خوب الف بچه! نه جایی را گرفتی و نه آبی برای ما گرم کردی؛ شماری موشک هر جا دستت رسید پراندی، شماری دیگر را در بازار سیاه فروختی و آبروی ما را بردی. با این همه، هنوز جای امید هست که جای پایی در این سرزمین نفرین شده سفت کنیم و بتوانیم همچنان «خرس روسی» را بگزیم. به هر رو، این واپسین دیدار ماست. هر دوی مان کنار خواهیم رفت. من از کار کناره می گیرم تا جا برای دار و دسته ی «گاومیش» باز شود. ترا نمی دانم چکار خواهی کرد و چه سرنوشتی خواهی داشت. امیدوارم سرت را بباد ندهی و جایی دنج زیر پر و بال ما بیابی؛ جایی دوردست بسان شاهانِ نابینا شده ی امپراتوری های ایران پس از برکناری شان که دیگر نه کسی را ببیند و نه کسی نگاهش به ریخت آن ها بیفتد. این خوش بینانه ترین گمانه است ...
از زبان مِهتَر سازمانِ خبرکشی «یانکی» ها: ب. الف. بزرگمهر سوم دی ماه ۱۴۰۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر