درباره ی زیان های به بار آمده در دوره ی فرمانروایی دزدان اسلام پیشه در ایران که همچنان ناروا و بیم برانگیز برای آینده ی ایران و همبستگی تاریخی خلق ها و ملت های باشنده در آن، روی کول توده های مردم میهن مان سوارند، بسیاری نکته ها در زمینه های گوناگونی گفته یا نوشته شده و من نیز به نوبه ی خود به بسیاری از آن ها در نوشته هایم پرداخته ام؛ با این همه، وختی این زیان ها را با یکدیگر سنجیده و سبک سنگین شان می کنم، شاید هیچکدام به اندازه ی سرکوب های سامانمند و پیوسته ی جنبش کارگری و زحمتکشان پیرامون آن از سوی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه و کوشش برای نابودی ساختارهای جان گرفته و نوپای توده ای که ستون مهره های کمر اختساد و هازمان هر کشوری برای پابرجا ماندن و پیشرفت اند، آنچنان سهمگین، ناجوانمردانه و زیانبار نبوده اند. این سرکوب ها که به بریدن بُنِ شاخه ای که خود خرموش ها نیز بر آن نشسته اند، می ماند،۱ در آغاز همواره این پرسش را برمی انگیخت که آیا از سر نادانی است یا دانسته و آگاهانه به چنین تبهکاری بزرگی که دودش خواه ناخواه به چشم کور شده ی خودشان نیز می رفت و همچنان می رود، دست می یازند؟ و اگر چنین است، کدام جریان های هازمانی و سیاسی از آن سود می برند؟ پاسخِ کم و بیش باریک به آن، چندان بدرازا نکشید:
اگر در آغاز با نادانی همراه بود، پس از آن با کودتای خزنده ی سال ۱۳۸۸و سپس بویژه سرکوبِ های خونین چندین خیزش انقلابی از سال ۱۳۹۶ به این سو دیگر نمی توانست از سرِ نادانی باشد؛ فرآورده های «همایش امپریالیستی گوادالوپ»۲ که گام بگام به کلیدی ترین جایگاه های دَم و دستگاه دیوانسالاری رژیم میوه چین «انقلاب بهمن» دست یافته بودند با نشان دادن دندان های تیز خود در دریدن و تکه پاره کردن هر آنچه همچنان رنگ و بویی از آن انقلاب نیرومند خلقی داشت به سوگند خویش در نیست و نابود کردن (بزبان کژدم گزیده: «قلع و قمع») نیروهای پیشرو و پیشرفتخواهِ با گرایش های چپ و سرکوب گسترده ی جنبش کارگری ایران پایدار ماندند؛ کمونیست ها که جای خود داشته و دارند:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ»۳
همه ی این ها به روز و روزگار
کنونی با شمار فزاینده ای از کارآمدترین نیروهای رستایی ـ سیاسی در زندان ها و هر
از گاهی بدار آویختن برخی از سرسخت ترین شان انجامید و گرچه نتوانست ساختارهای جان
گرفته و نوپای توده ای دربرگیرنده ی طبقه کارگر و نزدیک ترین لایه های دیگر
زحمتکشان را ریشه کن کند، ولی آن ها را تا اندازه ای از پویشِ شاید و باید انداخت
و نگذاشت به درختی تنومند چون گذشته ای نه چندان دور از دیدگاه تاریخی فراروید. اینک
که بسوی جنگی ناخواسته رهسپاریم، این کمبود و نارسایی پیامد تبهکاری بزرگ رژیمی
سزاوار سرنگونی چشم آزارتر و بیم برانگیزتر از همیشه است. نبود چنان ساختارها در
بن بستی که دستکم از ده سال پیش به این سو رخنمون یافت و هر روز بیش از پیش کورتر
شده و می شود، جا برای پا به میدان نهادنِ راستگراترین و باید بیفزایم: بی چشم
اندازترین گروهبندی های "سیاسی" سر تا پا وابسته به کشورهای امپریالیستی
بسرکردگی «یانکی» ها چون «سرتنت خواهان» (نام راستینِ
سلطنت طلبان!)۴ و گروهبندی های مزدور کوچک و
بزرگ وابسته به آن ها گشود:
دسته گلی بزرگ که رژیم ورشکسته و رو به نابودی دزدان
اسلام پیشه در دامن پیشینیان خود نهاد:
بفرمایید: این گوی و این میدان! دوباره نوبت شماست. راه را برای تان سنگفرش کردیم؛ ولی آیا خواهید توانست کاری هرکول وار به انجام برسانید؟۵
چندی پیش در یادداشتی نیمه کاره برجای مانده، آورده بودم:
«کارگران و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون شان
همراه با روشنفکران خلقی بودند که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را به پیروزی رساندند؛ ولی به
شوندهایی از همه برجسته تر، سستی و نارسایی چپی سردرگم و وامانده در سازماندهیِ
سال ها به آینده وانهاده شده ی سازمان خود که حتا پیوندهای گذشته ی خویش با جنبش
کارگری را به شوند ناهشیاری در شناخت بهنگام رخنه ی «ساواک» در سازمان های خود
نتوانسته بود بهبود بخشیده، نخشی درخور در پیشبرد آن بدوش گیرد، طبقه کارگر از کم
ترین بهره در دستیابی به نیروی فرمانروایی یا دستکم همدستی در ساختار سیاسی پس از
انقلاب برخوردار شد.
طبقه کارگر در همراهی با نزدیک ترین لایه های های هازمانی پیرامون خوبش این بار باید بتواند آن نارسایی ها و سستی ها را به هر بهایی بهبود بخشد ...» ولی آیا خواهد توانست؟ پرسشی پررنگ که بر کاریای آگاه ترین و کارآزموده ترین کنشگران این طبقه ی انقلابی که سرنوشت میهن مان، این بار در گروی پیروزی آن است، بسی خواهد افزود؛ کاریایی که از زیر بار آن نباید شانه تهی کرد.
ب. الف. بزرگمهر ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ «... انگیزه اصلی رویدادهای اسفناک روزهای اخیر را که سبب مرگ چندین نفر از هم میهنان مان شده است را باید در ترس و نگرانی نیروهای بورژوا ـ لیبرال که امکان کشیده شدن فرش از زیر پایشان را به خوبی احساس نموده اند از یکسو و نگرانی نیروهای اهریمنی سرمایه امپریالیستی از اوجگیری جنبش های توده ای، مدنی و سندیکایی زحمتکشان میهن مان دانست. بسیاری از آنها که سازماندهی حتا خودجوش طبقه کارگر و زحمتکشان را در سازمان های صنفی ـ سیاسی خود برنمی تابند و از آن جلوگیری می کنند، گاه بی آن که بدانند بر شاخه نشسته و بُن شاخه می برند.»
برگرفته از یادداشتِ کوتاه اینجانب بر نوشتار «مهندس موسوی و ماهیت بحران کنونی» ب. الف. بزرگمهر ۳۰ خرداد ماه ١٣٨٨
https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/06/blog-post_58.html
«... هر روز که می گذرد، بن بست ناپایدار کنونی تنها به سود سامانه سرمایه داری امپریالیستی است که برای رسیدن به آماج هایی فراتر از ꞌخاورمیانه بزرگꞌ یا حتا دسترسی مستقیم به نفت ارزان قیمت، خیز برداشته است. همه اینها، رویهمرفته سنگینی هرچه بیشتری بر دوش طبقه دلاور کارگر ایران و نمایندگان راستین سیاسی آن گذاشته و می گذارد. یاید با همه نیرو کوشید تا ارّه را از چنگ آنها که خود نیز بر شاخه نشسته، بن شاخه می بُرند، بدر آورد.»
برگرفته از یادداشتِ کوتاه اینجانب بر نوشتار «نقش جنبش کارگری در پیروزی مبارزه برای تغییرات پایه ای و ضرورت حمایت ملی از آن» ب. الف. بزرگمهر ۲۰ آذر ماه ١٣٨٨
https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/12/blog-post_11.html
آن هایی که در بالای هرم رژیم دزدان تمرگیده اند، حتا چشمی به پادشاهی عربستان و اشرافیت پلید آن نیز دارند؛ اشرافیتی مزدور، وابسته و گوش به فرمان امپریالیست ها بویژه «یانکی» ها که به شَوَندهای تاریخی و فرهنگی، دستی بالا در سرکوب توده ی مردمی نه چندان پرشمار در سرزمینی بیابانی داشته و برای انجام بسیاری کارها از کارگر بیگانه سود می برند. این ها نیز بگونه ابی الاغ منشانه، دستیابی به همان اوضاع را کمابیش برای ایران زمین خواهانند و در سر می پرورانند؛ گرچه، کور خوانده اند! اینجا عربستان نیست؛ کشوری است با فرهنگی پر مُهر و نشان در تاریخ جهان، دربرگیرنده ی خلق های گوناگونی که اگر از بخشی ناچیز از آن در گذریم، سایرین از پیوندهای دیرینه ی تاریخی با یکدیگر برخوردارند. بیهوده نیست که رژیم دزدان اسلام پیشه، در کردار تبهکارانه ی خویش، همین پیوندهای دیرینه را نشانه گرفته و خواهان گسستن آن است؛ بی آنکه دریابد با ایران زدایی، از میان بردن فرهنگ ایران زمین و خلق های آن و خرپروری زیر پوشش اسلامی انگلیسی ـ آمریکایی که کامیابی هایی چند نیز در این زمینه داشته، تنها و تنها به پیشبرد سیاست کشورهای امپریالیستی در گسستن آن پیوندهای تاریخی و زمینه سازیِ جنگ های برادر کشی یاری می رساند و بُن شاخه ای که خود روی آن نشسته را نیز می بُرد.
برگرفته از نوشتار «بچه ها بشتابید! پول اینجاست؛ درست زیر دُم این گوساله!» ب. الف. بزرگمهر ۱۹ مهر ماه ۱۳۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/10/blog-post_32.html
۲ ـ «... کشورهای امپریالیستی کوشیدند تا نخست، انقلاب توده ای بهمن ماه ۱۳۵۷ را سرکوب نمایند [کاریای ژنرال اَزهاری که ناکام ماند.] و هنگامی که در برابر سیل بنیان کن آن ناتوان ماندند، همه ی توان خود را برای شاخه شاخه کردن و کاریزه (کانالیزه) کردن نیروی سهمگین آن بکار انداختند و با بهره برداری از ندانمکاری های انقلابیون با باورهای آسمانی و نیز زمینی و به یاری مزدوران به پوستین اسلام درآمده، سازمان های دوزخی چون ꞌحجتیهꞌ و ꞌفراماسونریꞌ و نیز همه ی نیروهایی که از ژرفش انقلاب به سود توده های مردم ایران تن و جان شان می لرزید، کار را به شکست آن انقلاب کشاندند.»
برگرفته از نوشتار «نام رمزی امپریالیستی و بهانه ای برای سرکوب توده های مردم!» ب. الف. بزرگمهر ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/04/blog-post_8.html
«رژیمی پلید و آدمکش که خود فرآورده ی همایش امپریالیست ها در «گوادالوپ» برای دگردیسه نمودن انقلاب شکوهمند مردم ایران در ۱۳۵۷و به نابودی کشاندن آنند ...»
«همایش گوادالوپ» از چهاردهم تا هفدهم دی ماه ۱۳۵۷ با همپایی سردمداران «یانکی» ها، انگلیس، فرانسه و آلمان باختری در «آبخست گوادالوپ» برگزار شد. برجسته ترین و شاید انگیزه ی بنیادین چنین نشستی، بررسی و هماهنگی با یکدیگر درباره ی آشوب های بپاخاسته و دامن گسترده در ایران سال های ۱۳۵۶ ـ ۵۷ بود. این نشست که «جیمز کالاهان»، نخست وزیر آن هنگام انگلیس در برآورد پایانی و برآیند آن نخشی نشانه گذار داشت به این برآیند انجامید که کوشش برای پایوری محمدرضا شاه و پشتیبانی بیش تر از وی، کاری بیهوده است و هر چه بگذرد، بیم نیرو گرفتن «سرخ ها» در ایران افزایش خواهد یافت. گفتگوهای در آغاز پنهانی و سپس آشکار فرستادگان باختر زمین از آن میان، مزدوری به نام «صادق قطب زاده» برای شمردن دندان های آخوند خمینی، زمینه سازیِ راهگشایی وی به فرانسه و آوازه گری های زیرکانه بسود وی برای یکسو نمودن جریان های گسیخته ی اسلام پناهان با آماج جلوگیری از چنان روندی با پیشینه ی تاریخی درخور، اینچنین آغاز شد و با خَریّت بیمانند چپ وامانده و سال ها جا خوش کرده ای در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» آب رفته ای که بنا بر گواهی های نه چندان کم از توانایی بایسته برای بازشناخت روز و روزگار ایران آن هنگام برخوردار نبود، جریان کار با آسودگی باز هم بیش تری جلو رفت.
برگرفته از یادداشتِ «جمهوری خرموش های اسلام پیشه در نخش مزدور کارشکن امپریالیست ها» و و پی نوشتِ آن، ب. الف. بزرگمهر دهم شهریور ماه ۱۴۰۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/09/blog-post.html
۳ ـ با گویشی قرآنی، بسان شتر از ته گلو ادا کنید.
۴ ـ نظریه پردازان و برنامه ریزان جهان سرمایه خود نیک می دانند که اگر بازگرداندن نظام پادشاهی در کشوری چون افغانستان با همبودهای کهنه ی اجتماعی امکان پذیر نبود، پیاده نمودن چنین سناریویی در ایران، نقش بر آب زدن است؛ گرچه، آنها به همین سناریو در کنار دیگر سناریوها و برنامه هایشان برای شکاندن، فروپاشاندن و دست کم به کژراه بردن بخشی از نیروهایی که در برابرشان ایستاده اند، نیازمندند و از آن برای آفرینش جبهه ای جنبی و پیشبرد طرح عمومی خود سود می برند ...
برگرفته از یادداشت «یک توضیح ضروری!» ب. الف. بزرگمهر ٢٦ آذر ماه ١٣٩٠
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_18.html
۵ ـ «... باید کاری هرکول وار و شاید بیش از آن به انجام برسانیم. اگر آن پهلوان افسانه ای، آب دو رودخانه را به آخوری به نام ”اوژیاس“ با شمار بسیاری گاو که سی سال پاک نشده بود، بست تا پلشتی های تلنبار شده آن را یکسره بشوید و از ناپاکی بزداید، ما نیازمند کوششی بیش از آن خواهیم بود تا خیمه و خرگاهی پلیدتر و ناپاک تراز آن آخور با همه ی جانوران درونش از خر و گاو گرفته تا گراز و بوزینه را به آب و آتش بسپاریم. هنگام آن دیر یا زود فرا خواهد رسید؛ سوخت و سوز نیز نخواهد داشت؛ گرچه نیازمند کاری پهلوانی و هرکول وار است؛ کاری که تنها از دست توده های مردم و در پیشاپیش آن ها طبقه کارگر ایران برخواهد آمد. به امید چنان روزی ...»
برگرفته از یادداشتِ «به امید چنان روزی به پیشواز سال نو می روم.» ب. الف. بزرگمهر، ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.