«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۱, پنجشنبه

مردم چگونه گذران زندگی می‌کنند؟ ـ گزارش از یک محله کارگری ـ بازپخشش

با کاهش ارزش ریال به جز معدودی استثناها قیمت همه کالاها بین دو تا پنج برابر افزایش قیمت داشته است.

مواد غذایی از جمله کالاهایی هستند که قیمت آنها افزایش یافته و این افزایش قیمت، هر روز ادامه دارد. نرخ تورم بالای ۴۰ درصد مانع از تثبیت قیمت‌ها است. قدرت خرید مردم از دست رفته، نرخ بیکاری افزایش  Jیافته، پس اندازها رو به اتمام است و چشم‌اندازی برای بهبود شرایط وجود ندارد.

گذران زندگی

در این شرایط سؤال بسیاری از مردم ایران این است که دیگر هموطنان چگونه زندگی می‌کنند؟ چه می‌خورند و چه می‌پوشند؟ چگونه وضعیت اقتصادی خانواده را مدیریت می‌کنند؟

ناگفته پیداست که پاسخ به این سؤالات بسته به طبقه اجتماعی خانوارها متفاوت است. زندگی کارگرانی که زیر دو میلیون تومان دستمزد می‌گیرند با زندگی کسانی که درآمد آنها پنج یا ده میلیون تومان در ماه است تفاوت زیادی دارد. بررسی تغییرات زندگی هر قشر از مردم ایران نیازمند تحقیق و مشاهده جداگانه است.

به سراغ محله‌ای رفتم که اجاره خانه در آن بین ۶۵ تا ۹۰ میلیون تومان رهن کامل است. بافت محله کارگری است اما کسبه، کارمندان دولتی، دست فروشان و فروشندگان سیار نیز در این محله سکونت دارند. افرادی که برای خرید به میوه‌فروشی یا سوپر مارکت مراجعه می‌کنند را زیر نظر گرفتم و با تعقیب آنها سعی کردم محل زندگی آنها را ببینم و راهی برای گفت‌وگو با آنان بیابم. این گزارش حاصل این تعقیب است. تصویر نهایی پس از هر پیگری‌، گرسنگی و فلاکت بود.

تغییر و کاهش

یک پیراهن ورزشی، یک کفش کتانی که پشت آن خوابانده شده و یک شلوار مشکی کُردی به تن دارد. موی سر و دستان او خاک آلوده است. با یک نایلون زرد رنگ از سوپر مارکت خارج می‌شود. درون نایلون یک بسته ماکارونی رشته‌ای ۷۰۰گرمی و یک قوطی کوچک رب گوجه فرنگی قرار دارد. قدمهایش آرام است. یا انرژی کافی ندارد و یا عجله‌ای برای رسیدن به خانه ندارد‌، ‌چیزی که در این در آفتاب سوزان ظهر تابستان عادی نیست. سر راه دو عدد پیاز و مقداری نان به خریدهای او اضافه شد.

با او گفت‌وگو کردم و متوجه شدم این مواد غذایی خریداری شده باید شکم هشت کارگر ساختمانی را برای وعده نهار سیر کند. مرا در جمع خود پذیرفتند اما مدتی طول کشید که یخ آنها باز شود و بی‌تعارف صحبت کنند.

ـ  اینکه غذا نیست.

ـ  تا وقتی چیزی باشه که لای نون بگذاریم شکر می‌کنیم.

ـ  یک دانه فلفل دلمه‌ای از خود ماکارونی گران‌تر شده است.

ـ  میوه گیر ما نمی‌آمد؛ حالا سیب‌زمینی هم گران شده.

این کارگران ساختمانی در همان ساختمان نیمه‌کاره که مشغول ساخت آن هستند، زندگی می‌کنند. آنها افراد مهاجری هستند که از عهده اجاره خانه برنمی‌آیند و محل سکونت آن ها بسته به محل کار جدید عوض می‌شود.

یکی از آنها می‌گوید که خودش صاحب زمین نبوده و به دلیل خشکسالی و افزایش جمعیت بیکار در روستاها نتوانسته است مانند گذشته بر روی زمین دیگران کارگری کند.

دو نفر از این افراد وضعیت متفاوتی دارند. از آنجا که فاصله بین خانه آنها و محل کارشان بیش از ۳۵ کیلومتر است فقط یکبار در هفته به خانواده خود سر می‌زنند. هر هشت کارگر ساکن در این ساختمان به صورت نوبتی مخارج و مایحتاج زندگی گروه را تامین می‌کنند.

«سوسیس دانه‌ای چند؟»

شنیدن این سؤال در مغازه‌ها موضوع جدیدی است. در کنار یخچال هر مغازه‌ای که محصولاتی مانند سوسیس می‌فروشد یک چاقو با بند بسته شده است تا مشتری به مقداری که می‌خواهد جدا کرده و روی ترازو قرار دهد. کیلویی چند است، تبدیل شده به دانه‌ای چند است؟

مغازه‌دار می‌گوید “هات داگ”، و مشتری بی توجه به او از همان کلمه سوسیس استفاده می‌کند. دانه‌ای دو و دویست، سه و چهارصد، شش و هفتصد؛ قیمت هر مارکی متفاوت است. روکش دو مدل ارزان قیمت شبیه پلاستیک بازیافتی است؛ اما ظاهر سومی بهتر است.

یک عدد هات داگ به قول آقای صاحب مغازه یا یک عدد سوسیس به گفته خانم خریدار قرار است نقش پروتئین یک وعده غذا برای چهار نفر را تامین کند. خانم خریدار می‌گوید «سوسیس‌ را ریز ریز و سرخ می‌کنم؛ آخرش که ماکارونی پخت قاطی می‌کنم.» او می‌گوید که قادر به خرید گوشت یخی و دولتی نیستند.

میوه مثل خارج

هفت عدد پیاز، شش عدد سیب‌زمینی و مقداری آلو که ارزان‌ترین میوه مغازه است، خرید یک خانم را تشکیل می‌دهد. مایل به گفت‌وگو نیست و برخورد تندی می‌کند.

میوه‌فروش می‌گوید که این خانم و خانواده اش از ساکنان قدیمی این محله هستند. «شوهرش کارگر بود. بعضی وقتها خودش و بعضی وقتها آقای شان برای خرید می‌آمد. دست شان به دهان شان می‌رسید تا اینکه آخر پارسال گفته بودند دیگر نمی‌خواهیم. بنده خدا بیکار شد.»

آقای میوه‌فروش می‌گوید اگر می‌خواهی بدانی در مملکت چه خبر است یا ساعت ۱۰ صبح بیا یا غروب که هوا تاریک می‌شود. از او می‌پرسم در این ساعات چه خبر است؟ پاسخ می‌دهد «بیا خودت می‌بینی.»

حق با میوه‌فروش است. این صحنه‌ها را باید مستقیم مشاهده کرد. در ساعات ابتدایی روز زنان خانه‌دار به میوه‌فروشی مراجعه می‌کنند تا بهترین میوه‌ و سبزیجات را انتخاب کنند. ساعت ۹ صبح از تعداد مشتریان کاسته می‌شود و میوه‌فروشان اقدام به درجه‌بندی میوه‌های باقی مانده می‌کنند. میوه‌های سالم و بدون لک در یک طبقه و میوه‌های دارای لک و زدگی در طبقه دیگر قرار می‌گیرند. مقداری میوه و سبزیجات که کیفیت بسیار پائینی دارند و خریداری پیدا نخواهند کرد در این میان باقی می‌ماند که دور ریخته نمی‌شوند. بیرون مغازه جایی برای آنها تعبیه شده؛ می‌توان آنها را با نصف قیمت یا گاهی بیست درصد قیمت خرید.

هنگامی که هوا رو به تاریکی می‌رود مشتریان دیگری از راه می‌رسند که قادر به پرداخت پول نیستند. آنچه باقی مانده در واقع زباله است و صاحب میوه‌فروشی چاره‌ای جز دور ریختن آنها ندارد. آنها که در شیفت شب می‌آیند اجازه دارند تا باقی‌مانده‌ها را به صورت رایگان به خانه ببرند.

یک شهروند سالخورده که متوجه نگاه کنجکاوم شده است، لازم می‌بیند تذکری بدهد. «اینها افراد با آبرو هستند. فکر نکنید گدا هستند. چون نمی‌خواهند دستشان جلو دیگران دراز باشد گوجه و میوه خراب می‌خرند یا از بین آشغالها جمع می‌کنند. چندبار به این آقا گفتم اگر کسی را دیدی که نیاز داشت، من پولش را می‌دهم؛ ولی گفت، قبول نمی‌کنند. کسی که گدا باشد، می‌گوید بیشتر کمک کن؛ ولی این بندگان خدا اینطوری نیستند.»

«این را کم کن»

یکی دیگر از اتفاقاتی که در مغازه‌ها زیاد دیده می‌شود، این است که مشتریان بعد از اطلاع از مبلغ نهایی خرید خود به مغازه‌دار می‌گویند، اقلامی را کنار بگذارد تا پولی که باید بپردازند کاهش یابد. این اتفاق، بی‌سابقه نیست؛ اما در گذشته به ندرت مشاهده می‌شد. این روزها مشتریان زیادی دیده می‌شوند که در جیب یا کارت بانکی خود مقدار کمی پول دارند و برای پرداخت یک مرتبه خرید نیز با محدودیت مواجه هستند. اقلامی که کم می‌شوند شامل لبنیات، شوینده‌ها، حبوبات، بسته‌های بهداشتی و کالاهای مختلفی هستند که خریدار از خرید آنها منصرف می‌شود.

نوعی دیگر از خرید اینگونه است که به جای وزن کالا مقدار پولی که مشتری می‌تواند پرداخت کند بیان می‌شود. ده هزار تومان پنیر، سه هزار تومان خیار شور، هفت هزار تومان سیب‌زمینی، پنج هزار تومان پیاز و … که جایگزین واحد کیلوگرم و گرم شده‌اند. این نوع خرید در بین کودکان هم رواج یافته است. کودکان تا همین سال گذشته در ازای مبلغ بین هزار تا پنج هزار تومان اندکی قدرت انتخاب داشتند؛ اکنون یک اسکناس دو هزار تومانی را از پشت دخل بالا می‌گیرند و به صاحب مغازه می‌گویند «یه خوراکی بده.» صاحب مغازه نیز بر حسب حوصله و مروت خود چیزی که را انتخاب کرده و به آنان می‌دهد. این مساله بخصوص در مورد بستنی رایج است؛ زیرا انواع مختلف بستنی از قیمت دو هزار و پانصد تومان به بالا موجود است و فقط دو یا سه نوع بستنی با قیمت زیر هزار و پانصد تومان در مغازه‌ها موجود است. کودکان در هنگام خرید، مهارتهای اجتماعی و اقتصادی کسب می‌کنند؛ اما این نوع از خرید، آن ها را با مقوله ی انتخاب بیگانه می‌کند.

دست تکان دادن برای میوه‌ها

 یک شهروند میانسال می‌گوید:
«زنم می‌گوید با این پول نمی‌شود میوه خرید. راست می‌گوید. این تابستان با هندوانه و طالبی گذشت. ارزانتر است. طرف گیلاس و هلو نمی‌شود رفت. دیگر نمی‌شود میوه خرید؛ فقط از پشت شیشه میوه‌فروشی نگاه می‌کنیم که یادمان نرود میوه چه شکلی بود.» 

خانمی که دو فرزند دارد با گلایه از میوه‌فروشان می‌گوید:
«این میوه‌ها را می‌چینند پشت شیشه و یک لامپ روشن می‌کنند که توی چشم باشد. بچه‌های ما چه گناهی کرده‌اند که اینها را می‌بینند. به خدا بهانه می‌گیرند که چرا برای ما میوه از اینها نمی‌خرید. به بچه بگویم حقوق پدرت یک میلیون و هشتصد است و ما با ماهی هشتصد هزار تومان باید زندگی کنیم؟ بچه این چیزها را نمی‌فهمد. دو روز پیش جلوی بقیه گفت مامان انبه بخر. گفتم مامان فردا برایت می‌خرم؛ جلوی بقیه زن ها گفت: دروغگو! خیلی خجالت کشیدم.»

تغییر بسته‌بندی

قیمت‌ها در ایران هنوز تثبیت نشده‌اند. با وجود کاهش قیمت دلار در بازار آزاد، افزایش قیمت‌ها در ایران ادامه دارد. از آنجا که جهش‌های ناگهانی قیمت و گرانی مداوم محصولات یک واحد تولیدی از نظر روانی باعث ریزش مشتریان یک برند می‌شود، واحدهای تولیدی سیاست جدیدی را در پیش گرفته‌اند. برای جلوگیری از افزایش قیمت‌ها تا جای ممکن با کاهش اندازه، حجم و وزن محصولات تلاش می‌کنند که قیمت‌ها را بصورت موقت ثابت نگه دارند.

کودکان، زنان و فروشندگان کنجکاو، اولین کسانی هستند که متوجه این تغییرات می‌شوند. کودکان معتقد هستند، اندازه خوراکی‌های محبوب آن ها کوچک شده است. کودکان معتقد هستند، بستنی‌ها کوچک شده از وزن بسته‌های مواد غذایی کاسته شده است و داخل پاکت‌های چیپس، پفک و تخمه بیشتر با هوا پر می‌شود تا ماده خوراکی. یکی از زنان این محله معتقد است «بسته‌بندی مواد شوینده به شکلی است که نمی‌توان داخل آنرا دید. شاید بعضی‌ها توجه نکنند؛ اما کسانی که با پیمانه از این مواد استفاده می‌کنند، فکر می‌کنم متوجه شده باشند که بطری‌ها و بسته‌ها سر خالی هستند.» یکی دیگر از زنان این محله توضیح می‌دهد که «سر خالی نه مثل نوشابه! قسمت گرد بالای بطریها خالی است. بسته‌بندی فرقی نکرده؛ ولی از چیزی که داخل آن است کم شده.»

خانم دیگری برای توضیح این مطلب به بسته‌بندی پودر رختشویی اشاره می‌کند و معتقد است «این تایدها مثل سابق نیست. قبلاً تا زیر جایی که با انگشت باز می‌شود، پر بودند؛ اما الان نصفش خالی است.» یکی دیگر از ساکنین محله می‌گوید، سالهاست از یک مارک قدیمی ایرانی استفاده می‌کند و در خانه ظرفی دارند که مخصوص پودر رختشویی است. او می‌گوید این ظرف را طوری انتخاب کرده است که با یک بسته پودر رخت‌شویی پر شود؛ اما اکنون همیشه سر آن خالی است.

مغازه‌داران سالخورده با دقتی بیش از مغازه‌داران جوان به این مساله توجه کرده‌اند. بعضی از مغازه‌داران، جنس‌های جدید را با ترازو وزن کرده و با وزن کالاهای خریدهای پیشین خود مقایسه می‌کنند. یکی از مغازه‌داران که از یک ترازوی دو کفه‌ای قدیمی به عنوان تزئین مغازه خود استفاده می‌کند، چنین توضیح می‌دهد:
«این ترازوهای قدیم، کلاه سرشان نمی‌رود. یکی را می‌گذاری اینطرف و یکی را می‌گذاری آن طرف. شما بگو کیک، بگو ماست، بگو حبوبات، هر چیزی را که وزن کنی، جنس‌ها سبک شده‌اند. ترازو اشتباه نمی‌کند.»

مغازه‌دار دیگری می‌گوید، دستکاری بسته‌بندی اجناس از زمان دولت احمدی‌نژاد شروع شده است. اشاره او به دوره پس از تحریم‌های هسته‌ای ایران است. او معتقد است:
«از آخرهای خرداد، این کلاهبرداری دوباره راه افتاده است. اینکه به شما می‌گویم، چیزی است که با چشم معلوم است؛ وگرنه مثلاً اگر یک شرکت ده گرم از یک جنس صد گرمی کم کند، چند میلیارد به نفع شرکت است. کسی متوجه ده گرم نمی‌شود. از آخرهای خرداد ماه ۱۳۹۸، جوری دستکاری کرده‌اند که با چشم معلوم است.»

این کم‌فروشی تولید کنندگان با کم‌مصرفی یا عدم مصرف خریداران تکمیل شده است و زمینه را برای سوءتغذیه و گرسنگی مزمن اقشار فرودست ایران فراهم کرده است. معاون استاندار تهران گفته است مصرف گوشت قرمز ۴۰ درصد کاهش یافته است. پیش از این با افزایش قیمت گوشت قرمز بر میزان مصرف گوشت سفید افزوده می‌شد؛ اما قصابان و فروشندگان مرغ و ماهی معتقد هستند، فروش همگی آنها کاهش یافته است. [بگفته ی] فروشندگان مواد پروتئینی، میزان خرید مواد پروتئینی بعد از نوروز ۱۳۹۸ کاهش یافته و تاکنون به حالت عادی بازنگشته است.

به جز مواد پروتئینی، دیگر مواد ارزشمند غذایی هم از سفره ایرانیان کم یا حذف شده است. این ـ مسأله در آینده مشکلات زیادی برای سلامت یک نسل از جامعه ایران به وجود خواهد آورد.

یک مرد ۴۲ ساله می‌گوید:
«غذا کمتر می‌خوریم تا به بچه‌‌ها برسد.» و می افزاید:
«از جیب خودم خبر دارم و می‌دانم با حقوق کارگری نمی‌شود زندگی کرد. به والله چیزی از زنم نمی‌پرسم. غذا کمتر درست می‌کند و اول برای بچه‌ها می‌کشد. من کمتر از قبل غذا می‌خورم و با نان خودم را سیر می‌کنم. بیچاره زنم نمی‌تواند مثل من نان بخورد و همیشه ضعف دارد.»

این کارگر به یک نکته مهم نیز اشاره می‌کند:
«یه چیزهایی در خانه بوده که استفاده کردیم و تمام شده. حالا یکی یکی خرج لباس و بقیه چیزها می‌رسد. آن سبزی که پارسال خشک شده، امسال بخواهد خشک کند، قیمتش سه برابر است. لباسی که دو سال قبل خریده‌ایم صد هزار تومان، دیگر در وسع ما نیست دوباره بخریم. اگر بخواهم برای خودمان نفری یک بلوز و شلوار بخرم، باید وام بگیرم. هر خرجی که نوبتش بشود، بیچاره می‌کند. مدام منتظریم وضع درست بشود؛ ولی بدتر می‌شود.»

زنان این محله می‌گویند که دیگر برای آنها ممکن نیست مانند گذشته به ذخیره‌سازی مواد غذایی بپردازند و این ـ مسأله باعث شده به خریدهای جزئی روی بیاورند. خرید جزئی باعث افزایش مخارج خانواده‌ها است. یکی از خانم‌ها می‌گوید:
«این دولت دارد ذره‌ ذره همه ملت را می‌کشد.»

رضا شکری

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۱۹ اَمرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/08/blog-post_63.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!