می دانم یا بهتر است بگویم: می کوشم تا به پندار آورم که همزیستیِ از سرِ ناگزیری با جانورانِ خودگم کرده ای چون فائزه نوقی بهرمانی با نام خانوادگیِ ساخته و پرداخته ی «هاشمی رفسنجانی» در زندان، خود رنجی چندبرابر و جانکاه می تواند باشد.
به شَوَندهایی چندسویه و بیرون از چارچوب این یادداشت از این یکی که من در اندک شماری از نوشته هایم وی را «آکله»۱ نامیده ام، دوست دارند چهره ای سیاسی و مردم پسند یا بزبان کژدم گزیده ی خودشان: «وجیه المله» از وی بتراشند؛۲ خواستی که تنها در چارچوب آماج های بخش پست تر دَم و دستگاه رژیم سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه، دربرگیرنده ی دامنه ای رنگارنگ و پراکنده از کاسه لیسانی نامور به «اصلاح طلب» نگنجیده و امپریالیست ها بویژه امپریالیست های کهنه کار انگلیسی نیز از چندین سال پیش در پیِ آنند. اینکه چرا چنین خواستی در میان است و این نخستین بار نیز نیست که می کوشند تا این یا آن انچوچکِ سازگار با خواست ها و بهره وری های دور و نزدیکِ خود را در رسانه های پر و پیمانِ انباشته از مزدوران ایرانی تبارشان برکشیده، چون چهره ای دلپسند و نماینده ی خواست های توده های میلیونی رنگ آمیزی نمایند به سرشت جنبش های هازمانی (اجتماعی) و سیاسی بویژه دهه ی کنونیِ جنبش های ایران برمی گردد که نه تنها همچنان از گرایش های تاریخی نیرومند چپ برخوردار است که زنان کنشگر پیکارجو، گام بگام در آن نخشی پررنگ تر بر دوش گرفته و چنانچه گزافه نگفته باشم، ستون بنیادین آن را کالبد بخشیده اند. درست از همین رو، آن ها در کنار نرینه خودفروختگانی بیش تر رسوا شده، در جستجوی مادینه هایی خوش چُس چون این آکله نیز هستند تا بتوانند آن ها را نمایندگان پیشروی جنبش زنان و جنبش هازمانی ایران جا بزنند؛ جنبشی که پای خود را از خواست های آزادیخواهانه در چارچوب بورژوازی بیرون ننهاده، دنباله رو و گوش بفرمانِ امپریالیست ها باشند. بخودی خود روشن است که برای رسیدن به این خواست ها از هیچگونه دست و دلبازی نیز فرو نگذاشته، برای برآوردن شان به آب و آتش می زنند؛ از مژده های گوناگون کوچک و بزرگِ نان قندی های شیرین و خوشبو و پول توجیبی گرفته تا حتا «مژدگانی نوبل همزیستی آشتی جویانه (صلح)» دریغ نورزیده و نمی ورزند!۳
اینکه امپریالیست ها تا چه اندازه به چنان خواست ها و آماج های خود دست یافته و می یابند، بستگی باریکی به تراز آگاهی جنبش کارگری ـ توده ای ایران و ستون بنیادین آن، «جنبش زنان ایران دارد» که در سنجشی نسبی آن را دستکم نباید گرفت و به باور من، تاکنون کم تر کامیاب بوده اند.
ب. الف. بزرگمهر ۳۱ شهریور ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ هنگامی که آن آکله را دستگیر کرده به
زندان بردند، با خود گفتم:
«بی گمان کاسه ای زیر نیم کاسه
است و برای برقراری هماوندیِ (رابطه) رسمی با ”شیطان بزرگ“ که سال هاست با وی چک و
چانه می زنند به مُحللّی نیازمندند ... و چه کسی بهتر از ”عالیجناب بوقلمون“ ...».
البته برای دستیابی به چنین آماجی، دشواری هایی نیز بر سر راه بود و همچنان هست؛
از آن میان، ناخرسندی دزدان خرده پای پیرامون حاکمیت که خواهان سهم بیش ترند یا
آنها که به پیشینه ی "درخشان" فرزند دیگر «عالیجناب» در دله دزدی ها و
رشوه خواری های درون و بیرون ایران (به عنوان نمونه: رشوه از شرکت نفت نروژ ـ
«استات اویل») از نزدیک آگاهند و نق و نوقشان درباره ی حیف و میل بیت المال، گاهی
گوش های «مقام مُعظّم رهبری» را می آزارد؛ ولی به هر رو، هر دشواری، راهِ گشایشی
دارد و هر گرهی که آسوده باز نشود، «مقام مُعظّم» با دندان خویش خواهند گشود ...
برگرفته از یادداشتِ «به شاخ سرو قُمری داستان زن ...» ب. الف. بزرگمهر نهم مهرماه ١٣٩١
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/09/blog-post_30.html
۲ ـ بنگرید به یادداشتِ «کدام انگیزه ای آن ها را وامی دارد تا از چنین فرومایگانی، کنشگر سیاسی بتراشند؟» ب. الف. بزرگمهر ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_72.html
۳ ـ تراشیدن کنشگر آزادی های یواشکی زنان و
پشتیبان هوده ی آدمی به همین آسانی است؛ آن همه آدم و زنان جانفشان ایرانی را نادیده
می گیرند و انچوچکی خودفروخته را به جلو هُل می دهند ... گویی در «بسته ای شفاهی»
با خرموش های اسلام پیشه، چنین قرار و مداری گذاشته اند:
شما در آن سو، برومندترین و
دلاورترین زنان و مردان را بزندان افکنده، رنج و آزار دهید و اگر «ترامپ ناکرده»
(بجای خدایِ ناکرده)، سرشان بوی قرمه سبزی بدهد یا بویی از چپ برده باشند، حتا سر
به نیست شان کنید؛ ما از این سو، کنشگر و قهرمان آزادی می تراشیم و یواشکی به
بازار می فرستیم!
برگرفته از یادداشتِ «تراشیدن کنشگر و قهرمان آزادی به همین آسانی است» ب. الف. بزرگمهر ۱۸ بهمن ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر