دعوتت میکنند
به صبح
و ترانه و نور ...
حتا وقتی که هنوز شب
پاهای سهمگینش را
بر گلوی روز میفشارد
باز هم
طلوع ناگزیر است
و روشنایی بهیقین
در انتظار ...
زنجیرهای سرمایه و ستم
سالهای درازیست که پوسیدهاند
و زنگارشان
میپراکند
به فضای تبآلود عصیانزده از رنج ...
خیابان منتظر فریاد است هنوز،
ای کاش
بالهای مجروح پرواز را
مرهم شویم.
ما هنوز و همیشه
میتوانیم تاریکی را پاک کنیم
تا خورشید بخندد ...
«ایراندخت»
برگرفته از «تلگرام» سوم آذر ماه ۱۴۰۳
برنام را از بوم سروده برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر