شش هزار کشته و شمار بیش تری آسیب دیده و زمینگیر شده برای دستیابی به کدام آماج ها؟ پاسداری از بارگاه دست نخورده ی فلان بانویی که روشن نیست در آنجا بخاک سپرده شده باشد؟! یا ...؟
پس از شکست های سنگین رژیم پوشالیِ سزاوار سرنگونی از
«عزراییل» و پشتیبانان «یانکی» و اروپایی اش، نمایش های گوناگونی براه انداخته و
ترفندهای چندی از آن میان بزور واداشتن دختران و زنان به سر کردنِ چادر و جاقچور
زیر برنام ریشخندآمیز و خوار شمارنده ی «عفاف و حجاب» که گویی هیچکدام شان پاکیزه
دامن نبوده و با چپیدن بزیر چادر و جاقچور و اینا همگی یکباره پاکدامن و
پارسا خواهند شد، کاربرد سوخت های آلاینده ی زیست بوم چون مازوت که تندرستی توده
های انبوهی از مردم را نیز نشانه گرفته و بستن آموزشگاه ها و دانشگاه ها را بکار
گرفته اند تا از گردهمایی های پرخاش آمیز توده های مردم و بویژه جوانانی برانگیخته
از انبوه ناکارآمدی ها و تبهکاری ها در زمینه های گوناگون اختسادی ـ هازمانی در
خیابان ها جلو گرفته یا دستکم اندیشه ی هر گروهی را بسویی دیگر کژدیسند:
نشانه ای گویایِ ترس از جنبش و خیزش توده های بجان آمده ی
مردم ایران برای چندمین بار در بازه ی زمانی بسیار کوتاهی از دیدگاه تاریخی!
در کنار همه ی این ها نمایش هایی چون مردمدوست وانمودن
مردکی بی آبرو، دَبَنگ، ترسو و گستاخ که در یکی از خیزش های هنوز نه چندان گسترده
ی پیشین، ولی با بارِ سنگین خوب سمتگیری شده که آن را به آذرخشی نیرومند مانند دانسته
بودم، همزمان با روانه کردن اَره و عوره و شمسی کوره اش با هواپیما به سوریه و
شاید جاهای دیگر به ناکسان و نابکاران سرکوبگر و گرزبدستِ دَم و دستگاهش از سرِ
درماندگی چنین فرمانی داده بود: هر جور می توانید، جمعشان کنید، میرزابنویسانِ
مزدور رسانه ای نیز بیکار ننشسته و به نوبه ی خویش کوشیده و می کوشند تا از بار سنگین
شکستی تاریخی بکاهند. ویدئوی ارواح مَشک شان «مستند» (گواهمند) پیوست که تکه ای
کوتاه از آن را برگزیده ام، یکی از اینگونه کوشش هاست که پیش تر نیز یادداشتی
درباره ی آن نوشته بودم.۱ در این
گُزیده، گاگولِ آبروباخته، پس از پرسیدن سن و سال جانباختگان یا باریک تر: «فدای
کیر خر شدگان»،۲ که دل
آدم خواه ناخواه برای آن ها و خانواده های سوگوارشان کباب می شود، برای شان
اینچنین یاوه ای سر هم می کند:
«خداوند انشاء الله با علی اکبر محشورشان کند» و
من با خود می اندیشم:
... پس خداوند هم چندان بگفته ی خویش باور ندارد؟! «خداوند انشاء الله ...» یا همانا «خداوند بخواستِ
خدا ...» که یاوه ای بیش نیست را بسیاری بویژه زنان و پیرزنان، ساده تر و درست تر بر
زبان رانده و می گویند: «هر چی خدا بخواد» یا «تا خواست خدا چی باشه؟» مگر آنکه
خدای بلندپایه تری نیز در زنجیر خداوندی در کار باشد که من نمی دانم. بدین سان، خداوند
هم می داند که حساب و کتابی در کار نیست؛ وگرنه به خودش انشاء الله، ماشاء الله و
الحمدلله نمی گفت و دستکم درمی یافت که همه ی این داستان پردازی های کودکانه برای گیچ
و گول نمودن آدم هایی ساده و نادان نگاه داشته شده که بسادگیِ آب خوردن، می توان
آن ها را گول زد و چون ابزار دست یا از آن بدتر بازیچه ای برای دستیابی به خواسته
هایی ناروا و پلید بکار گرفت، ساخته و پرداخته شده است.
ب. الف. بزرگمهر یکم دی ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ «حال که دیگر دست مان از همه جا کوتاه شده ...» ب. الف. بزرگمهر ۲۶ آذر ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/12/blog-post_16.html
۲ ـ با تلخکامی درباره ی جانباختگانی بی هیچ گمان و گفتگو بی آلایش که بازیچه دستِ شماری تبهکار با آماج هایی بس ناروا شده اند، ناچارم اینگونه یاد کنم.
ویدئوی پیوست:
https://www.youtube.com/clip/UgkxyP9KnVTz_0ro0xDR63JQ8K8e8zGz31yu
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر