«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ تیر ۱۶, شنبه

چرا نمی شود جانِ برادر؟! در این ولایت، کار نشد ندارد

چرا نمی شود جانِ برادر؟!* در این ولایت، کار نشد ندارد. ما در یک شبانه روز یا شاید کم تر آخوند بیسوادی که با بدبختی و توی سر و مغز خود زدن «حجت الاسلام» (همانا «نمودار اسلام») شده بود را به جایگاه آیت الله ارتقاء دادیم و او را که «امام راحل زحمت الله» چشم دیدنِ دَک و پوزش را نداشت به بستر مرگش بردیم در حالیکه خم شده بود و گویی آن امام در گوشش پچ پچ کنان رهبری وی را تأیید و توصیه می فرمود برهبری ولایت رساندیم؛ در حالیکه بفرموده ی همان «زحمت الله»، زمانی که هنوز ریغِ رحمت را سر نکشیده بود، یک نانوایی را هم نمی توانست بچرخاند؛ این یک نمونه!

نمونه ی دیگر، خرید و وارد کردن ۷۰۰ خودروی گرانبهای پورشه بدست مبارک یکی از کارآفرینان به نان و نوا رسیده به نام پیرزنی روستایی بی خبر از همه جا همین چند سال پیش است که برای علوفه و هیزم آوردنِ خود حتا یک الاغِ موشی هم نداشت؛ بگفته ی برادرِ دلبندِ «جامعه جهانی» مان که آرزوی آوردن نفت به سر سفره ی عوام النّاس در دلش ماند، باز هم بگم؟! و عَجِّل لولیک والفرج ...

از زبان یکی از آن ها که انشاء الله زیر گل بروند، مسوول نظام:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۳

* رضا شفاخواه، وکیل دادگستری:
«هیچوقت صدای محسن شکاری در راهروی دادگاه انقلاب و مقابل شعبه ۲۸ یادم نمیره که با پوزخندی می گفت: مگه میشه بخاطر یک سطل آشغال و یک خراش ساده کسی رو اعدام کنند؟!»

محسن شکاری تنها به دلیل آتش زدن یک سطل زباله در خیابان ستارخان تهران به محاربه متهم و سپس اعدام شد.

برگرفته از «تلگرام»   ۱۶ تیر ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!