«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مهر ۲۶, پنجشنبه

آیا کارگران را نیز چون برخی کالاهای تاریخدار تا تَر و تازه اند، باید بکار برد؟

چرا؟ چرا؟ و چرا؟ این همه تبهکاری برای چیست؟* روی سخنم نه با آن ارواح مشک شان : مسوولین ریز و درشت که با دزدان کَله گُنده ی تمرگیده در بالای هرم پوشالی رژیمی سزاوار سرنگونی است که سرِ همه ی نابکاری ها و تبهکاری به آنجا می رسد:

آیا کارگران نیز چون شیر و ماست و برخی دیگر کالاهای تاریخدار، همگی یکبار مصرفند که تا تَر و تازه اند، باید آن ها را بکار گرفت و دوشید و سپس هر چه باداباد (یا بزبان گوش آشنای کژدم گزیده تان: «فی امان الله»)؟ هان مادربخطاهای بی آبرو؟!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۳ 

معدن طبس با همان وضعیت مشغول کار است!

محمد بهمدی، کارگر آسیب دیده معدن طبس، درباره خبر به کار افتادن دوباره ی معدن طبس به «انتخاب» گفت:
«همان معدن دوباره راه افتاده و کارگران در همان جا مشغول کار هستند. با این حال که هنوز بخشی از کارگران در بستر بیماری هستند، معدن با همان وضعیت مشغول کار است.»

وی درباره ی ادعای دولت مبنی بر ارائه خانه به خانواده کشته شدگان معدن طبس گفت:
با خانواده‌های از دست رفتگان صحبت شده است. با دیگر کارگران هم صحبتی درباره خانه نشده است. گفته‌اند فوت شدگانی که زمین یا خانه نداشتند، خانه دار شوند.

بهمدی درباره سرنوشت مسوولین معدن و شرایط کارگران آسیب دیده گفت: پیمانکار و مسئولین همه مشغول کار هستند و کسی تغییر نکرده است. هنوز هیچ رسیدگی به این وضعیت نشده است. من استراحت دارم، از کار هم افتاده‌ام. مشکل اعصاب و نفس تنگی پیدا کرده‌ام. تأمین اجتماعی چقدر به من پول می‌دهد؟ رئیس معدن هم اصلاً شماره‌اش را نداریم که به او بگوییم چه وضعیتی داریم. تأمین اجتماعی هفت میلیون می‌دهد، من با هفت میلیون به عنوان سرپرست خانواده چگونه هزینه‌ها را تأمین کنم؟ تاکنون از خود معدن کسی سراغ ما نیامده است.

برگرفته از «تلگرام»   ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۳ (بختی برای ویرایش گسترده ی این گزیده گزارش نداشتم. برجسته نمایی های بوم نیز همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست:  آیا کارگران را نیز چون برخی کالاهای تاریخدار تا تَر و تازه اند، باید بکار برد؟



خداوندا به کون مان نه شاخ گاو و به شب آدینه مان، ماه شب چهارده ... ـ بازپخشش

تصویرنوشته ی پیوست را که دربرگیرنده ی درخواست های چندی است، درج کرده و گویی خدا را چون رنگرزی زبردست پنداشته که خُم های رنگرزی گوناگونی کنار دستش دارد و بیش از ۷ میلیارد کور و کچل جهان را فراخور درخواست شان، یک به یک در هر کدام فرو کرده، آن ها را بامنطق، آزاد، آرام، عاشق، زلال، درستکار ، بینا و با موهای پُرپُشت فرفری بیرون می آورد. یادش هم رفته یا شاید رویش نشده تا به عنوان نمونه، دو درخواست دیگر را نیز بیفزاید:
خداوندا
به کونمان ... نه شاخ گاو و به شب آدینه مان ... قمر شب چهارده عطا بفرما تا این یکی را شق* کرده، آن یکی را در امان داریم!

از زبان خدا برایش به شوخی نوشته ام:
به روی چشم فرزندم! خرده فرمایش دیگری نیست که آن را عطا کنم؟! می خواهم کمی پایم را دراز کنم؛ می ترسم ... این اسرافیل هم همینجا کنار گوش ما وزوز می کند که پس هنگام بوق زدن ما کی فرا می رسد! بیچاره، حق هم دارد؛ ما همین یک وظیفه را به وی عطا کرده ایم.

ب. الف. بزرگمهر     ۲۲ شهریور ماه ۱۳۹۳

* منظور «شق القمر» است!

آقا بیشعور نمی خواهی از این چوبدستی ها سپارش بدهی؟ ـ بازپخشش

آقا بیشعور نمی خواهی از این چوبدستی ها سپارش بدهی؟ برای تویِ سرِ دشمن زدن، بد نیست؛ برای در دست گرفتن در نیایش های آدینه بجای تفنگ هم خوب است و با آن می شود توی سرِ برخی نمازگزاران آشوبگر که کون شان را به امام آدینه کژ می کنند و شعارهای بَد بَد می دهند، زد تا مانند بچه های باادب دوره ی قاجار سر جای شان بنشینند و بجای پرخاش کردن، نماز توبه بخوانند.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/06/blog-post_9.html



خریتّی در کار نیست! ـ بازپخشش

نوشته است:
«این احمقای ۵+١ باخودشون نمیگن کشوری که بلدنیست یه بخاری نفتی استاندارد بسازه، تولید برق و بمب هسته ایش کجابود!

خریت هم حدی داره!»

از «گوگل پلاس» عاتف ش.

برایش می نویسم:
عاتف جان!

یکخرده مخت را بکار بینداز! به همین دلیلی که آن بالا آوردی، آن ها نمی خواهند درباره ی بمب هسته ای گفتگو کنند! در گذشته هم جندان به این کار سرگرم نبوده اند. این یک سرپوشی است برای بسیاری گفتگوهای نان و آبدار دیگر و بده بستان هایی که خوب نیست مردم روحشان از آن ها آگاه بشود؛ چون دلشان می شکند و خدای نکرده ممکن است زبانم لال (از زبان آن ها می گویم!) خریت کنند، بزنند همه ی کاسه کوزه ها را داغان کنند! بمب هسته ای چالش چندان مهمی برای هر دو سوی گفتگو نیست و حتا «شیطان بزرگ» بدش نمی آید که رژیم جمهوری اسلامی یک بمب کوچولو موچولوی اتمی هم بسازد و یکجایی (نه دور وبر اسراییل!) بترکاند و آن ها هم آن را بهانه کنند برای جنگ با چین! حتما شگفت زده شده اید! آره، درست گفتم: با چین! دهکده ی جهانی، همین است دیگر! اینجا که بمب بترکانند، صدایش جای دیگر در می آید و نتیجه اش حتا یک جایی دورتر توی دهکده جهانی روشن می شود!

می بینی؟! خریتی در کار نیست! بیش ترش هم گل گفتن و گل شنیدن است! برای عوام همین بس که همیشه در ترس و هراس باشند! اینگونه، صرفش بیش تر است!

می بینی؟! بازهم خریتّی در کار نیست.

تنها یک چیز هست که از بمب اتمی و هر چیز دیگری مهم تر است: بیضه ی اسلام! و الحمدلله همه ی طرف های گفتگو همه ی کوشش خود را می کنند که این ودیعه ی الهی خوب سر جایش بماند و گزندی نبیند!

ب. الف. بزرگمهر    ١٩ آذر ماه ١٣٩١


چشم هایش سخن می گویند ... ـ بازپخشش

چشم هایش سخن می گویند:
مرده شورتان ببرد که همه چیز را لگدمال کردید!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/11/blog-post_86.html



۱۴۰۳ مهر ۲۵, چهارشنبه

در ولایت مان تا دلتان بخواهد، الی ماشاء الله، دستمال یزدی داریم ـ بازپخشش

تا جناب آقای ترامپ و دار و دسته اش را داریم، بحمدلله غمی نداریم. تاکنون، بحمدلله یکی دو بار ما را از بحران های خطرناک رهانیده اند و انشاء الله در آینده نیز خواهند رهانید. هر آن، عوام النُاس پا به خیابان نهادند و اسلام را به چالش کشیدند، ایشان بودند که با هوچی بازی های بیمانندشان بدادمان رسیدند و «بیضه اسلام» که می رفت از سوی دشمنان، تکه پاره شود را از دست شان قاپیده، دوباره در جای خود پیوند زدند. البته ما می دانیم که کمی هم «پلیتیک»* بکار می برند و می خواهند ماجرای ما با دشمن که همین عوام النّاس هستند را تا آنجا کش بدهند که هم ما و هم آن ها را آنچنان بی پا کنند تا هیچکدام نتوانیم از جای خود برخیزیم و سپس به ما هجمه (یورش) بیاورند. بعله! ما می دانیم؛ ولی چه کنیم که از سویی، راهی جز توی سر دشمن زدن برای مان بر جای ننهاده اند و از سوی دیگر، چاره ای جز مالیدن بیضه (تخم) جناب آقای ترامپ و دار و دسته اش نداریم. با این همه، در ولایت مان تا دلتان بخواهد، الی ماشاء الله، دستمال یزدی داریم و بحمدلله، همه ی آن ها را موش های بلغورکش مستراح (آبریزگاه) خودمان** که انشاء الله خوار و ذلیل شوند، نربوده و با خود این ور آن ور نبرده اند. این همان راهی است که وقتی خدا همه ی درها را می بندد، دری را برای بندگان باایمانش یواشکی باز می گذارد و چگونگی گشودن گرهِ کار را نیز نشان می دهد. دستمال یزدی به ما کمک می کند تا بی هیچ اشکال شرعی، کار را انشاء الله به پیش ببریم، بی آنکه دست مان آلوده شود. این ها که گوشه ای از آموزش بصیرت شناسی است را دانسته و آگاهانه برای مدیران والارتبه و بحمدلله پاکدست نظام می گویم تا بکار گیرند و خرمان که تا نیمه ی «پُلِ وَصلت» با «شیطان بزرگ» پیش رفته را از برزخ رهانیده و سُر و مُر و گُنده به آنسوی پل برسانند؛ انشاء الله!

از زبان «کیرِ خرِ نظام»:  ب. الف. بزرگمهر  ۱۸ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_8.html

پی نوشت:

* دریافت این مردک کودن از سیاست و «دیپلماسی» تا مدت ها پیش از این، چیزی در مایه ی ترفند و نیرنگبازی بود و آن را بشیوه ای کودنوار، «پلیتیک» می نامید؛ گرچه، بگمانم هم اکنون نیز دریافت درستی از سیاست و «دیپلماسی» ندارد.

** گروه های گوناگون نامور به «اصلاح طلب»، «اعتدالیون» و حتا «خوش چُسان خزینه ی رهبری» با همه ی درآمیختگی های رنگارنگ و ناپایدارشان با یکدیگر!

خاک سرخ ـ بازپخشش

گفتی هرچه به آفتاب نزدیک‌تری
سوخته‌تر می‌شوی

گفتی درد همین خاک سرخ است
پراکنده در ریه‌هایمان

همین درختان بی‌عارِ نشسته
در نخلستان‌ها
همین گاز مهاجری که کور کرده
اجاق‌مان را

و کپسول‌هایی
که نمی‌دهد
کفاف قرص نان مان را هنوز
گفتی درد صورت پژمرده‌ی
خرمشهر است
نخل های بی‌سری
که روی دست مانده

بازهم
گفتی این طبیعی است درد
در تابش طولانی آفتاب
پخته تر خواهد شد

اما
تو غریبه‌گی نکن
این شط
و ماهی‌های رقصان و کوچه‌ها طولانی
به تو سلام می‌کنند
هر سپیده
و هر غروب

همین درخت تشنه‌ی کُنار
که کِنارِ تو
باران ستاره را در شاخه‌هایش جا می‌دهد
تنها
چشمان تو را به خواب خواهد دید.

محبوبه افشاری

برگرفته از «تلگرام»  سوم خرداد ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/05/blog-post_477.html

ای زنده رود بی آب ...

ویدئوی پیوست: ای زنده رود بی آب



گناه به گردن خودتان است ... ـ بازپخشش

به بهانه ی بازپخششی دیگر

درست همین است؛ گناه به گردن خودمان است که هر بار خر می شویم و رای می دهیم؛ گرچه بِلانسبت خر که دستش دو بار در یک چاله نمی رود. بازنشسته ای این بار هم رای داده به کارپردازی چاچولباز بکار گمارده شده که بگمانم بیش تر سزاوار فرنامِ «ملیجک نظام» باشد، چنین می فرماید: خوب! رای ندادن که پاسخ نیست؛ پشتک وارو زدنی بیهوده و واژگون ماندن میان زمین و آسمان است. ما باید گلاب به روی همگی تان، برای شاشیدن هم شده، هر دو پای مان روی زمینِ سفت  باشد؛ ما باید تکلیف خودمان را بدانیم. واکنشی که چندان نادرست هم نیست؛ ولی اگر بگوییم همه چیز به بن بست رسیده و به خیابان آمدن و فریاد دادخواهی برآوردن، گرچه کاری بایسته است، ولی بسنده نیست، آیا می پذیرد که در کنار دیگر کنش های رستایی ـ سیاسی و برجسته تر از همه ی آن ها برای سرنگونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان باید گام برداشت؟ بگمان بسیار، نه. پس از سال های دراز کار و زحمت و جان کندن، دست و دلش می لرزد؛ و اگر هم بپذیرد، توان انجام آن را نخواهد داشت. همینکه پای در میدان نهاده و فریاد دادخواهی برمی آورد، باید به پاسِ آن کلاه از سر برداری، آبدانه های نِشِسته برپیشانی اش را بزدایی و سر و رویش را ببوسی.

دیگران چه؟ آیا باز هم  جوانان دلاور ایذه ای، کازرونی، سنندجی و برخی شهرها و روستاهای دیگر باید جلوی گلوله های دشمنی خونخوار که گرامی میهن مان را به نابودی کشانده،  سینه سپر کنند؟

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ مهر ماه ۱۴۰۳ 

***

گناه به گردن خودتان است ...

آمده بودم به شما بگویم که با همین کلید از آن صندوق انگلیسی بیرون آمدم؛ ولی شما پنداشتید که این کلید مشکل گشاست. می بینید که گناه آن به گردن خودتان است ...

از زبان روباه ریش حنایی نظام:   ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ فروردین ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_85.html



۱۴۰۳ مهر ۲۴, سه‌شنبه

مگر مدتی پیش نفرمودیم که «کُلّو جَمیعأ اَجمعَین» گورتان را گم کنید؟! ـ بازپخشش

امام یکبار دیگر ما را به پشت پرده فراخواندند و این بار با ترس و لرز به حضورشان شرفیاب شدیم. پیشاپیش می دانستیم که ذات اقدس شان از همه چیز ناخشنودند و همینگونه نیز بود. البته از همه ی وجود آن امام شریف، تنها چشم های مبارک شان که از بار پیش، باز هم نورانی تر شده بود و برق آن، چشم را خیره می کرد، پیدا بود. ایشان با برافروختگی فرمودند:
مگر مدتی پیش به شما نفرمودیم که «کُلّو جَمیعأ اَجمعَین» گورتان را گم کنید؟!۱ بهتر است تا دیر نشده به پستوها و حجره های تان پناه ببرید و دُم آلوده تان را از سیاست بیرون بکشید؛ وگرنه، اندکی که بگذرد، سوراخ موش نیز نصیب تان نخواهد شد! چرا توبه نمی کنید؟!

از شما چه پنهان، روی مان نشد و کمی هم ترسیدیم به آن امام شریف عرض کنیم:
اگر همین بودجه ای که از زمان آن ذلیل مرده: احمدی نژاد، برای نهاد آموزشی و پژوهشی مان تصویب شد و در این چند سال، بحمدلله هر بار بر آن افزوده شده را بدهند،۲ ما حرفی نداریم. ما که از اول هم با انقلابِ عوام النّاس پابرهنه و کون برهنه و این حرف ها مخالف بوده و با سیاست کاری نداشتیم؛ سیاست با ما کار داشت.۳ یادمان هم آمد که  از زبان آن وجود شریف، این ذلیل مرده را دعا نیز کرده بودیم۴ و لرزشی بر اندام مان نشست. حال با این همه جریان انحرافی و فتنه و گروه جن گیر و اینا که زبان مان لال، «کُلّو جَمیعأ اَجمعَین» دست پرورده ی خودمان در آن نهاد آموزشی ـ پرورشی هستند، چه خاکی به سر کنیم؟!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ دی ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/01/blog-post_84.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشت «امام فرمودند: گورتان را گم کنید!»، ب. الف. بزرگمهر  هشتم فروردین ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/03/blog-post_931.html

۲ ـ روند جهشی بودجه ی نهاد آموزشي - پژوهشي امام سیزدهم در یک نگاه

«روزنامه شرق» ، شماره ۳۰۴۸ به تاريخ دهم دی ماه ۱۳۹۶، برگرفته از پیوند زیر:
magiran.com/n3684196

۳ ـ در میان همه ی کهنه آخوندهای درون و پیرامون «خیمه و خرگاه نظامِ سگ مذهب»، این یکی، چه از گوشه چشمِ کارکرد اجتماعی و چه منش و رفتار خویش، بدپیشینه تر از دیگران است.

۴ ـ «احمدي نژاد ذخيره خداوند براي امروز ماست» و «وجود مقدس ولي عصر (عج ) براي احمدي نژاد دعا مي کنند.»، «روزنامه شرق» ، شماره ۳۰۴۸ به تاريخ دهم دی ماه ۱۳۹۶، برگرفته از پیوند زیر:
magiran.com/n3684196

آقا! خاطرات مرا ریشخند می کنند ... ـ بازپخشش

هاشمی رفسنجانی:
عصری باز خواب امام را دیدم؛ دست شان را بوسیدم و عرض کردم:
آقا جان! خاطرات مرا ریشخند می کنند ...

امام فرمودند:
از طرف من به مردم بگویید:
خاطرات هاشمی در رأس امور است؛
میزان خاطرات هاشمی است؛
پشتیبان خاطرات هاشمی باشید تا به مملکت آسیبی نرسد؛
ما هر چه داریم از خاطرات هاشمی است؛
اصلا این خاطرات هاشمی است که اسلام را زنده نگه داشته است!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_18.html

مشتی لات بی همه چیز بیکاره با داوهایی کون خر پاره کن ... ـ بازپخشش

مشتی لات بی همه چیز بیکاره با داوهایی کون خر پاره کن که زورشان تنها به توده های مردم نگونبخت ایران دزدزده می رسد و دیواری کوتاه تر از کردستان نیز نمی یابند؛ مُشتی ناکس و نابکار که چپ و راست در سوریه از «عزراییل» کتک نوش جان می کنند و خونخواهی آن را با توپ و تفنگ از مردم دلاور کردستان می گیرند؛ سردارانی گریخته از پیشانی های جنگ با «صددام» یا چون آنکه در میان نشسته، جنگ ندیده که شاخاب پارس را روز و شب برای ناوها و کشتی های «یانکی» ها و همدستانش آب و جارو می کنند و برای مشتی مزدور و سرکوبگر گیج و گول تر از خود، «منم منم بزبزه ها» نمایش می دهند. از هر راهِ شایست و ناشایست پول پارو می کنند و در بانک های باخترزمین که بخوبی با منش فرومایه ی این ناکسان آشنایند، می انبایند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۶ دی ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/01/blog-post_16.html

۱۴۰۳ مهر ۲۳, دوشنبه

باز هم که پایت را از گلیمت درازتر کردی ... ـ بازپخشش

«قوچعلی نظام»، چند روز پیش در یک برنامه تلویزیونی از آن میان، گفته بود:
«سفره انقلاب برای همه است. همه بنشینند؛ اما جای دیگران را تنگ نكنند. بعضی قبل انقلاب در نهضت نبودند و موقع پلو آمدند، سر سفره نشستند!»۱

... و من با خود می اندیشم:
او نیز چون بسیاری دیگر از میوه چینان انقلاب توده ای بهمن ۱۳۵۷، انقلاب را در چارچوب سفره ای پهن شده می بیند که وی و همپالکی هایش را برای لنباندن و شکم پر کردن بر سر آن فراخوانده اند؛ سفره ای که روی رنج و خون توده های مردم ایران در فرجامِ کار، تنها برای زالوهای شکمباره ای چون وی پهن شد تا بخورند و بیاشامند و برای همان توده ی تهیدست شده کُ. شعر ببافند و به ریش شان بخندند ...

این نیز بماند که خود این یکی که همگان۲ را به پلوخوری بر سر آن سفره فراخوانده و درباره ی تنگ نکردن جای دیگری یا شاید دستبرد بیجا به بشقاب دیگران هشدار می دهد، جای دستِکم سه تن را به تنهایی می گیرد؛ ولی از این نیز که بگذریم از کدام جنبش («نهضت») و کدامین آدم ها که گویا در آن جنبش بوده اند، سخن می راند؟ آیا از تاریخ کنونی ایران به اندازه ای بسنده آگاه است؟ آیا از روی ناآگاهی سخن رانده و آنچه بوده است را ناخواسته بیش از اندازه بزرگ می نمایاند؟ یا دانسته و آگاهانه گزافه می بافد؟

روشن است که آماج وی از کاربرد واژه ی از ریشه عربی «نهضت»، خواه ناخواه جریان های بسیار پراکنده، سردرگم و در بخشی عمده چون جنبش «فداییان اسلام»، سر در آخور امپریالیست های انگلیسی است که پایی در رویارویی با رژیم خودکامه و گوربگور شده پادشاهی در کشورمان داشته اند؛ پایی نه آنچنان در سمت و سوی پیشرفت کشور و انتقادی به سود توده های کار و رنج که در بیش تر موردها، واپسگرایانه، محافظه کارانه و از همه برجسته تر: جدایی افکن در پیشبرد آماج های توده ای! نقش آن «نشانه خدا»ی گجسته: کاشانی در همراهی با کودتاچیان و بازگشت دوباره ی شاه خیانتکار به کشور در سال ۱۳۳۲ و انتقاد روح الله خمینی از گوشه چشمی واپسگرایانه به «اصلاحات ارضی»، تنها دو نمونه از میان ده ها نمونه ی تاریخی دیگر تا پیش از انقلاب بهمن ۵۷ ایران است.

درباره ی کار آن ها که گویا در چنان "نهضت"ی جنبشی داشته اند نیز همین بس که به گفته ها و یادمانده های بسیاری از آنها نگریسته شود. از دروغ های شاخدار، بیشرمانه و بی هیچ گواهمندی برخی شان که بگذریم، جز آن است که تنها در دوره ی فرارویی انقلاب بهمن که از چندین ماه فراتر نمی رود، چند پاره اعلامیه یا نوشته از روح الله خمینی در نجف به دست فلان یا بهمان «نشانه خدا» در قم رسانده اند؟ و اگر از شمار اندکی از آن ها چون زنده یادان حسینعلی منتظری و محمود طالقانی بگذریم، کمابیش همگی و از آن میان "رهبر" لافزن و ورشکسته ی کنونی از همان آغاز راه اندازی دم و دستگاه «سازمان امنیت و اطلاعات» رژیم گذشته («ساواک») و حتا پیش از آن، همکاری هایی با آن داشتند که نمونه ی آن، کشاندن جوانان پاک اندیش با گرایش های دینی به سازمانی امپریالیسم ساخته به نام «انجمن حجتیه» بود. درست به همین شَوَند بود که در همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب، پرونده ها و گواهی های ساواک با شتاب گوربگور شد۳ و سرِ رییس آن و کسانی دیگر چون امیرعباس هویدا که گنجینه ای از آگاهی درباره ی چند و چون همکاری های «آقایان» با آن سازمان دوزخی بودند نیز به زیر آب رفت.

«قوچعلی نظام» در این باره که «بعضی قبل انقلاب در نهضت نبودند و موقع پلو آمدند، سر سفره نشستند»، نادرست نمی گوید؛ ولی آن «بعضی» دربرگیرنده ی کمابیش همه ی «آقایان» و از آن میان، خود روح الله خمینی نیز می شود که تا شش هفت ماه پیش از پیروزی انقلاب و تا پیش از رسانه ای شدن چهره اش در رسانه های نیرومند باخترزمین، نه تنها خواب انقلاب و رهبر شدن را نمی دید که از بسیاری ساخته و پرداخته های پس از آن از عبارت نادانشورانه، نچسب و ریشخندآمیز «انقلاب اسلامی» گرفته تا «ولایت فقیه» (چه برسد به «مطلق» آن که دست دَبَنگ کنونی را گرفت!) نیز نشانی نبود.

انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ که دنباله ی انقلاب مشروطه و جنبش های کوچک و بزرگ پس از آن بود، بجز زمینه های عینی پرورنده ی آن که بیرون از خواست این و آن و پیامد برهم خوردن تراز نیروهای اجتماعی و سیاسی درون و برون ایران بود، بیش و پیش از هر چیز دیگر، دستاورد کار سترگ روشنگرانه، آگاهی بخش، رویهمرفته پیگیر و سازماندهنده ی نیروهای با گرایش چپ ایران از دوران مشروطیت به این سو بوده و هست (زمینه های ذهنی)؛ کاری کارستان که برای بسیاری از پیشروان آن، تیرباران یا به دار آویخته شدن، شکنجه و زندان های درازمدت یا دور افتادن از شهر و دیار و میهن به همراه داشت. برای آن ها و برای توده های مردمی که از آمادگی ایستادن به بهای جان در برابر امپریالیست ها و نوکران واپسگرا و در دوره ی کنونی نولیبرال شان در کشورمان برخوردار بودند، انقلاب سفره ای دربرنداشت و آن ها نیز برای نشستن بر سر چنان سفره ای برای پلوخوری پا به میدان ننهاده بودند.

سفره ای که «قوچعلی نظام» از آن یاد می کند را نیز نمی توان سفره ی انقلاب نامید؛ آن سفره، چنانچه سفره ای در کار بود، کمابیش از همان نخست و بویژه با آغاز جنگ «صددام» و امپریالیست ها برای به شکست کشاندن یا کژدیسه نمودن انقلاب توده ای بر ضد میهن مان، برچیده شد و انقلاب نتوانست به پله ی دگرگونی های بنیادین اجتماعی پای نهد. اینگونه بود که جنگ، «نعمت» شد و راه اسلام پیشگان برای دستیابی به همه چیز با سرکوب خونین نیروهای انقلابی و توده های مردم و پیگیری جنگی بیهوده و فرسایشی در خاک عراق گشوده شد. گشایشی همراه با سفره ای رنگین یا همانا «خوان نعمت» بر روی خون کارگران و دهگانان و فرزندان جان بر کف شان در پیشانی های نبرد و در پیشاپیش همه ی آن ها نیروهای انقلابی با هر دین و آیینی یا بی باور به آسمان.  

با آنچه آمد، پیامِ «قوچعلی نظام» را می توان اینچنین دستکاری نمود تا با واقعیت بهتر هماهنگ و سازگار شود:
سفره ی ضدِّ انقلاب برای همه ی خودی هاست. همه بنشینند؛ برخی که پیش از انقلاب کمی دیر کرده بودند، هنگام پلوخوری سر رسیده و جلوتر از همه، سر سفره نشسته اند. تنگ کردن جای دیگران،  کاری زشت و ناپسند است و در اسلام عزیز، عملی مذموم بشمار می رود؛ گرچه ما در آن هنگام هنوز بچه بودیم و سرمان با جای دیگرمان بازی می کرد، ولی هر چه نباشد، یادگار آن دورانیم. تک خوری و زیاده خواهی خوب نیست و ما نیز به تکه استخوانی۴ بسنده نمی کنیم ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/06/blog-post_13.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «تارنگاشت فرارو»، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۵

۲ ـ روشن است که واژه ی «همه» در گفته ی وی، دربرگیرنده ی همه ی مردم ایران نیست!

۳ ـ از دید من، یکی از سستی های بزرگ نیروهای چپ در آن هنگام همین بود؛ آن گواهی ها چنانچه از دست نمی رفت و منتشر شده بود، دست بسیاری و از آن میان "رهبر" دروغگو و لافزن کنونی که یه گفته ی خویش، شش بار دستگیر و سپس آزاد شده (؟!)، رو می شد و این امکان از دست بسیاری از میوه چینان انقلاب که سپس خود را انقلابی جا بزنند، گرفته می شد.

۴ ـ ناگفته روشن است که همان تکه استخوان، دربرگیرنده ی شماری شرکت نان و آبدار و زمین و آلاف و علوف فراوان در ایران و کانادا و خدا می داند چه جاهای دیگری است که در برابر خورد و بردهای افسانه ای نفتخواران، دکل دزدان و جن گیرانی که با خواندن یک آیه ی آسمانی ریسمانی، میلیاردها دلار (و نه ریال و تومان بی ارزش!) را ناپدید کردند، براستی پشیزی بیش نیست.

زیرنویس تصویر:

باز هم که پایت را از گلیمت درازتر کردی و حرف های احمقانه زدی! کی به تو گفت این سفره ی انقلاب است؟ اگر سفره ی انقلاب هم بود، جای همه نبود؛ بخصوص تو یکی با آن کون گنده و شکم برآمده که جای دو سه تن را می گیری. اگر سفره انقلاب بود که روزگار مردم اینگونه سیاه نبود. تازه تو چرا انقلاب را با سفره ی پلو خورش عوضی گرفتی. کارد بخورد به آن شکم صاحب مرده ات که جز شکم و زیر شکم چیزی در سر نداری!

از زبان «صمد آقا» به آن یادگار دستِ دوم امام:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۵

طبقه کارگر ایران و نزدیک ترین لایه های های هازمانی پیرامون آن این بار باید بتوانند ...

درباره ی زیان های به بار آمده در دوره ی فرمانروایی دزدان اسلام پیشه در ایران که همچنان ناروا و بیم برانگیز برای آینده ی ایران و همبستگی تاریخی خلق ها و ملت های باشنده در آن، روی کول توده های مردم میهن مان سوارند، بسیاری نکته ها در زمینه های گوناگونی گفته یا نوشته شده و من نیز به نوبه ی خود به بسیاری از آن ها در نوشته هایم پرداخته ام؛ با این همه، وختی این زیان ها را با یکدیگر سنجیده و سبک سنگین شان می کنم، شاید هیچکدام به اندازه ی سرکوب های سامانمند و پیوسته ی جنبش کارگری و زحمتکشان پیرامون آن از سوی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه و کوشش برای نابودی ساختارهای جان گرفته و نوپای توده ای که ستون مهره های کمر اختساد و هازمان هر کشوری برای پابرجا ماندن و پیشرفت اند، آنچنان سهمگین، ناجوانمردانه و زیانبار نبوده اند. این سرکوب ها که به بریدن بُنِ شاخه ای که خود خرموش ها نیز بر آن نشسته اند، می ماند،۱ در آغاز همواره این پرسش را برمی انگیخت که آیا از سر نادانی است یا دانسته و آگاهانه به چنین تبهکاری بزرگی که دودش خواه ناخواه به چشم کور شده ی خودشان نیز می رفت و همچنان می رود، دست می یازند؟ و اگر چنین است، کدام جریان های هازمانی و سیاسی از آن سود می برند؟ پاسخِ کم و بیش باریک به آن، چندان بدرازا نکشید:
اگر در آغاز با نادانی همراه بود، پس از آن با کودتای خزنده ی سال ۱۳۸۸و سپس بویژه سرکوبِ های خونین چندین خیزش انقلابی از سال ۱۳۹۶ به این سو دیگر نمی توانست از سرِ نادانی باشد؛ فرآورده های «همایش امپریالیستی گوادالوپ»۲ که گام بگام به کلیدی ترین جایگاه های دَم و دستگاه دیوانسالاری رژیم میوه چین «انقلاب بهمن» دست یافته بودند با نشان دادن دندان های تیز خود در دریدن و تکه پاره کردن هر آنچه همچنان رنگ و بویی از آن انقلاب نیرومند خلقی داشت به سوگند خویش در نیست و نابود کردن (بزبان کژدم گزیده: «قلع و قمع») نیروهای پیشرو و پیشرفتخواهِ با گرایش های چپ و سرکوب گسترده ی جنبش کارگری ایران پایدار ماندند؛ کمونیست ها که جای خود داشته و دارند:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ»۳

همه ی این ها به روز و روزگار کنونی با شمار فزاینده ای از کارآمدترین نیروهای رستایی ـ سیاسی در زندان ها و هر از گاهی بدار آویختن برخی از سرسخت ترین شان انجامید و گرچه نتوانست ساختارهای جان گرفته و نوپای توده ای دربرگیرنده ی طبقه کارگر و نزدیک ترین لایه های دیگر زحمتکشان را ریشه کن کند، ولی آن ها را تا اندازه ای از پویشِ شاید و باید انداخت و نگذاشت به درختی تنومند چون گذشته ای نه چندان دور از دیدگاه تاریخی فراروید. اینک که بسوی جنگی ناخواسته رهسپاریم، این کمبود و نارسایی پیامد تبهکاری بزرگ رژیمی سزاوار سرنگونی چشم آزارتر و بیم برانگیزتر از همیشه است. نبود چنان ساختارها در بن بستی که دستکم از ده سال پیش به این سو رخنمون یافت و هر روز بیش از پیش کورتر شده و می شود، جا برای پا به میدان نهادنِ راستگراترین و باید بیفزایم: بی چشم اندازترین گروهبندی های "سیاسی" سر تا پا وابسته به کشورهای امپریالیستی بسرکردگی «یانکی» ها چون «سرتنت خواهان» (نام راستینِ سلطنت طلبان!)۴ و گروهبندی های مزدور کوچک و بزرگ وابسته به آن ها گشود:
دسته گلی بزرگ که رژیم ورشکسته و رو به نابودی دزدان اسلام پیشه در دامن پیشینیان خود نهاد:
بفرمایید: این گوی و این میدان! دوباره نوبت شماست. راه را برای تان سنگفرش کردیم؛ ولی آیا خواهید توانست کاری هرکول وار به انجام برسانید؟۵

چندی پیش در یادداشتی نیمه کاره برجای مانده، آورده بودم:
«کارگران و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون شان همراه با روشنفکران خلقی بودند که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را به پیروزی رساندند؛ ولی به شوندهایی از همه برجسته تر، سستی و نارسایی چپی سردرگم و وامانده در سازماندهیِ سال ها به آینده وانهاده شده ی سازمان خود که حتا پیوندهای گذشته ی خویش با جنبش کارگری را به شوند ناهشیاری در شناخت بهنگام رخنه ی «ساواک» در سازمان های خود نتوانسته بود بهبود بخشیده، نخشی درخور در پیشبرد آن بدوش گیرد، طبقه کارگر از کم ترین بهره در دستیابی به نیروی فرمانروایی یا دستکم همدستی در ساختار سیاسی پس از انقلاب برخوردار شد.

طبقه کارگر در همراهی با نزدیک ترین لایه های های هازمانی پیرامون خوبش این بار باید بتواند آن نارسایی ها و سستی ها را به هر بهایی بهبود بخشد ...» ولی آیا خواهد توانست؟ پرسشی پررنگ که بر کاریای آگاه ترین و کارآزموده ترین کنشگران این طبقه ی انقلابی که سرنوشت میهن مان، این بار در گروی پیروزی آن است، بسی خواهد افزود؛ کاریایی که از زیر بار آن نباید شانه تهی کرد.

ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ «... انگیزه اصلی رویدادهای اسفناک روزهای اخیر را که سبب مرگ چندین نفر از هم میهنان مان شده است را باید در ترس و نگرانی نیروهای بورژوا ـ لیبرال که امکان کشیده شدن فرش از زیر پایشان را به خوبی احساس نموده اند از یکسو و نگرانی نیروهای اهریمنی سرمایه امپریالیستی از اوجگیری جنبش های توده ای، مدنی و سندیکایی زحمتکشان میهن مان دانست. بسیاری از آنها که سازماندهی حتا خودجوش طبقه کارگر و زحمتکشان را در سازمان های صنفی ـ سیاسی خود برنمی تابند و از آن جلوگیری می کنند، گاه بی آن که بدانند بر شاخه نشسته و بُن شاخه می برند.»

برگرفته از یادداشتِ کوتاه اینجانب بر نوشتار «مهندس موسوی و ماهیت بحران کنونی»  ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ خرداد ماه ١٣٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/06/blog-post_58.html

«... هر روز که می گذرد، بن بست ناپایدار کنونی تنها به سود سامانه سرمایه داری امپریالیستی است که برای رسیدن به آماج هایی فراتر از ꞌخاورمیانه بزرگꞌ یا حتا دسترسی مستقیم به نفت ارزان قیمت، خیز برداشته است. همه اینها، رویهمرفته سنگینی هرچه بیشتری بر دوش طبقه دلاور کارگر ایران و نمایندگان راستین سیاسی آن گذاشته و می گذارد. یاید با همه نیرو کوشید تا ارّه را از چنگ آنها که خود نیز بر شاخه نشسته، بن شاخه می بُرند، بدر آورد.»

برگرفته از یادداشتِ کوتاه اینجانب بر نوشتار «نقش جنبش کارگری در پیروزی مبارزه برای تغییرات پایه ای و ضرورت حمایت ملی از آن» ب. الف. بزرگمهر  ۲۰ آذر ماه ١٣٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/12/blog-post_11.html

آن هایی که در بالای هرم رژیم دزدان تمرگیده اند، حتا چشمی به پادشاهی عربستان و اشرافیت پلید آن نیز دارند؛ اشرافیتی مزدور، وابسته و گوش به فرمان امپریالیست ها بویژه «یانکی» ها که به شَوَندهای تاریخی و فرهنگی، دستی بالا در سرکوب توده ی مردمی نه چندان پرشمار در سرزمینی بیابانی داشته و برای انجام بسیاری کارها از کارگر بیگانه سود می برند. این ها نیز بگونه ابی الاغ منشانه، دستیابی به همان اوضاع را کمابیش برای ایران زمین خواهانند و در سر می پرورانند؛ گرچه، کور خوانده اند! اینجا عربستان نیست؛ کشوری است با فرهنگی پر مُهر و نشان در تاریخ جهان، دربرگیرنده ی خلق های گوناگونی که اگر از بخشی ناچیز از آن در گذریم، سایرین از پیوندهای دیرینه ی تاریخی با یکدیگر برخوردارند. بیهوده نیست که رژیم دزدان اسلام پیشه، در کردار تبهکارانه ی خویش، همین پیوندهای دیرینه را نشانه گرفته و خواهان گسستن آن است؛ بی آنکه دریابد با ایران زدایی، از میان بردن فرهنگ ایران زمین و خلق های آن و خرپروری زیر پوشش اسلامی انگلیسی ـ آمریکایی که کامیابی هایی چند نیز در این زمینه داشته، تنها و تنها به پیشبرد سیاست کشورهای امپریالیستی در گسستن آن پیوندهای تاریخی و زمینه سازیِ جنگ های برادر کشی یاری می رساند و بُن شاخه ای که خود روی آن نشسته را نیز می بُرد.

برگرفته از نوشتار «بچه ها بشتابید! پول اینجاست؛ درست زیر دُم این گوساله!»  ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_32.html

۲ ـ «... کشورهای امپریالیستی کوشیدند تا نخست، انقلاب توده ای بهمن ماه ۱۳۵۷ را سرکوب نمایند [کاریای ژنرال اَزهاری که ناکام ماند.] و هنگامی که در برابر سیل بنیان کن آن ناتوان ماندند، همه ی توان خود را برای شاخه شاخه کردن و کاریزه (کانالیزه) کردن نیروی سهمگین آن بکار انداختند و با بهره برداری از ندانمکاری های انقلابیون با باورهای آسمانی و نیز زمینی و به یاری مزدوران به پوستین اسلام درآمده، سازمان های دوزخی چون ꞌحجتیهꞌ و ꞌفراماسونریꞌ و نیز همه ی نیروهایی که از ژرفش انقلاب به سود توده های مردم ایران تن و جان شان می لرزید، کار را به شکست آن انقلاب کشاندند.»

برگرفته از نوشتار «نام رمزی امپریالیستی و بهانه ای برای سرکوب توده های مردم!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_8.html

«رژیمی پلید و آدمکش که خود فرآورده ی همایش امپریالیست ها در «گوادالوپ» برای دگردیسه نمودن انقلاب شکوهمند مردم ایران در ۱۳۵۷و به نابودی کشاندن آنند ...»

«همایش گوادالوپ» از چهاردهم تا هفدهم دی‌ ماه ۱۳۵۷ با همپایی سردمداران «یانکی» ها، انگلیس، فرانسه و آلمان باختری در «آبخست گوادالوپ» برگزار شد. برجسته ترین و شاید انگیزه ی بنیادین چنین نشستی، بررسی و هماهنگی با یکدیگر درباره ی آشوب های بپاخاسته و دامن گسترده در ایران سال های ۱۳۵۶ ـ ۵۷ بود. این نشست که «جیمز کالاهان»، نخست وزیر آن هنگام انگلیس در برآورد پایانی و برآیند آن نخشی نشانه گذار داشت به این برآیند انجامید که کوشش برای پایوری محمدرضا شاه و پشتیبانی بیش تر از وی، کاری بیهوده است و هر چه بگذرد، بیم نیرو گرفتن «سرخ ها» در ایران افزایش خواهد یافت. گفتگوهای در آغاز پنهانی و سپس آشکار فرستادگان باختر زمین از آن میان، مزدوری به نام «صادق قطب زاده» برای شمردن دندان های آخوند خمینی، زمینه سازیِ راهگشایی وی به فرانسه و آوازه گری های زیرکانه بسود وی برای یکسو نمودن جریان های گسیخته ی اسلام پناهان با آماج جلوگیری از چنان روندی با پیشینه ی تاریخی درخور، اینچنین آغاز شد و با خَریّت بیمانند چپ وامانده و سال ها جا خوش کرده ای در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» آب رفته ای که بنا بر گواهی های نه چندان کم از توانایی بایسته برای بازشناخت روز و روزگار ایران آن هنگام برخوردار نبود، جریان کار با آسودگی باز هم بیش تری جلو رفت.

برگرفته از یادداشتِ «جمهوری خرموش های اسلام پیشه در نخش مزدور کارشکن امپریالیست ها» و و پی نوشتِ آن،  ب. الف. بزرگمهر   دهم شهریور ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/09/blog-post.html

۳ ـ با گویشی قرآنی، بسان شتر از ته گلو ادا کنید.

۴ ـ نظریه پردازان و برنامه ریزان جهان سرمایه خود نیک می دانند که اگر بازگرداندن نظام پادشاهی در کشوری چون افغانستان با همبودهای کهنه ی اجتماعی امکان پذیر نبود، پیاده نمودن چنین سناریویی در ایران، نقش بر آب زدن است؛ گرچه، آنها به همین سناریو در کنار دیگر سناریوها و برنامه هایشان برای شکاندن، فروپاشاندن و دست کم به کژراه بردن بخشی از نیروهایی که در برابرشان ایستاده اند، نیازمندند و از آن برای آفرینش جبهه ای جنبی و پیشبرد طرح عمومی خود سود می برند ... 

برگرفته از یادداشت «یک توضیح ضروری!»  ب. الف. بزرگمهر   ٢٦ آذر ماه ١٣٩٠

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_18.html

۵ ـ «... باید کاری هرکول وار و شاید بیش از آن به انجام برسانیم. اگر آن پهلوان افسانه ای، آب دو رودخانه را به آخوری به نام ”اوژیاس“ با شمار بسیاری گاو که سی سال پاک نشده بود، بست تا پلشتی های تلنبار شده آن را یکسره بشوید و از ناپاکی بزداید، ما نیازمند کوششی بیش از آن خواهیم بود تا خیمه و خرگاهی پلیدتر و ناپاک تراز آن آخور با همه ی جانوران درونش از خر و گاو گرفته تا گراز و بوزینه را به آب و آتش بسپاریم. هنگام آن دیر یا زود فرا خواهد رسید؛ سوخت و سوز نیز نخواهد داشت؛ گرچه نیازمند کاری پهلوانی و هرکول وار است؛ کاری که تنها از دست توده های مردم و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر ایران برخواهد آمد. به امید چنان روزی ...» 

برگرفته از یادداشتِ «به امید چنان روزی به پیشواز سال نو می روم.»  ب. الف. بزرگمهر،   ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_387.html

گفتم: غم تو؛ گفت نگاهش می دار! ـ بازپخشش


















https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_43.html

زمینی سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی! ـ بازپخشش

اینجا گوشه ای از زمین زیبای ماست: کوه های آلپ با ماهی رخشان بر فرازش! زمینی گرد که هیچ جای آن را براستی گوشه ای از آن نمی توان بشمار آورد و هر جای آن، کانونی است پیوسته و وابسته به کانون های دیگر؛ زمینی سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی و نه برای نابود کردن زیست بوم آن که خود ما آدمیان نیز چنانچه سزاوار چنین نامی باشیم، بخشی از آنیم. آن وابستگی و پیوستگی بگونه ای دربرگیرنده است که می توان سروده ی بسیار زیبا و ژرف اندیشانه ی شیخ اجل سعدی شیرازی که از آن میان، می گوید: «چو عضوی بدرد آورد روزگار  دگر عضوها را نماند قرار» بر گستره ی بسیار بزرگ تری از همبودهای آدمی، دربرگیرنده ی زیست بوم زمین و حتا سپهر بیکرانه گسترش داد.

ما که در بسیاری از کشورهای مان، بدار آویختن، تیرباران و یا هرگونه کشت و کشتار آدمی را از قانون های خود زدوده و آن را تبهکاری نامیده ایم، آیا از این هوده برخورداریم که روی سر مردم و زیست بوم کشورهای دیگر، بُمب و تبهکارانه تر از آن، «مادربُمب» ۱۰ تنی بیفکنیم؟ چنین ناهمتایی بزرگ و نیرنگ  چشمگیری را چگونه برمی تابیم؟! آیا نباید همه ی نیروی خود را بر ضد ددمنش ترین نیروهای ضدتاریخی جهان گرد آورده، خواهان نابودی همه ی بمب ها و جنگ ابزارهای جهان شویم؟

در هر جای جهان که هستیم، برخیزیم و شعار سراینده ی بزرگ ایرانی: ناصر خسرو قبادیانی را پیشه کنیم که گفت:
خلق همه یکسره نهال خدایند هیچ نه بشکن ازین نهال و نه برکن!

... و ما سازگار با نیازها و خواست های دوران، خواهیم افزود:
زمین سزاوار زیستن و پاسداشت زندگی است؛ مرگ بر سرمایه داری امپریالیستی! نابود باد جنگ و آدمکشی در همه جای زمین!

ب. الف. بزرگمهر    سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_40.html

خدایا وقت کردی ... ـ بازپخشش





















https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/08/blog-post_587.html

۱۴۰۳ مهر ۲۲, یکشنبه

یادآوری و درخواستی از همه ی دولت ها و بلندپایگان دست اندر کارشان ... ـ بازپخشش

بازپخشش درخواستی با بازتاب های گسترده و پذیرفته شده

از چنین بازتاب و پیشوازی بسیار خرسندم و از همه ی کسانی، چه در جایگاه های رسمی یا جز آن که آن را پذیرفته و در گزارش ها و گفتگوهای رسانه ای خود بکار بستند، سپاسگزارم.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳

***

یادآوری و درخواستی از همه ی دولت ها و بلندپایگان دست اندر کارشان ...

یادآوری و درخواستی از همه ی دولت ها و بلندپایگان دست اندر کارشان که به هر شوندی در هماوندی با کارکردها و رویکردهای رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر کشوری باستانی با پیشینه ی فرهنگی نشانه گذار در جهان لب به سخن می گشایند:
چه دوست مردم ایران باشید یا دشمن شان، در سخنان خود، توده های میلیونی مردم ایران را با چنان رژیمی آدمکش، دزد و از بنیاد، ناسازگار با فرهنگ ریشه دار ایران یکی نگیرید و بجای آن، «رژیم ایران» یا هر چیز دیگری که آماج گفته یا نوشته تان را روشن می کند، بکار ببرید؛ یکی گرفتن این دو، چنانچه ریگی به کفش نداشته باشید، نه تنها نشانه هایی از پریشان گویی، پشت گوش انداختن و بی ارزش پنداشتن جُستار را دربردارد که خواه ناخواه خوار شمردن توده های بجان آمده ی مردم ایران نیز هست که در همه ی سال های دور و نزدیک فرمانروایی رژیم میوه چین انقلابی شکوهمند با آماج های دادگرانه و آزادیخواهانه، چندین و چند بار بپا خاسته و در واپسین دهه با جانفشانی های بیمانندی این رژیم تبهکارِ ناسازگار با زندگی، زن، کارگر، جوان، دگراندیش و بگونه ای دربرگیرنده: آدمیت را تا لبه ی سرنگونی به واپس رانده و هنوز نتوانسته اند ریشه ی پلید آن را از سرزمینی که هوده ی بسیار بزرگی بر فرهنگ دامن گستر در همه ی جهان داشته، بیرون کشیده و به زباله دان تاریخ بیفکنند.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ امرداد ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/08/blog-post_1.html

باید امیدوار بود که میان شان ستیزه و کشمکش برنخیزد ... ـ بازپخشش

زیر برنام «چشم براه کدام مهدی باشیم؟» نوشته است:
برخی از بینندگان ارجمندِ پایبند به مهدویت، آیه های ناروشن و همانندی از قرآن چون «سوره فاتحه» را به عنوان نشانه ای از «مهدی» گواه گرفته اند. با چشم پوشی از مانش (مفهوم) آن آیه ها، اینگونه گواهمندی ها که همه چیز جز مهدی را پایور می کند، پرسشی را نیز به میان می آورد که این آیه ها نشان از کدام مهدی دارد؛ زیرا:
۱ ـ شیعیان اسماعیلی، حضرت اسماعیل را امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند؛
۲ ـ شیعیان واقفی، حضرت موسی کاظم امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند؛
۳ ـ شیعیان خرم دینان که ابومسلم خراسانی را امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند؛
۴ ـ شیعیان سبای، حضرت علی را امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند ؛
۵ ـ شیعیان ناووسیه، حضرت جعفر صادق را امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند؛
۶ ـ شیعیان عسکریه که حضرت حسن عسکری را امام زمان و مهدی آخر الزمان می دانند؛ و
۷ ـ شیعیان دوازده امامی که مدعی هستند شخصی به نام «محمد بن حسن عسکری» که از مادر زاده نشده، امام زمان و مهدی آخر الزمان است.

دیگر مذهب های شیعه که بسیاری از آنها نابود شده و برخی از آن ها نیز در حال از میان رفتن اند، هر کدام برای خود، «مهدی» داشته و دارند. 

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر 

... و من با خود می اندیشم، هنگامی که می آیند و به آن ها عیسا مسیح و کسان دیگری از دین های دیگر را نیز باید افزود، روشن نیست کدام سواره و کدامیک پیاده و در رکاب آن یکی خواهند آمد. بر پایه ی همه ی حدیث ها و خواب نمایی هایی کسانی چون «علامه مجلسی»، بیگمان هیچکدام شان با خودروهایی چون مرسدس بنز و کادیلاک نخواهند آمد؛ یا سوار بر درازگوشی و یا دستِ بالا، سوار بر اسب می آیند. تنها خدا می داند که چه گرد و خاکی به پا خواهد خاست و باید امیدوار بود که میان شان ستیزه و کشمکش برنخیزد که رستاخیزی بلاخیز خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم امرداد ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_86.html

زیر بار تورم، شکسته پشت مردم

برگرفته از «تلگرام»   ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳



پرسش و پاسخی شایان درنگ و رویهمرفته سودمند درباره ی چشم انداز درگیری های کنونی

پرسش و پاسخی شایان درنگ و رویهمرفته سودمند درباره ی چشم انداز درگیری های کنونی میان «عزراییل» با رژیم سزاوار سرنگونیِ دزدان اسلام پیشه ی  ننگ ایران و ایرانی و دنبالچه های آن در عراق و لبنان و یمن و خود سرمین «کنعان»۱ که دستکم برای یکبار شنیدن بگونه ای سنجش ناپذیر، باریک تر از گفتگوهای رسانه ای مزدوران روزی نامه نویس و میرزا قلمدون های بیش تر پیر و پاتال و گنده گوز ایرانی تبار تمرگیده در کشورهای باخترزمین است که هِر را از بِر بازنمی شناسند و با این همه، الاغ چموش سخنرانی شان این روزها میدانی سزاوار برای عَرّ و تیز و جفتک پراکنی یافته است؛ از آن ملیحه (یا حلیمه) آبجیِ چپ نمای آن باشگاه سیاسی که حتا درست سخن گفتن را نمی داند، گرفته تا مزدوران رسانه ای سَرتَنَت خواهانی (نام راستین «سلطنت طلبان») چون آن مردک مزدور انگلیس و عربستان که بجای برآوردی حتا ساده و پیش پا افتاده به شیوه ی پامنقلی ها از هر دری سخن رانده، غمِ گذشته ی پادشاهی را می خورد.  

به نکته های شایان درنگ این پرسش و پاسخ از دیدگاه خودم در اینجا دانسته نپرداخته ام؛ با این همه، این گفتگو باری دیگر نشان داد که در جهان کنونی، فرماندهان نیروهای رزمی و خبرچینی، خردمندتر و تیزبین تر از بسیاری از سیاستمداران از آن میان، «نادان یابو» و لات بی همه چیز «یانکی»: «دونالد ترامپ» هستند.۲

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ گفتگو با مهتر پیشین «موساد»: جنگ شاید بدرازا بکشد که نه بسود «عزراییل»، نه سرزمین های پیرامون آن ((با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

https://www.youtube.com/watch?v=6-LDI_GQZqw

۲ ـ «هنگامی که نظامی ها خردمندتر از سیاستمداران از آب در می آیند!» برنام برگزیده از سوی اینجانب بر یادداشتی از خبرگزاری «ریا نووستی»  ۱۱ اردی بهشت ماه ۱۳۸۹ در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_01.html

این هم نمونه ای باریک تر:
«در جهانی وارونه زندگی می کنیم؛ جهانی که در آن، نظامیان خردمندانه تر از سیاستمداران سخن می گویند!»

برگرفته از یادداشت «پرتاب لنگ و لگد و جفتک پرانی به سر و روی هر کسی که دهان گشود!»  ب. الف. بزرگمهر  ۲۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/05/blog-post_48.html

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!