درود بر شما که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر دارید
کم و بیش هر روز چگونگی روند پرخاش های خیابانی رسته های
گوناگون کارگران و دیگر زحمتکشان بویژه آن ها که زبانزدِ «دود از کُنده
برمی خیزد» را در گفتار و کردار سرسختانه ی خویش سبز کرده اند، پی می گیرم؛ آماج
سخنم بگمانم روشن باشد: زنان و مردانی چون خودم پا به سن نهاده و بازنشسته که بیش
از همه یَخِه ی رژیم تبهکار و ایران بربادده ای خرموش پرور را گرفته و می گیرند؛
امروز به آرنگِ زیر که در یکی از گردهمایی های بازنشستگان اهواز سر داده شده، برخوردم
که خرسندیم را برانگیخت:
«تا حق خود نگیریم عقب نمی نشینیم» آرنگی نیرومند و سرسختانه که ناخودآگاه آرنگِ نه چندان خوشایندِ «عزا
عزاست امروز ، روز عزاست امروز ، جامعه ی کارگری رو به فناست امروز» که
چندی پیش از سوی گروهی از کارگران نفت و گاز جنوب سر داده شده بود را به یادم آورد
و با خود گفتم:
اینگونه باید گفت؛ اینگونه باید ایستاد، اینگونه باید بود
... با همه ی فشار جانفرسا و خردکننده ای که بی هیچ گمان و گفتگو برای این گروه از
جوانان پا به سن نهاده که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر دارند،۱ سنگین تر از آن گروه رویهمرفته جوانی است که در
آن ویدئو دیده می شد؛۲ گرچه خرده ای نیز بر آن ها نمی گیرم و نمی توانم
بگیرم. هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
ب. الف. بزرگمهر دهم دی ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته
از سروده ای زیبا از «آلفونس دُ لامارتین»:
... درختانی که هنوز تاژهایی از گل های سرسبز بهاری بر سر
دارید
۲ ـ گنجانده
شده در یادداشت زیر:
«یکباره بگو تا خرخره در مرداب فرورفته ایم و خودت را
آسوده کن!» ب. الف. بزرگمهر سوم دی ماه ۱۴۰۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر