراشیده داشت، بگونه ای یکنواخت سخن می گفت؛ انگار که گفته های خویش را از پیش به یاد سپرده بود. در پایان هر کدام از نکته هایی که برمی شمرد، سر کوچکش از ردای سرخ بیرون می آمد و رو به جلو خم می شد؛ و چون نکته را به پایان می برد، سرش به تندی به جای خود بازمی گشت. پیشنهاد مغ بزرگ این بود که همه ی ترسایان و یهودیان را بکشند و با دارایی آنان مردم را سیر کنند و ماهانه ی سپاهیان را بپردازند.

بزرگ وزیر شاپور گفت:
ـ آیا خورشید درستی، بزرگ موبدان موبد می داند که امسال دوسوم زر گنجینه ی شاهنشاهی را بازاریان و سوداگرانی که از چین و هند می آیند و از کشور ما می گذرند، می پردازند؟ بهترین پیشه وران ما ترسا و یهودی اند. چه کسی درختی را که از آن میوه می گیرد، می اندازد؟

موبدان موبد بازوی راست خود را به پیش پرتاب کرد و سر را تا آنجا که می شد از گریبان بیرون آورد و گفت:
ـ رستگاری ایرانشهر در مزداست. باید همه ی رسته ی مغان، همه ی موبدان و هیربدان به آتشکده ی خود در پارس بروند. باید همه ی شاهان، بزرگان و پهلوانان به آتشکده ی خود در شیز۳ بروند؛ همه ی سران مردمان، برزگران و بازرگانان نیز به آتشکده ی خود در خراسان بروند. آتش اندیشه های آنان را پاک و روشن خواهد کرد.

سپس همه ی استاندارانی که بر بالش های آبی نشسته بودند، یکی پس از دیگری بزبان آمدند. از شورش گرسنگان سخن گفتند. در خوزستان، مردم گرسنه دستکرت مِهرَک وابسته به شاخه ی کوچک تر خاندان زیخ را یکپارچه چپاول کرده و خود او را با داس کشته بودند. گندم، روغن و هر آن چیز دیگری که در دستکرت بود را در دهکده ها پخش کرده و زنان و دختران او را نیز به روستاهایی که زن کم داشت، برده بودند. سرکردگان شورش از دهگانان آزاد دهکده های پیرامون و برپادارندگان آن، موبدان رده های پایین بودند. اینان می گفتند که درستی مزدایی همین است.

چند روز پیش تر، دستکرت مهر گودرز که تنها در سه فرسنگی بالای تیسفون بود به آتش کشیده شده بود. هزاران تن از گرسنگان در کوچه های تیسفون، جندیشاپور، استخر و نهاوند گرد می آمدند و دهگانان تهیدست نیز با آنان بودند.

ناگهان دبیران به جنب و جوش افتادند:
ـ گاومیش ... گاومیش ...

بزرگ اسپهبد، زَرمهر قارنی، دستی به چهره برد و سپس هر دو دست را روی زانوان خود گذاشت. صدایش که کمی گرفته بود، مشعل ها را لرزاند. واژه ها از دهانش همچون تکه سنگ هایی بیرون می ریخت. گفت:
ـ چاره ی این آشوب ها پیل است! باید پیل ها را در سه ستون رزمی با پشتیبانی هزار گرگسر۴ به سرکوب دهکده های شورش زده فرستاد و آن ها را با خاک یکسان کرد!

چشم آورام به چشمان سپهبد افتاد که بگونه ای شگفت، کوجک بودند و در چهره ی پهن و گوشتالویش گم می شد. آن ها را نمی شد چشم خواند؛ لکه هایی نمناک و ترس آور، بی ابرو و بی مژه بود. آنچه زرمهر می خواست کیفر کهنی بود که آریاییان بر سر آشوبگران می آوردند.

ـ باید این مردمان را به زنجیر کشید و در میدان ها زیر پای پیلان انداخت؛ همانگونه که در دوران شاپور بزرگ می کردند! این آشوب ها را ترسایان برپا می کنند؛ بیش از اندازه لگام آنان را رها کرده ایم. اکنون، جوانان و نابخردان را از راه بدر می کنند. کار به جایی کشیده شده که ترانه هایی در ستیز با بزرگان در کوچه و بازار خوانده می شود.

اَرتَک که گفته های او را می نوشت، بشکن زنان تکه ای از ترانه ای را زیر لب می خواند:
در ترانه سخن از گاومیشی بود که می بایست اخته می شد ...

آورام چشمان خود را بست. همه چیز جابجا شده بود و بی پایگاهی میان زمین و آسمان می چرخید ... ایرانشهر؟ فرّی شگرف بر فراز سر شاهنشاه، اطمینانی کاستی ناپذیر، واقعیتی هزار ساله. آورام به یاد بیشمار پادشاهانی افتاد که در میدان کارزار به خاک افتاده بودند؛ شهرهای بیشمار، کاخ هایی آنچنان رخشنده که یک بار نگریستن بر آن ها آدمی را کور می کرد؛ پیلان رزمی در صف های چهارصدتایی که زمین زیر پای شان خم می شد. آورام چشمان خود را باز کرد ...

مغان و بزرگان بی جنبش بر بالش های خود نشسته بودند. از مشعل ها شعله های یکنواخت بالا می رفت. بر نگاره های دیوار، شاهان بازوان خود را با حرکتی پرمدعا بسوی خدا افراشته بودنده همه چیز بسامان و نابسامان بود.

استانداران همچنان می گفتند ... آتش مزدا رنگ می بازد. بزرگداشت سران و بزرگان از میان می رود. کار از دست برپادارندگان نظم پادشاهی بدر شده است. تنها پاسبانان، شهرها و بازارها را در مهار خود دارند. باید بر شمار پاسبانان افزود!

در تالار پیشامدی شد. دبیران خاموش شدند و دست از جنب و جوش برداشتند. موبدان موبد حرکتی کرد. سپس سر در گریبان فرو برد ...

صدا درجا آورام را بسوی خود کشید:
صدایی آرام، بُرّنده، بی فراز و نشیب بود. غُرّشِ واژه های ایرانی را نرم می کرد. بگونه ای بود که انگار زمان بسنده نداشت تا روی هر واژه درنگ کند؛ ولی کسی به این کاری نداشت.

مزدک، چشم از موبدان موبد برنمی داشت و می گفت:
ـ بزرگ موبدان موبد، همانگونه که سزاوار است، ما را به پرستش هرچه بیش تر آتش درستی فرامی خوانَد. بزرگ اسپهبد که کیفر دروغگویان و آشوبگران را می خواهد، سخنی بخردانه می گوید. سران و بزرگانی که اینجا در پیکار با آشوب سخن گفتند، همه بهوش و درستگو هستند ... آیین ما به مامی آموزد که هر چه هست از سه گوهر است که مزدا به مردمان ارزانی داشته. این سه گوهر جاودان، آتش، آب و خاک است. خداوند در آفرینش گیتی، این سه گوهر را پخش نکرد تا از آن به یکی اندک و به دیگری بیش تر دهد. میوه های برآمده از این سه گوهر را نیز به همگان داد. شادی زیستن به برابری را به همه داد. نظم مزدا این است. هرچه جز این، آشفتگی و تیرگی است. پس چرا اکنون که بزرگ وزیر شاپور یک پنجم از خِرَذِ خود را بر ما ارزانی می دارد و می گوید که همین اندازه از اندوخته های خود را میان برادران گرسنه مان پخش کنیم از هیچ جا سخنی به یاری او برنمی خیزد؟

آورام بر جا خشک شد. نگاه سوزان مغ دمی بر جایگاه دبیران ایستاد و با نگاه او پیوست. دیگر دبیران کمابیش در همان هنگام آهی کشیدند. مزدک نگاه خود را بر همه ی تالار دواند و با حرکتی ناگهانی ردای خود را روی سینه گشود. بر سینه اش رشته ی زبری با سه گره دیده می شد. هر سه گره را در دست بسیار بزرگ خود گرد آورد.

ـ اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک، سه بنیاد سترگ آیین مزداست. نیاز ما بروشنی، تنها اندیشه است؛ سرودهای ما در بزرگداشت آتش، تنها گفتاری است و بس؛ کرداری که باید این دو بنیاد را دربرگیرد، کجاست؟ مردمان از گرسنگی می میرند و انبارهای ما انباشته است. بستر مردمان سرد است و شبستان های ما از زنان تن پرور وول می زند. تنها به همکیشان شکم سیر خود، خوراک می دهیم و زنان خود را نیز برای گذران شب به آنان پیشکش می کنیم؛ و فراموش می کنیم که سیری و شکمبارگی به همان اندازه که گرسنگی و پرهیز، خون را سست می کند ... نگهداشت آتش در آتشکده های مان به چه کار می آید، هنگامیکه تیرگی بر روان های مان چیره است؟ ـ مزدک ناگهان بسوی سراپرده ی شاهانه سربرگرداند ـ نباید به یک پنجم اندوخته های خود بسنده کنیم؛ زیرا این اندک چیزی جز صدقه نیست. از صدقه زشت تر چیزی نیست؛ زیرا هم دهنده و هم گیرنده را به دروغ می آلاید. باید درها و همه قفل ها گشوده شود. آنگاه است که روشنی مزدا، آنگونه که هست، در روان مردمان افروخته خواهد شد!

همه همچنان بی حرکت، ولی هر کدام بگونه ای دیگر بودند. بزرگ اسپهبد زرمهر رو ترش کرده بود. بزرگ وزیر شاپور چشم تنگ کرده بود و لبخند می زد. سرِ موبدان موبد بالای گردن درازش می لرزید. بزرگان و نامداران، چپ چپ به یکدیگر می نگریستند. آیینه های سیمین دیوارها تار شده بود؛ رنگ جگری پرده سرای شاهانه بر چهره های گرفته بازمی تابید و جز دو سه تن از جنگاوران، هیچکس مزدک را نمی نگریست ...

کُره نای ها غریدند.

قباد، پرستنده ی مزدا، خدایگان و شاه شاهان ایران و انیران از نژاد خدایگان، فرزند پیروز پادشاه و خدایگان، سخنان شما رسته های ایرانی را شنید!

برگرفته از کتاب «مزدک»، نوشته ی «موریس سیماشکو»، برگردان سهراب دهخدا، چاپ دوم، سال ۱۳۶۲ خورشیدی (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برنام را از متن برگرفته ام. ب. الف. بزرگمهر)

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/02/blog-post_61.html

پی نوشت: 

۱ ـ دستکرت (یا دستگرد)، کاخ یا ساختمان اشرافی که در روستا و بیرون از شهر ساخته شده است.

۲ ـ آماج سخن، عیساست.

۳ ـ آتشکده ی شیز یا آذرگشسب، بزرگ ترین آتشکده ی ایران در آذربایجان

۴ ـ سواران گرگانی با کلاه های آراسته به دم گرگ؛ نخستین هزارتن از سربازان سپاه جاویدان از مردمان سرزمین گرگان بودند
.

۱۴۰۳ تیر ۷, پنجشنبه

از ستیزه و بگومگوهای «انتخاباتی» میان نامزدهای کارپردازی خیمه و خرگاه نظام

از ستیزه و بگومگوهای (یا همانا «بحث و جدل» بزبان پارسی عربی گزیده!) جان ننه شان: «انتخاباتی» میان نامزدهای کارپردازی خیمه و خرگاه نظام خرموش پرور پیرامونِ آموزش و پرورش

 ـ ...

ـ نظر بنده این است که محتوای آموزش از همان دوره ی دبستانی باید بگونه ای انقلابی عوض شود؛ این که عرض می کنم نمونه ای است که با همه ی کوچکی آن، بسیار مهم است: وختی حتا نان نیز از سفره ی عوام النّاس پر کشیده یا در بهترین حالت، آرد آن جیره بندی شده یا ناچارند نسیه بخرند، وختی در بسیاری از شهرها و روستاهای دور و نزدیک با مشکل بی آبی روبرو هستند و آب خوردن کیمیا شده، باید جمله های بی معنیِ «بابا آب داد»، «مامان نان داد» و چه می دانم: «خواهر .. به باد داد» و اینا را از کتاب های درسی دبستانی حذف کنیم. هر کدام از اینگونه جملات مانند تیری است که به قلب نظام شلیک می شود و اغتشاش بپا می کند ... وختی که همه ی اینگونه آموزش ها از کتاب های درسی حذف شد، هم قدر عافیت را بهتر خواهند دانست و هم هر از گاهی که ناچاریم قوت لایموتی در بازارهای شان توزیع کنیم، می توانیم به همان روشی که برادرِ خدا ذلیلش کند رهبرآزارمان، سیب زمینی و پیاز به نام هدیه ی «امام زمان و عَجِّل فَرَجَهُم» عرضه می کرد با هزار مِنّت بفروشیم که ناچار شوند جز خودمان، سگ مان را هم سلام کنند! آه ببخشید از دهنم در رفت؛ ما که سگ نگه نمی داریم ... می بینم که لبخند نمکینی بر لب های تان نشسته، انشاء الله از پیشنهاد این حقیر باشد؛ ما سگ مان کجا بود؟!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی ... ـ بازپخشش

بازپخشش به بهانه ی گفته های سخنگوی «شورای شبکورهای نگهبان تاریکی»:
«شورای نگهبان آرای مردم را حق الناس می داند و خود را مکلف به حفاظت از آنها می داند.» برگرفته از «چوب دو سر گُه»   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

 ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

***

چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی ...

بیشرف ها واژه از خود در کرده و گاه و بیگاه که در تنگنا می افتند، چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی، جلوی توده های مردم ایران می اندازند:
«حق النّاس»! واژه ای برگرفته از کتاب هوایی (بجای آسمانی!)، بی هیچ آرش و مانشی درخور و کاربردی راستین در جهان کنونی و بدتر از همه، خوارکننده ی توده های کار و زحمت که یکی از بزرگ ترین انقلاب های توده ای سده ی بیستم ترسایی، روی دوش شان به پیروزی در پله ی نخست دست یافت و راه را برای میوه چینان شکمباره ای که ناگزیر به چپ نمایی شده بودند، گشود؛ انقلابی که توانست چندین هزاره «خاورخودکامگی دیرینه پا» («استبداد شرقی») را بگور بسپارد؛ ولی نتوانست به آماج های خود در برآوردن خواست های توده های انقلابی در پله ی فرگشت اجتماعی ـ اقتصادی، دست یابد و واگشت و شکست خورد. با چنین واگرد و شکستی، در روندی دردناک، واژه ی بسیار نابجا، بی آرش و مانش و همچنین خوارشمارنده ی توده ها در نهفت خود: «مُستضعفین» که جایگزین مانش دانشورانه ی «طبقه کارگر» شده بود* نیز آرام آرام رنگ باخت و جای خود را به آمیخته واژه ای خوارکننده تر از خود سپرد: «حق النّاس»! آمیخته واژه ای که با الهام از آن، آمیخته واژه های دیگری از «حق الخرس» و حق النسناس» گرفته تا «حق الخرموش» و «حق الکِرم» می توان ساخت که در رژیم اسلام پیشگان تبهکار از «حق النّاس» سنگین تر و رنگین ترند.

ب. الف. بزرگمهر  ۱۶ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_33.html

* «دوران دیگری فرا رسیده است!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۱ دی ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/01/blog-post_14.html

به سرمایه داران رای نمی دهیم!

یک برآورد درست و درمان، بی هیچ به نال و به میخ زدنی از دیدگاه طبقه کارگر* که بگونه ای نسنجیدنی با برآوردهای گروهبندی های ریز و درشت سازمان های "سیاسی" با گرایش های چپی آغشته به سیاست های «سوسیال دمکراتیک» که همچنان چشم به سندوک (صندوق) رای دارند از جایگاهی برتر برخوردار است. بخش پیشروی طبقه کارگر ایران که بخوبی می تواند رهبری جنبشی انقلابی با سمتگیری سوسیالیستی را در روندی کوتاه بر دوش گیرد، بدرستی چنین مرزی را شکانده و چنین گروهبندی های یاوه گو و بیکاره ای که بخش بزرگی از آن نیز در نشیمنگاه کشورهای امپریالیستی باخترزمین جا خوش کرده را پشت سر نهاده و سنگ روی یخ نموده است. 

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

درودی از دل و جان برآمده به کارگران آگاه «هفت تپه»

ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

برنام را از بومِ زیر برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

* به سرمایه داران رای نمی دهیم!

انتخاب واقعی و آزاد فقط در شوراهای منتخب مردم است

ما کارگران به هر موضوعی از دریچه منافع طبقه کارگر و اصل برابری شهروندان نگاه میکنیم. همانطور که سرمایه داران و کارفرمایان، ایرانی و غیر ایرانی، از دریچه منافع طبقه شان و سود و زیان شان به هر موضوعی نگاه می کنند.

کارگران ایران در صدها رشته تولیدی و خدماتی و هزاران شرکت و هولدینگ و واحدهای زنجیره ای، بی حقوق، با دستمزد تحقیرآمیز زیر خط فقر، با ناامنی شغلی و بیکاری، با قراردادهای برده وار و سرکوب مستمر روبرو هستند. نصف جامعه یعنی زنان از آزادی پوشش بعنوان بدیهی ترین و خصوصی ترین حق محروم شدند و اعتراض و فریادشان با فجایعی روبرو شده که داغ گرم هر محله و شهر ایران است. سالی یک میلیون بیکار به ارتش بیکاران اضافه میشود. این جامعه مملو از بحرانهای اجتماعی لاینحل است که هر روز بر دامنه و عمق آنها افزوده میشود. هر دولتی با هر اسمی آمده وضعیت را وخیم تر کرده است. همه این کاندیداها امتحان پس دادند و رفوزه شدند.

مسئول و مسبب این اوضاع دولت و کارفرمایان و سرمایه داران گردن کلفتی هستند که به چهاردرصدی ها معروفند و نود و شش درصد بقیه باید در خدمت اینان باشند و بیشترشان برای زنده ماندن با مرگ دست و پنجه نرم کنند. دولت و قانون هم منافع همین سرمایه داران را پاسداری میکند وگرنه چرا بجای اختلاسگران و جنایتکاران و دزدهای اموال جامعه، کارگر و معلم و زن و مرد و جوان و دانشجو و انسان معترض در زندانها می پوسند؟ 

به کی رای بدهیم؟ به مدافعان بازار آزاد و خصوصی سازی؟ به مدافعان واگذاری اموال عمومی و صندوق بیمه و بازنشستگی به قماربازان بورس؟ به افزایش سن بازنشستگی؟ به مسببین فقر و نداری و گرانی؟ به عاملان بی حرمتی و سرکوب در دهه های مختلف؟ در کدام انتخابات شرکت کنیم؟ انتخاباتی که بیشتر مردم و خود حکومتی ها در آن نمیتوانند شرکت کنند؟ سینه چاکان مدافع انتخابات بناچار اعتراف میکنند که انتخابات رقابتی و آزاد نیست، چرا باید در انتخابات غیر آزاد و گزینشی شرکت کرد؟ 

کارگران خواهان اداره شورائی جامعه با تکیه به خرد جمعی و آزادی تمام افکار هستند. تنها در چنین شرایطی، یعنی قدرت شوراها همه شهروندان میتوانند در شرایط برابر و بطور آزادانه انتخاب کنند و انتخاب بشوند و تصمیم بگیرند و یا تصمیمی را هر وقت دلشان خواست لغو کنند. انتخاب واقعی و آزاد فقط توسط نظام شورائی و شوراهای آزاد و منتخب مردم میتواند موضوعیت داشته باشد، در غیر آن کم و زیاد فقط سلب اختیار و انتخاب است.

کارگران هفت تپه و جنبش کارگری ایران در کنار تلاش جامعه برای رسیدن به آزادی و برابری و حقوق و حرمت همگان است. اشخاص در ظرفیت شخصی میتوانند هر تصمیم درست یا غلطی بگیرند. اما ما بعنوان «کارگران هفت تپه»، تصمیمی برای شرکت در انتخابات نداریم و در انتخابات شرکت نمی کنیم. ما به سرمایه داران و مسببین فلاکت و مشقات خود و اکثریت مردم رای نمی دهیم. ما همدرد مادران و پدران داغدیده جگرگوشه هاشان هستیم و امیدواریم روزی عدالت کارگری مرهمی بر درد آنان بگذارد.

در این مناسبت ها در دو سال اخیر بارها دیده شده که چند فرد خودفروخته با همراهی کهنه بسیجی های عدالتخوار و مدافع «بخش خصوصی خوب»، به اسم «کارگران هفت تپه» برای حمایت از کاندیداهای حکومتی و کارفرمایان متفرقه از ريیسی تا جلیلی و اسدبیگی و رستمی و ناصری و دیگران دلقک بازی میکنند. اینها قبل از اینکه از کسی حمایت کنند، خودشان و کارگران هفت تپه را خیلی ارزان فروختند. یک نتیجه جانبی کار این خودفروختگان، خوراک تبلیغاتی درست کردن برای فرصت طلبان و دشمنان هفت تپه است تا عمل چند مزدور را گوتره ای بحساب ۵۰۰۰ کارگر هفت تپه بگذارند تا شاید خرده حسابهایشان را با عده دیگری صاف کنند. کسی که نامی از هفت تپه شنیده است و فقط به اخبار گوش میدهد، چند فرصت طلب ضد کارگر که دنبال منافع حقیرند را با عظمت ایستادگی و اتحاد و آزادگی کارگر هفت تپه عوضی نمیگیرد. هفت تپه کم آدم نیمه راه ندیده است، اما سنت مبارزه اش با تکیه به خرد جمعی و اعتصابات قدرتمند و رهبران خوش نام مثل اسماعیل بخشی شناسنامه آنست نه افراد سست عنصری که هر روز در جایی بیتوته میکنند.

کارگران هفت تپه و جنبش کارگری، هیج منفعتی در دفاع از نظام استثمارگر و سرکوبگر ندارند و برای ادامه و بقای آن در انتخابات سرمایه داران شرکت نمی کنند. ما به دشمنان طبقاتی مان رای نمی دهیم. شرکت در انتخابات تائید کل وضعیت و مشکلات و مشقات و مسببین آنست.

جمعی از کارگران هفت تپه

چهارشنبه – ۶ تیرماه ۱۴۰۳

برگرفته از «تلگرام»   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

مگر ما اینجا کیر خریم؟! ـ بازپخشش

حالا آقای رئیس‌جمهور که هیچ؛ [توی مغزش بخورد!] وزیر خارجه و عناصر وزارت خارجه هم همین‌جور؛ [هر غلطی که بذهن شان می آید که نباید بزبان آورند.] هیچ معنی ندارد با اینها مذاکره کردن؟!* [مگر ما اینجا کیر خریم؟!]

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/09/blog-post_9.html

افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

* از بیانات حکیمانه ی «کیر خر نظام»، برگرفته از «حلقه وصل»  ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۷



با این همه مستی ز تو هُشیارتریم! ـ بازپخشش

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم

با این همه مستی ز تو هُشیارتریم

تو خون کسان خوری و ما خون رَزان

انصاف بده، کدام خونخوارتریم؟

جاودانه عمر خیام نیشابوری

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_18.html

۱۴۰۳ تیر ۶, چهارشنبه

دیگر نمی دانم چه بگویم بخورند ... ـ بازپخشش

ـ دیگر نمی دانم چه بگویم بخورند که کمی اشک بریزند و آرام شوند. شما چه می فرمایید؟

ـ این ها مسائل جزئی است. من در جزئیات دخالت نمی کنم ...

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_886.html



باهماد دزدان اروپا

اینک می توانید میانوند «دزدان» را به باهماد زیبای مان که باغی در میان جنگل جانوران دَرّنده۱ است، بیفزایید: «باهماد دزدان اروپا»!۲ بدین سان هم زیبنده تر و هم برازنده تر است و با سرشتِ تاریخی و پیش از تاریخ باهمادمان نیز همخوانی باریک تری دارد. ما کاری که چندین سده بگونه ای ناهنجار (غیر رسمی) انجام می دادیم و بهترین نمونه ها و نشانه های بازمانده از آن را می توانید در آفریکا بیابید، آیینمند (رسمی) نمودیم که به نوبه ی خود گام بلندی بجلو بشمار می آید.

دنباله ی گفته های روباه  نیرنگباز «باغِ جامعه جهانی»:  ب. الف. بزرگمهر   ششم تیر ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ «بورل در سخنرانی خود برای گشایش «دانشگاه (آکادمی) دیپلماتیک اروپایی» در بلژیک به تاریخِ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۳ گفته بود که اروپای ꞌسرآمدꞌ یک ꞌباغꞌ است و چهان پیرامون آن یک ꞌجنگلꞌ که می تواند سنگدلانه به اروپا بتازد.» برگرفته از «چوب دو سر گُه»   ۲۳ اکتبر ۲۰۲۳ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)  

همچنین بنگرید به یادداشت کوتاه « ... جز یک شغال پیر هیچکدام نپذیرفتند» ب. الف. بزرگمهر   دوم مهر ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/09/blog-post_11.html

۲ ـ جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفت، اولین بخش کمک ها به اوکراین از محل درآمد حاصل از دارایی های مسدود شده روسیه هفته آینده ارسال می شود. وی افزود:
«از دارایی های مسدود شده روسیه درآمد حاصل شده است؛ ما باید از این درآمد استفاده کرده و از موانع (برای کمک به اوکراین) عبور کنیم. ما ساز و کار این موضوع را ایجاد و اجرایی کرده ایم. اولین انتقال، هفته آینده در ماه جولای انجام می شود و دومین انتقال تا چند ماه دیگر ارسال می شود. ما یک رویه قانونی داریم که به ما این امکان را می دهد موانع را دور بزنیم. ما راه حلی داریم [که] امروز آن را ارائه خواهیم کرد.»

گزیده ای از یک گزارش، برگرفته از «چوب دو سر گُه» به تاریخ  چهارم تیر ماه ۱۴۰۳ که بختی برای ویرایش آن نداشتم. برجسته نمایی ها و افزوده ی درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

هر اعتصاب کارگری، نه تنها صنفی که نیز سیاسی است! ـ بازپخشش

طبقه ی کارگر میهن مان، واپسین سنگر پایدار و نگهدارنده ی ایران و ملات پیوست خلق های سرزمین ایران کنونی است و با شکستن آن، نه ایران زمینی در کار خواهد بود و نه رژیم پلید جمهوری اسلامی

به گزارش زیر باریک شوید. درباره ی ۹ کارگر معدن بافق است که برخلاف همه ی سوگندهای آسمانی ریسمانی بر زبان رانده شده از سوی حاکمیت به محاکمه کشیده شده اند تا دیگران نیز بترسند و پا پس بکشند.

پیش تر، هر بار که گزارشی از اعتصاب یا بیانیه ای کارگری در رسانه های وابسته به رژیم می خواندم که در کم و بیش همه ی آن ها بر صنفی بودن جنبش و اینکه کارگران تنها خواسته های صنفی دارند، پافشاری شده بود، پوزخندی بر لبانم می نشست که مگر می شود در اوضاع و شرایط کنونی کشورمان، خواسته ای صنفی، سیاسی نباشد؟!

اینک، گویی «شاهد از غیب» رسیده است:
«... قاضی در اولین جلسه رسیدگی به اتهامات این ۹ کارگر گفته است، اگر چه کارفرما شکایت خود را پس گرفته است اما آن‌ها با شکایت فرمانداری به دادگاه احضار شده‌اند. کارگران می‌گویند ... فرماندار بافق به آن‌ها گفته است که او از آن‌ها شکایت نکرده بلکه دولت از آن‌ها شکایت کرده است.» (گزارش زیر)

نکته ی چشمگیر دیگر که در این گزارش از آن یاد شده، نمودی از برخورد طبقاتی را به نمایش می گذارد:
«وزیر کار [که] در تاریخ ۲۳ امرداد به شهرستان بافق رفت و با مسئولان، نمایندگان کارگری و کارگران معدن سنگ آهن بافق گفتگو کرد ... در جمله‌ای تاریخی به نمایندگان کارگران گفت:
اگر این اعتصاب (که ۳۹ روز طول کشید)، ۳۳۹ روز هم ادامه پیدا می‌کرد، اجازه نمی‌دادم مویی از سر کارگر‌ها کم شود.“ هنوز یک هفته از اظهار نظر وزیر کار نگذشته بود که پلیس ۲ کارگر معدن سنگ آهن بافق را در پی شکایت کارفرما بازداشت کرد اما تلاشش برای بازداشت ۱۶ کارگر دیگر به نتیجه نرسید.»

اگر حتا بینگاریم که وزیر یاد شده، سخنی از روی درست اندیشی و درستکاری به سود کارگران  بر زبان آورده، بهره کشان فرمانروا بر هست و نیست توده های مردم با بازداشت ۲ کارگر معدن، "ندانمکاری" وی را گوشزد نموده و با چنین پیامی به آن بخت برگشته که تو نوکر مایی یا وزیر کارگران، سنگ روی یخ اش نموده اند.

از این ها که بگذریم، نکته ی بنیادین، بن بستی است که رژیم تبهکار جمهوری اسلامی چه در پهنه ی جهانی و چه درون کشور با آن روبروست؛ بن بستی که  در برخورد با چالش های درونی و بویژه سرشاخ شدن با طبقه کارگر میهن مان، اسلام پیشگان کودن و فرومایه را بر سر شاخه ای نشانده که بُن آن را می بُرند؛ زیرا طبقه ی کارگر میهن مان، واپسین سنگر پایدار و نگهدارنده ی ایران زمین و ملات پیوست خلق های سرزمین ایران است که با بریدن و شکستن آن، نه ایران زمینی در کار خواهد بود و نه رژیم پلید جمهوری اسلامی! به سویه های گوناگونی از چون و چرای این جُستار در یادداشت های دیگری پرداخته ام و گفتگوی بیش تر دراین باره را به یادداشتی دیگر وامی گذارم.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/02/blog-post_76.html 

***

محاکمه ۹ کارگر معدن بافق در پی شکایت دولت

۵ ماه از آخرین اعتصاب نزدیک به ۵ هزار کارگر معدن سنگ آهن مرکزی بافق می‌گذرد. با وجود آنکه کارگران اعتصابی در پی وعده لغو خصوصی سازی ۲۸/۵ درصد از سهام این معدن و عدم پیگرد قضایی ۹ کارگر بازداشتی به کار بازگشته بودند، از بافق خبر می‌رسد که نه تنها سرنوشت این سهام ۲۸/۵ درصدی در هاله‌ای از ابهام قرار دارد بلکه اتهامات وارده بر این ۹ کارگر پس گرفته نشده و یک جلسه از دادگاه آن‌ها برگزار شده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، اولین جلسه دادگاه ۹ کارگری که در پی شکایت کارفرما در جریان آخرین اعتصاب کارگران معدن سنگ آهن مرکزی بافق بازداشت شده بودند در حالی برگزار شده است که کارفرما در جریان‌‌ همان اعتراضات اعلام کرده بود شکایتش از کارگران را پس گرفته است.

بر اساس این گزارش، «امیرحسین کارگران» و «علی صبری» دو کارگری که پیش از آغاز اعتراضات صنفی کارگران بازداشت شده بودند به اخلال در نظم عمومی، بازداشتن مردم از کسب و کار و ایراد خسارت و ناامنی به صورت گسترده از طریق به تعطیلی کشاندن معدن سنگ آهن مرکزی متهم شده‌اند و «رضا خواجه زاده»، «محمدرضا ایرانی»، «علی‌محمد تشکری»، «رضا دهستانی» و «کاظم کارگران» علاوه بر سه اتهام قبلی، عنوان «تمرد از فرمان مامورین» را نیز در لیست اتهامات وارده بر خود می‌بینند.

منابع کارگری می‌گویند اتهامات وارده بر «جلیل کمالی» از سایر کارگران سبک‌تر است؛ اما در لیست اتهامات وارده بر «محمدحسن تشکری»، رئیس وقت شورای اسلامی شهر بافق عناوین امنیتی دیده می‌شود.

به یک روایت قاضی در اولین جلسه رسیدگی به اتهامات این ۹ کارگر گفته است، اگر چه کارفرما شکایت خود را پس گرفته است اما آن‌ها با شکایت فرمانداری به دادگاه احضار شده‌اند.

کارگران می‌گویند پس از اولین جلسه دادگاه به فرمانداری مراجعه کرده‌اند تا از دلایل شکایت فرمانداری با خبر شوند اما فرماندار بافق به آن‌ها گفته است که او از آن‌ها شکایت نکرده بلکه دولت از آن‌ها شکایت کرده است.

در همین رابطه، «دخیل عباس زارع‌‌زاده» نماینده بافق در مجلس درباره اتهامات وارده بر کارگران به ایلنا گفت:
«یکی از بندهای مصوبه شورای تامین عدم پیگرد قضایی کارگران بود. مدیر عامل معدن سنگ آهن مرکزی هم شکایت خود را پس گرفته است اما کارگران پیگرد می‌شوند و برای‌شان دادگاه برگزار شده است. این را باید از قوه قضاییه پیگیری کنید.»

او افزود:
«اگر کارگران حرکتی کردند ضد نظام یا ضد دولت نبوده است بلکه به این دلیل بوده که مردم بافق به حق خود برسند.»

این نماینده مجلس نهم درباره وعده دولت مبنی بر لغو خصوصی سازی سهام ۲۸/۵ درصدی معدن سنگ آهن مرکزی بافق، گفت:
«بحث ۲۸/۵ درصد متاسفانه پا در هواست و هیچگونه تعیین تکلیفی راجع به آن نشده است. به احتمال قوی این ۲۸/۵ درصد به شرکت فولاد خوزستان واگذار شده است.»

لازم به ذکر است آقای زارع‌زاده روز دوم آذر ماه نیز به ایلنا گفته بود:
«بحث لغو واگذاری ۲۸/۵ درصد پیگیری نشده و مورد غفلت واقع شده است. ظاهرا این ۲۸/۵ درصد به شرکت فولاد خوزستان واگذار شده و جزء اموال این مجموعه محسوب می‌شود» اما مدیر روابط عمومی استانداری یزد‌‌ همان زمان، ضمن تکذیب واگذاری ۲۸/۵ درصد از سهام معدن سنگ آهن مرکزی بافق به شرکت فولاد خوزستان، گفت:
«تصمیم‌های قبلی که در حضور وزیر کار گرفته شده بود پابرجاست و تصمیم جدیدی گرفته نشده است.»

پیشینه اعتراضات کارگران

حدود ۵ هزار کارگر معدن سنگ آهن بافق اولین بار در تاریخ ۲۷ اردیبهشت امسال در اعتراض به خصوصی سازی معدن تحصن کردند. این تحصن ـ که ۳۹ روز طول کشید ـ بر خلاف پیش بینی‌ها به یکی از طولانی‌ترین اعتراضات صنفی کارگران پس از انقلاب تبدیل شد.

کارگران متحصن به واگذاری ۲۸/۵ درصد از سهام معدن به شرکت فولاد خوزستان معترض بودند و اصرار داشتند فرآیند خصوصی سازی متوقف شود. آنان معتقد بودند خصوصی سازی به تعدیل نیرو و کاهش دستمزد‌ها منجر خواهد شد زیرا کارفرمای بخش خصوصی به دنبال افزایش تولید با هزینه کمتر و سود بیشتر است.

یکی از کارگران‌‌‌‌ آن زمان به ایلنا گفته بود بیشتر قراردادهای کارگران معدن سنگ آهن بافق موقت است و اگر این کارگران با کارفرما یا پیمانکار به مشکل بخورند، قراردادشان تمدید نمی‌شود.

تغییر مدیرعامل معدن، اجرای قانون مشاغل سخت و زیان آور، تضمین راه اندازی و تامین بودجه کارخانه‌های جوار معدنی نظیر کارخانه‌های فرآوری سنگ آهن و فولاد سازی، واگذاری ۱۵ درصد از سهام معدن به مردم بافق، گاز کشی این شهرستان و دو بانده شدن جاده بافق - یزد از دیگر مطالبات کارگران متحصن بود.

این تحصن در ‌‌‌‌نهایت با لغو موقت خصوصی سازی معدن و وعده دولت مبنی بر تحقق مطالبات کارگران در تاریخ ۴ تیر پایان یافت. «محمد عباسی‌بافقی»، ‌ سخنگوی شورای اسلامی شهرستان بافق‌‌ همان روز از مهلت دو ماهه کارگران به دولت برای تعیین سرنوشت نهایی سهام این معدن خبر داد.

با گذشت بیش از یک ماه از مهلت یاد شده، «علی ربیعی» وزیر کار در تاریخ ۲۳ امرداد به شهرستان بافق رفت و با مسئولان، نمایندگان کارگری و کارگران معدن سنگ آهن بافق گفتگو کرد.

اگر چه در این سفر سرنوشت توقف کامل خصوصی سازی و واگذاری ۱۵ درصد از سهام معدن به شهرستان بافق معلوم نشد، اما آقای ربیعی در جمله‌ای تاریخی به نمایندگان کارگران گفت:
«اگر این اعتصاب (که ۳۹ روز طول کشید)، ۳۳۹ روز هم ادامه پیدا می‌کرد، اجازه نمی‌دادم مویی از سر کارگر‌ها کم شود.»

هنوز یک هفته از اظهار نظر وزیر کار نگذشته بود که پلیس ۲ کارگر معدن سنگ آهن بافق را در پی شکایت کارفرما بازداشت کرد اما تلاشش برای بازداشت ۱۶ کارگر دیگر به نتیجه نرسید. کارفرما در پی اعتراض صنفی پیشین کارگران از این ۱۸ نفر شکایت کرده بود. این بازداشت‌ها در آستانه پایان مهلت دو ماهه کارگران به دولت برای لغو کامل خصوصی سازی معدن صورت می‌گرفت.

کارگران معدن سنگ آهن بافق در اعتراض به این بازداشت‌ها از ساعت ۱۰ شب ۲۸ امرداد تولید را متوقف کرده و دست از کار کشیدند. ۱۶ کارگر یاد شده نیز پس از اطلاع از صدور حکم بازداشت‌شان به معدن پناه آوردند.

در مذاکرات فردای‌‌‌‌ همان روز (۲۹ مرداد) میان پلیس و نماینده کارگران، پایان اعتراض صنفی کارگران به لغو حکم بازداشت هر ۱۸ کارگر منوط شد و جانشین فرمانده نیروی انتظامی یزد به طور تلویحی با خواسته کارگران موافقت کرد اما بر خلاف وعده داده شده، ماموران یگان ویژه پلیس عصر‌‌‌‌ همان روز در معدن مستقر شدند.

به یک روایت، نیروی یگان ویژه پلیس به قصد متفرق کردن تحصن کنندگان و بازداشت ۱۶ کارگری که پس از اطلاع از صدور حکم بازداشت‌شان به معدن پناه آورده بودند در معدن مستقر شده بود. در پی ورود این نیروی نظامی به محل کار کارگران، اخبار ضد و نقیضی از بازداشت شماری از ۱۶ کارگر پناه برده به معدن و فرار شمار دیگری از آنان منتشر شد.

نیروی یگان ویژه پلیس ساعاتی پس از خبری شدن ورودش به معدن (عصر ۳۰ مرداد) از آنجا خارج شد و در قرارگاهی نظامی در شهرستان بافق مستقر شد.

دور دوم اعتراض صنفی کارگران معدن سنگ آهن مرکزی بافق وارد پنجمین روز متوالی می‌شد که خبر رسید پلیس نیمه شب یکم شهریور ۵ کارگر معدن سنگ آهن بافق را بازداشت کرده است. پلیس این ۵ کارگر را در خانه‌ای شخصی بازداشت کرده بود.  این کارگران جزء لیست بازداشت ۱۸ نفره پلیس بودند که به دلیل پناه گرفتن در میان کارگران معترض، این نهاد نظامی پیش‌تر موفق نشده بود آنان را بازداشت کند.

خانواده‌های کارگران بازداشت شده صبح همان روز مقابل دفتر کارفرما تحصن کردند و تاکید کردند تا آزادی کارگران به تحصن خود ادامه می‌دهند و اجازه خروج کارفرما از دفترش را نخواهند داد. همزمان با این تحصن، تعدادی دیگر از خانواده‌های کارگران بازداشت شده مقابل فرمانداری حاضر شده‌ بودند.

در پی این تحصن‌ها، مدیرعامل معدن با حضور در جمع معترضان وعده داد که با اعلام رضایت، امکان منع تعقیب و آزادی همه کارگران بازداشت شده و تحت پیگرد قرار گرفته را فراهم خواهد کرد.

خانواده‌های کارگران بازداشتی و جمعی از شهروندان بافق آن شب (یکم شهریور) را مقابل فرمانداری به صبح رساندند.

مدیرعامل معدن فردای آن روز در تاریخ ۲ شهریور با ارسال نامه‌ای به شورای تامین بافق از شکایت خود انصراف داد و درخواست کرد کارگران بازداشت شده آزاد شوند. در این نامه افشاء شد که ۹ کارگر تا آن روز بازداشت شده بودند.

در پی انصراف کارفرما از شکایتش، کارگران آزاد نشدند. اگر چه او از شکایتش انصراف داده بود اما شورای تامین استان یزد با آزادی کارگران موافقت نمی‌کرد. شورای تامین اعلام کرده بود انصراف کارفرما از شکایتش به معنای گذشت او از جنبه خصوصی اتهام کارگران است و این شورا درباره گذشت از جنبه عمومی اتهام آنان تصمیم گیری خواهد کرد.

در روزهای بعدی و تا پایان اعتصاب، خانواده‌های کارگران بازداشتی معدن سنگ آهن بافق به موازات اعتصاب حدود ۵ هزار کارگر این معدن مقابل فرمانداری تحصن می‌کردند.

شورای تامین استان یزد در نهایت با حضور معاون امنیتی وزیر کشور و «ابوالحسن فیروزآبادی»، قائم مقام وزیر کار عصر روز ۸ شهریور تشکیل جلسه داد و تصمیماتی را برای شروع به کار مجدد کارگران معدن سنگ آهن بافق و تامین مطالبات آن‌ها اتخاذ کرد‌. اگرچه این تصمیمات به نتیجه‌ خاصی منجر نشد، اما سه کارگر بازداشتی معدن سنگ آهن بافق در روزهای بعد آزاد شدند.

صبح روز ۱۲ شهریور در شانزدهمین روز متوالی اعتصاب حدود ۵ هزار کارگر معدن سنگ آهن مرکزی بافق، جمعی از مقام‌های دولتی و امنیتی استان یزد و شهرستان بافق وارد معدن شدند و با کارگران اعتصابی‌ به مذاکره پرداختند.

در پی این مذاکره قرار شد ۶ کارگر بازداشتی دیگر معدن سنگ آهن بافق از زندان «خلد برین» یزد آزاد شوند و کارگران اعتصابی ماشین‌های معدن دامپتراک (dump truckرا روشن کنند و در صورت حضور ۶ کارگر بازداشتی در بافق تولید را آغاز کنند.

بر اساس گزارش‌های کارگران، مقام‌های دولتی و امنیتی در این مذاکره وعده دادند خصوصی سازی معدن لغو شود و ۱۵ درصد از سهام معدن تا ۴ ماه آینده به مردم شهرستان بافق واگذار شود.

در نهایت ۶ کارگر بازداشتی معدن سنگ آهن بافق عصر‌‌ همان روز از زندان «خلد برین» یزد آزاد شده‌ و راهی شهرستان بافق شدند.

«ایلنا» ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۳

بختی برای ویرایش و پارسی نویسی این گزارش نداشتم. برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!