«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

مگر مغزت تاب برداشته که می خواهی جهان را به آتش بکشی؟!

پسر جان! مگر مغزت تاب برداشته که می خواهی جهان را به آتش بکشی؟! می خواهی چون «هیتلر» نامی ماندگار در تاریخ بیابی و هر آدمی که سرش به تنش می ارزد با شنیدن نام تو تُفی به روح و روانت نثار کند؟ آن آسمانجُل دیوانه سر، روی پای خود ایستاده بود؛ ولی تو که زمانی با تلخک بازی در رسانه ها مردم را می خنداندی، آیا روی پای خود ایستاده ای یا روی انگشت دیگران پیچ و تاب می خوری و بازیگوشی هایت را پی می گیری؟ آیا اندکی هم شده، اندیشیده ای چنانچه جنگی هسته ای در گیرد، جز کژدم ها و برخی بندپایان دیگر، تنابنده ای روی زمین بر جای نمی ماند و تاریخی نیز در کار نخواهد بود؟

از زبان «نارندرا» جانِ پشتیبانِ توانگران هندی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۳  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!