«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ خرداد ۲۴, پنجشنبه

پُلیتیک سربسته و کارآ: «شاشیدن در حوض ولایت»! ـ بازپخشش

نگاه کن کیر خر! این بخشی از پرونده ی ساخته و پرداخته شده برای کارگری کنشگر از آنِ دو سال پیش است (پرتور پیوست)۱ که در آن، جا و بیجا واژه های از ریشه عربیِ «تحریک» و «اخلال» در کنار واژه های گوش آزار دیگری بکار برده شده و حتا سخنرانی را گناهی نابخشودنی بشمار آورده۲ که بر این پایه، یقه ی خودت را هم که بیش از هر جنبنده ای در این ولایتِ بخت برگشته دهان به سخن سرایی گشوده ای، می توان گرفت و پرونده ای آنچنان سنگین و رنگین برایت ساخت که بهتر از آن پرونده ی یاد شده، هر نخود و لوبیایی در آن یافت شود و با سوره ی «بَقَرِه»۳ در آن کتاب آسمانی ـ ریسمانی پهلو بزند. این نیز بماند که بخش سترگی از این دهان گشودن ها، یاوه سرایی های همراه با خودنمایی و آمیخته با دروغ و نیرنگ بوده که گناهت را بویژه برای کوشش در لاپوشانی گند و گه های بالا آمده در همه ی این سال های آزگار و گنجشک را رنگ زدن و بجای قناری فروختن به خلق الله۴، چندین و چند برابر سنگین تر می کند. از این که بگذریم از آن هنگام تاکنون، واژه های گوش آزار عربی دیگری چون «تشویش» و «اغتشاش»، کاربرد بیش تری در پرونده سازی های تازه برای کنشگران کارگری و هازمانی یافته و مانند چلغوزهای ریز و درشت کفتر چاهی های جا خوش کرده بر بام ولایت، جابجا چشم را می آزارند.

یکی از ریشخندآمیزترین پرونده سازی های این دوره که هر بار به یاد آن می افتم، برافروخته می شوم، دامنِ یکی از پاکدامن ترین و ارژمندترین فرزندان ایران زمین: بانو فرزانه زیلابی را گرفته که تنها "گناه" سر زده از وی، بر دوش گرفتنِ دادگویی (وکالت) کارگران «هفت تپه» برای دستیابی به هوده های خود، بی هیچگونه چشمداشتی بوده است؛ درست همین شیوه برخوردِ آدموار وی، جانوری پلید و بوگندو چون ترا که حتا هماوندی های زناشویی را در چارچوب بده بستانِ سوداگرانه سنجیده و جای می دهی،۵ خشمگین نموده و کینه ی وی را بدل گرفته ای. گزیده ای از گفته های آن بزرگوار در گفتگویی رسانه ای را در زیر آورده ام؛ گرچه، نیک می دانم، کون دریده ی بیشرمی چون تو نه از این گفته ها و نه از هزاران بی آبرویی و تبهکاری خود و رژیم پوشالیِ سزاوار سرنگونی ات، خم به ابرو نمی آوری و کَکَت هم نمی گزد۶:
«پرونده اتهامی علیه من ابتدا در دادسرای شهرستان شوش مطرح شد پس از آن به درخواست دادستان شوش به دادسرای اهواز احاله شد. در مرحله دادسرا با دو اتهام؛ اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم علیه امنیت و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی، احضار شدم. همچنین در جلسه شعبه دوازده بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب اهواز بود که سه عنوان اتهامی دیگر نیز به اتهامات من افزوده شد. این عناوین، عبارتند از توهین به رهبری، عضویت در گروه های معاند نظام و نشر اکاذیب. در مجموع پنج عنوان اتهامی به من تفهیم شد ... در خصوص اتهام نشراکاذیب در دادگاه کیفری به سه ماه و یک روز حبس محکوم شدم که اجرای آن به مدت یک سال معلق شد. همچنین در دادگاه انقلاب نیز نسبت به سه اتهام اجتماع و تبانی، توهین به رهبری و عضویت در گروه های معاند حکم برائت صادر شد و به اتهام فعالیت تبلیغی به یکسال حبس و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شدم ... من با دفاعم از کارگران روبروی یک مفسد اقتصادی ایستادم ... ضابطان امنیتی تا آن‌ جا پیش رفتند که پذیرش وکالت موکلانم را ꞌفعالیت‌های معاندانه در پوشش وکالتꞌ عنوان کرده بودند. آن‌ها حتی برای اتهام توهین به رهبری به صورت غرض‌ورزانه، پست فیسبوک شخص دیگری را پیوست پرونده من کرده بودند و بازپرس شعبه ۱۲دادسرا در کمال بی توجهی نسبت به آن، کیفرخواست صادرکرده بود ...»۷

به هر رو، برای آنکه گماشتگانِ ولایت سگ مذهبت را کم تر به دردِ سر بیندازی و ذهن به اندازه ای بسنده ناتوان شان برای تراشیدن دوباره و چندباره ی برچسب ها و دروغ بستن های همانند یکدیگر به کنشگران دلاور ایران را کم تر بهم بریزی یا بزبان گوش آشنایت: «مغشوش» کنی، پیشنهادی سازنده از هر سویه برایت دارم. سازندگی آن بویژه از این سویه برجسته است که دیگر کم تر ایرانی می یابی که به پوچ بودن آن دروغ ها و برچسب ها پی نبرده باشد و حتا بسیاری از مردم جهان نیز آن را دریافته و ریشخندت می کنند؛ اگر جز این بود، شاید چنین رویکردی هنوز می توانست کاربرد داشته و سرِ شماری از خلق الله را شیره بمالد؛ ولی نشانه هایی روشن در دست است که بسیاری از آن ها نیز نیک می دانند که کِرم از خودِ درخت پلید (شجره ی خبیث) ولایت است؛ به همین شوند، بهتر است همه ی آن «اخلال در نظم و آسایش عمومی»، «تشویش اذهان عمومی»، «اغتشاش در نظم عمومی»، «تحریک کارگران به اغتشاش و تبلیغ علیه نظام» و دروغ ها و برچسب های دیگر را در یک گزاره ی کوتاه و سربسته فشرده کنی تا دستِکم در بازه ای زمانی، کارآیی بیش تری داشته و بتواند آدم های کنجکاو از آن میان خبرنگاران و سیاست بازان را بهتر سر بدواند و بجای بند کردن به چیزهای بی آرش و مانش و بیهوده ای چون «هوده ی آدمی» («حقوق بشر»)، دنبال چیزهایی دیگر بگردند؛ چون نمونه ای درخور، چیزی در مایه ی «شاشیدن در خزینه ی رهبری» یا اگر نمی خواهی آنچنان چشمگیر باشد و بلا را از خود بیش تر دور کنی، «شاشیدن در حوض یا آبگیر ولایت». بدین سان، هم مغز ناتوان گماشتگان را کم تر بکار می گیری، هم از چندی (کَمیّت) پرونده های کُلُفت می کاهی و همزمان بر چونی (کیفیت) آن ها می افزایی و هم کار و بار، سبک و ساده می شود و گماشتگان می توانند شمار هر چه بیش تری کنشگر و جنبنده را بگیرند و روانه ی زندان کنند. خوب درباره ی آن بیندیش؛ بی آنکه خدای نکرده به مغزت بیش از اندازه فشار بیاوری! آنگاه به کارآیی این راهبرد تازه یا بزبان خوشایندت: «پُلیتیک» بهتر پی برده، آن را سودمند خواهی یافت.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/10/blog-post_15.html

پی نوشت:

۱ ـ «مِنّت خدای عَزّ و وَجَل که این حقیر را مامور ابلاغ سوره ای تازه قرار داد» ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/09/blog-post_19.html

۲ ـ نگاه کنید به بند شماره گذاری شده با شمارگانِ ۹ در پرتور پیوست: «سخنرانی برای مقرضین» که آماج سخن، بیگمان واژه ی گوش آزارِ «مُغرضین» از ریشه ی «غَرَض» بوده است.

۳ ـ در زبان عربی تازیان عربستان به آرشِ گاو ماده!

۴ ـ بیشرمانه ترین نمونه ی آن، ننگین ترین قرارداد تاریخ ایران با «ششلول بندهای جامعه جهانی» را «نرمش قهرمانانه» خواندن و جا زدن است.

۵ ـ  «مسأله‌ی احترام کار زن در خانه و عدم الزام او، مجبور نبودن او، قابل خریداری شدن این کار یعنی قابل مبادله‌ی با پول؛ این است. اینها چیزهایی است که خب در اسلام هست، در فقه اسلام هست ...»

«بیانات در دیدار جمعی از بانوان برگزیده کشور»، علی خامنه ای، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۳

۶ ـ  ... اما آن بزرگانِ صاحب توفیق كه وجودشان به زینت حلم و وقار مُزَیّن است، اگر هزاربار، مجموع اتباع او را در برابر او كون بدرند، سر مویی غبار بر خاطر مبارك او ننشیند. لاجرم چندانكه زنده است، مرفه و آسوده روزگار بسر می برد. او از اهل و اتباع خشنود و ایشان از او فارغ و ایمن؛ اگر وقتی تهمتی به او رسانند، بدان التفات ننماید و گوید:
گر سگی بانگی زند در بام كهدان غم مخور!

جاودانه عُبید زاکانی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_71.html

۷ ـ برگرفته از گفتگوی رسانه ای بانو فرزانه زیلابی، دادگوی (وکیل) کارگران «نیشکر هفت تپه»، شهریور ماه ۱۴۰۰ (برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!