«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

حالا شما همین منطق را بگیر برو جلو ...

«این همه دانشگاه را برای چه می خواهیم؟ با چه کیفیتی؟ برای حل چه مشکلی؟ جوانان کشور و بچه های پاک و بیگناه را می آوریم و ۴ سال و ۱۰ سال وادار می کنیم درس بخوانند بعد بیرون می آید می گوییم کار ندارید. اصلا به شما نیاز نداریم. فرد نیز می پرسد تو که به من نیاز نداشتی چرا عمر من را تلف کردی؟ این مشکل اصلی ما است. هم باید مجلس و هم باید وزارت علوم کمک کند. آدم هایی باید تربیت کنیم که به درد جامعه بخورند. [گریز به صحرای کربلا برای پوشاندن گزاره های پیشین] عالمی که عمل نداشته باشد به چه درد می خورد؟ جوان تربیت می کنیم و افتخار می کنیم نخبه تربیت کردیم. اما چند درصد از نخبگان ما در این کشور می مانند؟ چرا نمی‌مانند؟»

از گفته های چاچولباز تازه بکار گماشته شده در جایگاه کارپردازی خیمه و خرگاه نظام سگ مذهب اسلام پیشگان: مسعود پزشکیان در آیین «تکریم و معارفه وزیر علوم، تحقیقات و فناوری»، برگرفته از «ایلنا»  هشتم شهریور ماه ۱۴۰۳ (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

دنباله ی اندیشه، گفتار و کردار چاچولباز:
حالا شما همین منطق را بگیر برو جلو و بجای دانشگاه، کشور بگذار! ما به این همه آدم گرسنه و تشنه که دچار کمبود برق و اینا هم هستند و نمی توانیم همه ی این ها را برای شان آماده کنیم، چه نیازی داریم؟ برای چه باید زندگی مان را بیهوده بباد دهیم؟ هم مجلس و هم وزارتخانه های کار و بار برونمرزی و جنگ و علی الخصوص حوزه های علمیه و امامان جمعه باید در وفاق کامل کمک کنند تا راهی برای برونرفت آن ها که نه عالمند و نه اهل عمل و بدرد هیچ کاری نمی خورند، پیدا کنیم تا بار نظام سبک تر شود و بتواند چابک تر و سبکبال تر بجلو حرکت کند. می بینید که حذف صورت مسأله، وختی که دستت بسته و عقلت دیگر بجایی قد نمی دهد، چندان بد و نادرست هم نیست.

ب. الف. بزرگمهر   نهم شهریور ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!