«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ شهریور ۲۵, یکشنبه

مردم کردستان یادِ ژینا امینی و سایر جانباختگان جنبش های کنونی را زنده کردند

آغاز دست از کار کشیدن های گسترده در شهرهای کردستان

بنا به گزارش‌ها در شهرهای سقز، سنندج،  دیواندره، بوکان و مهاباد، همزمان با دومین سالگشت جان باخننِ دُختِ دلاورکردستان و ایران: ژینا امینی بدست آدمکشانِ رژیم سزاوار سرنگونی ناروا فرمانروا بر ایران، مردم کردستان با دست از کار کشیدن های گسترده از آن میان در بازارها یاد وی و سایر جانباختگان جنبش های کنونی ایران و کردستان را زنده کردند.

درودی از جان برخاسته به کردستان دلاور و آزاده!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از چنین رژیمی آدمکش پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۳

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام» (۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۳) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس پرتور:

پرچم زیبای کردستان، نمادی نه تنها از آنِ کردستان که نمادی شایسته از ایران باستان بی هیچ نشانی از شیر بی بخارِ قَجَری شمشیر بدست یا کژدمی در میان آن با رَدِّ پای تبارهای خونریزِ نامور به «یأجوج و مأجوج» در پیرامون آن!

بسانِ خزش و گزشِ خزندگان ـ بازپخشش

این سخنگوی بدپیشینه ی «یانکی» با پرونده ای انباشته از تبهکاری های گوناگون با دوپهلوگویی و درهم آمیختن دوغ و دوشاب، دروغ سر هم می کند؛۱ آنچه در بازه ی زمانی کنونی رخ می دهد و در کردار با باریک بینی و شکیبایی درخور از سوی امپریالیست ها و شغال های ریز و درشتِ دنباله روی آن در اروپا و جاهای دیگر پیش برده می شود، پیگیری سیاستی بر بنیاد پیشروی های شمرده ای است که از بسیاری سویه ها به شیوه ی خزیدنِ و گزیدنِ خزندگان می ماند؛ خزیدن و گزیدنی که با درنگی کوتاه برای ارزیابی کارآیی و واکنش هماوردِ خود دنبال شده و بسته به برآیند آن یا با دور دیگری اندکی شتاب آمیزتر یا درنگی بیش تر برای جابجایی و سمتگیری برای نیشی تازه پی گرفته می شود. آنچه  «پرزیدنت بادبادی» (جو بایدن») و سردمدارانی دورو و آبزیرکاه چون ماکرون در هماهنگی با یکدیگر این روزها بر زبان رانده و می رانند، بخشی بیش تر نمایشی از پیشبرد چنین سیاستی است و نه در رویارویی با آن! و به هر رو، آنچه با برجستگی بیش تری خودمی نمایاند و آن را پیش از آغاز جنگ کنونی با پیش بینی درخور یادآور شده بودم، بایستگی برنداشتن حتا یک گام به پس در چارچوب سیاستی دوربردی («استراتژیک»)۲ است که در واپسین نمونه ی پیش بینی ها و گوشزدهایم به سیاست ورزان و سیاست بازان خشک مغزی که در آن هنگام پیش از دوره ی کنونی به زد و بندهای پشت پرده با «یانکی» ها و دیگر امپریالیست های شغال سرشتِ اروپای باختری دل خوش نموده بودند، آن را با «نبرد مسکو» در یورش سهمگین «آلمان نازی» به «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در «جنگ جهانی دوم» همانند دانسته و سنجیده بودم:
«روندِ نگران کننده ای که همچنان بویژه بکوشش امپریالیست های «یانکی» و برادران «انگلوساکسون» خود پی گرفته می شود، تا اندازه ای یادآور یکی از میدان هایِ کارزارِ یورشِ ددمنشانه ی «آلمان نازی» در جنگ جهانی دوم به نخستین کشور زحمتکشان جهان در پاییز سال ۱۹۴۱ ترسایی است که چنانچه با ندانمکاریِ مرگبارِ دیگری از سوی رهبری سیاسی و سپاهیِ ناآماده و همچنان سراسیمه و سردرگم از یورشی برق آسا همراه می شد، «مسکو» نیز بچنگ «نازی» ها می افتاد و روندِ جنگ بسود یورشگران شتابی فزاینده تر و شاید برگشت ناپذیر می گرفت ...

«نبرد مسکو» که هیتلر و دیگر سردمداران و جَک و جانوران «نازی» به پیروزیِ بی برو برگرد در آن امیدوار بودند، بازه ی زمانی بسیار برجسته و سرنوشت سازی در چرخش روز و روزگار بسود نیروهای «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» بود و به بازیافت روحیه ی جنگجویانه و امید به پیروزی بر اهریمنِ «نازیسم» و «فاشیسم» در همه ی پیشانی های جنگ کمکی شایان نمود. این پیروزی که نخست با ایستاندنِ یورش شتاب آمیز نیروهای یورشگر آغازید و سپس با تار و مار کردن و شکافتن چندین پیشانی و به واپس راندن شان پی گرفته شد، بی رهبری بی همتای «مارشال ژوکف» که درست در چنین بزنگاه سرنوشت سازی ... به فرماندهی آن پیشانی گماشته شد و بی درنگ به بازسازی و بازآرایی نیروها بر بنیاد استراتژی و تاکتیک های جنگیِ سازگار دست یازید، شدنی نبود ... همو بود که برای نخستین بار، فرمان «نه یک گام به پس!» را برای یکی یا شاید شمار بیش تری از پیشانی های پدافندیِ پیرامونِ «مسکو» بکار برد ...»۳

کشورهای امپریالیستی درگیر با روسیه، خود واپس نخواهند نشست و ترساندن شان از پیامدهای کشانده شدن کارزار به جنگ مرگبار هسته ای که این روزها با پیشنهادهای گاه ریشخندآمیزی در رسانه های روسی۴ از آن میان، ترکاندن یک بمب اتمی آزمایشی برای خیره کردن دیدگان آتش افروزان جنگ همراه شده نیز آن ها را به واپس نشینی وانخواهد داشت؛ مگر آنکه روسیه سیاست باریک تری بر بنیاد سمتگیری سوسیالیستی دنبال نموده و با شتاب درخور، نیروی پشتیبان بزرگی مانند آنچه «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» از آن برخوردار بود، برای خود دست و پا نموده، پیرامون خود گرد آورَد؛ پشتوانه ای بزرگ که خوشبختانه همه ی زمینه های آن، چه در میان برخی از جمهوری های پیشین شوروی و چه در پهنه ی جهانی از هستی برخوردار است؛ تنها با این سمتگیری است که نیروی رزمی از پشتوانه ی سترگ هازمانی و سیاسی برخوردار شده، جان تازه ای می گیرد و با شتاب رویش خواهد یافت؛ تنها با این سمتگیری و نه آوازه گری و کوشش بسود ایستارهای کهنه و فرسوده از آن میان، برانگیختن ملی گرایی بر بنیاد «اُرتدکس روسی» است که امپریالیست ها به واپس نشینی واداشته خواهند شد؛ بزبانی شاید گویاتر:
جداگانگی میان روسیهِ شوروی با روسیه کنونی همچنان از زمین تا آسمان است. 

نکته ای دیگر که از دید من در آینده ای نه چندان دور خود را بیش از پیش نشان خواهد داد و سیاست درست سمتگیری شده ی روسیه می تواند به آن شتاب بخشد، بهره برداری از شکاف های پدید آمده در سازمان دوزخی «ناتو»ست که از زمینه هایی تاریخی نیز برخوردارند. در این باره، در همان یادداشت همراه با پیش بینی یاد شده در بالا از آن میان، چنین اشاره نموده بودم:
«... امیدوارم رژیم فرمانروا بر این کشور که خواسته یا ناخواسته، بار سنگینِ «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در پشتیبانی از همزیستی آشتی جویانه میان خلق ها و ملت های جهان را بر دوش می کشد، بتواند سیاستی پیگیر و دانشورانه در برخورد با کشورهای امپریالیستی دنبال کند و آن بارِ تاریخی را بر زمین نیفکند. یکی از آخشیج های برجسته از چنین سیاستی دانشورانه، بهره وری باریک از شکافِ پدید آمده از سال ها پیش میانِ کشورهای بخش خشکی اروپای باختری با «یانکی» ها و برادران همدستِ «انگلوساکسون» خود، ژرف تر نمودن و کشاندنِ شان (بویژه آلمان) بسوی خویش است...» ۵ در همین باره، باید با همه ی نیرو و توان خود جلوی روند رو به گسترش «نازیسم» در کشورهای بخش خشکی اروپای باختری که برانگیزاننده و پشتیبان آن بویژه «یانکی» ها و برادران همدستِ «انگلوساکسون» شان برای رویارویی با جنبش های توده ای خیز برداشته در آن کشورها هستند را با نزدیکی هرچه بیش تر با نیروهای بیش تر جوان این جنبش ها و کمک به آن ها در پایداری در برابر این دشمنان آدمی و آدمیت در روی زمین، گرفت و از پشتیبانی بی چون و چرا از نیروهای ملی گرای فراراست در همه جا که چون تیغی دولَبه اند، سخت پرهیز نمود.

... و هنوز ناگفته ها بسیارند.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ خرداد ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/06/blog-post_4.html

پی نوشت:

۱ ـ «جان کیربی»، سخنگوی «امنیت ملی کاخ سپید» گفت، «جو بایدن»، مهتر‌جمهور آمریکا نمی‌خواهد  بن‌بست با روسیه بر سر اوکراین به جنگ جهانی بینجامد. وی چند روز پس از آن که «کاخ سپید» به آگاهی رساند که بایدن به «کی یف» پروانه ی بهره وری از جنگ ابزارهای فرستاده شده از «ایالات متحد» برای یورش به ژرفای روسیه را داده، چنین گفت.

 ما از همان آغاز این جنگ نگران افزایشِ تنش بوده ایم و این نگرانی ها همچنان برجاست. مهتر جمهور گفته است که نمی خواهد پاسخگوی آغاز جنگ جهانی سوم باشد. ما به دنبال درگیری با روسیه، یک نیروی هسته ای دیگر نیستیم. (جان کیربی در گفتگو با «خبرگزاری آ ب سی»)

کیربی گفت بایدن همه پیامدهای دادن پروانه به کی یف برای بهره وری از جنگ ابزارهای آمریکایی برای آماج های ضد آتش را دریافته بود. او بار دیگر پافشرد که اوکراینی‌ها تنها از این هوده برخوردارند که پایگاه‌ها، آرایش توپخانه و سایر پایگاه‌های رزمی را آماج بگیرند که «روس‌ها از آن‌ها برای پدیداری گونه ای سرزمین های بازدارنده (حائل) سود می برند.»

برگردان گزیده ای برگرفته از گزارشی در «آرتی» به تاریخ  ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ در پیشبرد سیاست های راهبردی («تاکتیکی»)، همانگونه که نیروهای رزمی روسیه از آغاز درگیری تاکنون، گرچه با آزمون ها و ندانمکاری های بیش از اندازه، آن را به نمایش نهاده اند، «نه یک گام به پس» که نمونه ی تاریخی آن از سوی ارتشِ «ترکیه عثمانی» در همه ی پیشانی های جنگی بی هیچ چون و چرا بکار گرفته می شده و سربازان گاه تا واپسین تن جان می باخته اند، کاری بیهوده و بی ارزش، در چارچوب دربرگیرنده ی آن و نه نمونه های جداگانه (استثنایی) است.   

۳ ـ برگرفته از یادداشتِ «نه یک گام به پس!»  ب. الف. بزرگمهر   هفتم بهمن ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/01/blog-post_27.html

۴ ـ نکته ای که نه در سیاست سردمداران روسیه و نه در روزنامه نگاران وابسته به آن که از دید من، بیش از ۹۵⸓ شان میرزابنویس هایی بیش نبوده و تنها آنچه پیش تر دیگرانی اندک شمار با نوآوری و پیش بینی در میان نهاده اند را بر زبان می رانند، دیده نمی شود.

۵ ـ برگرفته از یادداشتِ «نه یک گام به پس!» (پی نوشتِ شماره ۳)

۱۴۰۳ شهریور ۲۴, شنبه

پوش لای پالان رهبر معظم

پوتین - روابط روسیه و ایران در حال شتاب گرفتن است

رئیس جمهور نسبت به بهبود بیشتر همکاری ها با تهران و امضای قرارداد جدید مشارکت راهبردی ابراز امیدواری کرد

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه روز پنجشنبه در دیدار با علی احمدیان، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، گفت که روابط مسکو و تهران در سال های اخیر افزایش یافته است.

رهبر روسیه در دیدار خود در سن پترزبورگ ضمن خوشامدگویی به احمدیان، قدردانی مسکو را از اینکه همکاری با روسیه در اولویت کابینه مسعود پزشکیان، رئیس جمهور جدید ایران باقی مانده است، ابراز کرد.

پوتین گفت: «باید توجه داشته باشم که در سال‌های اخیر، روابط دوستانه روسیه و ایران شتاب بیشتری پیدا کرده است» و افزود که بخش عمده‌ای از این امر مرهون حمایت‌های مستمر رهبر معظم ایران علی خامنه‌ای بوده است.

پوتین همچنین اظهار داشت که انتظار دارد پزشکیان در اجلاس بریکس ماه آینده در کازان به روسیه سفر کند و گفت امیدوار است زمانی را برای یک نشست دوجانبه جداگانه بیابد.

پوتین گفت: ما همچنین خوشحال خواهیم شد که او را در یک سفر تمام عیار در روسیه ببینیم که در چارچوب آن یک توافقنامه بزرگ بین دولتی را امضا خواهیم کرد که برای تحکیم ظهور روابط روسیه و ایران در سطح مشارکت استراتژیک طراحی شده است. وی اظهار امیدواری کرد که در دیدار با پزشکیان در کازان این موضوع را مورد بررسی قرار دهد.

رئیس جمهور روسیه خاطرنشان کرد که علیرغم کاهش تجارت متقابل در سال گذشته با ایران، در سال جاری، گردش مالی تجاری در "جهت مثبت" تعدیل شده و تقریباً ۱۰ درصد رشد داشته است.

پوتین ادامه داد که با توجه به روابط رو به رشد مسکو با ایران، اکنون بیش از هر زمان دیگری به یک کمیسیون بین دولتی فعال نیاز است. پوتین گفت که یکی از اولویت های کمیسیون توسعه کریدور حمل و نقل شمال-جنوب است که همچنان مورد توجه روسیه است.

وی خاطرنشان کرد: روسیه قبلاً نماینده ای برای این کمیسیون تعیین کرده است و اکنون منتظر کابینه جدید ایران برای تعیین همتای وی است.

احمدیان ضمن ابلاغ سلام خامنه ای و پزشکیان به پوتین، خاطرنشان کرد: روابط روسیه و ایران پایدار مانده است و موضوعاتی وجود دارد که تهران مایل است با مسکو گفتگو کند.

وی افزود: دولت پزشکیان قصد ندارد رویکرد همکاری با روسیه را که در زمان رهبری قبلی ایجاد شده بود تغییر دهد و رئیس جمهور جدید "مصمم به حفظ روابط و توسعه بیشتر آنها است."

برگرفته از «آرتی»  ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۳

برگردان به پارسی به یاری «گوگل» (بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم. برنام و برجسته نمایی های بوم از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

اگر آنجا کرانه ی دوزخ است، اینجا کانون آن است ... ـ بازپخشش

نموداری آماری از گذران زندگی در یکی از "پیشرفته ترین" کشورهای سرمایه داری

چندین سال پیش به کهنه رفیقی که برای دیدار بستگان خویش از ایران به «ینگه دنیا» آمده و رنج سفرِ چند صد کیلومتری بیش تر برای دیدار با یکدیگر را نیز پس از سالیان دراز بر خود هموار نموده و بسیار از اوضاع اجتماعی و بویژه اقتصادی ایران می نالید به شوخی و جدی گفته بودم:
«اگر آنجا کرانه ی دوزخ است، اینجا کانون آن است ...» (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور)؛ کانونی سردتر که آتش از درون برافروخته و گداخته اش را به کرانه ها می دمد و خود از برون، یخ زده است؛ از مغزهایی که روزانه به یاری شماری انبوه از گاهنامه ها و روزی نامه ها و هرگونه آشغال نامه ای شستشو شده و می شوند، گرفته تا هماوندی های اجتماعی، دوستی ها و حتا زناشویی هایِ نه تنها کالبد یافته که خشکیده در چارچوب پول و سرمایه و نیز بسیاری سرگرمی ها و بازی های دلخوشکنک از دست رفته در دورانِ «خوشباشیِ هیپی گری»، گونه هایی از «اگزیستانسیالیسم» و بسیاری چیزهای فریبنده ی دیگر که برای دگردیسه نمودن جنبش های اجتماعی به سود خداوندان سرمایه بایسته بود و اینک دیگر به هیچکدام نیازی نیست. آن دوران برای همیشه سپری شد؛ آنچه برجای ماند، ناهنجاری ها و نابرابری های گسترده و بگونه ای زننده، چشمگیر اجتماعی همراه با آه و افسوس خرچسنگان پیر و پاتالِ یادگارِ همان دوران است. خرچسنگانی که بسیاری شان همراه با کوچندگانی پناه آورده از سایر جاهای جهان و تخته قاپوشده در اینجا و آنجا و بسیاری دیگر که دست شان به دهان شان نمی رسد، سرنوشتی همسان یافته اند؛ خرچسنگانی که شاید هر شب رویاهای خوش گذشته را می بینند و آنگاه که از خواب برمی خیزند با کابوس واقعیت های امروزشان روبرو می شوند؛ خرچسنگانی که بیشینه درصد دو نمودار آماری زیر۱ در یکی از "پیشرفته ترین" کشورهای دوزخ سرمایه داری۲ از آنِ همان هاست و گاه به هر شَوَندی که به یکی از آن ها برمی خورم، دلم می خواهد با میان دو بند انگشت های خود دماغ های بیش تر گوشتالوی شان را آنچنان بفشارم تا آن نیمه جانی که دارند، همراه با رویاها و کابوس های شبانه روزی شان بدر رود و آسوده شوند.۳

نمودار آماری نخست:

پرسش:

تعطیلاتم را ...

پاسخ:

ـ ... پیش تر ذخیره (رزرو) کرده ام.                  ۳۵٪

ـ ... در ماه مِی ذخیره می کنم.                      ۲٪

ـ ... در ماه ژوئن ذخیره می کنم.                     ۲٪

ـ ... درست پیش از رفتن ذخیره می کنم.        ۱۲٪

ـ ... من به تعطیلات نمی روم.                   ۴۹٪

شمار رای دهندگان:   ۳۱۳۲۴ تن   تاریخ رای گیری: ۱۶ ماه مِی ۲۰۱۶

نمودار آماری دوم:

پرسش:

امسال تعطیلات تابستانی ام را ... ذخیره می کنم.

پاسخ:

ـ ... پیش تر از سال گذشته                           ۹٪

ـ ... درست همان هنگام سال گذشته            ۱۹٪

ـ ... دیرتر از سال گذشته                               ۹٪

ـ ... نمی دانم / نظری ندارم.                        ۱۲٪

ـ ... من به تعطیلات تابستانی نمی روم.   ۵۱٪

شمار رای دهندگان:   ۲۹۵۵۵ تن   تاریخ رای گیری: ۱۷ ماه مِی ۲۰۱۶

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/08/blog-post_74.html

پی نوشت:

۱ ـ هر دو نمودار از آن یکی از بانک های بزرگ (شاید بزرگ ترین بانک؟) این کشور است و رای دهندگان، تنها کسانی را دربرمی گیرد که در آن بانک، اندوخته ای دارند و یا درآمدها و حقوق شان به آنجا واریز می شود. به این ترتیب، باید روشن باشد که درصدهای بگونه ای چشمگیر بالای آن دو نمودار، بسی بالاتر از آن است؛ زیرا با آنکه کمابیش همه از اینترنت برای کارهای بانکی و مالی خود بهره می برند، بازهم درصدی از مردم بویژه در میان کهنسالان به آن دسترسی ندارند و بویژه بسیاری از مردم تنگدست، حتا اگر به اینترنت نیز دسترسی داشته باشند، در اینگونه همه پرسی ها همیاری نمی کنند. با انکه آماری در این زمینه در دست ندارم، بگمانم باید میان ۷ تا ۱۰ درصد به کسانی که هرگز به سفر نمی روند، افزود. 

۲ ـ در همین کشور که شمار مردمانش کمابیش ۱۸ میلیون تن است، بنا بر آمارهای رسمی، ۴۵۰۰۰۰ کودک (تا ۱۷ سال!) «زیر مرز تنگدستی» بسر می برند. این آمار که تنها کودکان را دربرمی گیرد با شرایط زندگی مردم در جمهوری دمکراتیک خلق کره که زیر فشار سرسام آور، خردکننده و همه سویه ی نظامی، تبلیغاتی و ...، نه تنها از سوی «یانکی» ها و سایر کشورهای امپریالیستی و مزدوران شان در بخش چنگ اندازی شده ی خاک آن کشور که نیز تا اندازه ای از سوی "کمونیست"های کاسه بشقاب فروش چینی قرار دارند و ناچارند از نان شب خود بزنند تا جنگ ابزارهای همانند دشمنان اهریمن خوی خود داشته باشند، بسنجید و پرس و جو و پژوهش کنید که در آن کشور سرفراز، آیا حتا یک کودک یا بزرگسال «زیر مرز تنگدستی» یافت می شود یا نه تا به درازا و پهنا و ژرفای دروغ های بزرگ دوران ما بهتر پی ببرید!

۳ ـ نه به شَوَند مردم آزاری یا چیزی در این مایه! به این شَوَند که بیش از هر گروه اجتماعی در جهان، سزاوار چنین سرنوشتی هستند؛ آن هنگام که با رژیم های کلان سرمایه داری کشورهای خویش برای چاپیدن مردم کشورهای دیگر ساخته بودند تا سهم کوچکی نیز از آن دستبردها دست آن ها را نیز بگیرد و بسیاری از آن ها نیز نیک می دانستند به چه تبهکاری بزرگی دست می یازند، شاید هرگز به خِرَد فرومایه شان نمی رسید که روزی روزگاری نوبت خودشان نیز فرا برسد.

این نکته را نیز بیفزایم که هیچ جایی از جهان را با هیچ جای دیگری نمی توان و نباید بگونه مطلق گرایانه با یکدیگر سنجید؛ حتا سنجشی نسبی از این یا آن سویه از شیوه ی گذران زندگی در اینجا و آنجا باید بر بنیادی دانشورانه استوار باشد و پا از چارچوب خود فراتر ننهد؛ وگرنه به ضد خود دگردیسیده می شود. به عنون نمونه، در جایی بر بنیاد تراز رویش و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی همبود (جامعه)، روزنامه خوانی، بخشی از کمینه نیازمندی روزانه ی آدم هاست و در جای دیگری نه! برای گروه اجتماعی یادشده، نرفتن به تعطیلات از ناسزای خواهر و مادر و پایین بالای شان را یکی کردن، بدتر است!

فیل شان یاد هندوستان کرده است! ـ بازپخشش

تصویری از دوران جوانی شاه گوربگور شده ی ایران با نخستین همسرش: شاهزاده فوزیه درج کرده و نوشته است:
«پرنسس فوزیه، شاهزاده مصری، خواهر ملک فاروق و همسر شاه سابق ایران در سن ۹۲ سالگی در اسکندریه در گذشت .در این عکس با دخترشان شهناز پهلوی هستند.»

این روزها که برخی از هم نسلان دوره ی ما فیل شان یاد هندوستان کرده (منظورم لزومن شخص نویسنده نیست!)، هر پیشامدی چنین، بهانه ی برای یادآوری و نشخوار دوران خوش گذشته است و تا اندازه ای هم شاید حق دارند:
صد رحمت به کفن دزد اولّی!

به هر رو، آنچه نوشتم از درونم تراوید و کاریش هم نمی توانستم بکنم. انگار کس دیگری است که سخن می گوید یا می نویسد؛ کسی دیگر که زبانی تلخ و شاید گوشتی تلخ تر دارد و من دستِ بالا باید کوشش کنم تا تیزی گفتار وی را تا اندازه ی ممکن گرد کنم و برخی وقت ها از زنندگیِ آن بکاهم تا کم تر آدم ها را برآشفته کند. باور کنید، برخی وقت ها به اندازه ای زیاده روی می کنم که دیگر چیزی ته دیگ برجای نمی ماند یا گفته و نوشته به شیری بی یال و دم و اشکم دگردیسه می شود که این نیز خوشایند خودم نیست و از دست خود ناراحت می شوم که چرا همان را که با همه ی نتراشیدگی ها و نخراشیدگی هایش، نکته ای دربر داشت، این چنین زمینگیر و بی ریخت کرده ام.

برای آنکه از تیزی آن تا اندازه ای بکاهم، می نویسم:
«این پیش تر برای شوخی و سر به سر گذاشتن است؛ نه چیزی بیش از آن:
ـ خبر داری همسر شاه سابق ایران در سن ۹۲ سالگی در اسکندریه در گذشت؟

ـ به من چه؟

ـ شاید شما را هم به مجلس ترحیم دعوت کنند؟!

ـ به تو چه! (این دومی را شما به من یا دیگری که پرسیده می گویید!)

بر پایه ی حکایت زیر:
کسی به ملانصرالدین گفت: همسایه ات عروسی دارد.

ملا گفت: به من چه!

آن شخص گفت: شاید برای شما شیرینی و شام بیاورند.

ملا گفت: به تو چه!»

پاسخی می دهند که همه ی نشانه های برآشفتگی را دربر دارد:
«راستش منظورتون از شوخی را نفهمیدم. ملکه فوزیه شوخیه؟ یا این ازدواج شوخی بوده یا چی؟

چه خوشمون بیاد چه بدمون بیاد، این ها از تاریخ کشور ما هرگز حذف نمیشوند. همانطور که خیلی چیزای دیگه!»

آن را بی پاسخ وامی نهم. دوباره نوشته اند:
«ضمنا آقای بزرگمهر . من دو روز پیش که کامنت شما را دیدم فقط دو خط اولش بود امزوز می بینم از ملا هم نقل قول داره! نمیدونستم شما ما را با نظریه های ملا محک میزنید. از این به بعد باید حواسم را جمع کنم. ملا را بخونم بعد پست بذارم»

این بار از خنده روده بر می شوم. نمی توانم آن را بی پاسخ بگذارم. می نویسم:
... باور کنید من بی تقصیرم! ضمنن من چیزی را در نوشته ام عوض نکرده ام از اولش همین بوده که شما بعدن دیده اید.

وقتی به اینجای نوشته ی شما رسیدم که «... ما را به نظریه های ملا محک می زنید» آنقدر خندیدم که اشک در چشمانم جمع شد. الان هم که دارم می نویسم، هنوز می خندم  ... 

بسیار جالب بود. ضمنن این که نوشته اید:
«... از این به بعد باید حواسم را جمع کنم. ملا را بخونم بعد پست بذارم» بد اندیشه ای نیست. کمک می کنه. نام راستین وی هم «خواجه نصرالدین» است. این هم یکی از شوخی های تلخ تاریخی است که ملاهای نادان و دشمن وی پس از مرگش بر سرش آورده و بسیاری جکایت های بی معنی به وی بسته اند. خواجه نصرالدین، گرچه شاید به این نام هرگز هستی نداشته، آدمی بسیار باهوش و زیرک و کوشنده برای آگاهی توده های مردمی چون «ننه» ی شما بوده که درباره اش پیش تر نوشته بودید.

همین الان می روم کتاب هاش رو می گذارم توی «دروپ باکس» برای همه می فرستم. گرچه، بگمانم شما این کتاب را خوانده باشید.

خوب و خوش باشید!

ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_681.html

می بینید؟! سده ها گذشته و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ... ـ بازپخشش

می بینید؟! به همین سادگی است و از روی آن می توان فرمول های پندآموز و راهگشای بیشمار دیگری نیز ساخت و برای فراموش نشدن به در و دیوار خانه آویخت؛ این، یکی از آن هاست که سرراست با فرمول در تصویر نمایش داده شده، هماوند و واژگون آن است:
«سیاستمداران خوب از سوی مردمی بد برگزیده می شوند»!

چنانچه این یکی درست باشد، آن یکی را نیز می توان پذیرفت؛ ولی از این که بگذریم، شیوه ی گواهمندی افلاتونی ـ ارستویی «نوشته تصویر» چشمگیر است؛ شیوه ای که سده ها بر شیوه ی اندیشگی و کار و کردار مردم جهان فرمانروایی بی برو برگرد داشته و زیر سایه ی سامانه ی به تباهی کشیده شده ی سرمایه داری، همچنان در همه ی پهنه های اجتماعی کاربردی فراوان دارد. پیامد آن، اگر نه جایگزین شدن چنین شیوه ی کهنه و فرسوده ای بجای گواهمندی دانشورانه بر بنیاد «دیالکتیک ماتریالیستی» که دواندن رگه هایی از سفسطه و مغلطه در این یکی و آنگونه که زبانزد زیبای خودمان می گوید: «آمیختن دوغ و دوشاب با یکدیگر» است؛ سفسطه و مغلطه ای که از آن میان، برای سخن سرایی های بیمایه، گول زننده و مردم فریب جا باز می کند و به آن میدان می دهد. در این باره، شیوه ی برخورد «خواجه نصرالدین»۱ که برای رهایی دختر جوانی گرفتار شده در دربار یکی از امیران دوره ی ایلخانی ایران در سده های میانی، خود را بجای ستاره شناسی بغدادی به نام حسین غزالی بغدادی جا زده و تازه به حضور امیر رسیده، شایان درنگ است. وی برای جلوگیری از همبستر شدن امیر با آن دختر که در همان روز، آهنگ انجام آن را دارد با بهره وری از دانش مرده ریگ آن روزگار که هنوز براستی دانش نیست و نیز سود بردن از شیوه های گواهمندی بر بنیاد «منطق صوری» فرمانروا که خود از پوچ بودن آن ها نیک آگاه است از ستارگان سرنوشت سازی سخن می راند که گویا با آن همبستری زورمدارانه ناهمداستانند و با سخن سرایی بیمانند خود، وی را از چنان کاری تا آن هنگام که ستارگان همداستان شوند، پرهیز می دهد.

امیر که از سخنان «خواجه نصرالدین»، پاک گیج و گول و گرفتار احساسات دوگانه ی ترس از یکسو و خواستِ همبستری با زیباروی تازه به چنگ آمده از سوی دیگر شده به ستاره شناس گردن درازی در میان درباریان و دیوانسالاران پیرامون برای سخن گفتن، میدان می دهد. ستاره شناس که چون دیگر "دانشمندانِ" پیرامون نمی خواهد به این سادگی از چشم امیر بیفتد و خدای ناکرده کار و بارِ نان و آبدار خویش را از دست بدهد، چنین می گوید:
«”همکار من، حسین غزالی بغدادی [همانا ”خواجه نصرالدینِ“ به کالبد آن ستاره شناس درآمده] که در دانش نظیر ندارد با نام بردن ستاره ها، چنان فضل و دانش خود را آشکار ساخت که جای تردید در آن نیست؛ اما ...

”خواجه نصرالدین“ را لرزه بر اندام افتاد.

... چرا اعلم علما، حسین غزالی بغدادی، حالت شانزدهم ماه را در صورت نجومی یادآور نگردید و حال آنکه بی ذکر این نکته، تصور آنکه روز دوشنبه، روز فوت رجال است، خیالی باطل است. کره ی مریخ در فلکی خاص است و صعود آن در فلک دیگری و نزول آن در فلک سِیُّم [سوم] و محاق آن در فلک چهارم است و با این ترتیب، برخلاف تصور غزالی، کره ی مریخ چهار فلک دارد؛ نه یک فلک.“

دانشمند ساکت شد و لبخندی بر چهره اش نقش بست.

درباریان از شکست دانشمند تازه وارد دلخوش بودند. به گفتگو با یکدیگر پرداختند. از بیم از دست دادن مقام و شغل خود می خواستند هر تازه واردی را از میان ببرند که هر تازه واردی سدی در راه انتفاع ایشان بود؛ اما هنگامی که ”خواجه نصرالدین“ کاری را بر عهده می گرفت، هرگز آن را بر زمین نمی نهاد.

با لحنی تحقیرآمیز به بیانات خود افزود:
”محتمل است که همکار دانشمند و محترم من در بسیاری از شعب علم از من برتر باشد؛ اما در مورد نجوم، بیانات ایشان معرف جهل کامل بود.

ای اعلم علما! بر طبق نوشته ی ابن بضا، منزل کره مریخ در برج عقرب است؛ صعود آن در نور و نزول آن در برج سرطان و محاق آن در برج میزان است؛ اما رابطه ی آن با روز دوشنبه، همواره ثابت است؛ زیرا تنها از آن راه بر حیات سران تاجدار نفوذ می کند.“

”خواجه نصرالدین“ همچنانکه سخن می گفت باکی از آنکه جهل او افشاء گردد، نداشت؛ زیرا خود خوب می دانست که در مباحثات، آنکه فصیح تر سخن می گوید، فائق می آید و او در این زمینه برای خود رقیبی نمی دید.

همچنان ایستاده، در انتظار خلاف گویی های دانشمند بخارایی بود و جواب های آینده ی خود را آماده می کرد.

دانشمند ساکت ماند. از جهل و نادانی ”خواجه نصرالدین“  به شک افتاده بود؛ اما میان ظنّ و یقین، فاصله بسیار است و می ترسید خود اشتباه کرده باشد ...»۲

می بینید؟! سده ها گذشته و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_79.html

پی نوشت:

۱ ـ  ... نام راستین وی «خواجه نصرالدین» است. این هم یکی از شوخی های تلخ تاریخی است که ملاهای نادان و دشمن وی پس از مرگش بر سرش آورده و بسیاری حکایت های بی معنی به وی بسته اند.

برگرفته از یادداشت «فیل شان یاد هندوستان کرده است!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_681.html

وی را به نادرست «ملا نصرالدین» می نامند؛ «بیچاره خواجه نصرالدین شوخ، زیرک و جاگرفته در دل توده های بزرگی از مردم آسیای میانی و باختری که اینچنین نامش را آلوده اند!»

برگرفته از پی نوشت نوشتار «گر وقت شود که دزد گیرند، در خیمه هر آنچه هست گیرند!»، ب. الف. بزرگمهر،  دهم اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_170.html

۲ ـ برگرفته از کتاب ارزنده، خواندنی و دلنشینِ «شهرآشوب»، نوشته ی «لئونید سالاویف»، نویسنده ی والای اتحاد شوروی که بسی بیش از ما ایرانیان و دیگر مردمان کشورهای پهنه ی آریانا با فرهنگ این پهنه ی گسترده آشنایی داشته است. برگردان از داریوش سیاسی، چاپ دوم، نوروز ۱۳۶۰، انتشارات هُدهُد (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] همه جا از آنِ من است. دانسته از پارسی نویسیِ آن، خودداری ورزیدم.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۳ شهریور ۲۳, جمعه

... هر پاییز از سرخی خون ما یاد آورید

ما را میانه‌ی سرما و تاریکی
به قتل رساندند
وقتی که خورشید غروب کرد
و باد می‌وزید
و ما برای گرم شدن
آتشی افروخته بودیم.

ما را میانه‌ی ظلمت فریب هایشان
به قتل رساندند
وقتی که گفتیم نان ما کو؟

ما را که یک غروب پاییزی
خیابان را به صدای فریاد
زنده کردیم، کشتند.

ما یک شبانه‌ی تلخ
از خیابان ها
هرگز به خانه هایمان بازنگشتیم.

اما شما
خورشید را روشن کنید
و تا آن وقت
هر پاییز از سرخی خون ما
یاد آورید.

«ایراندخت»

۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۳

برنام را از بوم برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر






پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد! ـ بازپخشش

بازپخشش به بهانه ی گرد و خاک هوا کردن های «آکله» (فائزه نوقی بهرمانی) که گروه پراکنده ی «کاسه لیسان نظام» و «بلغور کشان از ماتحت کیر خر نظام خرموش پرور»، همگی نامور به «اصلاح طلب»، بیهوده در بالا کشیدن وی و جازدنش چون «زندانی سیاسی» می کوشند. خوشبختانه بانوی بزرگوار: عالیه مطلب زاده بگونه ای باریک چرایی کیش داده شدن این زنک بی آبرو بروی پهنه ی نمایش را یادآور شده است (پرتور پیوست)؛ گرچه پرداختن به چنین جک و جانوران خودخواه و خودنما یا پاسخی "دانشورانه" به آن ها که یکی از گاهنامه های چپ نما در پاسخ به یکی دیگر از اینگونه وابستگان رژیم دزدسالار به آن دست یازیده، در بنیاد خویش کاری ناسزا و بیهوده است؛ و چنانچه به هر شَوَندی پاسخی باید و شاید، سزاوارترین شیوه ی برخورد، ریشخند چنین فرومایگانی است.


ب. الف. بزرگمهر ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۳

***

پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد!

پیش از این، شاید یکی دو بار در یادداشت هایم از زبانزد شاید نه چندان زیبا ولی گویای «پنبه به ماتحت میّت (کسانی) گذاشتن»۱، درباره ی نوشته یا یادداشتی در دوقلوهای به هم چسبیده ی «راه توده» و «پیک نت» سود برده ام و هر بار برآشفتگی «کدخدا رستم» این دوقلوها و یکی دو بوقلمون «شورای زیرآبی» شان را برانگیخته ام که بسان سایر لیبرال دمکرات های چپ نما و نان به نرخ روزخور، صورتکی از ادبی ساختگی برچهره دارند و کاربرد واژه هایی چون «ماتحت» را بی ادبی می شمارند! گویی آن ها نیز چون فرشتگان آسمانی از داشتن چنین سوراخی در بدن خود بی بهره اند و هیچگاه نمی ریسند! ولی، همین "فرشتگان"، آنچنان به زیبایی و به هر بهانه ای، پنبه به کون مرده های «عالیجناب خاکستری»۲ که فرنام های دیگری چون «عالیجناب بوقلمون» و «ام الفساد و المفسدین» را نیز اینجانب بر آن افزوده ام، گذاشته و می گذارند که انگشت به دهان، مات می مانی!

این بار، نوبت آن به گفته ی اسپهانی ها: «آکله»۳ بود که «کدخدا رستمِ»، پنبه به ... مبارکش فرو کند و یکبار دیگر خود را ریشخند دیگران نماید. در روزی نامه ی «پیک نت» که آن را «رفسنجانی نت» یا «پیک رفسنجانی» نیز می توان نامید، زیر برنام «خاطرات ۱۷ ساله اما منتشر نشده فائزه هاشمی» در همان نخست، چنین آمده است:
«فائزه هاشمی‌ رفسنجانی با روزنامه فرهیختگان مصاحبه ای خواندنی کرده است. ویژگی برجسته این مصاحبه حرفه ای بودن آنست. سوالات کوتاه غیر تفسیری مصاحبه کننده و پاسخ های کوتاه و بی حاشیه فائزه هاشمی این مصاحبه را خواندنی کرده است ...»۴

با خود می اندیشم:
کدام نوکر خوشخدمت است که از بیانات ارباب یا بچه ارباب، خوشش نیاید؟! این خوشخدمتی گاه به آنجا می رسد که اگر بچه ارباب، هنگام نشستن یا بلند شدن یا هر موقعیت دیگری تلنگش هم در برود، وی آن را چون نوای ترومپت یا ساز بادی دیگری گوشنواز خواهد پنداشت ...

پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد!

ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5155.html

پانوشت:

۱ ـ «پنبه به ماتحت میّت (کسانی) گذاشتن»

به قصد خوشخدمتی در حق کسی، رسوایی های آشکار خانواده ی او را منکر شدن و از این راه خود را اسباب ریشخند دیگران کردن:
«حالا تو چرا پنبه به ماتحت میّت آن ها می گذاری؟ مگر آن ها خودشان مرده اند که از خودشان دفاع کنند؟»

«کتاب کوچه»، حرف «پ»، دفتر نخست، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ نخست، تهران، ١٣۷٨

۲ ـ پلیدترین و تبهکارترین آخوند همه ی تاریخ ایران تاکنون: اکبر بهرمانی (هاشمی رفسنجانی)

۳ ـ فائزه بهرمانی (هاشمی‌ رفسنجانی)

۴ ـ «خاطرات ۱۷ ساله اما منتشر نشده فائزه هاشمی»، «پیک نت»، ششم اسپند ماه ۱۳۹۲

می دونی چیه، سیاه برزنگی؟! زیاد کشش نده ... ـ بازپخشش

سخنان جلوی پرده ی «ناتان* یاهو**» به «بَرَک حُسین»!

می دونی چیه؟! فکر نکن حالا دیگه ریش و سبیلت را هر روز اصلاح می کنی، کراوات می زنی، واسه ی ما آدم شدی! یادت نره که هنوز همون سیاه برزنگی سابق هستی که سبیل های درازشُ زده و کمی باتربیت شده ... قیافه ت هم اونطور ترش نکن! می دونی که جامعه ی جهانی تصمیمشُ گرفته و باید مشکل حل بشه. اینقدر داستانُ کشش نده. می دونی که دلیل های مختلفی هم درباره ی علت حمله ی مستقیم ما بدون مشورت با دم و دستگاه تو توی این رسانه ها چاپ می کنن؛ گاهی شش هفتا دلیل میشمرن. اما تو که احمق نیستی، می دونی! هرچندتا دلیل هم که بیارن، دلیل اصلیش اینه که مردم اسراییل دیگه زیربار حرف ما نمی رن و هر روز دم از صلح با عرب های ..ن نشور و سوسمارخور می زنن. واسه ی همین، هر چونه ای که می زنی، زیاد کشش نده. حالا نمی گم حتمن سه روز؛ ولی خوب گوشاتُ واکن! سه سالم قرار نیس طول بکشه ...

ب. الف. بزرگمهر    ٢٢ اسپند ماه ١٣٩٠

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/03/blog-post_4724.html

پانوشت:

*  واژه ی «ناتان» (به آرش داده شده ) پیامبری در یهودیه بود در ایام داود و سلیمان. وی مشیر و ترجمه نگار داود و سلیمان بود و چون از عزمی که داود برای بنای هیکل داشت، آگاهی یافت در خلال این احوال خدای تعالی وی را الهام فرمود که به داود اخبار دهد که خداوند رای و قصد وی را تحسین فرموده، لیکن اتمام آن را به پسرش موکول داشته؛ علیهذا داود از برای نیل بدین موهبت عظمی سجده ی شکرانه بجای آورد؛ و چون داود در مطلب اوریا عصیان ورزید، خداوند ناتان را از برای تنبیه وی مأمور داشته فرمود که وی را از قصاص و انتقام بترساند ... (از قاموس کتاب مقدس ص ٨٦٤)
برگرفته از «واژه نامه ی دهخدا»

**  به آرش  «ای او» یا خدا. واژه ای است که درویشان بجای یا ﷲ بدان خدای را خوانند.

برجسته نمایی ها از اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

بد نبود دستکم دو کانون دیگر را نیز در کنار دیگر کانون های یارانه بگیر نام می بردید

«مرکز کمک به روسپیان بی پناه هوادار نظام» و «مرکز پنبه گذاشتن در ماتحت مِیّت عُلمای عِظام»

به گفته های کارشناس اختساد سرمایه داری اسلامی در ویدئوی پیوست باریک شوید. به اندازه ی درستی یا نادرستی آنچه درباره ی جایگاه یارانه در دانش نمای آنچه «اختساد سرمایه داری» نام گرفته و آمیزه ای از آمار، حسابداری و برخی دیگر از رشته های خرده ریزِ ناهماوند با «اختساد سیاسی دانشورانه» بیش نیست و او و نمونه هایی چون وی کم تر از این یک سررشته دارند، در اینجا نمی پردازم؛ ولی آنچه درباره ی سازمان های بی هیچ گمان و گفتگو پوشالیِ یارانه بگیر در رژیم خرموش پرورِ دزدان اسلام پیشه برزبان رانده، چشمگیر و گویاست؛ "سازمان" هایی که نان خود را از خرده ریز و بریز و بپاشِ کلان دزدان گردن کلفت سوداگری که میلیارد میلیارد می دزدند و می برند بدست می آورند. وختی به سیاهه ی نیمه کاره ی یارانه بگیرها گوش می سپردم بگمانم رسید یکی دو تای دیگر از اینگونه کانون ها یا بزبانِ پارسیِ عربی گزیده: «مرکز» را یادآور شوم:
ـ «مرکز کمک به روسپیان بی پناه هوادار نظام» بویژه آن گروه از کنشگرانی که بگاه بایسته باید به خیابان ها آمده و آرنگ هایی چون: «این سینه ها از مرمرند  هدیه ی ما به رهبرند» و «زنده باد کیر خر  مرگ بر آشوبگر» سر دهند؛ و
ـ «مرکز پنبه گذاشتن در ماتحت مِیّت عُلمای عِظام»*

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۳

* «پنبه به ماتحت میّت (کسانی) گذاشتن»

به قصد خوشخدمتی در حق کسی، رسوایی های آشکار خانواده ی او را منکر شدن و از این راه خود را اسباب ریشخند دیگران کردن:
«حالا تو چرا پنبه به ماتحت میّت آن ها می گذاری؟ مگر آن ها خودشان مرده اند که از خودشان دفاع کنند؟»

«کتاب کوچه»، حرف «پ»، دفتر نخست، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ نخست، تهران، ١٣۷٨

برگرفته از پانوشتِ یادداشتِ «پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد!»  ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5155.html

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»  ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۳): بد نبود دستکم دو کانون دیگر را نیز در کنار دیگر کانون های یارانه بگیر نام می بردید (برنام ویدئو از آن منِ است.  ب. الف. بزرگمهر)



برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!