«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ تیر ۷, پنجشنبه

چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی ... ـ بازپخشش

بازپخشش به بهانه ی گفته های سخنگوی «شورای شبکورهای نگهبان تاریکی»:
«شورای نگهبان آرای مردم را حق الناس می داند و خود را مکلف به حفاظت از آنها می داند.» برگرفته از «چوب دو سر گُه»   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

 ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۳

***

چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی ...

بیشرف ها واژه از خود در کرده و گاه و بیگاه که در تنگنا می افتند، چون تکه استخوانی که جلوی سگ بیندازی، جلوی توده های مردم ایران می اندازند:
«حق النّاس»! واژه ای برگرفته از کتاب هوایی (بجای آسمانی!)، بی هیچ آرش و مانشی درخور و کاربردی راستین در جهان کنونی و بدتر از همه، خوارکننده ی توده های کار و زحمت که یکی از بزرگ ترین انقلاب های توده ای سده ی بیستم ترسایی، روی دوش شان به پیروزی در پله ی نخست دست یافت و راه را برای میوه چینان شکمباره ای که ناگزیر به چپ نمایی شده بودند، گشود؛ انقلابی که توانست چندین هزاره «خاورخودکامگی دیرینه پا» («استبداد شرقی») را بگور بسپارد؛ ولی نتوانست به آماج های خود در برآوردن خواست های توده های انقلابی در پله ی فرگشت اجتماعی ـ اقتصادی، دست یابد و واگشت و شکست خورد. با چنین واگرد و شکستی، در روندی دردناک، واژه ی بسیار نابجا، بی آرش و مانش و همچنین خوارشمارنده ی توده ها در نهفت خود: «مُستضعفین» که جایگزین مانش دانشورانه ی «طبقه کارگر» شده بود* نیز آرام آرام رنگ باخت و جای خود را به آمیخته واژه ای خوارکننده تر از خود سپرد: «حق النّاس»! آمیخته واژه ای که با الهام از آن، آمیخته واژه های دیگری از «حق الخرس» و حق النسناس» گرفته تا «حق الخرموش» و «حق الکِرم» می توان ساخت که در رژیم اسلام پیشگان تبهکار از «حق النّاس» سنگین تر و رنگین ترند.

ب. الف. بزرگمهر  ۱۶ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_33.html

* «دوران دیگری فرا رسیده است!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۱ دی ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/01/blog-post_14.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!