«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مهر ۱۵, یکشنبه

چنانچه دندان تان برای گوشمالی خرموش ها می خارد، این تنها و بهترین گزینه خواهد بود

تنها چیزی که از آنِ توده های مردم ایران نیست، خودِ رژیم دزدسالار فرمانروا بر این کشور باستانی است.

این روزها بویژه پس از موشک پرانیِ چون بارِ پیشین، همراه با آگاهی رسانی بهنگام به «یانکی» ها و به همین شَوَند، بیش تر نمایشی رژیم دزدسالار خرموش های اسلام پیشه ی سوار شده بر کول توده های مردم ایران به خاک «عزراییل» به نام خونخواهی این و آن عرب مزدورِ سر به نیست شده و سخن سرایی و بیش از آن، آوازه گری بر سر پاسخِ گویا سهمگین و زیر و رو کننده از آن سو به بهانه ی پشتیبانی از خاک خود فراز دیگری یافته و درباره ی چند و چون به انجام رساندن آن نیز گزینه های چندی از آن میان یورش به سازه های هسته ای و نفتی ایران به میان آمده است.

در این یادداشت کوتاه و تا اندازه ای شتابزده به چرایی، انگیزه ها و آماج های این جنگ و درگیری هم اکنون گسترش یافته که در نوشتارها و یادداشت های نه چندان کم شماری، برخی از برجسته ترین نکته های آن را شکافته و یادآور شده ام، نپرداخته و تنها به یادآوری دو نکته ی کلیدی از میان آن ها بسنده می کنم:
الف. هر دو رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران و تبهکاران فراراست تمرگیده در بالاترین جایگاه های فرمانروایی «عزراییل»، یکی بیش تر دانسته و آگاهانه و دیگری تا اندازه ای کورکورانه، بازیگران نمایشی خونین به کارگردانی امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی هستند؛ و
ب. انگیزه ی بنیادین جنگ و خونریزی در هر دو کشور، واپس راندن، به خاموشی واداشتن و بگاه بایسته، سرکوب توده های میلیونی مردم برای جلوگیری از دستیابی به خواست ها و هوده های دادخواهانه ی خود و نیز آفرینش پراکندگی، ستیزه جویی و دشمنی میان خلق ها و ملت ها زیر پوشش های گوناگون و از همه برجسته تر بر بنیادِ جداگانگی های دینی و آیینی با آماجِ پایمال نمودن همزیستی آشتی جویانه (صلح) در میان شان است که هم در آن کشور «عزراییل» زده و هم در ایران از زمینه های تاریخی نیرومندی برخوردار است.

با یادآوری ناگزیر آن دو نکته ی کلیدی به پاسخِ گویا سهمگین و زیر و رو کننده ی «عزراییل» یا باریک تر بگویم: تبهکاران فراراست تمرگیده در بالاترین جایگاه های فرمانروایی آن کشور کوجک و گزینه های آن می پردازم:

ـ سازه های هسته ای و نفتی و نیز کم و بیش همه ی دیگر ساختارهای گوناگونِ ساخته و برپا شده در ایران از آنِ رژیم دزدسالار فرمانروا بر این کشور باستانی نیست که کشورهای امپریالیستی و نوکران دست نشانده شان در دولت «عزراییل»، آن را بهانه ای برای سرکوب رژیم سزاوار سرنگونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان وانموده و به آن دست یازند؛

ـ ناساز با آنچه از زبان مزدوران ایرانی تبار نانخور باخترزمین با فرنام های گوناگون پژوهشگر، کارشناس و ... بیرون می آید و این چند روز خود را بزور واداشته ام به برخی از ستیزه های پیش پا افتاده شدن در میز گردها که بیش تر به تراشیدن سر یکدیگر آرایشگرهای بی مشتری مانده می ماند گوش و چشم سپارم، یورش به اینگونه سازه ها، نه تنها سرنگونی جَک و جانوران بجان مردم ایران افتاده را در پی نخواهد داشت که آن ها را پایدارتر نموده، افزایش خَریّتِ مذهبی بسودشان را دامن خواهد زد؛

ـ چنین تبهکاری بزرگی، بنیان های اختسادی ـ هازمانی ایران را سست نموده، زمینه ای درخور برای فروپاشی سرزمینی فراهم خواهد نمود؛ بخودی خود باید روشن باشد که آماج امپریالیست های «یانکی» و تا اندازه ای برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» شان نیز همین است؛ و بی هیچ گمان و گفتگو، ایرانیان و بویژه ایرانیان آگاه تر به چرایی و چند و چون چالش ها در برابر آن خواهند ایستاد؛

ـ این تبهکاری زمینه و آبشخوری درخور برای خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان فراهم می کند تا گروه های کم تر آگاه روشنفکران را هر چه بیش تر در دام گونه هایی ملی گرایی با یا بی پوشش مذهبی انداخته و پیرامون بسیار تهی شده ی خود که هم اکنون دستِ بالا ۷⸓ هوادارِ، آن هم بیش تر گرزبدستان و سرکوبگران پرخاش های توده ای دارد را بیش تر از چنان گیج و گول شدگانی پر نماید؛

ـ بدین سان که در اینجا بگونه ای دربرگیرنده به آن نپرداخته ام، این تبهکاری به گسستِ پیوندهای تاریخی سده ها و گاه یکی دو هزاره ی خلق های باشنده در سرزمین کنونی ایران که در پی سیاست های ایران برباد ده رژیم خرموش ها سخت آسیب دیده، خواهد انجامید؛ زمینه ی جنگ درونی و برادر کشی را هرچه بیش تر فراهم نموده و چنانچه همه چیز در چارچوب نخشه ی «یانکی» ها پیش برود به فروپاشی ایران زمین خواهد انجامید؛ و

ـ افزون بر آنچه در بالا آمد، یورش به سازه های نفتی و هسته ای و ... چنگ اندازی با آماج دستکاری در روندهای سیاسی کشوری دیگر نیز بشمار آمده، پیامدهای زیانبار و گاه بازگشت ناپذیری برای هر دو کشور خواهد داشت. باز هم بیش تر می توان گفت و نوشت؛ گرچه بگمانم همین اندازه بس باشد.

با این همه و با هشدار در این باره که برخورد با فرمانروایان یکی از دیگری دزدتر و پلیدتر رژیم اسلام پیشگان، بر دوش خود مردم ایران است، تنها نکته ی شایان درنگ و گزینه ای که بر جای می ماند، یکی بیش نیست:
تنها چیزی که از آنِ توده های مردم ایران نیست، خودِ رژیم دزدسالار فرمانروا بر این کشور باستانی است؛ ولی آن را چون «نفتالین بنت» و «نادان یابو» نمی توان ساده اندیشانه چون اژدها، هشت پا (اختاپوس) یا مار بدیده گرفت؛ این رژیم پلید بیش تر به دوالپایی می ماند که وختی روی کول کسی سوار شد و پاهای ریشه دارش را بدور کمر وی پیچید به آسانی نمی توان آن را جدا نمود و پایین آورد.

بدین سان، چنانچه با همه ی آنچه در بالا آمد و هشدار نیز داده شد، دندان تان برای گوشمالی خرموش ها می خارد، این تنها و بهترین گزینه خواهد بود:
شکار یکی یکی یا همگی با همِ خرموش ها!

نخستین خرموشی نیز که خودم پیشنهاد می کنم، آن آخوند چُسی: «گداعلی پیشین» یا همانا «سلطانعلی گدای ورشکسته و جفنگ گوی کنونی» است.

با این همه، کوچک ترین واکنشی نشان ندهید چیزی از شما کم نمی شود و به سود مردم هر دو کشور ایران و «عزراییل» است؛ چنانچه ریگی به کفش نداشته باشید ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!