«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ دی ۵, چهارشنبه

آن خرموش اسلام پناه به فلان جای ننه اش می خندد

آن خرموش اسلام پناهِ جاخوش کرده زیر نام «آموزش و پرورش» که بیگمان نه از آموزش چیزی سرش می شود و نه از پرورش دریافتی دانشورانه دارد۱ به فلان جای ننه اش می خندد۲ که چنین شکری می خورد؛ شادی و رخس و آواز و پایکوبی، نخش بزرگی در پرورش جان و روان آدم ها بویژه کودکان دارد.

ناگفته نیز ننهم که هر کاری بکنید تا مردمی گریان، توسری خور و بزبان کژدم گزیده ی خودتان: «راضی برضای الله» بار بیاورید بجایی نخواهید رسید؛ خوشبختانه، بخش سترگی از توده های مردم بخوبی دریافته اند که همه ی اینگونه فشارها بر کودکان و نوجوانان و جوانان و زنان و حتا بزرگسالان و بازنشستگان ایران، پرده ی دودی برای پنهان نگاه داشتن چپاول گسترده ی کهکشانی ایران برباددهی است که از همان نخستین روزهای انقلاب توده ای بهمن آغازیده و در اندازه هایی سترگ و سترگ تر تاکنون پی گرفته شده است. ننگ و نفرت بر شما دزدان بی همه چیزی که کم ترین بویی از آدمیت و وِژدان (وجدان) نبرده اید!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ رخس گروهیِ دانش‌آموزان در یکی از دبستان های بابل

رخس (بجای «رقص») گروهی یا دور همی (بجای «دسته‌جمعی») دانش‌آموزان آموزشگاهی یا در اینجا بهتر از آن: «دبستانی» (بجای «مدرسه» ‌ای) در بابل

«آموزش و پرورش بابل» با بیرون دادن (صدور) یک آگهی (بجای «اطلاعیه‌ای») درباره ی (در خصوص) برگزاری جشن در یکی از دبستان های دولتی این شهرستان به آگاهی رساند (بجای «اعلام کرد»):
«با عاملان این قانون‌شکنی برخورد می‌کنیم.»

برگرفته از «تلگرام»   پنجم دی ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ بیگمان، چنین گفته ای ناسزا خوشایند بسیاری بویژه آن ها که در زندگی جز بَرگِ گُل از دهان گلبوی شان بیرون نیامده و از کسی نیز نشنیده اند، نیست؛ ولی، در این باره نیز چون ماجرای «حجاب» و چادر و روسری و روبنده و اینا که دختران و زنان دلاور کشورمان، پاسخی شایسته و دندان شکن به «یا روسری، یا توسریِ» میوه چینانِ سگ مذهبِ انقلاب دادند و روسری ها را بر چوب آویختند، هر چه عَوَض دارد، گِله ندارد! بخوبی به یاد می آورم که همان روزهای نخست پیروزی انقلاب توده ای بهمن، «بزرگ نشانه خدایی» [آیت الله العظمی] ... پس از قُمار خواندن بازی شترنگ (شطرنج)، شاید برای محکم کاری بیش تر، فتوایی اینچنین داده بود:
... بازی شطرنج حرام است و هر کس که به این بازی مبادرت ورزد، مانند آن است که به عورت مادرش نگاه می کند.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «هر چی عوض داره، گِله نداره» ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ اسپند ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/03/blog-post_0.html

پی افزوده:

شنگول هَخا «در خصوص» و واژه های زشت دیگری (در پارسی، نه در زبان تازیان یا جاهای دیگر!) چون «هجمه» را بگذار برای تازی تبارانِ به فرمانروایی ایران چنگ انداخته! واژه ی «رقص» کژدیسه شده «رخس» بدست شماری از میرزابنویس های ایرانی تبارِ خودشیرین دَم و دستگاه های دیوانسالاری تازیان پس از یورش ددمنشانه شان به سرزمینی پهناور و چیرگی شان بر هست و نیست ایرانیان بوده است؛ من هوادار چیزی به نام پارسی سِرِه که در بنیاد خود از هستی برخوردار نیست، نیستم و به آن باور ندارم؛ زبان پارسیِ پیش از یورش تازیان آکنده از واژه های آرامی و جاهای دیگر ی است که با گسترش داد و ستد و بازرگانی با سرزمین های گوناگون از آن ها وام گرفته شده و در زبان پارسی جا افتاده اند؛ پدیده ای که ویژه ی تنها زبان پارسی نیز نیست؛ ولی جداگانگی بسیار بزرگی میان اینگونه واژه ها با واژه هایی است که بزور شمشیر و گردن زدن و هزاران تبهکاری های دیگر از زبانی بزبان دیگر گرانبار می شوند؛ واژه هایی که یا هیچگاه جا نمی افتند یا در نمونه ای چون زبانِ سُغدی (یکی از شاخه های زبان پارسی میانی) تنها با از میان بردن کم و بیش همگی کسانی که به آن زبانِ زیبا و خوش آهنگ سخن می گفته اند، کم و بیش نابود شده است. بدین سان، هنگامی که همتراز قلان یا بهمان واژه ی بزور چپانده شده چون همین نمونه ی در بالا یاد شده: «درباره» از هستی برخوردار است، هیچگونه شَوَند مَنتیکی (همانا «منطقی» کژدیسه شده در زبانی عربی گزیده) برای کاربرد وازه ای بیگانه بجای آن نیست.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم دی ماه ۱۴۰۳

ویدئوی پیوست: آن خرموش اسلام پناه به فلان جای ننه اش می خندد



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!