«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مرداد ۲۶, جمعه

چشمانش گواه است ... ـ بازپخشش

این آقا که با چشمانی میخ شده به جایی می نگرد، «امام جمعه» شهر شیراز است. به گودی میان پپشانیش خیره می شوم و با خود می گویم:
این دیگر چگونه جای مُهری است؟ مگر مُهر هر اندازه هم که کله ات را هنگام سر به خاک سودن در برابر الله، بیش تر فشار داده باشی، می تواند چنین نشانه ای برجای بگذارد؟ نه! منطقی نیست ... جای ملاقه ی مادر نیز نمی تواند باشد؛ آنگاه که بی چشمی به پیرامون، سرگرم ناخنک زدن  به خوراک هنوز ناآماده در آشپزخانه باشی و ناگهان مانند «اَجل مُعلّق» سر رسیده باشد؛ اگر هم باشد، در چنین سن و سالی، دیگر آنچنان گود نخواهد بود. آه دریافتم! بیگمان جایِ لگد اسب یا قاتری چموش است؛ چشمانش گواه است ...

ب. الف. بزرگمهر   یکم فروردین ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_559.html



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!