«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۱, پنجشنبه

... روشنفکران شان نیز جای دوست و دشمن را قاتی کرده اند! ـ بازپخشش

می نویسد:
«روند نامگذاری سال های تازه تر در سالهای کهنه تر، چیزی بسان روند فرگشت نظریه‌های جامعه‌شناسی از آغاز سده ی نوزدهم تا آغاز سده ی بیستم است. از ”پیشرفت و عدالت“ آغاز شد که ما را یاد مانش های ”پیشرفت“ و ”تکامل“ آگوست کنت و هربرت اسپنسر می‌انداخت. سپس رسیدیم یه مانش های کلیدی ”کار“ و ”سرمایه“ کارل مارکس: ”سال کار مضاعف، همت مضاعف“ و ”کار ایرانی، سرمایه ایرانی“. اکنون هم که با برنام (عنوان) ”اقتصاد و فرهنگ“ انگار رسیده‌ایم به پیرامون ”اقتصاد و جامعه“ ماکس وبر.

با همین دست‌فرمان برویم تا آغاز سال ۱۴۰۰ ”کلاسیک‌ها“ را به پایان رسانده، پس از ”مکتب فرانکفورت“، می‌رویم سراغ ”پست مدرن‌“ های فرانسوی! به عنوان نمونه، بینگارید که سال ”تبارشناسی ملی، دیرین شناسی اسلامی“، سال ”گفتمان ایرانی، فراروایت اسلامی“، سال ”عزم ملی برای رویارویی با وانموده ‌های باخترزمین“ یا فرمانِ سیاست‌های کلی امنیتی ”دیده‌بانِ چیره به صحنه“ که این یکی تن مرا بدجوری می‌لرزاند ...»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم:
«بیچاره! همه چیز را با هم قاتی کرده و این تنها داستان بوزینگانی نیست که جای دوست و دشمن را قاتی کرده و سبب شده اند تا مردم پیرامون نمایش، هم به میمون که دستش را جابجا می گذارد و هم به ”میمون گردان“ بخندند؛ خنده ای بیگمان تلخ و نه از روی شادی، آنچنانکه دورترها، همه ی هم نسلان ما، بویژه آن ها که دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهرستان های کوچک گذرانده و بزرگ شده اند به اینگونه نمایش ها از ته دل می خندیدند. داستان ساده ای نیست؛ هنگامی که «شیطان بزرگ» در یک چرخ زدن به «سوسن خانم»ی با سینه های برآمده و کون و کپل پر و پیمان، آنگونه که آخوند جماعت و در کنار آن ها بسیاری از مردان «تیپیک» ایرانی هنوز هم می پسندند، دگردیسه شود، زمین و زمان نیز به هم می ریزد و «امام زمان» هم اگر هستی داشته باشد، از اندیشه ی «ظهور» (پدیداری) تنش می لرزد:
برای چه پدیدار شوم؟ اینجا که همه چیز را با هم قاتی کرده اند ...»

بیچاره حق دارد که تنش بدجوری بلرزد و آنچه او نگفته یا نمی تواند بر زبان آورد، من می گویم:
نه! آقا جان! می پندارم و امیدوارم که آن «دست فرمان» به سال ۱۴۰۰ نرسد! ولی، اگر به هر دلیلی و از آن میان ناشایستگی نیروهای چپ به آنجا برسد، سر از جمهوری اسلامی ـ برده داری موریتانی در آفریقا در خواهیم آورد! پدیده ای که  اندکی درنگ و باریک بینی بیش تر در زندگی امروز بسیاری از مردم ایران، آخشیج های آن را کم و بیش به نمایش می گذارد.

امیدوارم تا دیر نشده، حاکمیت تبهکار جمهوری اسلام پیشه، بدست توانای خلق های ایران زمین و یاری همه ی میهن پرستان ایرانی سرنگون شده و برای همیشه به گور سپرده شود؛ روندی که انجام آن با زیرکی امپریالیست ها در دستکاری های پی در پی رویدادهای اجتماعی ایران، هر بار به عقب انداخته شده و هر روز که می گذرد، زمینه های فرورفتن میهن مان در باتلاق جنگ برادرکشی میان خلق ها، شورش های کور مردم گرسنه و بجان آمده و ازهم پاشی و تکه تکه شدن واپسین تکه خاکِ برجای مانده از سرزمینی باستانی فراهم می شود.

ب. الف. بزرگمهر   دوم فروردین ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/03/blog-post_22.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!