«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آبان ۵, شنبه

مگر می گذارند یک چُرت بخوابیم؟

دیشب چون شب های گذشته بد خوابیدیم و باز هم کابوس «عزراییل» را دیدیم. استغقرالله رَبّی و اَتوبه الیه، منظورمان «حضرت عزراییل» نیست که از جنابعالی چه پنهان، ایشان را هم چندان خوش نداریم. مبادا دهن لَقّی کنی و آبروی مان را پیش این و آن ببری که رهبر مسلمین از فرشته ی گرانقدر الهی می ترسد! خُب! این هم گونه ای خداترسی است؛ گرچه، ما «عزراییل ترسی» مان قدری بیش تر است؛ دلیلش هم وجود «عزراییل زمینی» است که با همه ی جِغلِه بودنش خوف در دل مان انداخته و هر بار در خواب می بینیم که چون آن «مجاهد اکبر»۱ از پنجره ی جایی که سرگرم سخنرانی هستیم، همراه با صندلی و اینا به بیرون پرتاب می شویم.

امروز بامداد هم که تازه خواب مان گرفته بود با تکان پر سر و صدایی از خواب پریدیم و با خود گفتیم: لا اللهَ اِلا الله، این چی بود؟ موشک بود؟ بمب بود؟ «عزراییل» بود؟ یا شاید دوباره این ذلیل مرده: «برادر پنجسیری»،۲ کمی بیش از اندازه «آبِ شنگولیِ» حرام عِند حرام بالا انداخته و هواپیمایی را بجای دشمن نشانه گرفته؟! خُب! بحمدلله خودمان چیزی مان نشده و نفسی مُمِدِّ حیات برمی آوریم؛ تنها کمی خسته ایم و رفیقِ دود و دَم مان را هم که به اینجا راه نمی دهند که با هم بَستی بزنیم و سیرِ دلِ مان از این در و آن در پرچانگی کنیم. بماند که در میان این همه برادران پاسدار به گوزیدن در مسجد می ماند. لا اللهَ اِلا الله، مگر می گذارند یک چُرت بخوابیم؟ برویم دو رکعت نماز شکر بحا آوریم ...

از زبان «کیر خر نظام خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   پنجم آبان ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ کارچاق کنی سر به نیست شده به نام «اسماعیل هَنیه»

«جهاد اکبر» این مادربخطاها را هم که بیگمان می دانید چیست: زنجیر بهم پیوسته ای از شکمبارگی، یاوه گویی های آسمانی ـ ریسمانی و از همه برجسته تر: «کُس کردن»! ببخشید که اینگونه رُک و پوست کنده می نویسم؛ شَوَند آن باید کم و بیش روشن باشد: برای آن ها دلباختگی به همسری که باید تا پایان زندگی از هر سویه پایبندشان باشند، در میان نیست؛ اگر چنین بود، داشتن چهار زن رسمی و شمار بیش تری «صیغه» و «مُتعه» روا شناخته نمی شد؛ واژه هایی سخت گوش آزار!

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «دروغ می گویند که من مرده ام!»  ب. الف. بزرگمهر   پنجم آبان ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_341.html

۲ ـ «گیج و گولی که پیش تر برنام «برادر پنجسیری» به وی بخشیده بودم ...» برگرفته از یادداشت «توانایی خرموش نشان»*  ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ آذر ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/12/blog-post_16.html

* «جداگانگی سترگی است میان ایران و توده های مردم آن با رژیم خرموش های اسلام پیشه»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/05/blog-post_67.html

پی افزوده:

«سیر» یکِّه ی (یِکه یا یکان بجای «واحد») اندازه گیری سنگینی (جِرم) در دورانی سپری شده، کم و بیش برابر ۷۵ گرم است که در میخانه های پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷برای اندازه گیری نوشابه های الکلی سنگین چون اَرَک (واژه ی از ریشه سُغدی عربی شده ی «عرق») کشمش بکار می رفت.

برای جلوگیری از برداشت ناروا ناچارم این را نیز بیفزایم که دور دوره ی آغاز جوانی که با یکی از برادران بزرگ تر از خودم جدا از خانواده زندگی می کردیم، هر از گاهی ناچار بودم به درخواست وی برای خریدِ اَرَکِ کشمش (واژه ی زیبا و باریک ترِ «چِشَند»، باز هم از ریشه ی سُغدی را نیز می توان بویژه درباره ی نوشابه های الکلی سنگین بکار برد!) سری به میخانه ی کوچک نزدیک خانه بزنم؛ کاری بیزاری برانگیز برایم نه از این سویه که با نوشیدن چنان نوشابه هایی، هم اکنون بیش تر نامور به «آب شنگولی» در ایرانِ اسلام زده، ناهمداستان باشم که بویژه از روبرو شدن با آدم هایی سخت آسیب دیده و درهم شکسته، بیش تر پیر و پاتال.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم آبان ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!