«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۱۰, شنبه

چیزی نیست؛ کمی دُم در آورده ایم! ـ بازپخشش

نوشته است:
«جنگ با عقاید یک ملت، قمار سختی است.

جنگ با عقاید مردمی که روی والشان بگویی فعلا بازیگر گی است ناراحت می شوند

جنگ با عقاید مردمی که رک بودن را بی ادبی می نامند، چون به تعریف الکی عادت کردند

جنگ با عقاید مردمی که با یک دست لباس می توان برای شان دکتر و مهندس بود و با یک دست دیگر لباس به تو می گویند اوباش

عجیب است مادرانی که خود در جوانی شان به راحتی دامن می پوشیدند؛ ولی حال کافیست دختری را ببینند که روسریش عقب است، چه راحت به او فحش می دهند

من پدرانی را می شناسم که در جوانی شان لیتر ها مشروب خوردند و حال اسم شان در لیست سفر به مکه و کربلا و سوریه، هر سال ثبت می شود

این ملت ٣ روز داد می زنند و ٣ روز آتش می کشند و ٣ سال خاموش می مانند

این جماعت، حتی شخصیت لاشخور را خرد کردند؛ چون اسمش را به دوش کشیدند؛ ولی زنده زنده تکه تکه کردند و خوردند»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
بد نیست دو تا کتاب «علویه خانم» و «حاجی آقا»ی صادق هدایت را بخوانی تا بیش تر با ریشه های این "فرهنگ" وامانده و شکست خورده آشنا بشوی!

ضمنا بیش تر ما عادت داریم تنها به همان برشی از تاریخ که در آن زندگی می کنیم، نگاه کنیم و از آن برداشت مطلق داشته باشیم؛ ولی کافی است که نسیم ملایمی بوزد، آنگاه خواهی دید که همین اوضاع به چه شتابی دستِ کم در سطح پدیده، دگرگون می شود و پریشانگویی مذهبی (خرافه) جای خود را به پیشرفت علمی خواهد داد ... بنابراین، چالش مهم در اینجاست که در کدام سمت و سو هستیم؛ بُردار اجتماعی ما به کدام سوست و تا چه اندازه تیغ مان می برد!

نشستن و از اینگونه تحلیل های سفسطه گرایانه (آمیزه ای از راست و دروغ با نتیجه گیری نادرست) نمودن، آنهم بر پایه ی منطقی ایستا راه بجایی نمی برد. باید توانست و برای آن کوششی روزمره  لازم است تا به پدیده ها در سیر حرکت آن نگریست؛ سمت و سوی پیشرفت (منفی یا مثبت) آن را تشخیص داد و از دید من، خود نیز بخشی از روند مثبت و آدموار آن شد؛ وگرنه بسان سنگی هستی در رودخانه ای خشک یا کم آب تا آنگاه که سیل فرار رسد  و تو را به هر رو و خواهی نخواهی با خود خواهد برد.

قصارگویی و پند و اندرزهایی که شاید با همه ی درستی آن، روشنگر هیچ راهی نیست و حتا بگمانم به پایداری وضع موجود کمک می کند را به پیامبران و قدّیسان دروغگو واگذاریم و برای کاری کارستان بجنبیم. این وظیفه ی بویژه نسل جوان کنونی است که بدرازای سه دهه کوشیدند تا آن ها را از هرچه آرمان دادخواهانه و آدموار به سود توده های مردم دور کنند و اکنون به نسل پیشین خود چون گناهکارانی می نگرند که چنین اوضاعی را پیش آورده اند.

نه! چنین نیست! اکثریت بزرگی از نسل پیشین را کسانی چون بوقلمون صفت های یاد شده در دو کتاب یادشده از صادق هدایت که برخی از نمونه های آن در نوشته ی خانم احمدی نیز خود می نمایند، دربر نمی گیرد. نسل پیشین و پیش تر از هرگونه ی اندیشگی آن، بسیار کوشش نمود تا ایران خفته در خواب سده های میانی را از خواب برخیزاند و ایران را نیز براستی برخیزاند و به جلو برد. به خود بنگرید! تا اندازه های بسیاری، فرآورده های همان کوشش ها و فداکاری ها به بهای رنج و خون و شکنجه ی نسل هایی هستید که کشورمان را به پیش بردند.

آنچه اکنون می بینید، یک زیگزاگ و «بازگشت به عقب» موقت تاریخی است؛ حتا شاید بهتر باشد آن را با «آتاویسم»* بسنجم که بیش تر پدیده ای ناهمتا (متناقض) با ماهیت آن است و نه چیزی بیش از آن! مانند کودکی که با دُم پا به جهان نهاده است و این به آرش (معنا) آن نیست که وی آدم نیست. شاید اگر به زبان شوخی بخواهم بگویم:
همه ی ما نیز در این سی و اندی سال به کوشش اسلام پناهان مقلدپرور، ترویج کنندگان تیره اندیشی و «بزرگ کاسبان حبیب خدا» دُم درآورده ایم و شاید اندکی به بوزینگان همانند شده ایم که بهترین مقلدین همه ی جهان هستی هستند؛ باید این دُم را بِبُریم و خواهیم برید!

کوشش نسل های آرمانگرای پیشین را پی گیریم!

ب. الف. بزرگمهر   دوم دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_7931.html

* آتاویسم یا «بازگشت به عقب» ... در مواردی بسیار نادر و در همه جای کره زمین دیده شده است و گاه بسیار بیشتر از انسان و نژاد آن، اثری از گذشته را به نمایش می گذارد؛ مانند نوزاد آدمی که با دُم به دنیا می آید یا نوزادی که دارای پلک سوم (اثری از خزندگان و دوزیستان) است.

یادداشتی کوتاه درباره ی جُستار «حضور نئاندرتال‌های چهار درصدی در دنیای مدرن»، ب. الف. بزرگمهر،  ١٦ می ٢٠١٠

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_9405.html

انشاء الله کِی به کشور خانه زاد خود پر خواهی کشید؟

ـ خوب، استاد اعظم، انشاء الله کِی به کشور خانه زاد خود پر خواهی کشید؟

ـ انشاء الله، اگر توانستیم سرِ دزدان گدا گودول و دله دزد نظام* را زیر آب کنیم؛ هرگز! دزد داریم تا دزد ... با ده پانزده تا دزد کله گنده ی درست و حسابی، کسانی مانند «ترامپ» که ناچار باشند در همچشمی میان خود سر و سامانی برقرار کنند، می توان کنار آمد؛ ولی با این همه دزد ریز و درشت در این دزدبازار کاری از پیش نمی رود و سرانجام همه چیز از هم می پاشد.

ب. الف. بزرگمهر   دهم آذر ماه ۱۴۰۳

* دزدانی به نوبه ی خود خرپول که از بندبازی با مافیای اختسادی فرمانروا و شتیلی گرفتن و هزاران راه پلید دیگر به پول هایی افسانه ای دست یافته و با این همه، در سنجش با کلان سوداگران و دزدان دست نهاده بر رگ های بنیادین اختساد نامور به بالادستی، گدا گودول و دله دزد بشمار می روند. 

***

رئیس مجلس شورای اسلامی چند روز پس از گزارشی مبنی بر «موافقت» علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، با «اصلاح قانون تابعیت قهری»، انتصاب محمدجواد ظریف به‌عنوان معاون راهبردی مسعود پزشکیان ، در پاسخ به حمید رسایی، از نمایندگان اصولگرای مجلس، گفت: «طبق قانون این انتصاب غیرقانونی است و ان‌شاءالله دولت تدبیر می‌کند، ما هم طبیعتاً به عنوان مجلس اقدامات قانونی را پیگیری می‌کنیم و شکی در این نیست.»

گزیده ای برگرفته از گزارشی در تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  هفتم آذر ماه ۱۴۰۳ (با فشرده نویسی درخور از اینجانب؛ بختی برای ویرایش و پارسی نویسی آن نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر)

خط قرمزت چیه؟! ـ بازپخشش

تصویر دختر خانمی چادری و آقا پسری، خواستار وی را درج کرده و از زبان این یکی، چنین آورده است:
«چقدر زیبا بود؛ وقتی تو جلسه خواستگاری سوال کردم خط قرمزت چیه، گفت:
حجابم! سلامتی همه دخترای پاک و باحجاب وطنم.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

در همان نخستین نگاه گذرا، تبلیغی باسمه ای و ناکارآزموده از سوی حاکمیت تبهکار به دیده می آید. از چند و چون آن، بیش تر نخواهم گفت تا همچنان در نادانی بمانند. واپسین جمله اش که بگونه ای ناروا و ناجوانمردانه، دختران بی چادر و آزاداندیش و از آن میان، ریاضیدان برجسته ی جهان از ایران: خانم میرزاخانی را ناپاک بشمار می آورد، برافروختگی ام را بیش از پیش برمی انگیزد؛ بویژه به آن دلیل که با دیده ها و شنیده های خودم از زندگی در شهرهای گوناگون ایران و آنچه در کالبد سروده ی «ایرج میرزا» به نام «چادر» بازتاب یافته به هیچ رو همخوانی ندارد.

دختران چادری و بویژه آن گروه «آفتاب مهتاب ندیده» و به گفته ای دیگر: «چشم و گوش بسته»، هم بسیار زودتر در موقعیت های ناگواری چون دست درازی مردی به آنان خود را می بازند و هم به انگیزه های جنسی فروخفته و آنچه «سردی در هماغوشی» خوانده می شود، بیش ترشان در زندگی زناشویی خود کامیاب نیستند. آمارها در این باره به اندازه ای بسنده گویاست. چند نمونه از آنچه خود از نزدیک گواه آن بوده ام:
ـ در کوچه های تنگ کاشان، بارها گواه دست درازی های بسیار ناشایست و ناجوانردانه ی پسرانی پررو به دختران چادری به هنگام بازگشت از دبیرستان به خانه بوده ام؛ از بوسیدن و در آغوش گرفتن های ناگهانی گرفته تا دست در پاچه ی دختر بیگناه بردن! در یکی دو مورد که به قصد زدن پسری پررو خیز برداشته بودم ، گرایشی از سوی دختر چادری را نیز به چشم خود دیده ام؛ در همین شهر مذهبی، همچنین گواه همجنس بازی پسران به گستره ای باورنکردنی بوده ام که جُستاری جداگانه است و به آن نمی پردازم؛۱

ـ در شهرستان بافق، پاسدار بیشرفی که وظیفه ی پرداخت پول یا گونه های دیگر کمک به دختران و زنان بی سرپرست آن شهر را بر دوش داشت با هفت زن و دختر جوان، هماوندی نامشروع برقرار کرده و تنها پس از آبروریزیِ باردار شدن دختری، مردم از جُستار آگاه شده و آن بیشرف که گویا برای بار نخست به زور به همه ی آن ها تجاوز نموده و آن ها از ترس بی آبرویی، پس از آن به همخوابگی با وی تن داده بودند را دستگیر کرده بودند؛ شهری کوچک که من در زندگیم، مردمانی تا آن اندازه مذهبی «خشک مغز» ندیده ام! در همین شهر نیز هماوندی جنسی میان پسران (لواط) به دلیل بسته بودن هماوندی های اجتماعی زن و مرد،۲ بسیار بالا بود و گاه و بیگاه در نشست و برخاست ها از زبان این و آن می شنیدی. گستردگی این پدیده را از روی رویداد زیر بهتر می توان دریافت:
لات بی سر و پایی که شکمی گنده نیز داشت و من نیز وی را دیده بودم به جرم تجاور به پسربچه یا نوجوانی در شهر شلاق زده بودند و وی پس از خوردن شلاق ها با سر خم کردن در چهار سو و لبخند (بسان قهرمانان کشتی، پس از برد در یک مسابقه!) به گروه بزرگی از مردانی که به تماشا ایستاده بودند، سپاسگزاری نموده و شاید با «فرار به جلو» ریشخندشان نموده و گویا تنی چند نیز برایش دست زده بودند. این را یکی از کارگران معدنی که مدتی سرپرستی امور اکتشاف و نیز بگونه ای غیر رسمی، مدیریتش بر دوشم بود، برایم با آشفتگی و شرمندگی بازگو نمود؛ رویدادی که به خودی خود، از دید من، گویای رواج گسترده ی چنین پدیده ای در آن منطقه بود؛

ـ در همدان، پس از دربدری فراوان برای یافتن کاری درخور در چهارگوشه ی ایران و بیکار شدن در جایی به دلیل روشن شدن پیشینه ی چپ و پرونده ای کوچک از دوران دانشجوییم۳ در دوره ی شاه گوربگور شده، کاری موقت در طرح های اکتشافی آنجا که خوشبختانه به آزمون ایدئولوژی نیازی نداشت، یافته بودم. در آن اداره ی رویهمرفته کوچک به چشم خود می دیدم که چگونه رییس بیشرف اسلام پناه آنجا که تسبیح از دستش جدا نمی شد و دکترای آبدوغ خیاری "زمین شناسی" از یکی از ده کوره های هند گرفته بود؛ کسی که حتا یک مقطع زمین شناسی ساده را نمی توانست روی کاغذ ترسیم کند، در کارِ پختنِ منشی اداره، دختر خانمی جوان و بسیار زیبا بود که نامزد نیز داشت و گویا بزودی قرار بود با یکدیگر ازدواج کنند؛ آن جوان را نیز چندین بار در اداره دیده بودم. همین رییس اسلام پناه، آنگونه که یکی از کارمندان همکار اهل همان شهر برایم بازگو نمود، خانم منشی را که کمی نیز وی را پخته بود به بهانه ی اضافه کاری که گویا در مرکز آن را خواسته و بی درنگ می خواهند؛ آن منشی جوان را که ماشین نویس اداره نیز بود، درست کمی به پایان وقت اداره، نگاه می دارد و به زور با وی همخوابه می شود؛ همه ی ماجرا را درست درنیافتم؛ ولی خامی آن دختر مذهبی جوان و زیبا را به چشم خود دیده بودم.

این ها که نوشتم، تنها چند نمونه ی فشرده از دیده ها و شنیده های خودم بود. شمار آن ها بیش تر است و کم و بیش همه ی آن ها به شهرستان های مذهبی که در آن ها زندگی کرده ام، هماوندند. از این سویه، سروده ی «چادر» ایرج میرزا را که بسان برخی طنزهای عبید زاکانی، گاه با سطحی گری و برون کشیدن جُستار از متن تاریخی از سوی برخی به آن ها نگریسته می شود، بسیار درست می دانم.

دختران و زنانی که برخورد بیش تری با جنس مخالف خود داشته اند از توانایی بسیار بیش تری در سنجش با «آفتاب مهتاب ندیده ها» برخوردارند؛ این را نیز ناگفته نگذارم که در میان همین به اصطلاح «چشم و گوش بسته ها» موردهایی که نشان می دهد نه تنها چشم و گوش بسته نیستند که «هفت خط پیاله» را نیز سر کشیده اند، کم نیستند؛ و همه ی این ها در جامعه ای با فرهنگ بسته روی می دهد؛ در جامعه ای بازتر،۴ دختران و زنان، کم و بیش و به نسبت آزمون های خوب و بد خود از زندگی کامیابانه تری برخوردارند؛ و واپسین نکته و شاید مهم ترین آن، اینکه همه ی این بازی هایی که راه انداخته اند برای گشودن هرچه بیش تر راه روسپیگری زیر چادر و سپس به فروش نهادن زنان و دختران ایرانی در چارچوب صییغه و مُتعه و دیگر شکل های پلید آن است؛ پدیده ای که هم اکنون نیز بسیار گسترش یافته و چنانچه بازهم بیش تر گسترش یابد، پای جهانگردان جنسی که به بسیاری بیماری ها نیز آلوده اند را به ایران باز خواهد نمود. برای بسیاری از کرم های الله با همه ی نیرنگبازی های پرهیزکارانه و پشتک واروهای اسلامی شان، جُستار بسیار ساده است:
اکنون که بسیاری از این زنان و دختران به دلیل تنگدستی و نداری به روسپیگری در کشورهای دیگر دست می یازند یا کشانده می شوند و نمونه هایی روشن از آن در شیخک نشین های عربی کندآب پارس و نیز برخی کشورهای اروپایی دیده می شود، چرا همان را زیر پوشش مذهب در همینجا نهادینه نکنیم و خودمان سود آن را نبریم؟! زیربنای اقتصادی آن را می بینید؟ چنین کرم هایی به جان مردم ایران افتاده اند؛ کرم هایی که باید در نخستی بخت پیش آمده زیر پا له و لورده شوند. به آن امید ...     

ب. الف. بزرگمهر     ۱۰ شهریور ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_1.html

پی نوشت:

۱ ـ  در شهرهای مذهبی ایران بسیار بیش تر از جاهای دیگر اینگونه کژدیسگی های جنسی رواج دارد.

۲ ـ  یادمانده ای در این باره از همان شهر کوچک که سه سال پیش به مناسبت «جشنواره ی آب و آتش» نوشته بودم را جداگانه در «گوگل پلاس» نیز درج خواهم نمود: «آسمون هم زمین نمی یاد!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ اَمرداد ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_1.html

۳ ـ خوشبختانه نمی دانستند که من عضو حزب توده ایران هستم (در آن هنگام، عضو این حزب بودم)؛ وگرنه، کار بیخ پیدا می کرد. تنها می دانستند که در دوره ی دانشجویی که کم و بیش همه ی آن، پیش از انقلاب بهمن ۵۷ سپری شده بود (نخستین دانش آموختگان پس از انقلاب!) از کنشگران «پیشانی سپید» چپ در دانشگاه بوده ام.

۴ ـ منظورم بیگمان، برخی بی بند و باری هایی که در برخی کشورهای باختر زمین، دانسته و آگاهانه به آن ها دامن می زنند، نیست!

پند و اندرزهای هشت من نه شاهی خاله خان باجی نظام

دنباله ی سحنان حکیمانه ی خاله خان باجی نظام:

آره جونم برات بگه تا خرده شیشه های وجودتُ بیرون نکشی، همینطور در جهل و ظلمت دست و پا می زنی؛ حال، هشتاد نود میلیون عوام الناس این ولایت که بیخودی زنده اند، هیچ! گیریم خواست خدا بوده که در مرداب پدید آمده غلت بزنند؛ ولی خود ما چی؟ چه گلی به سر نظام زده ایم که این اندازه خودخواه و حسود و از خود راضی هستیم و حتا پیشاپیش خانه ی آخرت خودمان را در بهشت، آنهم چسبیده به بیت «سیّد الشهداء»، سپارش داده ایم؟

ب. الف. بزرگمهر   دهم آذر ماه ۱۴۰۳ 

***

سخنگوی دولت: برای ماندگاری باید از جهل و خودخواهی گذر کرد

ـ سخنگوی دولت در آیین نکوداشت زنده‌یاد هاشم سلیمی آشتیانی خَیّر مدرسه‌ساز گفت برای ماندگاری باید از ظلمات جهل، حسد، کینه و خودخواهی گذر کرد.

ـ فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت در این آیین، اظهار داشت: بزرگداشت آدم‌های بزرگ کار ارزشمندی است. بسیار خدا را شاکرم که در جمع پرنور خیرین هستم.

ـ مهاجرانی خاطرنشان کرد: در واقع برای ماندگاری هیچ نیازی به آب حیات نیست؛ باید از ظلمات، خودخواهی، حسد، کینه و جهل عبور کرد. ابتدا باید تهذیب کرد تا خیر و ماندگار و مهربان شد.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ششم آذر ماه ۱۴۰۳

۱۴۰۳ آذر ۹, جمعه

بابا خر را می گایی یا به صحرا برم؟ ـ بازپخشش

ویژه ی برگماری کارپرداز خرگاه و پرده سرای ولایت فقیه (آن را انتخابات ریاست جمهوری نامیده اند!)

پسر خطیب دهی بامداد در پایگاه رفت؛ پدر را دید كه خر می گایید. پنداشت همه روزه چنان میكند.

روز جمعه پدرش بر منبر خطبه می خواند.

پسر بر در مسجد رفت و گفت: بابا خر را می گایی یا به صحرا برم؟

جاودانه عُبید زاکانی

برنام و زیربرنام از  ب. الف. بزرگمهر

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_8830.html

پس سهم ما؟! . . . در آن یکی دنیا، انشاء الله! ـ بازپخشش

عمو زنجیرباف! زنجیر منُ بافتی؟ پشت کوه انداختی؟  بعله! ولی، دادمش دست «سوسن خانوم»! 

توکلی در نامه‌ای خطاب به روحانی:
چرا برای خرید کالاهای اساسی
۴ شرکت با مالکیت آمریکایی معرفی شده‌اند؟ 

برادر ارجمند جناب آقای دکتر حسن روحانی

رییس محترم جمهور

سلام علیکم

مستحضرید که عزت ملی کمال بخش شخصیت آحاد ملت و حفظ آن دستور موکد قرآن مجید است. حکمت این تاکید شاید این باشد که عزت ملی اسباب دوام و قوام استقلال و برانگیزاننده دفاع از ملت و سرزمین در مقابل حملات دشمنان و ضامن حفظ تمامیت ارضی و کسب منافع از خارجی است. در عین حال سرمایه اصلی در عرصه دیپلماسی نیز همین است. در وضعیت فعلی که در حال انجام مذاکرات مهم پیرامون حقوق ملت شریف ایران در مصافی ناعادلانه با دشمنان ایران و اسلام هستیم، هرچه این عزتمندی بیشتر حفظ و تقویت شود، توفیق فرزندان انقلاب در مذاکرات افزون خواهد شد. واضح است که نحوه مذاکرات و حواشی آن، تعهداتی که پذیرفته می شود و یا حقوقی که کسب می گردد، در تقویت یا خدای ناخواسته تضعیف عزت موثر است و این امر نقش تعیین‌کننده در دور بعدی مذاکرات دارد.

بحمدالله جنابعالی مکررا بر این امر مهم تاکید فرموده اید که به هیچ وجه خلاف عزت ملی و غیرحکیمانه، مصلحت ها را تعقیب نمی کنید که از سیاستمدار باسابقه ای مانند شما که سال های زیادی از عمرش را در عرصه سیاست خارجی و امنیت ملی به مردم، دین و وطن خویش خدمت کرده است، انتظاری جز این نیست. در این عرصه، دیپلماسی عمومی دشمن در صدد القای تذلل و تسلیم ماست و برای خط دهی به افکار عمومی، تهاجمی و قوی تر از ما عمل می کند. در مقابل، آفند و پدافند مناسب و کافی وجود ندارد. اگر بشود عذر سلطه خبری استکبار را تا اندازه ای پذیرفت، برخی مسائل را که هیچ توجیه دیپلماتیک هم ندارد، نمی توان پذیرفت که تذکر یک مصداق را وظیفه دانستم.

یکی از تعهدات حریف، آزاد کردن بخش اندکی از دارایی های بلوکه شده در کشورهای خریدار نفت از ما بوده است. اگر در مذاکرات از حریف بپذیریم که بانک های داخلی و خارجی را در معاملات با این ارزها، باید با توافق او معلوم کرد، ممکن است وجهی از نظر توافقات پیشین داشته باشد. ولی چه توجیهی دارد که ما شرکت هایی را که می خواهیم از آنان خرید کنیم به تایید آمریکا برسانیم؟

آیا جنابعالی اطلاع دارید که وزارتخانه ذی‌ربط تنها ۸ شرکت خارجی را برای خرید کالاهای اساسی از طریق وزارت خارجه به «۱+۵» معرفی کرده  و آنان تنها ۴ شرکت را پذیرفته اند؟ آیا خبر دارید که مالکین هر ۴ شرکت آمریکایی هستند؟

آیا می دانید این چهار شرکت در دوران دفاع مقدس به ما کالاهای اساسی نمی فروختند؟ وقتی انتقال ارز زیر نظر آنان انجام می شود، دیگر چه نگرانی هست که ما از کدام شرکت خرید می کنیم؟ چرا آمریکا اصرار دارد چنین امری را بر ما تحمیل کند؟ جز این است که قصد تحقیر دارد و میخواهد مبادی خرید و واردات ما را آن هم در کالای اساسی، محدود و به خودش منحصرکند و بدین وسیله اهرم فشار دیگری به دست آورد و شاید هم انحصارات داخلی را تقویت کند؟ جنابعالی به اقتضای تکلیف قانونی و با سرعت و اشتیاق از سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی استقبال فرمودید. در بند ۶ این ابلاغیه چنین آمده است: «ایجاد تنوع در مبادی تأمین کالاهای وارداتی با هدف کاهش وابستگی به کشورهای محدود و خاص». ملاحظه می فرمایید که دشمن راه معارض را برگزیده و ما هم کوتاه آمده ایم. کار دشمن مقتضای طبیعت او است؛ ما چرا زیر این توقع ظالمانه جدید برویم؟ هنوز خیلی مانده تا مذاکرات به نتیجه نهایی برسد. اگر در این اوائل راه ما سقف استیفای حقوق خویش را کوتاه بگیریم و تن به زورگویی دشمن بدهیم، قدرت چانه زنی ما در مسائل مهمتر کم نخواهدشد؟ آیا جنابعالی در جریان این امر قرار گرفته اید و اگر جواب مثبت است، دستوری در اصلاح کار صادر فرموده اید؟ ما به سردارانی که در خط مقدم به دفاع از منافع ملت مشغول اند، اعتماد داریم ولی آنان را مصون از اشتباه نمی دانیم و از جنابعالی که فرمانده هستید، انتظار مراقبت بیشتری داریم. لطفا دستور فرمایید اینجانب و ملت را از نتیجه اقدامات مطلع فرمایند.                                            

با احترام

احمد توکلی

نماینده مجلس شورای اسلامی

۱۷ اسپند ماه ۱۳۹۲

برگرفته از «خبرگزاری فارس»:

این نامه، اندکی از سوی اینجانب، تنها در نشانه گذاری ها ویرایش شده است؛ برجسته نمایی های متن، برنام و زیربرنام نوشتار نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

مردک پفیوز پس از مشتی زر زر و حرف مفت درباره ی عزت ملی و پوش لای پالان «حسن آقا» نهادن که نیمی از انشای دبستانی نامه اش را دربرمی گیرد، رسیده است به اصل ماجرا که همان زیر پا نهادن عزت ملی است؛ قراردادی که بخش های ننگین تر و از دید مردم ایران پنهان شده ی آن، آرام آرام و از آن میان در همین نامه، سر می زنند و خودشان را نشان می دهند.

مردک نیرنگباز خودش را به کوچه علی چپ می زند و در حالی که کم و بیش، همه ی مردم ایران نیک می دانند که چه توافقنامه ی ننگینی از سوی حاکمیت تبهکار دستینه (امضاء) شده و هنوز بخشی از آن از دید پنهان مانده، در شرایطی که خود «اوباما» به روشنی اعلام نموده که ۹۵ درصد تحریم ها همچنان پابرجاست و خود همین نامه ی دبستانی بخوبی گوشه ای از آن را نشان می دهد، شعور و بینش مردم ایران را دستِکم می گیرد که می گوید:
«اگر در این اوائل راه ما سقف استیفای حقوق خویش را کوتاه بگیریم و تن به زورگویی دشمن بدهیم، قدرت چانه زنی ما در مسائل مهمتر کم نخواهدشد؟»

مردک نیرنگباز می افزاید:
«ما به سردارانی که در خط مقدم به دفاع از منافع ملت مشغول اند، اعتماد داریم ولی آنان را مصون از اشتباه نمی دانیم.» و این سرداران خط مقدم چه کسانی هستند؟ محمد جواد ظریف یا همانا «سیّد از خر جسته» ی از سربازی فرار کرده و سال ها در کشور «شیطان بزرگ» با دسترنج مردم ایران، خورده و خوابیده و پرورش یافته که بگمان بسیار نیرومند، مهره ای امریکاییست؛ و دیگری بیگمان آن رشوه خوار و خیانتکار نامدار که تشت رسوایی اش از بام جهان (و نه تنها ایران!) فرو افتاده، بیژن نامدار زنگنه است که به اندازه ای بسی بیش تر از همه هزینه های هسته ای شدن تخم های آقایان به کشورمان زیان وارد نموده و آبروی مردم ایران را حتا پیش شیخک های شاخاب پارس برده است! از سایر "سرداران خط مقدم" که دست شان به خون انقلابیون و جوانان رزمنده ی میهن آغشته است، بهتر است هیچ نگویم.   

با خود می اندیشیدم که درباره ی آن به  اصطلاح «عزت ملی» و دیگر یاوه گویی های این بیشرف که هنگامی دورتر، اندیشه ی فروش نیروی کار ورزیده و دانش آموخته ی دانشگاه های ایران به بهایی ارزان به کشورهای اروپای باختری و آمریکای شمالی را در سرمی پروراند و رویایش بسان بسیاری دیگر از رویاهای پنبه دانه ایِ این دست تبهکاران چسبیده به «ریسمان ولایت آقا»، نقش بر آب شده، می توان سروده ها و ترانه های کودکانه ای چون «عمو زنجیرباف» سرود که شوربختانه نه در این کار مهارتی دارم و نه وقتی بسنده برای کاری ارزنده و درخور؛ مگر آنکه ناچار شوم از سنگ هستی خود، چند قطره ای با زور بیرون آورده و همراه با آن جانم را نیز بالا بیاورم! با این همه، فراخور توان خود، اندک کوششی با الهام از ترانه ی زیبای «عمو زنجیرباف» نموده ام.

گروه همسرایان از سوی مردم ایران:
ـ عموزنجيرباف؟

ـ بـعله؟

ـ زنجير منو بافتي؟

ـ بـعله!

ـ پشت كوه انداختي؟

ـ نه خیر!

ـ بابا اومده؟

ـ نه خیر!

ـ «سوسن خانوم»؟۱

ـ بـعله!

ـ چي چي آورده؟

ـ چماق و هویج!

ـ چماق واسه چی؟

ـ ... (عمو زنجیرباف در اینجا سکوت می کند؛ می داند، برای چه ... ولی نمی خواهد خود را کوچک کند و گوشه ی چشمی هم به «سوسن خانوم» و چماقش دارد که دلش را خدای نکرده، نرنجاند!)

ـ باصداي چي؟

ـ  با صدای خر!     عَــــــــــــر عَــــــــــــر عَــــــــــــر

ـ عموزنجیرباف؟         

ـ بـعله!

ـ زنجیر منو بافتی؟        

ـ بافته شد!

ـ محکمه یا که شُله؟       

 ـ بکش و ببین!

...

برای کودکان گول خورده و توسری خورده ی بزرگسال:

ـ عمو زنجیرباف؟

ـ بـعله؟

 ـ عزت ملی مونو بافتی؟

ـ بـعله، بافته شد (بَبَم جان۲)!

ـ دست کی دادی؟

ـ «سوسن خانوم»!

ـ واسه چی دادی؟

ـ واسه ی هویج!

ـ واسه ی هویج؟

ـ بـعله!

ـ هویج چرا؟

ـ همین و داشتند     بیش تر نداشتند!

ـ خوشمزه بود؟

ـ هنوز نخوردم     تنها بوییدم!

ـ پس سهم ما؟     کو نخود کشمش؟!۳

ـ سهم شما؟! یادم نبود اصلن!     در آن یکی دنیا، انشاء الله!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ اسپند ماه ۱۳۹۲


پی نوشت:

۱ ـ همانا «شیطان بزرگ» پیشین!

«بیا، بیا، کژدم بلا ...»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۲

۲ ـ با صدایی آهسته، گوشنواز و دلسوزانه به گویش قزوینی!

۳ ـ در ترانه ی کهن و زیبای «عمو زنجیرباف»، «بابا» که از سفر بازگشته برای بچه ها، نخود و کشمش به ارمغان می آورد!

برای چه باید پشیمان باشم؟

درود بر تو دُخت ایران!

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» نهم آذر ماه ۱۴۰۳): برای چه باید پشیمان باشم؟


از سپارش های خردمندانه! ـ بازپخشش

بچه بزایید تا بوزینه ای مُقلّد و گوش به فرمان از وی بسازیم!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_19.html



من از همه ی شما الاغ ها باهوش و گوش ترم

من از همه ی شما الاغ ها که هیچ جایی نریده بر جای نگذاشته اید، باهوش و گوش ترم؛ نه گذاشته ام کسی با نشان دادنِ هویج و اینا پالانم کرده، سوارم شود و نه زیر بار سُک و سیخونک و اینا رفته ام. از اسلام و اینا هم سر درنمی آورم که کسی مرا «گور خر اسلام» بنامد

از زبان گورخر ایرانی:  ب. الف. بزرگمهر   نهم آذر ماه ۱۴۰۳



۱۴۰۳ آذر ۸, پنجشنبه

ما به فرمایشات مقام معظم گوش سپردیم ... ـ بازپخشش

ما به فرمایشات مقام معظم گوش سپردیم؛ این هم نتیجه اش!

از دانه نشانی نیست؛ توی این خاک و خُل یک کِرم هم پیدا نمی شود ...

ب. الف. بزرگمهر    یکم فروردین ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/03/blog-post_777.html



سر هشت پا، مار، اژدها یا هر نام دیگری که بر آن می نهید، در ساختارهای اتمی و نفتی ایران نیست

راه سرنگونی رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران، زدن ساختارهای اختسادی نیست

اینکه بیش تر ایرانیان، چه آن ها که درون کشورند و چه آن ها که در کشورهای دیگر جهان پراکنده شده اند، رژیم سگ مذهب دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن شان را نمی خواهند و بسیاری از آنان خواستار از سرِ خود واکردن یا باریک تر: سرنگونی این تبهکارترین رژیم تاریخ ایرانند، هستینگی انکارناپذیری است؛ ولی راه دستیابی به چنین آماجی، همانگونه که پیش از این نیز یادآور شده بودم،۱ زدن ساختارهای اختسادی از آن میان، نفت و گاز و بنیادهای به بهایی گزاف برپا شده ی اتمی ایران نیست (ویدئوی پیوست). این نخشه ای در بنیاد خود از آنِ «یانکی» هاست که در همکاری تنگاتنگ با نوکران شناخته شده یا همچنان ناشناس شان در پیرامون ایران از آن میان، تبهکاران جنگی چون «نادان یابو» و آن چند دستیارِ با گرایش های دست راستی تندرو در دَم و دستگاه فرمانروایی «عزراییل» پیش برده می شود؛ گرچه هر یک از این ها شاید تنها به بخشی از موزاییک های نخشه ی برنامه ریزی شده آگاه باشند. آماج «یانکی» ها تکه تکه نمودن ایران و گسستن پیوندهای تاریخی خلق ها و ملت های آن است.۲ چنانچه ریگی به کفش نداشته باشید با آن ها همراه و همدست نخواهید شد. باری دیگر یادآور می شوم که برای تبهکار جنگی یاد شده و نزدیک ترین همدستانش، زندگی و جانِ خود یهودیان نیز چندان ارزشی ندارد.۳ این ها نه تنها برای خود توده های عرب و یهودی و دیگر باشندگان سرزمین های باستانی یهودیه و سامره بیم برانگیزند و جز افزایش تخم کین و نفرت میان خلق ها و ملت ها و درگیر نمودن شان در جنگ ها و خونریزی های پی در پی کاری به انجام نرسانده و نخواهند رساند که در افزایش فشار کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها و برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» شان با گُرز راه اندازی جنگ هسته ای در رویارویی با چین و روسیه و سایر ملت های جهان، خواه ناخواه، نخش تبهکارانه ای بر دوش داشته و دارند.

نکته ی کم تر شایان درنگ، ولی هماوند با سیاست تبهکارانه ای که بگونه ای زیرکانه و خوب برنامه ریزی شده به پیش برده می شود، بزرگنمایی تخم و ترکه ی شاه گوربگور شده ی رژیم پیشین: «رضا نیم پهلوی» از سوی تبهکارترین گروهبندی های ایرانی تبارِ وابسته به رژیم گذشته و برخی جریان های سرراست وابسته به خود امپریالیست ها در پیش انداختن وی برای بدست گرفتن رهبری آنچه «اپوزیسیون در دوران گذار» می نامند، است. من گرایش های نیرومند برآمده از خواست های طبقاتی چنین آدم ها و گروهبندی هایی را نیک درمی یابم؛ ولی می پندارم آن ها نیز چون هر آدم یا جریان سیاسی دیگری که جویی خِرَد در سر دارد، باید در برابرِ هستینگی (واقعیت) به تاریخ پیوسته، هر اندازه تلخ نیز باشد، سر فرود آورده با خَریّت که جز سر به سنگ کوبیدن است، رفتار نکنند. من در اینجا به همه ی سویه های تاریخی ـ سیاسی و نِگَره های این جستار که بیرون از چارچوب این نوشتار است، نمی پردازم؛ ولی به هستینگیِ در بنیادِ خود ساده ای اشاره می کنم:
آیا آن ها نمی بینند که «جمهوری اسلامی» در سرشت خود، دنباله ی همان «پادشاهی» است؟ اینکه برونزد («شکل») آن به شَوَندِ جابجایی دیهیم پادشاهی با دستارِ آخوندی بسی خشن تر از گذشته است، نشانه ی چیزی دیگر بودن، نیست. «دیوار بلند خودکامگی دیرینه شاهنشاهی در کشور ما که از دورزمان تاریخ در آن شاه، دارای قدرت مطلق و بقیه افراد جامعه از بالاترین تا پایین ترین قشرهای آن رعایای وی بحساب می آمدند، با انقلاب مشروطیت گرچه فرونریخت ولی شکافی سخت برداشت. برای نخستین بار در تاریخ کهنسال ایران، "رعایا" به برخی حقوق و آزادیهای صنفی، مدنی و اجتماعی دست یافتند که پیش از آن حتی در خیال نیز نمی گنجید ...»۴ انقلاب توده ای شکوهمند سال ۱۳۵۷با آنکه توانست تومار رژیم های پادشاهی را یکبار برای همیشه بپیچاند و به تاریخ بسپارد، ولی نتوانست سامانه ای نو و فرهیخته بسی فراتر از چارچوب دمکراسی بورژوایی، بربنباد «دمکراسی خلقی»، برپا نموده۵ یا دستِکم زمینه های آن را آماده نماید. در این باره، نمی توان نادانی ها و ندانمکاری های جریان های با گرایش چپ و پر و پیمان ترین شان: «حزب توده ایران» را نادیده گرفت و به آن ها اشاره نکرد؛ روندی که پس از آن تاکنون پی گرفته شده و در چارچوبِ تنگِ «بورژوا لیبرالیسم» و «بورژوا دمکراتیک»، ناسازگار با خواست های طبقه کارگر و نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون آن، در جا زده و می زند.

آیا آن ها نمی بینند که امپریالیست ها بویژه «یانکی» ها و برادران «انگلوساکسون» شان به شوند یاد شده در بالا و آزمون های پشت سر نهاده شده، رژیم در بنیادِ خود ایلخانیِ «جمهوری اسلامیِ» از چندین و چند سال پیش دگردیسیده شده به «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه» را برتر از هر رژیمی شمرده، آن را سودمندتر در چاپیدن گرامی میهن نگونبخت مان می دانند؟ 

همین دو گواهی که به آن ها اشاره نمودم، باید برای هر آدمی با هر دیدگاه یا گرایش طبقاتی، شایان درنگ و اندیشیدن باشد. این ها هستینگی هایی است که کسی نمی تواند به آسانی آن ها را نادیده بگیرد. چندین سال پیش برای کسی که بسود رژیم پادشاهی آوازه گری می کرد از آن میان، نوشتم:
«اگر منظورت سنجش دو رژیم است، تنها می شود گفت: صد رحمت به کفن دزد اولّی، نه چیزی بیش از آن! چون رژیم تبهکار کنونی روی آن رژیم را تا اندازه ای سپید کرد؛ ولی این به آن معنا نیست که دوباره باید به رژیم پیشین برگشت و رژیم سده های میانی پادشاهی را بازگرداند! به شما قول می دهم که این راه بسته و بن بست است. اگر امپریالیست ها از این سناریو و «رضا نیم پهلوی» سود می برند، تنها سناریویی فرعی در کنار سناریوی اصلی تکه پاره کردن ایران و انداختن خلق های آن به جان یکدیگر است. سناریوهای فرعی دیگر نیز برای بخش کردن و سردرگم کردن نیروهای میهن پرست دارند!»۶

بدین سان، هر کسی یا جریانی که چنین آماجی در سر می پروراند و آوازه ی آن را سر می دهد از دو گزینه (یا آمیخته ای از هر دو) بیرون نیست:
ـ یا آدم بسیار نادانی (گاگول) به بازی گرفته شده است؛ یا
ـ مزدورِ جریان های «سَرتَنَت خواه (همانا «سلطنت طلب») و برخی پشتیبان های شان در میان نیروهای امپریالیستی برای فروپاشاندن ایران زمین.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۴۰۳

https://youtu.be/Xr1w3h5y5Uw

پی نوشت:

۱ ـ «چنانچه دندان تان برای گوشمالی خرموش ها می خارد، این تنها و بهترین گزینه خواهد بود»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/10/blog-post_92.html

۲ ـ «... گرچه، آن ها چون هر مدیر خوبی، تنها از یک «سناریو» برای پیشبرد کارشان بهره نمی برند و همزمان، شماری از «سناریو»های عمده و غیرعمده و حتا غلط انداز را برای آفرینش سردرگمی بیش تر ملت ها و خلق های جهان، بکار می گیرند، در مورد کشورمان، «سناریو»ی اصلی بر تکه تکه نمودن سرزمین کم و بیش بزرگ ایران و گسستن پیوندهای تاریخی و فرهنگی خلق های درون آن استوار است؛ بویژه آنکه در این زمینه، رژیم جمهوری اسلامی، افزون بر تبهکاری های بیشمار خود با نابخردی زمینه های بسیار شایسته ای برای پیشبرد آماج های امپریالیستی فراهم نموده است.» برگرفته از یادداشتِ «گر هویج، پنج روز و شش باشد / وین چماق گران، سرانجام خوش باشد!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_279.html

«یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که بهترین و کم هزینه ترین سناریو برای آن ها فروپاشی از درون از راه گسستن پیوندهای تاریخی میان خلق های ایران است؛ پیوندهایی که با همه ی جداگانگی های زبانی و خرده فرهنگی در چهار گوشه ی ایران زمین، شکستن آن به شوند همریشگی کم و بیش همه ی خلق های ایران بسیار دشوار خواهد بود و تنها بر بنیاد جداگانگی زبانی و خرده فرهنگ ها به آسانی گسستنی نیست. با این همه، چشم اسفندیار جنبش توده های مردم ایران در روز و روزگار آشوب، همین خواهد بود.

برگرفته از نوشتارِ «در دام سیاست های ملی گرایانه نیفتیم!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_5.html

۳ ـ مردم نیک دریافته و باز هم بیش تر درخواهند یافت که جان توده های مردم، چه عرب و چه یهودی یا ...، کم ترین ارزشی در برابر خواست های طبقاتی و سیاسی تبهکاران فرا راست فرمانروا و امپریالیست های پشتیبان شان ندارد؛ همچنانکه در جاهای دیگر جهان نیز که رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، نمونه ای گویا از آن میان است، چنین بوده و همچنان هست. تنها تراز آگاهی توده های مردم نخشی نشانه گذار و بازدارنده در برابر آن خواست ها دارد.

برگرفته از یادداشتِ «جان توده های مردم، کم ترین ارزشی در برابر خواست های تبهکاران فراراست ندارد»  ب. الف. بزرگمهر  ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/09/blog-post_2.html

۴ ـ برگرفته از نوشتارِ «چرا شکست و نه پیروزی؟»  ب.الف. بزرگمهر  ١١ آگوست ٢۰۰۴

نخستین بازپخشش: ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ اَمرداد ۱۳۹۰  

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_4900.html

۵ ـ «جامعه ایران در زمینه دستیابی به آزادیهای فردی و اجتماعی همچنان راه دشواری در پیش دارد؛ دشواری هایی که ریشه آن را بویژه در زمینه فرهنگی جستجو باید نمود. خودکامگی هنوز ریشه هایی سخت در روح و روان جامعه ما دارد و باید توجه داشت که فرارویی از یک سامانه پی ریخته بر زمینه خاورخودکامگی (استبداد شرقی) به سامانه ای نو و فرهیخته برپایه دمکراسی، نیازمند زمان است. جامعه ایران نیازمند آنگونه دمکراسی که رسانه های گروهی امپریالیستی آن را در چارچوب بسته دمکراسی بورژوایی تبلیغ می کنند، نیست. این دمکراسی در صورت پیدایش ضرورتا و به حکم تاریخ از چارچوب دمکراسی بورژوایی فراتر خواهد رفت و برپایه نیازمندیهای خلق های میهن مان استوار خواهد بود. نام آن را هر چه می خواهید بگذارید. من آن را دمکراسی خلقی می نامم.»  ب.الف. بزرگمهر  ١١ آگوست ٢۰۰۴

نخستین بازپخشش: ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ اَمرداد ۱۳۹۰  

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_4900.html

۶ ـ برگرفته از یادداشت «یک جو عقل در سر یا ریگی به کفش؟»  ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_5483.html

همچنین بنگرید به یادداشت های زیر:

«... گرچه امپریالیست ها به دین وامانده ای چون اسلام و آیین های گوناگون آن که با لگدمال نمودن نیمی از جامعه (زنان)، همه ی آن را سرکوب کرده و به فرمانبرداری وامی دارد، چشم دوخته و در پی گسترش آن در اروپا و جاهای دیگر ـ نه تنها به دلیل یادشده که نیز به دلیل های دیگری که به آن ها در اینجا نمی پردازم ـ هستند، ولی آخوندهای تاریک اندیش و واپسگرا و لایه های کم و بیش پردامنه ای از خرده بورژوازی (چه کهنه یا نوی آن!) با باورهای مذهبی را به دلیل نداشتن افق طبقاتی و اجتماعیِ درخور برای چنان آماجی، دستِکم برای کشورهایی که از سطح فرهنگی پیشرفته تری برخوردارند، شایسته نمی دانند و از دید من، درست می بینند! در این زمینه، حتا گروه های تندرویی چون «طالبان» و نمونه های همانند آن در سرزمین پلستین و لیبی و جاهای دیگر، تاریخ سوخت محدود و بسته ای داشته و همانگونه که دیده می شود، هر روز بیش از پیش به «موی دماغ» شان دگردیسه می شوند. برای پیشبرد چنان آماجی، لیبرال های اسلامی که در میان شان گاه تک و توکی چون «عالیجناب بوقلمون» یا «آخوند ریش حنایی» از شایستگی بیش تری برخوردارند؛ و اشتباه نیز نشود: شایستگی نه برای همکاری برابرحقوق و نه حتا پیشکاری آن ها که برای نوکری بی چون و چرا؛ کسانی چون حامد کرزای خودفروخته در افغانستان!»  برگرفته از یادداشتِ «گر هویج، پنج روز و شش باشد / وین چماق گران، سرانجام خوش باشد!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_279.html

امیدوارم این یادداشت، افزون بر پاسخ های ارزنده آقای مجد، کمکی بویژه به آن گروه از روشنفکران ناآگاه ایرانی باشد که آرزوی «کفن دزد پیشین» را در سر می پرورانند و نمی دانند که پرچم کردن فرومایه ای چون «رضا نیم پهلوی» و بطور کلی بازگشت رِژیم پادشاهی به ایران، تنها یکی از سناریوهای جنبی و کشوی پایینی میز کارکشتگان «اداره ویژه ایران» در حاکمیت «شیطان بزرگ» در کنار سناریوی اصلیِ تکه پاره کردن ایران است و بس! چنین سناریوهایی از چشم انداز بایسته و درخور برخوردار نیستند و بیش تر به کار آفرینش سردرگمی و چنددستگی بیش تر میان نیروها می آید!

برگرفته از نوشتار «رضا شاه، سرسپرده ی انگلیس و شاه دزد تاریخ ایران و جهان!»  ب. الف. بزرگمهر      ۲۸ دی ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_18.html

برای آگاهی بیش تر:

«... آماج آگاه ترین نیروهای پیشرو و انقلابی ایران، کوشش پیگیر برای زایش یک پیشانی با برنامه ای درخور برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با رژیمی است که به بهبود انقلابی در زمینه های گسترده ی اجتماعی و اقتصادی و از آن میان بویژه ملی کردن بی درنگِ بازرگانی بیرونی از راه بُریدن دست سرمایه داری وابسته به امپریالیسم (کمپرادور) دست یازد و هوده ی برابرِ همه ی خلق های ایران زمین و حتا پذیرش هوده ی جدایی از سایر خلق ها و در پیش گرفتن راهی جداگانه برای هر یک از آن ها را برسمیت بشناسد. به این ترتیب، در آن پیشانی، هیچکدام از نیروهای خودفروخته و از آن میان: سازمان دوزخی نامور به نام ریشخندآمیزِ «مجاهدین خلق» و «سرتَنَت خواهان» که در فروپاشاندن ایران زمین، همسو و همگام با امپریالیست ها گام برمی دارند، جایی نمی ماند؛ مزدورانی که چنانچه کار بالا گیرد و به درگیری بینجامد، چون بُزهای پیشمرگِ «یانکی» ها و روبهکان دنباله روی آن ها در اروپای باختری و سایر جاها بکار گرفته خواهند شد. در اینجا مرز روشنی میان نیروهای خواهان سرنگونی رژیم ایران بربادده با نیروهایی که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سرِ ناآگاهی، در رکاب امپریالیست ها گام برمی دارند، کشیده می شود.»  برگرفته از نوشتارِ «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!»  ب. الف. بزرگمهر   دوم شهریور ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_93.html

تعرفه های تازه در جامعه آرمانی «اسلام امریکایی»! ـ بازپخشش

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ تیر ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/07/blog-post_04.html



آقا اینجا قرار بود دارالعلوم جهان اسلام باشد ... ـ بازپخشش

«ترویج چندهمسری، اشاعه فحشاء در جامعه است. همین آقایان با صیغه هایی که در قم کردند، این شهر را پر از فاحشه کردند. دخترانی که صیغه ی آقایان شده اند، فکر می کنند چرا پول درنیاورند. امروز می بینیم که ردیف، چهار تا چهار تا کنار خیابان های قم می ایستند؛ آن هم با حجاب کامل! چند شب قبل ماشین خود من در قم خراب شد و دیدم که فاحشه با چادر و مقنعه و حجاب کامل به ماشین چسبیده بود ...»

دنباله ی سخنان ناگفته ی وی:
... آقا بیا ببین چه خبر است! اینجا قرار بود دارالعلوم جهان اسلام باشد؛ ولی از آن همه علوم، تنها فحشاء توی چشم می زند و دارالفحشاء شده است.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/11/blog-post_13.html

حزب های راستین توده ای و کمونیست در همه جا سیاست ریشه دارتری را پی می گیرند! ـ بازپخشش

در زیر بخشی از سخنرانیِ رفیق «جرونیمو دوسوسا»، دبیرکل حزب کمونیست پرتغال را از گزارش «شرکت نماینده کمیته مرکزی حزب توده ایران در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست پرتغال» برگرفته و آن را تا اندازه ای ویرایش و پارسی نویسی نموده ام:
«وضعیت بین‌المللی هم اکنون، دو سرشت عمده دارد؛ یکی، بحران ساختاریِ عمق‌یابنده سرمایه‌داری است که یورش خشونت‌آمیز بهره‌کشانه با آماج از میان برداشتن همه ی دستاوردهایی که مردم به درازای سده ی بیستم به آن دست یافته‌اند را به همراه داشته است؛ و دومی، پایداری نیرومند و پیکار متقابلی است که کارگران و مردم در همه ی قاره‌ها درگیر آنند؛ پیکاری که رسانه‌های فراگیرِ عمده، برای نادیده گرفتن و سکوت در باره ی آن کوشش می کنند؛ و ما به بسیاری انگیزه ها می‌باید به آن پوشش رسانه‌ای دهیم؛ چرا که این کار، مردم را در پیوستن به پیکار ما در پرتغال دلگرم می‌کند ... این، وضعیتی ناهمتا، بسیار پیچیده و ناپایدار است که در آن، بیم بزرگ واپسگراییِ اجتماعی در اندازه های جهانی همراه با چشم‌اندازی راستین برای دگرگونی های پیشرفتخواهانه و انقلابی بگونه ای همزمان هستی دارند ...»١ 

آن رفیق بدرستی در همین چند جمله بیم و امید آمیخته با یکدیگر را در جهان کنونی نشان داده است. «... همواره، چالش بنیادین بر سر این جُستار است که چه نیروی عمده ی اجتماعی، چپ یا راست، بهتر توانسته اند یا می توانند بحران را به سود این یا آن طبقات و لایه های اجتماعی رهبری نمایند. شوربختانه، نیروهای چپ در همه جای جهان، به هر دلیل و انگیزه ای که بیرون از چارچوب جُستار این نوشتار است، نمونه های چندان کامیابانه ای در تاریخ از خود برجای نگذاشته اند. بهترین نمونه ی پیروزمندانه در زمینه مدیریت کم و بیش درست بحران انقلابی، جدا از برخی بخت های خوب و سازگار به سود طبقه کارگر و زحمتکشان را انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه به رهبری حزب ”بلشویک“ آن کشور بدست داده که جان رید، خبرنگار پیشروی آمریکایی، برآمدهای مهم و تاریخساز آن را در کتاب بسیار ارزنده و آموزنده ی خود: ”ده روزی که جهان را لرزاند“ با چیره دستی نشان داده است. از آن هنگام، هرچه به دوران کنونی نزدیک تر شده ایم، جدا از شکست های بزرگ و کوچک سامانه سرمایه داری امپریالیستی و جدا از این واقعیت که این سامانه هرچه بیشتر زمینگیر و ناتوان می شود، بر کامیابی آن در یافتن راهکارهایی برای مدیریت بحران های اجتماعی به سود طبقات و لایه های انگل اجتماعی، در به عقب راندن و پس زدن شکست فرجامین خود افزوده شده است. با این همه، دشواری بزرگ در شکست و از میان برداشتن سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی نیست که در یافتن راهکارها و الگوهای شایسته و درخور برای سمتگیری به سوی سوسیالیسم در اینجا و هرجای دیگری است. پابرجا ماندن سامانه سرمایه داری امپریالیستی نه به دلیل پویایی آن که به دلیل نبود گزینه ها و الگوهای سوسیالیستی درخور و شایسته برای جایگزینی این سامانه ی تبهکار است. باید همواره به این نکته توجه داشت که فرارویی جامعه آدمیان به سامانه ای دادگر و بی طبقات بهره کش، فرآیندی خودکار و ناگزیر نیست. سامانه ی ”سوسیالیسم“ به شکلی خودپو از درون سامانه ی سرمایه داری بیرون نخواهد آمد. برای دستیابی به این آرزوی دیرینه آدمی، کار و پیکار جانانه ی همه نیروهای خواهان پیشرفت اجتماعی بویژه در پهنه ی نظری برای یافتن الگوهایی پاسخگوی نیازهای جامعه که کاستی ها و نارسایی های گذشته در ساختمان سوسیالیسم را از میان برداشته باشد، بایسته و شایسته است.»٢

در اینجا، تنها بر نکته ی عمده ی سخن آن رفیق پافشاری نموده ام. با این همه، باید به این جُستار نیز اشاره کنم که در برنامه ها و سیاست های آینده ی امپریالیست ها از آن میان در اروپای باختری و امریکای شمالی، بهره گیری از دین اسلام و مذهب های گوناگون آن که چشمگیرتر از هر ویژگی دیگرشان، زن ستیز بوده و برای بیرون راندن نیمی از حامعه ی آدمی از پهنه های گوناگون سیاسی و اجتماعی می کوشند، جایی بس مهم خواهد داشت!

ب. الف. بزرگمهر    ٢٩ آذر ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_19.html

پانوشت:

١ ـ «شرکت نماینده کمیته مرکزی حزب توده ایران در نوزدهمین کنگره حزب کمونیست پرتغال»، «نامه مردم»، شماره ٩١٠، ٢۷ آذر ماه ١٣٩١

٢ ـ «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!