راه سرنگونی رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران، زدن ساختارهای اختسادی نیست
اینکه بیش تر ایرانیان، چه آن ها که درون کشورند و چه آن ها که در کشورهای دیگر جهان پراکنده شده اند، رژیم سگ مذهب دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن شان را نمی خواهند و بسیاری از آنان خواستار از سرِ خود واکردن یا باریک تر: سرنگونی این تبهکارترین رژیم تاریخ ایرانند، هستینگی انکارناپذیری است؛ ولی راه دستیابی به چنین آماجی، همانگونه که پیش از این نیز یادآور شده بودم،۱ زدن ساختارهای اختسادی از آن میان، نفت و گاز و بنیادهای به بهایی گزاف برپا شده ی اتمی ایران نیست (ویدئوی پیوست). این نخشه ای در بنیاد خود از آنِ «یانکی» هاست که در همکاری تنگاتنگ با نوکران شناخته شده یا همچنان ناشناس شان در پیرامون ایران از آن میان، تبهکاران جنگی چون «نادان یابو» و آن چند دستیارِ با گرایش های دست راستی تندرو در دَم و دستگاه فرمانروایی «عزراییل» پیش برده می شود؛ گرچه هر یک از این ها شاید تنها به بخشی از موزاییک های نخشه ی برنامه ریزی شده آگاه باشند. آماج «یانکی» ها تکه تکه نمودن ایران و گسستن پیوندهای تاریخی خلق ها و ملت های آن است.۲ چنانچه ریگی به کفش نداشته باشید با آن ها همراه و همدست نخواهید شد. باری دیگر یادآور می شوم که برای تبهکار جنگی یاد شده و نزدیک ترین همدستانش، زندگی و جانِ خود یهودیان نیز چندان ارزشی ندارد.۳ این ها نه تنها برای خود توده های عرب و یهودی و دیگر باشندگان سرزمین های باستانی یهودیه و سامره بیم برانگیزند و جز افزایش تخم کین و نفرت میان خلق ها و ملت ها و درگیر نمودن شان در جنگ ها و خونریزی های پی در پی کاری به انجام نرسانده و نخواهند رساند که در افزایش فشار کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها و برادران شیر به شیر «انگلوساکسون» شان با گُرز راه اندازی جنگ هسته ای در رویارویی با چین و روسیه و سایر ملت های جهان، خواه ناخواه، نخش تبهکارانه ای بر دوش داشته و دارند.
نکته ی کم تر شایان درنگ، ولی هماوند با سیاست تبهکارانه
ای که بگونه ای زیرکانه و خوب برنامه ریزی شده به پیش برده می شود، بزرگنمایی تخم
و ترکه ی شاه گوربگور شده ی رژیم پیشین: «رضا نیم پهلوی» از سوی تبهکارترین
گروهبندی های ایرانی تبارِ وابسته به رژیم گذشته و برخی جریان های سرراست وابسته
به خود امپریالیست ها در پیش انداختن وی برای بدست گرفتن رهبری آنچه «اپوزیسیون در
دوران گذار» می نامند، است. من گرایش های نیرومند برآمده از خواست های طبقاتی چنین
آدم ها و گروهبندی هایی را نیک درمی یابم؛ ولی می پندارم آن ها نیز چون هر آدم یا جریان
سیاسی دیگری که جویی خِرَد در سر دارد، باید در برابرِ هستینگی (واقعیت) به تاریخ
پیوسته، هر اندازه تلخ نیز باشد، سر فرود آورده با خَریّت که جز سر به سنگ کوبیدن
است، رفتار نکنند. من در اینجا به همه ی سویه های تاریخی ـ سیاسی و نِگَره های این
جستار که بیرون از چارچوب این نوشتار است، نمی پردازم؛ ولی به هستینگیِ در بنیادِ
خود ساده ای اشاره می کنم:
آیا آن ها نمی بینند که «جمهوری اسلامی» در سرشت خود، دنباله
ی همان «پادشاهی» است؟ اینکه برونزد («شکل») آن به شَوَندِ جابجایی
دیهیم پادشاهی با دستارِ آخوندی بسی خشن تر از گذشته است، نشانه ی چیزی دیگر بودن،
نیست. «دیوار بلند خودکامگی دیرینه شاهنشاهی در کشور ما که از دورزمان تاریخ
در آن شاه، دارای قدرت مطلق و بقیه افراد جامعه از بالاترین تا پایین ترین قشرهای
آن رعایای وی بحساب می آمدند، با انقلاب مشروطیت گرچه فرونریخت ولی شکافی سخت
برداشت. برای نخستین بار در تاریخ کهنسال ایران، "رعایا" به برخی حقوق و
آزادیهای صنفی، مدنی و اجتماعی دست یافتند که پیش از آن حتی در خیال نیز نمی گنجید
...»۴
انقلاب توده ای شکوهمند سال ۱۳۵۷با آنکه توانست تومار رژیم های پادشاهی
را یکبار برای همیشه بپیچاند و به تاریخ بسپارد، ولی نتوانست سامانه ای نو و فرهیخته
بسی فراتر از چارچوب دمکراسی بورژوایی، بربنباد «دمکراسی خلقی»، برپا نموده۵ یا
دستِکم زمینه های آن را آماده نماید. در این باره، نمی توان نادانی ها و ندانمکاری
های جریان های با گرایش چپ و پر و پیمان ترین شان: «حزب توده ایران» را نادیده
گرفت و به آن ها اشاره نکرد؛ روندی که پس از آن تاکنون پی گرفته شده و در چارچوبِ تنگِ
«بورژوا لیبرالیسم» و «بورژوا دمکراتیک»، ناسازگار با خواست های طبقه کارگر و
نزدیک ترین زحمتکشان پیرامون آن، در جا زده و می زند.
آیا آن ها نمی بینند که امپریالیست ها بویژه «یانکی» ها و برادران «انگلوساکسون» شان به شوند یاد شده در بالا و آزمون های پشت سر نهاده شده، رژیم در بنیادِ خود ایلخانیِ «جمهوری اسلامیِ» از چندین و چند سال پیش دگردیسیده شده به «گروهبندی های خرموش اسلام پیشه» را برتر از هر رژیمی شمرده، آن را سودمندتر در چاپیدن گرامی میهن نگونبخت مان می دانند؟
همین دو گواهی که به آن ها
اشاره نمودم، باید برای هر آدمی با هر دیدگاه یا گرایش طبقاتی، شایان درنگ و
اندیشیدن باشد. این ها هستینگی هایی است که کسی نمی تواند به آسانی آن ها را
نادیده بگیرد. چندین سال پیش برای کسی که بسود رژیم پادشاهی آوازه گری می کرد از
آن میان، نوشتم:
«اگر منظورت سنجش دو رژیم
است، تنها می شود گفت: صد رحمت به کفن دزد اولّی، نه چیزی بیش از آن! چون رژیم
تبهکار کنونی روی آن رژیم را تا اندازه ای سپید کرد؛ ولی این به آن معنا نیست که
دوباره باید به رژیم پیشین برگشت و رژیم سده های میانی پادشاهی را بازگرداند! به
شما قول می دهم که این راه بسته و بن بست است. اگر امپریالیست ها از این سناریو
و «رضا نیم پهلوی» سود می برند، تنها سناریویی فرعی در کنار سناریوی اصلی تکه پاره
کردن ایران و انداختن خلق های آن به جان یکدیگر است. سناریوهای فرعی دیگر نیز
برای بخش کردن و سردرگم کردن نیروهای میهن پرست دارند!»۶
بدین سان، هر کسی یا جریانی که چنین آماجی در سر می
پروراند و آوازه ی آن را سر می دهد از دو گزینه (یا آمیخته ای از هر دو) بیرون
نیست:
ـ یا آدم بسیار نادانی (گاگول) به بازی گرفته شده است؛ یا
ـ مزدورِ جریان های «سَرتَنَت خواه (همانا «سلطنت طلب») و
برخی پشتیبان های شان در میان نیروهای امپریالیستی برای فروپاشاندن ایران زمین.
ب. الف. بزرگمهر هشتم آذر ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ «چنانچه دندان تان برای گوشمالی خرموش ها می خارد، این تنها و بهترین گزینه خواهد بود» ب. الف. بزرگمهر ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/10/blog-post_92.html
۲ ـ «... گرچه، آن ها چون هر مدیر خوبی، تنها از یک «سناریو» برای پیشبرد کارشان بهره نمی برند و همزمان، شماری از «سناریو»های عمده و غیرعمده و حتا غلط انداز را برای آفرینش سردرگمی بیش تر ملت ها و خلق های جهان، بکار می گیرند، در مورد کشورمان، «سناریو»ی اصلی بر تکه تکه نمودن سرزمین کم و بیش بزرگ ایران و گسستن پیوندهای تاریخی و فرهنگی خلق های درون آن استوار است؛ بویژه آنکه در این زمینه، رژیم جمهوری اسلامی، افزون بر تبهکاری های بیشمار خود با نابخردی زمینه های بسیار شایسته ای برای پیشبرد آماج های امپریالیستی فراهم نموده است.» برگرفته از یادداشتِ «گر هویج، پنج روز و شش باشد / وین چماق گران، سرانجام خوش باشد!» ب. الف. بزرگمهر ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_279.html
«یانکی» ها و دیگر امپریالیست ها نیک می دانند که بهترین و کم هزینه ترین سناریو برای آن ها فروپاشی از درون از راه گسستن پیوندهای تاریخی میان خلق های ایران است؛ پیوندهایی که با همه ی جداگانگی های زبانی و خرده فرهنگی در چهار گوشه ی ایران زمین، شکستن آن به شوند همریشگی کم و بیش همه ی خلق های ایران بسیار دشوار خواهد بود و تنها بر بنیاد جداگانگی زبانی و خرده فرهنگ ها به آسانی گسستنی نیست. با این همه، چشم اسفندیار جنبش توده های مردم ایران در روز و روزگار آشوب، همین خواهد بود.
برگرفته از نوشتارِ «در دام سیاست های ملی گرایانه نیفتیم!» ب. الف. بزرگمهر ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/10/blog-post_5.html
۳ ـ مردم نیک دریافته و باز هم بیش تر درخواهند یافت که جان توده های مردم، چه عرب و چه یهودی یا ...، کم ترین ارزشی در برابر خواست های طبقاتی و سیاسی تبهکاران فرا راست فرمانروا و امپریالیست های پشتیبان شان ندارد؛ همچنانکه در جاهای دیگر جهان نیز که رژیم تبهکار و سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان، نمونه ای گویا از آن میان است، چنین بوده و همچنان هست. تنها تراز آگاهی توده های مردم نخشی نشانه گذار و بازدارنده در برابر آن خواست ها دارد.
برگرفته از یادداشتِ «جان توده های مردم، کم ترین ارزشی در برابر خواست های تبهکاران فراراست ندارد» ب. الف. بزرگمهر ۱۲ شهریور ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/09/blog-post_2.html
۴ ـ برگرفته از نوشتارِ «چرا شکست و نه پیروزی؟» ب.الف. بزرگمهر ١١ آگوست ٢۰۰۴
نخستین بازپخشش: ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اَمرداد ۱۳۹۰
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_4900.html
۵ ـ «جامعه ایران در زمینه دستیابی به آزادیهای فردی و اجتماعی همچنان راه دشواری در پیش دارد؛ دشواری هایی که ریشه آن را بویژه در زمینه فرهنگی جستجو باید نمود. خودکامگی هنوز ریشه هایی سخت در روح و روان جامعه ما دارد و باید توجه داشت که فرارویی از یک سامانه پی ریخته بر زمینه خاورخودکامگی (استبداد شرقی) به سامانه ای نو و فرهیخته برپایه دمکراسی، نیازمند زمان است. جامعه ایران نیازمند آنگونه دمکراسی که رسانه های گروهی امپریالیستی آن را در چارچوب بسته دمکراسی بورژوایی تبلیغ می کنند، نیست. این دمکراسی در صورت پیدایش ضرورتا و به حکم تاریخ از چارچوب دمکراسی بورژوایی فراتر خواهد رفت و برپایه نیازمندیهای خلق های میهن مان استوار خواهد بود. نام آن را هر چه می خواهید بگذارید. من آن را دمکراسی خلقی می نامم.» ب.الف. بزرگمهر ١١ آگوست ٢۰۰۴
نخستین بازپخشش: ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اَمرداد ۱۳۹۰
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_4900.html
۶ ـ برگرفته از یادداشت «یک جو عقل در سر یا ریگی به کفش؟» ب. الف. بزرگمهر ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_5483.html
همچنین بنگرید به یادداشت های زیر:
«... گرچه امپریالیست ها
به دین وامانده ای چون اسلام و آیین های گوناگون آن که با لگدمال نمودن نیمی از
جامعه (زنان)، همه ی آن را سرکوب کرده و به فرمانبرداری وامی دارد، چشم دوخته و در
پی گسترش آن در اروپا و جاهای دیگر ـ نه تنها به دلیل یادشده که نیز به دلیل های
دیگری که به آن ها در اینجا نمی پردازم ـ هستند، ولی آخوندهای تاریک اندیش و
واپسگرا و لایه های کم و بیش پردامنه ای از خرده بورژوازی (چه کهنه یا نوی آن!) با
باورهای مذهبی را به دلیل نداشتن افق طبقاتی و اجتماعیِ درخور برای چنان آماجی،
دستِکم برای کشورهایی که از سطح فرهنگی پیشرفته تری برخوردارند، شایسته نمی دانند
و از دید من، درست می بینند! در این زمینه، حتا گروه های تندرویی چون «طالبان» و
نمونه های همانند آن در سرزمین پلستین و لیبی و جاهای دیگر، تاریخ سوخت محدود و
بسته ای داشته و همانگونه که دیده می شود، هر روز بیش از پیش به «موی دماغ» شان
دگردیسه می شوند. برای پیشبرد چنان آماجی، لیبرال های اسلامی که در میان شان گاه
تک و توکی چون «عالیجناب بوقلمون» یا «آخوند ریش حنایی» از شایستگی بیش تری
برخوردارند؛ و اشتباه نیز نشود: شایستگی نه برای همکاری برابرحقوق و نه حتا پیشکاری
آن ها که برای نوکری بی چون و چرا؛ کسانی چون حامد کرزای خودفروخته در افغانستان!» برگرفته از یادداشتِ «گر هویج، پنج روز و
شش باشد / وین چماق گران، سرانجام خوش باشد!»
ب. الف. بزرگمهر ۲۸ آبان ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/11/blog-post_279.html
امیدوارم این یادداشت، افزون بر پاسخ های ارزنده آقای مجد، کمکی بویژه به آن گروه از روشنفکران ناآگاه ایرانی باشد که آرزوی «کفن دزد پیشین» را در سر می پرورانند و نمی دانند که پرچم کردن فرومایه ای چون «رضا نیم پهلوی» و بطور کلی بازگشت رِژیم پادشاهی به ایران، تنها یکی از سناریوهای جنبی و کشوی پایینی میز کارکشتگان «اداره ویژه ایران» در حاکمیت «شیطان بزرگ» در کنار سناریوی اصلیِ تکه پاره کردن ایران است و بس! چنین سناریوهایی از چشم انداز بایسته و درخور برخوردار نیستند و بیش تر به کار آفرینش سردرگمی و چنددستگی بیش تر میان نیروها می آید!
برگرفته از نوشتار «رضا شاه، سرسپرده ی انگلیس و شاه دزد تاریخ ایران و جهان!» ب. الف. بزرگمهر ۲۸ دی ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_18.html
برای آگاهی بیش تر:
«... آماج آگاه ترین نیروهای پیشرو و انقلابی ایران، کوشش پیگیر برای زایش یک پیشانی با برنامه ای درخور برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با رژیمی است که به بهبود انقلابی در زمینه های گسترده ی اجتماعی و اقتصادی و از آن میان بویژه ملی کردن بی درنگِ بازرگانی بیرونی از راه بُریدن دست سرمایه داری وابسته به امپریالیسم (کمپرادور) دست یازد و هوده ی برابرِ همه ی خلق های ایران زمین و حتا پذیرش هوده ی جدایی از سایر خلق ها و در پیش گرفتن راهی جداگانه برای هر یک از آن ها را برسمیت بشناسد. به این ترتیب، در آن پیشانی، هیچکدام از نیروهای خودفروخته و از آن میان: سازمان دوزخی نامور به نام ریشخندآمیزِ «مجاهدین خلق» و «سرتَنَت خواهان» که در فروپاشاندن ایران زمین، همسو و همگام با امپریالیست ها گام برمی دارند، جایی نمی ماند؛ مزدورانی که چنانچه کار بالا گیرد و به درگیری بینجامد، چون بُزهای پیشمرگِ «یانکی» ها و روبهکان دنباله روی آن ها در اروپای باختری و سایر جاها بکار گرفته خواهند شد. در اینجا مرز روشنی میان نیروهای خواهان سرنگونی رژیم ایران بربادده با نیروهایی که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سرِ ناآگاهی، در رکاب امپریالیست ها گام برمی دارند، کشیده می شود.» برگرفته از نوشتارِ «با سمتگیری برای سرنگونی رژیم سگ مذهب اسلام پیشه از فروپاشی ایران جلوگیریم!» ب. الف. بزرگمهر دوم شهریور ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/08/blog-post_93.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر