در «جمهوریت» هم می توان به همان اندازه ی «خودکامگی»، چوب و چماق نوشِ جان کرد و دَم برنیاورد
با تجاوز به حریم خصوصی برادران مومن خود، می خواستند بر پایه ی گواهی کون درستی،۱ وزیران کابینه را برگزینند؛ بحمدلله خود «آغا» ریش مبارک شان را گرو گذاشتند تا هم گزینش بیخودی کش نیابد و هم خدای نکرده آبروی برادری ریخته نشود؛ البته این کابینه آنی نیست که با برادر انقلابی مان، جناب آقای ظریف دنبالِ ساخت و سازِ آن بودیم تا در اسرع وخت «برجام» را دوباره زنده کنیم و کار و بار «ملت» جانی تازه بگیرد؛ ولی به هر رو: کاچی به از هیچی! از همان آغاز «گزینش دمکراتیک» گمان می بردیم که شماری از آن ها ناپسند از آب در آیند؛ ولی نمی پنداشتیم تا این اندازه که تنها سه تن از برگزیدگان مان، روی غربال بر جای مانند. بدین سان، آش شله قلمکاری از آب در آمد که بجای جوان ها و جوانگرایی که پیش تر بر زبان آورده بودیم [در دل: کاش کژدم بیابان های تازیان آن را گزیده بود]، «گرگ های بالان دیده» و همه فن حریفی بالا آمدند و «آغا» هم کم و بیش، همه شان را پسندیدند و حتا برای یکی از آن ها که برای آمدن ناز و گوز می کرد، خط و نشان همنشینی با سعید طوسی گندم نژاد در بخش غلمان نشین بهشت را کشیدند و وی بیدرنگ ناز و گوزش را کنار نهاد. این هم از کرامات مُعَظَّمَ لله بود که عقل جنّ هم به آن نمی رسید و مایه ی خرسندی مان شد؛ ولی مبادا در کون درستی ایشان، زبانم لال، تشکیک کنید؛ بلا دور انشاء الله!
گفتم آش شله قلمکار؛ گرچه باید آش پایان هفته ی یزدی ها که همه ی خرده ریز خوراک هفته در آن یافت می شود را نیز به آن بیفزایید؛ و همانگونه که برخی از حسرت بدل های کاسه لیس نظام به آن اشاره کردند، آمیخته ای از کابینه های پیشین با یکدیگر است که انشاء الله این بار بجای سگ و گربه شدن و چنگ و دندان بهم نشان دادن، قدری هم در میان کارهای دیگرشان به امور اختسادی و اینا بیش تر برسند تا «وفاق ملی» رنگ و لایابی تازه یافته و خدای ناکرده «نفاق ملی» از کار درنیاید؛ این هم کابینه ی بفهمی نفهمی برگزیده ی «آغا» که از «نخودچی کشمش گفتگوهای هسته دار» در کابینه ی حسن فریدون روحانی شده گرفته تا «پهلوان بی بخار یزدی» در آن، همگی شکرگزار و ثناگوی «آغا» هستند.
این نکته را نیز در پاسخ به برخی از اصلاح طلبانِ دودوزه بارِ در بندِ «شکل» ها که گفته اند با روی کار آمدن این کابینه «هیچگاه جمهوریت تا به این اندازه ضربه نخورده بود» یا از آن بدتر، «مرگ جمهوریت» را پیش کشیده بودند، بیفزایم که در «جمهوریت» هم می توان به همان اندازه ی بزبان کژدم گزیده شان: «دیکتاتوری» که منظورشان خودکامگی است، چوب و چماق نوشِ جان کرد و دَم برنیاورد؛ و «جمهوریت» با آنکه در بنیاد خود از دیدگاهی تاریخی گامی فراتر بجلو بشمار می رود، پوششی شاید زیبنده تر بر درونمایه ای است که از «سر بریدن با چاقو در دین و آیین های یکی از دیگری مقدس تر اسلام» گرفته تا «سر بریدن با پنبه در جمهوری ها و پادشاهی های بنیاد یافته بر دمکراسی باختری» در آن می گنجند و از پوششی کُلُفت تر با هماوندی بیش تر و کم و بیش ناگسستنی با درونمایه اش که می توان و بهتر است آن را «برونزد» (در برابر و ژرف تر از «شکل») نامید تا پوسته ای بسیار نازک و شکننده با کم ترین هماوندی با درونمایه ی آن را دربرمی گیرد.
از زبان کارپرداز چاچولباز تازه بکار گماشته شده که آنچه در واپسین بند یادآور شده ام فراتر از تراز اندیشگی و شیوه برخورد وی و سایر همپالکی هایش۲ در رژیمی ناتوان و بی آبروست: ب. الف. بزرگمهر پنجم شهریور ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ «یک پرسش از هر نامزد وزارتی بس است: آیا کونَت درست است یا نه؟» ب. الف. بزرگمهر ۳۰ امرداد ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/08/blog-post_93.html
۲ ـ بزبان ریشخند، «شیوه ی نگرش و برخوردِ ꞌیا هیچ یا همه چیزꞌ، سیاه سپید یا ꞌگورخریꞌ» (پایین ترین تراز نگرشی ایستا و ناپویا یا همانا «متافیزیک»)
برگرفته از یادداشت «هر روز مات می مانی، چه بگویی و چه بنویسی؟» ب. الف. بزرگمهر ۲۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر