به بهانه ی بازپخششی دیگر
با دگرگونی های جهانی انجام پذیرفته در ده پانزده سال گذشته، بویژه پس از روی کار آمدنِ لات بی همه چیز «یانکی»: «دونالد ترامپ» که ناخواسته آبروی برجای مانده ی سامانه ی سرمایه داری را برد و با نواختنِ باز هم ناخواسته ی زنگ هشدار، بسیاری را از خواب خرگوشی پراند و رویاهای پنبه دانه ای روسیه و چین که هر کدام بگونه ای برای یافتن جایی درخور در «جامعه جهانی» ساخته و پرداخته ی باخترزمین می کوشیدند را نابود کرد، نوشتار «چند نکته در مورد چین» با آنکه همچنان در بنیاد خود نو و شایان درنگ است، دیگر کهنه است. با این همه و به پاس خوانندگانی که آن را می خوانند و برایم گونه ای گوشزد است، باری دیگر آن را در تارنگاشتم می گنجانم و می پندارم درونمایه ی آن برای گروه باز هم بزرگ تری از خوانندگان سودمند باشد.
ب. الف. بزرگمهر ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
***
پیشگفتار بازانتشار چهارم
پیش از این درباره ی پیامدهای گشودن راه رشد اقتصادی سرمایه داری، همراستا و همگام با «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» در کشور چین نوشته بودم: «از همان نخست، کاملا روشن بود که این دو الگوی رشد ناهمتا (متضاد) در میان مدت نیز نخواهند توانست همپا و در کنار یکدیگر گام برداشته، اقتصادی یگانه و استوار را سر و سامان دهند. زیرا اگر آن یک نیازمند اقتصادی برنامه ریزی شده به سود طبقه ی کارگر و سایر زحمتکشان بود، این یک جز برپایه ی قانون ”رشد ناموزون اقتصادی ـ اجتماعی“، کم ترین پویشی نمی توانست داشته باشد.» (نوشتار زیر)
آنچه در این باره نوشته بودم، همان هنگام و در پی آن با برگردان نوشتارهای پرشماری از "کمونیست" های اتوکشیده و جاخوش کرده در این یا آن دانشگاه یا نهاد آموزشی «باخترزمین» به طرفداری از روند درپیش گرفته شده در چین از سوی "چپ" های تازه "دمکرات" شده و مزه ی «سوسیال دمکراسی» باختر را چشیده، روبرو و حتا از سوی «کمونیست های دو آتشه» که حتا الفبای کمونیسم را نیز نمی دانند، ریشخند شد. به دلیل ها و انگیزه هایی و از آن میان، سیاست آن هنگام «حزب توده ایران» در این باره که از درگیری با آن تا جای ممکن می پرهیزیدم، پیگیری کار بیش تر بر پایه ی آنچه از تئوری و پراتیک کمونیستی آموخته بودم را به آینده ای دورتر واگذار کردم. خوشبختانه و یا بهتر است بگویم: شوربختانه، گذشت زمان بسیاری چیزها و حتا بیش از آنکه می خواستم در این باره بنویسم را بسی زودتر از آنچه پیش بینی می کردم، نشان داد و دیگر چندان نیازی به آنچه برای روشن نمودن بیش تر جُستار در سر داشتم یا در چارچوب نوشتاری نیمه کاره رها کرده بودم، نبود.
پیشبرد «راه رشد سرمایه داری»، هم اکنون بیش از گذشته، پیامدهای خود را در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی آن کشور باستانی نشان داده و پلیدی و تباهی، بسان ویروسی که کالبد بیمار را می انباید و گلبول های سپید و نیروی پشتیبانی آن را از میان می برد تا آنجا پیش رفته که سر و بدنه ی حزب کمونیست چین را نیز آغشته است. با خود می اندیشم: آیا آلودگی تا مغز استخوان رسیده و روندی بازگشت ناپذیر یافته یا همچنان می توان امیدوار بود؟
خوش بینی تاریخی و اعتماد به نیروی آفریننده ی خلق ها فرمان می دهد که باید امیدوار بود!
باید امیدوار بود که کمونیست های راستین چینی و توده های مردم آن کشور در برابر روند تبهکارانه ای که چون خوره پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی آن کشور را فرا گرفته، قد راست کنند و به رویارویی با این روند که پیامدهای جهانی خطرناکی نیز دربر داشته و دارد، بپردازند. خبرهایی جسته گریخته و نه چندان روشن می رسد که برگزیدگان تازه ی رهبری حزب کمونیست چین از جان و دل به پیکار با پلیدی و پلشتی برخاسته اند و باید امیدوار بود که نوک تیز پیکان چنین پیکاری، ماهیت و سرشت پدیده که همانا گسترش سامانه ی سرمایه داری در آن کشور است را آماج خود قرار دهد و نه تنها دستگیری این یا آن رهبر حزبی به بهانه ی رشوه خواری و پولشویی؛ یا اصلاحاتی نیم بند بسان آنچه پیش تر یکی از رهبران آن کشور در یکی از همایش های حزب های کمونیست جهان اعلام نموده بود (نوشتار زیر)؛ وگرنه، پیگیری و پیامد چنین روندی، برآمدن غول امپریالیستی نوپا با رنگ و بوی چینی است که بیگمان، درنده خوترو هارتر از امپریالیست های پیش تر پاگرفته در اروپا و آمریکای شمالی خواهد بود!
ب. الف. بزرگمهر ۱۵ اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_5.html
***
پیشگفتار بازانتشار سوم
نوشتار «چند نکته در مورد چین» نخستین بار در مهر ماه ١٣٨۷ در چند تارنگاشت انتشار یافت و گفتگوها، ستیزه ها و نیز برخی پژوهش ها و برگردان کارهای نویسندگان کشورهای دیگر در این باره را برانگیخت. این نوشتار، بار دیگر در تارنگاشت شخصی ام (همین (تارنگاشت) با پیشگفتاری زیر عنوان «انگیزه بازانتشار این نوشتار» منتشر شد. در آن هنگام، شمار فاکت ها، نمودها و نشانه ها درباره ی پیامدهای گشودن راه رشد اقتصادی سرمایه داری همراستا و همگام (؟) با «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»* در این کشور باستانی به اندازه ای بود که می توانست جُستارِ نوشتارِ جداگانه ای بر پایه ی تحلیلی علمی (مارکسیستی ـ لنینینستی) باشد. از همان نخست، کاملا روشن بود که این دو الگوی رشد ناهمتا (متضاد) در میان مدت نیز نخواهند توانست همپا و در کنار یکدیگر گام برداشته، اقتصادی یگانه و استوار را سر و سامان دهند. زیرا اگر آن یک نیازمند اقتصادی برنامه ریزی شده به سود طبقه ی کارگر و سایر زحمتکشان بود، این یک جز برپایه ی قانون «رشد ناموزون اقتصادی ـ اجتماعی»، کم ترین پویشی نمی توانست داشته باشد.
با این همه، در آن هنگام با توجه به برخی
درنگ ها و بازاندیشی ها (و در اینجا، منظورم حزب ها و سازمان های گوناگونِ چپ
ایران که هنوز و همچنان «هشت شان گرو نه شان است»، نیست!) از نوشتن در این باره و
پرداختن بیش تر به آن خودداری نموده و روشن شدن بیش تر جُستار را که به نوبه ی خود
از اهمیت سترگ و همه جانبه ای برای جنبش کمونیستی برخوردار است، به زمان واگذار
نمودم.
در این میان، شمار نه چندان کمی از
نوشتارها، بگونه ای عمده برگردان از خاستگاه نویسندگان «چپ» کشورهای اروپای باختری
و آمریکای شمالی و گاه دارندگان عنوان هایی چون «ویژه کار امور چین» در تارنگاشت
های مدعی چپ ایرانی انتشار یافته که خواندن و یا نگاهی گذرا به بیشترشان،
تنها پوزخندی بر لبانم نشانده است. اکنون، شاید چندان نیازی به کار پژوهشی
در این باره نیز نباشد؛ زیرا انبوه فاکت ها، نمودها و نشانه ها و از آن میان صدور
کارگر ارزان بها (زیر پوشش قراردادهای دولت چین با دیگر کشورها!) و سوء استفاده از
کار کودکان کم سن و سال در دبستان و دبیرستان های این کشور که به تازگی آمارهایی
درباره ی آن ها درآمده، در کنار فاکت های ناگوار دیگری که کمتر کسی آنها را می
تواند نادیده گرفته یا لاپوشانی کند، به اندازه ای بسنده گویای روند رشد اقتصادی ـ
اجتماعی پیموده شده و سمتگیری سیاسی آن است: «آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان
است؟!»
در پیش گرفتن سیاستی دوگانه در اقتصاد و
گشودن دستِ سرمایه داری امپریالیستی در چاپیدن توده های مردم چین، از بهره
وری نیروی کار ارزان بها گرفته تا دستیابی به بازارهای گسترده ی چندین میلیاردی در
آن کشور باستانی و از آن راه در دیگر مناطق جهان، آزمون ها و پیامدهای ناگوار و
رنجبار خود را پیش از پیش به نمایش گذاشته است.
اینک، نوشتار «چند نکته در مورد چین» به همراه یادداشت افزوده در بازانتشار آن
بیش از دو سال پیش («انگیزه بازانتشار این نوشتار») را برای بار سوم منتشر می کنم. به
گمانم، خواندن و بازخوانی آن برای گروه های سیاسی و اجتماعی گوناگونی همچنان
سودمند باشد؛ بویژه آنکه پیشبرد سرسختانه و نابخردانه ی «راه رشد سرمایه داری» در
کشورمان با زیرپا نهادن خواست ها و نیازهای انقلابی ملی ـ دمکراتیک که می بایست با
در پیش گرفتن سمتگیری سوسیالیستی، زمینه های شکوفایی و نیرومندی اقتصادی ـ اجتماعی
و سیاسیِ گرامی میهن مان و استقلال همه جانبه و راستین ایران را فراهم می آورد،
شکست انقلاب شکوهمند بهمن ١٣۵۷
را در پی داشت و زمینه هایِ فروپاشی همه جانبه ی اقتصادی ـ اجتماعی، گسستن پیوند میان خلق
های کشورمان و تکه تکه شدن ایران زمین را ازهرباره آماده نموده است.
آزمون انقلاب بهمن ۵۷، همچنین درستی سخنان
و پیش بینی های فرزانه ی بزرگ انقلابی: و. ای. لنین درباره ی «دمکرات های انقلابی»
را به روشنی نشان می دهد: «اکنون که امپراتوری های استعماری فروریخته و کشورهای خاور استقلال سیاسی بدست
آورده اند، گفته ی لنین که بدون پیشروی به سوی سوسیالیسم نمی توان دمکرات
انقلابی بود، بگونه ای کامل درباره ی وضع دولت های ملی ـ دمکراتیک آسیا و
آفریقا که سمتگیری سوسیالیستی اتخاذ کرده اند، صدق می کند. بطوریکه تجربه نشان می
دهد، آنجا که به ناسیونالیسم و شووینیسم دامن زده می شود و علیه آن مبارزه ی درخور
انجام نمی گیرد، آنجا که در برابر گرایش های ضدامپریالیستی و همراه با آن در برابر
گرایش های ضد سرمایه داری جلوگیری ساختگی پدید می آید، مبارزه علیه واپسگرایی و به
خاطر پیشرفت اجتماعی نیز کند گشته از پیشروی باز می ماند. دمکراسی ملی در این صورت
به تدریج به آن چیزی دگردیسه می شود که لنین آن را ”دمکراسی واپسگرا“
می نامید. سپس به یک نیروی طرفدار امپریالیسم و طرفدار سرمایه داری دگردیسه شده،
نفوذ و اعتبار خود را در میان توده ها از دست می دهد و آثار و نشانه های خود
دمکراسی نیز به کلی از آن زدوده می شود ...»** (برجسته نمایی از اینجانب است.
ب. الف. بزرگمهر). گرچه باید بی درنگ افزود که در کشور ما، تراز نیروهای
انقلاب ـ ضدانقلاب، چه درون و پیرامون ایران و چه در پهنه ی گسترده تر جهانی و
در همین چارچوب، بویژه پراکندگی ها، سستی ها، کاستی ها و ندانمکاری های نیروهای چپ
و پیشرفتخواه، چنان شرایطی پدید آورد که ابتکار عمل، کم و بیش از همان نخست به دست
نیروهای ضدانقلاب و رمیده از انقلاب افتاد و آن چهره ها و جریان های اجتماعی و
سیاسی که زمینه ی فرارویی به دمکراسی انقلابی را در سرشت خود داشتند یا می
پروراندند به کناره های میدان رزم طبقاتی پرتاب یا سر به نیست شدند.
ب. الف. بزرگمهر ١٤ شهریورماه ١٣٩١
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_6416.html
* با راه رشد سوسیالیستی یکسان نیست!
** مسائل آسیا و آفریقا، ر. الیانفسکی، برگردان هدایت حاتمی، بهرام دانش، حسن قائم پناه، علی گلاویژ، شرکت سهامی خاص انتشارات توده، چاپ سوم، ١٣۵٩
***
انگیزه بازانتشار این نوشتار
نزدیک به دو سال پیش، هنگامی که نوشتارهای ستایش آمیز بی پایه و بنیانی، بویژه از سوی برخی نیروهای چپ، درباره رشد اقتصاد سوسیالیستی در چین، برخی گاهنامه ها را پر نموده بود، وادار شدم، در نوشتاری با عنوان «چند نکته در مورد چین»، برخی مهم ترین نکته های بنیادی درباره رشد اقتصادی و سمت و سوی آن در این کشور باستانی را یادآور شوم. پس از آن و طی این مدت، این جُستار مورد توجه برخی دیگر از نویسندگان، منتقدین و نیز ویژه کاران اقتصاد چین که شوربختانه بخش عمده ای از این گروه آخر را پژوهشگران در خدمت سرمایه دربرمی گیرند، قرار گرفته است.
برخی از "ویژه کاران" امور چین که در نهادهای پژوهشی سرمایه داری به کار
سرگرمند، دانسته و با آماج های مشخصی گاه با زیرپانهادن هرآنچه در این کشور، زیر
رهبری حزب کمونیست آن ـ با وجود برخی اشتباهات چشمگیر که همچنان به چشم می خورد ـ
انجام پذیرفته، پیشرفت های مشخصی را که در زمینه بهبود وضعیت طبقه کارگر و
زحمتکشان در این کشور انجام پذیرفته، نادیده گرفته و همه را به حساب رشد سرمایه
داری در این کشور می گذارند؛ گویی این سرمایه داران خارجی و سرمایه گذاری های آنها
بوده که پیشرفت اقتصادی و توسعه اجتماعی را در آنجا پدید آورده اند!!! این انگاره
نادرست، از سوی بسیاری از "اصلاح طلبان" درون و پیرامون حاکمیت ایران که
براستی بیشتر آنها را «اصلاح طلبان رابطه حاکمیت جمهوری اسلامی ـ امریکایی ایران
با امپریالیست ها و بویژه امپریالیست های امریکایی» باید نامید، بسیار مورد توجه
قرار گرفته و می گیرد. «الگوی چینی» مورد نظر آنها بیشتر، چنین سمت و وسویی دارد و
با کودنی هرچه تمام تر و ندیدن چماقی که بالای سرشان آماده ضربه فرجامین می شود،
مایلند تا تنور داغ است و از آن سو «گربه عابد»* و شاید اسلام پناه امریکایی: باراک حسین اوباما، بر سرکار است، نان را
بچسبانند؛ با این امید که «انشاء الله گربه است»!!! اگر خوب نگریسته شود، در اینجا
«الگوی چینی»، «الگوی تجارتخانه شدن ایران» عسگراولادی نومسلمان، نولیبرالیسم و
«سیاست درهای باز» سردار بازسازی و بازگشایی، هواداران «محوریت بخش خصوصی»،
شنگول های "اقتصاددان" هوادار «دهکده جهانی» درون و برون میهن
که مدتی است خوشبختانه در این زمینه خفقان گرفته یا طبل های کوچک تری بدستشان داده
اند، همه و همه با یکدیگر درهم آمیخته و "آش" شله قلمکار اقتصادی ـ
اجتماعی کنونی را فراهم آورده اند. حساب «بز عزازیل» را هم که تاکنون نه تنها کاری
برای توده های مردم انجام نداده که با «تَک های ایذایی» (این اصطلاحی نظامی است.)
خود، گاهی "آش" را بیش از اندازه هم می زند و بهانه دست این و آن می
دهد، به زودی خواهند رسید.
برخی دیگر از "ویژه کاران" که جامه چپ دربردارند ، همچنان مانند گذشته و
درست در نقطه مقابل گروه یادشده در بالا، همه تحولات را به حساب رشد و پیشرفت
سوسیالیسم در این کشور می گذارند. این گروه که بویژه از نظر شیوه برخورد به
جُستار، نتوانسته و نمی توانند از چارچوب «فراطبیعی» (متافیزیک) پافراتر گذارند،
کار را گاه به آنجا می رسانند که سیاست اقتصادی درپیش گرفته شده در جمهوری خلق چین
را که تا اندازه زیادی دنباله منطقی چپ روی های گذشته است، با سیاست اصولی موسوم
به «نپ» در شرایط مرگ و زندگی جمهوری جوان شوروی سنجیده، آن دو را دارای درونمایه
ای همانند قلمداد می کنند (اصل اینهمانی). گفتگو در این باره، بیرون از چارچوب این
یادداشت است و به آن نمی پردازم. شوربختانه برخی دلبستگان به "نظریه
پردازی" که بیشتر به خوشه چینی و برگردان گاه بی کم و کاست فرآورده های
دیگران ـ نه تنها از زبان های دیگر ملت ها که از پارسی زبان ها نیز! ـ و درج
آنها به نام خود سرگرمند، در گروه اخیر جای می گیرند. آنچه این گروه بویژه به
آن کمتر توجه می کند یا آن را نادیده می گیرد، شاخصی بسیار مهم برای
شناخت اقتصاد و سیاست سوسیالیستی و تشخیص آن از دیگر سیاست هاست. این
شاخص، همانا پیروی پیگیر و فداکارانه از «کارگرهمبستگی جهانی» (انترناسیونالیسم
کارگری) است. جمهوری خلق چین، بجز شاید تا اندازه ای سالهای نخستینِ پیدایش آن،
هیچگاه چنین شاخص مهمی را از خود نشان نداده است. در اینجا، ستیز بر سر اندازه رشد
اقتصادی ـ اجتماعی نیست که بر سر سمتگیری پیگیر و هدفمند سوسیالیستی است. اگر، به
عنوان نمونه، اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی را درنظر بگیریم، سیاست این کشور
از همان نخستین روزهای پیدایش خود، حتا گاه در شرایط مرگ و زندگی، سیاستی هدفمند
برپایه «کارگرهمبستگی جهانی» بوده است. در مورد جمهوری خلق چین که از نخستین
روزهای پیدایش خود، از پشتیبانی همه سویه اتحاد شوروی برخوردار بوده، وضعیت چنین
نبوده و همچنان نیست. درباره اینکه چه علت ها و انگیزه هایی سبب چنین وضعیتی شده
اند، پیشتر نکته هایی را درمیان گذاشته ام و در اینجا نمی خواهم سنجشی ذهنی میان
دو دوره تاریخی ناهمسان و میان کشورهایی با سطح رشد اجتماعی ـ اقتصادی و
فرهنگی گوناگون نمایم و تنها برخی حقیقت های (فاکت) مهم را یادآوری می
کنم. در این باره، نیازی به راه دور رفتن نیست. کافی است به عنوان نمونه یادآورشوم
که اتحاد شوروی، در شرایطی که هیچکدام از کشورهای امپریالیستی کوچکترین گامی، با
وجود درخواست های رژیم گذشته، برای رشد و گسترش صنایع سنگین در ایران برنداشتند،
این صنایع (ذوب آهن و دیگر رشته های زیربنایی برای گسترش اقتصاد ملی) را در کشور
ما پایه گذاری کرد. جمهوری خلق چین، چه گامی جز فروش کالاهای گوناگون و گاه بُنجل
خود در زمینه همکاری اقتصادی با ایران برداشته است؟
نمونه دیگر، شیوه برخورد فرصت جویانه (اپورتونیستی) حاکمیت جمهوری خلق چین در سیاست
جهانی و منطقه ای خود است. درست هنگامی که توده های میلیونی مردم در یونان با
تظاهرات و اعتصاب های گسترده، مخالفت خود را با به اصطلاح کمک مالی «اتحادیه
اروپا» به این کشور است، نشان داده و می دهند، «ون جیاباو»، نخست وزیر
چین، به هواداری از "کمک مالی" این اتحادیه و «صندوق بین المللی پول» به
یونان برخاسته است؛ "کمکی" که براستی در نهاد خود چیزی بیش از جلوگیری
از فروریزی سامانه سرمایه داری در یونان و پیشگیری از گسترش بحران به دیگر کشورهای
عضو مانند اسپانیا، پرتقال، ایتالیا و سایر کشورها و در پی آن فروپاشی یکی از
اتحادیه های بزرگ سرمایه داران، نیست:
«در رابطه با بحران بدهی ملی جاری در یکسری از کشورهای اروپائی، ون جیاباو اظهار
داشت که چین از ارائهء پاکت نجات مالی به یونان توسط صندوق بین المللی پول (IMF) و کشورهای منطقهء ارزی یورو اطلاع دارد. وی افزود: چین از این ابتکارات
حمایت کامل به عمل آورده و معتقد است که کشورهای منطقهء ارزی یورو می توانند بر
این دشواریها فائق آمده و به رشد اقتصادی نائل گردند.»
http://www.edalat.org/sys/content/view/4566/5/
از دید من، چنانچه پژوهشی علمی درباره پیامدهای جهانی و داخلی سرمایه گذاری های
خارجی در چین، به اجرا درآید، زیان های فراوانی را ـ بسی بیش از آنچه تاکنون گفته
شده ـ در زمینه های زیر آشکار خواهد نمود:
ـ درازکردن عمر سامانه تبهکار سرمایه داری امپریالیستی؛
ـ کمک به دوباره جان گرفتن و گسترش بیشتر سیاست های شکست خورده نولیبرالیسم؛
ـ پیدایش و گسترش سیاست خائنانه سوسیال دمکراسی گونه چینی و یاری به پیگیری چنین
سیاستی در پهنه جهانی؛
ـ ضربه وارد آوردن به رشد و گسترش اقتصادی کشورهای کم رشد و درحال رشد که به این
یا آن شکل، مانند جمهوری خلق چین، نیازمند جذب سرمایه خارجی بوده اند و هستند؛
ـ دگردیسه نمودن راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی و گسترش سرمایه داری زیر پوشش
"سوسیالیسم" در چین و بسیاری از دیگر کشورها؛ و
ـ از دست دادن اعتماد توده های سترگ زحمتکشان به راه رشد سوسیالیستی.
بخش عمده ای از این زیانها، ناگزیر بوده و پیامد عملکرد رشد ناموزون اقتصادی
در سامانه سرمایه داری، چه در چین و چه در پهنه جهانی است؛ رشد ناموزونی که در
شرایط کنونی، مانند گذشته تنها سبب کم رشدی اقتصادی در برخی مناطق نشده،
زمینه های نابودی کامل اقتصادی ـ اجتماعی در بخش هایی از جهان را فراهم می
آورد.
افزون بر این، جذب سرمایه خارجی یک چیز است و پیدایش ـ در مقیاس تاریخی: خلق
الساعه ـ میلیونرها و میلیاردرهای چینی در این کشور چیزی دیگر. چگونه می توان چنین
پدیده ای را در سامانه ای که راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی را برگزیده است، توجیه
نمود و آن را برتافت؟
آی پينگ، رهبر هيأت نمايندگی حزب کمونيست
چين در يازدهمين اجلاس جهانی احزاب کمونيست و کارگری (۲۲-۲۰ نوامبر ۲۰۰٩، دهلی
نو)، درباره دشواری های پدیدآمده چنین می گوید: «بحران مالی که سال گذشته از ايالات متحده
شروع شد اقتصاد و معيشت مردم در کشورهای مختلف جهان را جداً تحت تأثير قرار داده
است. در نتيجۀ تأثير بد بحران، سال ۲۰۰٩ دشوارترين سال برای توسعه اقتصادی چين از
آغاز اين قرن بوده است. برای مقابله با اين بحران و حفظ رشد اقتصادی
مستمر و سريع، حزب کمونيست چين و دولت چين با اتخاذ سياست مالی کنشگرايانه و
سياست پولی نسبتاً سهلگيرتر، و تدوين يک بسته برنامهای برای گسترش تقاضای داخلی
و ارتقای رشد، به موقع سياستهای کلان اقتصادی را ترميم کردند. يک
برنامه دو ساله سرمايهگذاری با مبلغ کل ۴ تريليون يوآن در دست اجراست که هزينههای
دولت را در جهت بالابردن تقاضای داخلی و بهبود زندگی مردم بسيار افزايش داده است. سياستهای
تخفيف ساختاری ماليات به اجرا گذاشته شد که جهت افزايش نقدينگی نظام بانکی و
تثبيت تقاضای خارجی، به چند کاهش در نرخ بهره انجاميد. جهت تشويق نوآوری و تقويت
صرفهجويی در انرژی، کاهش توليد گاز دیاکسيد کربن و حمايت از محيط زيست برنامه
گسترده صنعتی و بازسازی شروع شد. تلاشهای عظيمی جهت بسط بازار داخلی، به ويژه
بازار روستايی، تثبيت توسعه کشاورزی و افزايش درآمد دهقانان صورت گرفته
است. اقدامات مؤثری جهت اصلاح نظام تأمين اجتماعی جهت تضمين دسترسی به
خدمات پزشکی اوليه، آموزش عمومی رايگان و همچنين مسکن ارزان برای سکنه شهری و
روستايی، جهت رفع نگرانیهای آنها در دست اجراست.»**
(http://www.edalat.org/sys/content/view/4563/1/)
اگر خوب به همین بخش از سخنان نماینده حزب کمونیست چین در آن نشست، نگریسته شود،
کم و بیش همه اقداماتی که وی برای بحران زدایی برشمرده، در چارچوب اصلاحات (رفُرم)
بورژوایی می گنجد. وی با یادآوری افزایش هزينههای دولت در جهت
بالابردن تقاضای داخلی و بهبود زندگی مردم، به در دست اجرا بودن برخی اصلاحات
پایه ای و رفع نگرانیهای توده های کار و زحمت در این کشور اشاره
می کند!
وی نشانه های مثبت تاثیراقدامات اولیه اصلاحات ادعایی را چنین برمی شمرد:
«از ژانويه تا سپتامبر، توليد ناخالص ملی ما ٧٫٧ درصد، حجم خردهفروشی ۱۵٫۱ درصد
افزايش يافت، درآمد دولت ۵٫۳ درصد رشد کرد در حالی که شاخص قيمت مصرفی ۱٫۱ درصد
کاهش يافت. اين دادهها نشان میدهند که مصرف داخلی ما نيرومند است، تقاضا برای
سرمايهگذاری به طور مستمر افزايش دارد، جامعه در کل از ثبات برخوردار است
و وضعيت داخلی رویهمرفته رو به بهتر شدن دارد. اين اقدامات
چين برای مقابله با بحران نه تنها بر اقتصاد چين تأثيرات مثبت داشته اند، بلکه به
رونق اقتصاد منطقه و جهان نيز کمک کرده اند.» (همانجا)
در همین سخنان که در جاهای دیگر سخنرانی نامبرده نیز بازتاب دارد، نشانه
های بهتر شدن همین ها و نمونه ها نیز از همین دست است: افزایش تقاضا
برای سرمايهگذاری، رشد توليد ناخالص ملی که بی گفتگو میلیونرها و
میلیاردرهای نوکیسه چینی در آن نقش مهمی دارند، سياست پولی نسبتاً سهلگيرتر،
تدوين يک بسته برنامهای برای گسترش تقاضای داخلی و ...!
با اندک آگاهی که درباره جُستار دارم، سخنان این نماینده را درباره تاثیر
مثبت اقدامات چين در رونق اقتصاد منطقه و جهان، یاوه ای بیش نمی دانم؛ یاوه
بویژه از این نظر که از آدمی کمونیست ـ وی نماینده حزب کمونیست چین است! ـ نمی
توان انتظار داشت که با کلی گویی، سر خود و دیگران را شیره بمالد. آری! اگر منظور
کمک به رونق سرمایه داری بزرگ امپریالیستی و همدستی و همپیوندی با آن است، سخن وی
درست است؛ ولی اگر کمک به اقتصاد کشورهای کم رشد و توسعه و از آن مهم تر بهبود
زندگی طبقه کارگر وزحمتکشان مورد نظر وی است، آن را دروغی بزرگ می دانم. از دید
من، همین امر که وی اینگونه کلی گویی نموده، بخودی خود گویاست.
آی پینگ در بخش دیگری از سخنرانی خویش می افزاید:
«تجربه در ۶۰ سال گذشته نشان داده است که در سراسر مرحله اوليه سوسياليسم، ما
بايد هميشه به توسعه اقتصادی به عنوان وظيفۀ مرکزی نگاه کنيم، از
رفرم و گشايش به عنوان نيروی محرکه برای ارتقای همهجانبۀ توسعه اقتصادی، سياسی،
فرهنگی و اجتماعی استفاده نموده و يک احساس هواداری را در ميان عامه مردم پرورش
دهيم. ما بايد در جهت برانگيختن کل جمعيت به دلگرمی، ابتکار و خلاقيت بيشتر
برای تحقق بخشيدن به يک جامعه برابر و عادلانه و پُر کردن کشور از سرزندگی، رفرم
اقتصادی و سياسی و رفرم در ديگر عرصهها را پيش ببريم. ما بايد دمکراسی
سوسياليستی را پيش برده، نظام قضايی سوسياليستی را بهبود بخشيده، به حاکميت قانون
پایبند مانده و ثبات پايدار کشور را تضمين کنيم. ما بايد ساختن حزب را تقويت
نموده و بهتر کنيم، کارزار مبارزه با فساد را عميقاً پيش برده و پيوند حزب
و مردم را محکمتر کنيم.» (همانجا)
از دید من و نیز آنگونه که تجربه کار کمونیستی همه جا گواه آن است، توده های
زحمتکشان، آنجا که در میدان هستند، حتا آنگاه که پای مرگ و زندگی در میان است،
توانایی ارزیابی درست اقدامات انجام شده به سود یا زیان خویش را دارند. اکنون باید
پرسید نیاز به برانگیختن و پرورش «احساس هواداری در میان عامه مردم» برای انجام
رفرم (چگونه رفرمی؟) از کجا سرچشمه می گیرد؟ با خود می اندیشم که بقیه نقل قول
درباره مبارزه با فساد و استوارکردن پیوند حزب با مردم (شاید بهتر بود توده های
زحمتکشان گفته می شد؟!) و باید نباید ها، به خودی خود گویاست.
باید برای کمونیست های راستین چینی کامیابی در راه دشواری که در پیش دارند، آرزو
نمود. بی گفتگو، کامیابی آنها در به سامان رساندن راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی و
آفرینش سوسیالیسم که صرف نظر از ویژگیهای چینی آن، باید مانند انقلاب سترگ اکتبر
دارای آنچنان مختصات جهانشمول و سودمند برای دیگر نیروهای پیشرفت خواه باشد، آرزوی
نه تنها کمونیست ها که همه نیروهای پیشروی جهان بوده، گام بزرگی در راه گذار از
سرمایه داری به سوسیالیسم و برپایی جامعه ای بدون طبقات و لایه های آشتی ناپذیر،
خواهد بود.
ب. الف. بزرگمهر یکم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_1347.html
* به پیروی از عبید زاکانی
** برجسته نمایی ها، همه جا از اینجانب: ب. الف.
بزرگمهر است.
***
چند نکته در مورد چین
ب. الف. بزرگمهر ۲۵
مهر ۱۳۸۷ / ۱۶ اکتبر ۲۰۰۸
به جای پيشگفتار
در هفته های اخير، برخی اظهارنظرهای گاه شتابزده درباره اقتصاد و سياست چين در
قالب يادداشت ها و نوشتارهايی در گاهنامه های اينترنتی گوناگون، نظرم را به خود
جلب کرد و خاطره ای را برايم زنده نمود. اينجانب، ويژه کار (متخصص) سياست و اقتصاد
چين نيستم و به همين دليل تاکنون اجازه اظهار نظر نوشتاری در اين مورد و موردهای
ديگری که درباره آن شناخت بسنده ندارم، به خود نداده ام. شايد اين نخستين بار باشد
که وادار شده ام کمی پايم را بيشتر از گليمم دراز کنم. در اينجا، تنها اشاره ای
گذرا به مهم ترين نکته ها می کنم و بحث و بررسی و نقد بيشتر در اين باره را به
ويژه کاران اين امر وا می گذارم.
به نظرم، در جهان "وارونه ای" که زندگی می کنيم، گاه آنها که در جبهه
مخالف قرار دارند ـ به هر دليلی ـ بيشتر از مدعيان اين يا آن راه و مکتب، درباره
جستار مورد نظر چيز می دانند و با روش های وام گرفته از همان جستارها به جنگ آنها
و واقعيت ها می روند و دريغا که گاه نيز کامياب ترند.
سال ۱۳۷۶، هنگامی که هنوز چند سالی از رشد شتابان اقتصادی چين۱ می گذشت و "رشد خيره کننده اقتصادی چين" بيشتر روزنامه ها و رسانه
های گروهی باختر و نيز ساير جاها را پر کرده بود، در نشستی مهم، اين جستار نيز در
ميان نهاده شد. از سوی تنی چند از شرکت کنندگان در آن نشست، "رشد خيره کننده
اقتصادی چين" به عنوان رشد و پيشرفت سامانه سوسياليستي، مورد تحسين و ستايش
قرار گرفت. تا آنجا که در خاطرم مانده است، در پاسخ به اظهار نظرهای شتابزده ای که
درميان نهاده شده بود و تنها برای آنکه توجه آنها و ديگر شرکت کنندگان در آن نشست
را به پيچيدگی جستار جلب کنم، يادآوری نمودم که اظهار نظر در اين مورد بسيار زود
است و بايد نکته های زير را درنظر داشت:
ـ سياست انترناسيوناليستی مهم ترين مشخصه يک کشور سوسياليستی و يا حتا با سمتگيری
سوسياليستی است و کشور چين بويژه از اين جهت، چه در گذشته و چه اکنون کارنامه خوبی
ندارد؛
- رشد موازی و نيرومند سرمايه داری در کنار و درون سامانه سوسياليستی نمی تواند در
مقياس تاريخی برای مدتی دراز ادامه يابد و به آشفتگی اقتصادی و ازهم پاشی اقتصاد
خلقی می انجامد؛
ـ دوره بسيار بلند سامانه خاوندی (ارباب ـ رعيتی) در اين کشور و تاثير آن بر
اقتصاد و فرهنگ اين کشور همچنان وجود دارد؛
ـ رشد بالای اقتصادی بخودی خود، نشانه پيشرفت در راه سوسياليسم نيست.
اظهارات اينجانب که به دليل تنگی وقت فشرده و کوتاه بود، با مخالفت يکی از همان
تحسين کنندگان روبرو شد. وی اظهار داشت:
«... چين کشوری سوسياليستی است ... حزب کمونيست در آنجا حاکميت دارد و همه چيز را
زير نظر دارد ... عنوان رسمی اين کشور: جمهوری خلق چين است...» (نقل به
مضمون).
به دليل تنگی وقت و برای کوتاه نمودن گفتگو و بويژه از آن جهت که اين سخنان، با
توجه به تجربه فروپاشی اتحاد جمهوری های شوروی از کمترين منطقی برخوردار بود، با
وی موافقت کردم!
***
انترناسيوناليسم پرولتری مهم ترين مشخصه حزب های کمونيست و کشورهای سوسياليستی يا با سمتگيری سوسياليستی
تجربه ـ که به گفته عرب بالاتر از دانش است۲ ـ نشان می دهد که سياست خارجی جمهوری خلق چين از همان نخست و بويژه در سنجش با سياست انترناسيوناليستی اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستي، از کژی و کاستی های بيشمار برخوردار بوده است. نقش مائوييسم در پديد آوردن بزرگترين رخنه و شکاف در تاريخ سوسياليسم، اکنون ديگر بر کمترين کسی پوشيده است. اين سياست که با سوسيال ـ امپرياليست خواندن اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی و طرح رهبری کشورهای مستمند «جهان سوم»۳ برعليه کشورهای ثروتمند۴، مدعی راه سوم برعليه جهان سرمايه و به گفته آنها سوسيال امپرياليسم شوروی بود، نخستين تجربه تلخ خود را در کودتای ارتجاعی ـ امپرياليستی اندونزی برعليه دولت ملی سوکارنو آزمود. اين سياست که امپرياليست های ايالات متحده را «ببر کاغذی» می خواند و با هياهوی فراوان، در تازاندن انقلاب در اندونزی می کوشيد، هنگامی که واپسگرايان اندونزی به رهبری سوهارتو با کمک های مستقيم و غير مستقيم «ببر کاغذی» و ديگر همدستانش، بيش از سه ميليون نفر از مردم اين کشور را به بهانه مبارزه با کمونيسم کشت، کوچک ترين تکانی به خود برای پشتيبانی از مردم اندونزی و مبارزه با «ببر کاغذی» و همدستانش نداد. بعدها، سياست خارجی اين کشور در هم آوايی و همکاری مستقيم با اشغال کنندگان فلسطين و رژيم سرکوبگر پينوشه در شيلی و کشورهای مانند آنها، بخوبی عيار ادعاهای فرا انقلابی چنين سياستی را به نمايش گذاشت.
عملکرد سياست خارجی جمهوری خلق چين در دوران کنونی نيز، چه در زمينه سياسی و چه در
زمينه اقتصادی که به نوبه خود نيازمند پژوهشی جداگانه است، نمودار سياستی هژمونی و
برتری طلبانه از يک سو و زيان های اقتصادی فراوان وارد آوردن به کشورهای کم تر
توسعه يافته از سوی ديگر است؛ همان کشورهايی که برپايه سياست مائوييستي، زمانی پيش
تر قرار بود با ياری آنها به جنگ «ثروتمندان» و سوسيال ـ امپرياليست ها
برود!
نگاهی به سياست های اين کشور در آفريقا و آسيا، بيشتر نمايانگر نوعی رقابت در
چارچوب سامانه سرمايه داری است و نه چيزی بيشتر از آن. اين کشور نيز مانند کشورهای
سرمايه داری مادر (متروپل) کوشش می کند، هرچه بيشتر کالاهای مصرفی و
"خدمات" سرمايه ای صادر کند. اگر اين سياست را با سياست اتحاد جمهوری
های شوروی سوسياليستی در آن هنگام بسنجيم، متوجه تفاوت های عمده ميان آن ها خواهيم
شد. همه کوشش سياست خارجی اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی در زمينه اقتصادي، بر
اين امر متمرکز بود که بنيان های اساسی اقتصاد کشورهای کم رشد و رو به رشد با ساختن
کارخانجات و تاسيسات توليد ابزار توليد در زمينه های صنايع سنگين و زيربنايی
نيرومندتر شود تا اين کشورها ابزارهای لازم اقتصادی برای رهيدن از يوغ اقتصاد
امپرياليستی و پيرو آن يوغ سياسی اين کشورها را دارا شوند. گرچه سياست خارجی کنونی
چين نيز همانندی هايی از اين دست را نشان می دهد، ولی رويهمرفته خط برتر سياست
خارجی اين کشور را دربرنمی گيرد.
سياست کنونی اين کشور در زمينه جذب سرمايه خارجی نيز به زيان کشورهای کم رشد و رو
به رشد که آنها نيز ـ مانند چين و نه دستکم کمتر از آن ـ نيازمند جذب چنين سرمايه
خارجی برای رشد بهتر اقتصادی شان بوده و هستند، بوده و می باشد.
نگاهی کوتاه به اين سياست در مورد کشور خودمان نيز بروشنی نشاندهنده سياست کژدار و
مريز اين کشور و چانه زنی با ايالات متحده است. آنها به آسانی آماده اند، در صورتی
که لازم باشد، مثلا در مورد مالکيت جزيره تايپه، منافع ديگر ملت ها و خلق ها را
زيرپا گذاشته و آن را با منافع ملی خود تاخت بزنند. اين سياست بکلی از سياست
انترناسيوناليسم پرولتری دور است و شايد آن را بتوان سوسيال ـ شووينيسم چينی
ناميد. همان اتهامی که اين کشور به اتحاد جمهوری های شوروی که در هنگام خود بخش
عمده ای از بار انترناسيوناليسم پرولتری را با فداکاری بی مانند به دوش می کشيد،
وارد می آورد.
رشد موازی و نيرومند سرمايه داری در کنار و درون سامانه سوسياليستی نمی تواند
در مقياس تاريخی برای مدتی دراز ادامه يابد و به آشفتگی اقتصادی و ازهم پاشی
اقتصاد خلقی می انجامد.
اقتصاد اين کشور، عليرغم رشد غول آسای اقتصادی در دو دهه کنوني، همچنان همه
خصوصيات اقتصادی يک «کشور در حال رشد» را داراست. اين واقعيت که اين کشور برای
توسعه اقتصادی خود نيازمند سرمايه خارجی است، بخودی خود گويای آن است که هنوز در
اين کشور بنيان های به اندازه کافی نيرومند اقتصاد سوسياليستی پا نگرفته است.
نيروی کار ارزان اين کشور جاذبه بسيار نيرومندی برای همه سرمايه داران جهان بويژه
کشورهای امپرياليستی باختر زمين، پديد آورده است. در شرايطی که در کشورهای مادر
(متروپل) سرمايه داري، عليرغم پسرفت های چند سال اخير به زيان نيروی کار اين
کشورها و به سود سرمايه داران که همچنان ناچارند به سودهای کم و بيش پايين بسنده
کنند، کشور چين با نيروی کار بسيار ارزان خود، امکانات گسترده ای برای سرمايه
گذاری های گسترده و بهره کشی بيش از اندازه مطلوب نيروی کار اين کشور برای بزرگ
سرمايه داران و امپرياليست ها فراهم نموده است. همزمان، سرمايه داری هرجايی که پا
باز کند، نه تنها نيازمند بازتوليد خود است که ناچار است خود را نيز بکارد و بومی
کند. همين امر را به شکلی شايسته در کشور چين شاهد هستيم. در آنجا، تنها گفتگو بر
سر سود بردن از «سرمايه خارجی» نيست و نمی تواند هم باشد. قانون رشد و توسعه
سرمايه داری را نمی توان زيرپا گذاشت. هم اکنون در اين کشور شماری ميليونر چينی
وجود دارد که گرچه از نظر اندازه سرمايه، هنوز به پای سرمايه داران بزرگ باختر نمی
رسند، ولی با رشد شتابان اقتصاد اين کشور بصورتی سرسام آور بر سرمايه شان افزوده
می شود. برپايه سياهه ای که بنياد فوربس از ثروتمندان دنيا در سال ۲۰۰۶ چاپ نمود،
بر ثروت ۴۰۰ ميليونر چينی در آن سال ۵۰ درصد افزوده شده است.
رشد موازی سرمايه داری با نوعی سامانه سوسياليستی نارس و کم مايه بويژه از نظر
فرهنگي، سبب دشواری های اقتصادی ـ اجتماعی پيچيده و ناهمگونی ها و دوگانگی هايی در
جامعه چينی شده است. تزريق اين سرمايه ها به سامانه اقتصادي، عليرغم توجه و کوشش
دولت جمهوری خلق چين در پديد آوردن توازن اقتصادی در استان ها و بخش های گوناگون
اقتصادی آن کشور، رشد ناموزون اقتصادی ـ اجتماعي، چه از جنبه کمی و چه از جنبه
کيفی را در همه جای اين کشور پهناور موجب شده و اين کشور را در مسير رشد سرمايه
داری قرار داده است. رشد ناموزون اقتصادی ـ اجتماعی، قانون گريزناپذير سامانه
سرمايه داری است. همواره درون اين سامانه، بخشی مناطق جغرافيايی و برخی رشته های
اقتصادی، از رشدی پرشتاب تر از ديگر مناطق و رشته ها برخوردار هستند و آشفتگی
اقتصادی ـ اجتماعي، تشديد قطب بندی طبقاتي، رشد بيکاری و بی نوايی و فساد و رشوه
خواری و کوتاه سخن همه بيماری های بی درمان اين سامانه را درپی دارند. همه اين ها،
هم اکنون در چين ديده می شود. آخرين نمونه نگران کننده آن، واردات و پخش مواد
غذايی آلوده به مواد سمی خطرناک برای کودکان اين کشور بوده است که مرگ چندين کودک
و بيماری بيش از ۵۵۰۰۰ کودک شيرخوار در اين کشور را بهمراه داشته است. تاسف بار و
نگران کننده است که بهداشتی بودن اين کالاهای وارداتی از يکی از پليدترين کشورهای
سرمايه داری با همه کوچکی آن (کشور هلند)، مورد تاييد عالی ترين مقامات بهداشت
غذايی چين قرار گرفته بود. به نظر می رسد که در سال های اخير فساد و رشوه خواری نه
تنها در دستگاه های دولتی که درون حزب کمونيست اين کشور نيز افزايش چشمگيری داشته
است. آخرين نمونه آن افشای اختلاس ميليونها دلاری يک مقام ارشد حزب کمونيست چين از
صندوق های بيمه بازنشستگی اين کشور در سال کنونی ترسايی است که به روشنی گسترش و
ژرفای فساد در سامانه اداری و حزبی اين کشور را به نمايش می گذارد. پر بيراه نيست
اگر گفته شود فساد گسترده در تشکيلات حزبی و دولتی چين يکی از بزرگترين چالش های
اين کشور در سال های کنونی بوده است. همه اين ها، رويهمرفته نشان می دهد که رشد
موازی سرمايه داری در کنار و درون سامانه سوسياليستی نمی تواند در مقياس تاريخی
برای مدتی دراز ادامه يابد و به آشفتگی اقتصادي، پوسيدگی و فساد و ازهم پاشی
اقتصاد خلقی می انجامد.
دوره بسيار بلند سامانه خاوندی (ارباب ـ رعيتی) در اين کشور و تاثير آن بر
اقتصاد و فرهنگ اين کشور
پيشينه نزديک به ۲۰۰۰ سال سامانه خاوندی (ارباب ـ رعيتی) در اين کشور و فرهنگ
وابسته به آن، بهترين امکان را برای بهره کشی هرچه بيشتر از نيروی کار ارزان قيمت،
حرف شنو و سربزير اين کشور آماده نموده است. اين شيوه بهره کشی که نمونه هايی از
آن در برخی ديگر از کشورهای خاور دور مانند ژاپن و کره زير مهميز ايالات متحده نيز
ديده می شود، نه تنها کوچک ترين سنخيتی با سامانه سوسياليستی و يا حتا سامانه ای
با سمتگيری سوسياليستی و خلقی به سود زحمتکشان ندارد که از شيوه های جاافتاده بهره
کشی سرمايه داری در کشورهای مادر سرمايه داری بسی واپسمانده تر و بی رحمانه تر
است. فرهنگ برجای مانده از همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی در اين کشور، زير هر
نام و شعار به ظاهر انقلابی نيز که مطرح شود، مانند ديگر نمونه های آن در همه جای
کره زمين، تنها تشديد آهنگ کار۵ و بهره کشی بی رحمانه تر کارگران را در پی دارد. امری که به نوبه خود
يکی از عوامل مهم افزايش پيشامدها و رويدادهای ناشی از کار و گسترش بيماری های
شغلی است. آمار مرگ و مير ناشی از سوانح و حوادث کار که دامنه کم و بيش گسترده ای
در صنايع و معادن اين کشور دارد، به روشنی نشان می دهد که در آنجا نيز هنوز و
آنگونه که می بايست و انتظار آن می رفت، انسان در مرکز توجه سامانه اقتصادی ـ
اجتماعی حاکم قرار ندارد.
فرهنگ برجای مانده از همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعي، بهترين امکان را برای رشد
و بازتوليد سرمايه بوسيله نيروی کار ارزان، در قالبی واپسمانده تر از سامانه
سرمايه داری فراهم می کند.
رشد بالای اقتصادی بخودی خود، نشانه پيشرفت در راه سوسياليسم نيست!
گاه از رشد بالا و خيره کننده اقتصادی چين در دو دهه کنونی به عنوان نشانه های رشد
و پيشرفت سامانه سوسياليستی ياد و حتا مانند نمونه ای که در بالا به آن اشاره رفت،
به عنوان شاهدی برای به رخ کشيدن برتری های اقتصادی ـ اجتماعی سامانه سوسياليستی
مورد ستايش قرار گرفته و می گيرد.
اگر تنها رشد اقتصادی را ملاک پيشرفت و برتری يک سامانه بر سامانه ای ديگر يا
کشوری بر کشور ديگر بدانيم، شايد کشور شيلی پس از کودتای ننگين پينوشه و سرنگونی
دولت ملی زنده ياد سالوادور آلنده و سرکوب خونين نيروهای چپ و توده های مردم را
بتوان به عنوان بهترين نمونه رشد و پيشرفت اقتصادی معرفی نمود. با روی کار آمدن
رژيم سرکوبگر، ضد مردمی و وابسته به امپرياليسم پينوشه۶، برای چندين سال پی درپی با رشد اقتصادی
سالانه ۶ تا ۷ درصد و بطور عمده برپايه صادرات مواد خام به عنوان نخستين آزمايشگاه
کاربرد پيروزمندانه سياست های نوليبراليسم سرمايه داری و فرارويی اقتصاد سرمايه
داری دولتی به اقتصاد سرمايه داری "بازار آزاد"، برای کشورهای آمريکای
لاتين و ديگر کشورهای جهان به نمايش گذاشته شد.
در کشور خود ما نيز افزايش رشد اقتصادی ۴ ـ ۵ درصدی بر پايه صادرات مواد خام که
اکنون ديگر نه تنها نفت که سبزی و هندوانه و ... را نيز دربرميگيرد، با گستاخی به
عنوان برتری های سامانه اسلامی معرفی و به نمايش گذاشته می شود! اين در حالی است
که همزمان با سرکوب خشن و گسترده جنبش های مدني، صنفی ـ سنديکايي، دانشجويي،
شورايی و ... از سويی و سيه روزی اقتصادی ـ اجتماعی توده های گسترده مردم روبرو
هستيم.
رشد و توسعه اقتصادی بدون درنظرگرفتن اين امر که اين رشد و توسعه در راستای منافع
اقتصادی کدام طبقات اجتماعی و با چه دورنمايی قرار دارد، شايد نشاندهنده پيشرفت
فنی ـ اقتصادی جامعه و مناسبات انسانها با طبيعت پيرامون خود در معنای عام آن
باشد، ولی به هيچوجه نشاندهنده مناسبات ميان خود انسان ها در روند توليد اجتماعی
(دربرگيرنده توليد، توزيع و مصرف) نيست.
***
چند نتيجه گيری شايد سودمند
با توجه به نکته هايی که در بالا به شکلی گذرا و شايد با کمی و کاستی بسيار در
ميان نهاده شد، می توان ادعا نمود که بخش عمده ای از دوره نوليبراليستی سامانه
سرمايه داری که هم اکنون کم کم به سر می رسد، با ياری و همکاری مستقيم و غير
مستقيم ,جمهوری خلق چين,، به زيان بسياری از کشورهای کم رشد و درحال رشد و به سود
امپرياليست های اروپايی و ايالات متحده، پيموده شده است.
برخلاف همه تبليغاتی که بويژه از سوی برخی نظريه پردازان سرمايه داری ابراز می
شود، تجربه چين نشان می دهد که هيچگونه امکان درهم آميزی دو سامانه متضاد سرمايه
داری و سوسياليستي، به هيچ رو وجود ندارد.
باز نمودن پای سرمايه داران به سامانه ای با سمتگيری سوسياليستي، اين سامانه را در
راستای رشد و گسترش سامانه سرمايه داری و بازگشت به گذشته قرار می دهد و آنگاه که
اين رشد و گسترش به اندازه معينی برسد و مانند سلول های سرطانی تار و پود سامانه
سوسياليستی را فرا گيرد، روند تباهی و فروپاشی آن بی برو برگرد خواهد بود.
هيچگونه راه و روش اراده گرايانه ای بويژه در زمينه چالش های اقتصادی اين يا آن
سامانه، کارساز نيست و نمی تواند جلوی فلان يا بهمان خطای ريشه دار اقتصادی را
بگيرد.
تجربه فروپاشی اتحاد جمهوری های شوروی سوسياليستی نشان داد، روند پيدايش، گسترش و
ژرفش سامانه سوسياليستي، همانگونه که کلاسيک های مارکسيسم ـ لنينيسم و بويژه لنين
پيش بينی نموده بودند، روندی بسيار پيچيده، دراز مدت و دارای تناقض های گوناگون
است و نمی توان و نبايد درباره آن ساده انديشيد و عمل نمود.
درست است که بايد هر پديده ای را، برپايه قانون ديالکتيک، تا آنجا که امکان دارد
در رابطه اش با ديگر پديده ها مورد بررسی و پژوهش قرار داد و نسبيت نتايج بدست
آمده و شعاع عملکرد آنها را در ظرفيت زمانی ـ مکانی آن بدرستی سنجيد، ولی بايد اصول
و مبانی شناخته و بخوبی آزموده شده که سنگپايه استوار و خارايين يا بهتر بگويم قطب
نمای تعيين روندها را، دستکم در يک دوره مشخص تاريخي، تشکيل می دهند، همواره
راهنما قرار داد و آنها را هيچگاه زيرپا نگذاشت. بدون اين سنگپايه يا قطب نما، در
انبوهه رويدادها و رابطه ها گم شده، همواره پاندول وار در نوسان و سردرگم خواهيم
ماند.
ب. الف. بزرگمهر ۲۵ مهر ۱۳۸۷ / ۱۶ اکتبر ۲۰۰۸
برگرفته از تارنگاشت «هشدار»:
http://www.hoshdar.net/maghalat/Do_art_print.php?aid=94
پی نوشت ها:
۱ ـ رشد خيره کننده کننده ۱۲ درصدی در سنجش با رشد اقتصادی دست بالا ۲ ـ ۳ درصدی
کشورهای مادر سرمايه داری
۲ ـ التجربة فوق العلم
۳ ـ زبانزد ,جهان سوم,، تا آنجا که دانش نگارنده اجازه می
دهد، نخستين بار بوسيله يکی از پروفسورهای جهان سرمايه داري، تنها به منظور بخش
بندی اقتصادی کشورهای جهان از نظر ميزان رفاه و توسعه اقتصادی بکار رفت. مائو، با
وام گرفتن اين زبانزد از آنجا، آن را به منظور تازه ای برای پيشبرد سياست های ملی
گرايی افراطی (شووينيسم) چينی زير پوشش انديشه های انقلابی چپ بکار برد. امروزه،
اين زبانزد نادرست و غيرعلمي، گرچه به زبان عامه مردم نيز راه يافته، ديگر آن وزن
و اعتبار پيشين خود را از دست داده است.
۴ ـ گرچه يادآوری اين نکته، خارج از چارچوب اين نوشتار است؛
ولی يادآوری آن را سودمند می دانم که چگونه پندارهای نادرست و ناپخته شبه
سوسياليستی در شيوه برخورد مائو و مائوئيست ها در آن هنگام، بجای برخورد علمی ـ
طبقاتی که طبقه کارگر را در برابر طبقه سرمايه دار می نهد، طبقات و کشورهای مستمند
را در برابر طبقات و کشورهای ثروتمند می نهاد.
۵ ـ «تشديد آهنگ کار عبارت از اين است که کارگر وادار شود با
همان وسايل کار قبلی و همان تکنولوژی کهنه، بدون اين که سرمايه دار سرمايه جديدی
گذاشته باشد، سريع تر کارکند. يعنی در هر ساعت کار مقدار بيشتری از نيروی عضلانی و
دماغی خود را مصرف نمايد.» برگرفته از درسنامه ,اقتصاد سياسی,، اثر زنده ياد فرج
الله ميزانی (ف. م. جوانشير)
۶ ـ در اين کشورها،
از شيلی گرفته تا کره زير مهميز امپرياليست های ايالات متحده و نمونه های ديگر، پس
از سرکوب جنبش های خلقی در آنها ـ خونين يا مخملی بودن آن تفاوت عمده ای در ماهيت
امر ندارد! ـ امپرياليست ها ناچارند، به نسبت سطح آگاهی و سازمان يافتگی توده های
مردم اين کشورها يا اگر کلی تر بگويم سطح آگاهی و سازمان يافتگی شعور اجتماعی شان،
دست به يک رشته اصلاحات (رفرم) اقتصادی ـ اجتماعی بويژه به سود لايه های ميانی
بزنند و جنبش اجتماعی را پراکنده نمايند. اين همان ,موش نقب زن تاريخ, است که به
هر رو راه خود را چه به شکل انقلابی بدست پيشروترين نيروهای اجتماعی يا در قالب
اصلاحات بدست نيروهای واپسگرا که به زور به پيش رانده می شوند، می گشايد و هيچگاه
برجای خود ميخکوب نمی شود!
***
خوشبختانه، نمونه ای از نخستین بازپخشش این نوشتارِ بهنگام خود نشانه گذار، همچنان در پیوند زیر یافت می شود:
https://bosgun.wordpress.com/2010/05/24/7840/
ب. الف. بزرگمهر ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.