«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آبان ۱۸, جمعه

نکند شیر خدا همو باشد؟

پیشکش به دلاور زنان و مردان لرستان که گرفتار نیرنگبازی های پلیدترین رژیم تاریخ ایران نشده، تن به هیچگونه ملی گرایی از آن میان، ملی گرایی آمیخته به اسلام پیشگی دزدان تبهکار فرمانروا بر میهن ارژمندمان نمی دهند! به آن ها که جداگانگی سترگ میان میهن دوستی با ملی گرایی را در گفتار و کردار بازمی شناسند!

به ویدئوی رزمایشی در لرستان باریک شوید؛ سخنرانی که چهره اش ناپیداست پس از شلیک چند تیر و تفنگ از آن میان، آوا سر می دهد: «... برخیز که شیرِ خدا در قُدس است». من هر چه به مغز از کار افتاده ام فشار آوردم، درنیافتم چه کسی را نمادین یا راستی راستی «شیرِ خدا» می خواند؛ نخستین امام شیعیان که نمی تواند باشد؛ کاریکاتور وی، آخوند چُسی: «گداعلی پیشین» یا همانا «سلطانعلی گدای ورشکسته و جفنگ گوی کنونی» که از ترس موشک و اینا در سوراخ های تو در تویی کم و بیش بسان لانه ی موش پنهان شده و بزرگ ترین هنرش، کبریت بازی و آتش افروزی و بسیج مشتی نادان برای یورش به آسیاب های آبی و بادی است نیز بی هیچ گمان و گفتگو نیست؛ وی بزدل تر از آن است که در آن شهر آسمانی ریسمانی که بدرازای چندین و چند سده با خون توده های مردم یهودی و ترسایی و پیروان «دین مُحَمَّدان» آبیاری شده در آنجا آفتابی شده، کونش را با شاخ «نادان یابو» یا آن دو بُز یکدنده ی دستِ راست و چپش دراندازد. جانشین دستِ چندمِ «حسن نصرالله» که از سر ناچاری به دماوند سرفراز ایران پناه برده یا کسی از جنبش بیجانِ «حماس» هم نمی تواند باشد؛ پس کیست؟! تنها کسی که بر جای می ماند آن یابوی  جفتک انداز است! نکند شیر خدا همو باشد؟! شگفت داستانی است: پیری و خرفتی!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۳

ویدئوی پیوست:  نکند شیر خدا همو باشد؟



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!