«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ شهریور ۲۳, جمعه

پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد! ـ بازپخشش

بازپخشش به بهانه ی گرد و خاک هوا کردن های «آکله» (فائزه نوقی بهرمانی) که گروه پراکنده ی «کاسه لیسان نظام» و «بلغور کشان از ماتحت کیر خر نظام خرموش پرور»، همگی نامور به «اصلاح طلب»، بیهوده در بالا کشیدن وی و جازدنش چون «زندانی سیاسی» می کوشند. خوشبختانه بانوی بزرگوار: عالیه مطلب زاده بگونه ای باریک چرایی کیش داده شدن این زنک بی آبرو بروی پهنه ی نمایش را یادآور شده است (پرتور پیوست)؛ گرچه پرداختن به چنین جک و جانوران خودخواه و خودنما یا پاسخی "دانشورانه" به آن ها که یکی از گاهنامه های چپ نما در پاسخ به یکی دیگر از اینگونه وابستگان رژیم دزدسالار به آن دست یازیده، در بنیاد خویش کاری ناسزا و بیهوده است؛ و چنانچه به هر شَوَندی پاسخی باید و شاید، سزاوارترین شیوه ی برخورد، ریشخند چنین فرومایگانی است.


ب. الف. بزرگمهر ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۳

***

پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد!

پیش از این، شاید یکی دو بار در یادداشت هایم از زبانزد شاید نه چندان زیبا ولی گویای «پنبه به ماتحت میّت (کسانی) گذاشتن»۱، درباره ی نوشته یا یادداشتی در دوقلوهای به هم چسبیده ی «راه توده» و «پیک نت» سود برده ام و هر بار برآشفتگی «کدخدا رستم» این دوقلوها و یکی دو بوقلمون «شورای زیرآبی» شان را برانگیخته ام که بسان سایر لیبرال دمکرات های چپ نما و نان به نرخ روزخور، صورتکی از ادبی ساختگی برچهره دارند و کاربرد واژه هایی چون «ماتحت» را بی ادبی می شمارند! گویی آن ها نیز چون فرشتگان آسمانی از داشتن چنین سوراخی در بدن خود بی بهره اند و هیچگاه نمی ریسند! ولی، همین "فرشتگان"، آنچنان به زیبایی و به هر بهانه ای، پنبه به کون مرده های «عالیجناب خاکستری»۲ که فرنام های دیگری چون «عالیجناب بوقلمون» و «ام الفساد و المفسدین» را نیز اینجانب بر آن افزوده ام، گذاشته و می گذارند که انگشت به دهان، مات می مانی!

این بار، نوبت آن به گفته ی اسپهانی ها: «آکله»۳ بود که «کدخدا رستمِ»، پنبه به ... مبارکش فرو کند و یکبار دیگر خود را ریشخند دیگران نماید. در روزی نامه ی «پیک نت» که آن را «رفسنجانی نت» یا «پیک رفسنجانی» نیز می توان نامید، زیر برنام «خاطرات ۱۷ ساله اما منتشر نشده فائزه هاشمی» در همان نخست، چنین آمده است:
«فائزه هاشمی‌ رفسنجانی با روزنامه فرهیختگان مصاحبه ای خواندنی کرده است. ویژگی برجسته این مصاحبه حرفه ای بودن آنست. سوالات کوتاه غیر تفسیری مصاحبه کننده و پاسخ های کوتاه و بی حاشیه فائزه هاشمی این مصاحبه را خواندنی کرده است ...»۴

با خود می اندیشم:
کدام نوکر خوشخدمت است که از بیانات ارباب یا بچه ارباب، خوشش نیاید؟! این خوشخدمتی گاه به آنجا می رسد که اگر بچه ارباب، هنگام نشستن یا بلند شدن یا هر موقعیت دیگری تلنگش هم در برود، وی آن را چون نوای ترومپت یا ساز بادی دیگری گوشنواز خواهد پنداشت ...

پنبه به ماتحت میّت عالیجناب گذاشتن که شاخ و دم ندارد!

ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/02/blog-post_5155.html

پانوشت:

۱ ـ «پنبه به ماتحت میّت (کسانی) گذاشتن»

به قصد خوشخدمتی در حق کسی، رسوایی های آشکار خانواده ی او را منکر شدن و از این راه خود را اسباب ریشخند دیگران کردن:
«حالا تو چرا پنبه به ماتحت میّت آن ها می گذاری؟ مگر آن ها خودشان مرده اند که از خودشان دفاع کنند؟»

«کتاب کوچه»، حرف «پ»، دفتر نخست، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ نخست، تهران، ١٣۷٨

۲ ـ پلیدترین و تبهکارترین آخوند همه ی تاریخ ایران تاکنون: اکبر بهرمانی (هاشمی رفسنجانی)

۳ ـ فائزه بهرمانی (هاشمی‌ رفسنجانی)

۴ ـ «خاطرات ۱۷ ساله اما منتشر نشده فائزه هاشمی»، «پیک نت»، ششم اسپند ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!