«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ دی ۱۴, جمعه

شمر هم شمرهای قدیم! ـ بازپخشش

این هم حضرت شمر ذوالجوشن که قلیان می کشد. شمر هم شمرهای قدیم! با آن یال و کوپال شان، هنگامی که پا به صحنه می نهادند و صدای نکره شان را سر می دادند، زهره ی تماشاچیان آب می شد و آنگاه که تعزیه به سر بریدن امام حسین می رسید، دل بزرگ و کوچک ریش می شد و برای خونخواهی امام، خون ها به جوش می آمد؛ بگونه ای که گاهی به «شمر» یورش می بردند تا وی را بکشند. بیچاره که زیر دست و پای مردم خشمگین می افتاد، ناچار می شد، کلاهخود از سر بردارد و صورتک از چهره بیفکند که «ای مردم! من همولایتی شما هستم؛ مش حسن لبوفروش ... این نمایش است، شمر و امام حسینی در کار نیست؛ او هم کبکعلی خودمان است ...» گاهی هم روزنه ای برای فرار می یافت و مردمی برانگیخته سر در پی وی. از آن خنده دارتر، گریستن شمر به هنگام سر بریدن حضرت که بیگمان یک خوبی دربرداشت:
فروکش احساسات دینی و کاهش بیم یورش مردم خشمگین برای کشتن بازیگری به کالبد شمر درآمده!

به هر رو، در این نمایش شورانگیز ایرانی، شمر ذوالجوشن از جایگاه ویژه ای برخوردار است و برگزیدن هنرپیشه ای که نقش وی را بازی کند به همان اندازه ویژه و برجسته. این شمر که من می بینم، بیش از آن حضرت، دلسوزی آدمی را برمی انگیزد. نمی دانم؛ شاید این هم یکی از پیامدهای پیشبرد اقتصاد سرمایه داری نولیبرالیستی و «اقتصاد مقاربتی» در کشورمان باشد:
شمری آب رفته که بگمانم با تریاک و شیره نیز دمخور است؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۵


بله! درست می گویی جناب ملیجک

بله! درست می گویی جناب ملیجک!۱ برای خرموش های دزد اسلام پیشه، بیگمان سخن سنجیده ای است؛ گرچه، دانسته یا از سرِ ناآگاهی توده های میلیونی مردمِ زیر یا در مرز تنگدستی که بیش از ۸۰⸓ باشندگان در ایران هستند را ندیده گرفته ای! آیا چنین دروغ بزرگی از نادانی ات سرچشمه می گیرد؟ باز هم بیگمان نه! نادان نیستی؛ پفیوزی مادربخطا۲ چون دیگر دروغگویان و لاف زنان، داستان که نه، افسانه می سرایی؛ افسانه هایی که باور می کنی یا نه، کم تر کودکی آن ها را می باورد.

آیا این همه ایرانی و از آن میان، بویژه جوانانی بیکار و درمانده که ناچار به فروش آخشیج های بدن خود برای گذران زندگی یا پول بدست آمده را به درد بی درمان دیگری زدن، می شوند از آن «نظام [خرموشی] سلامت کشور» که گویا «به الگویی برای منطقه و جهان تبدیل شده است» می توانند بهره مند شوند؟ و این تنها یک نمونه از میان هزاران هزار دیگر نمونه های بدبختی گرانبار شده بروی دوش توده های مردم است.

سوگند یاد کرده بودی ـ آن هم نه یکبار که بارها ـ دروغ نخواهی گفت۳ و بارها و بارها دروغ گفتی. گناهی هم نداری؛ کسی که الگویش، «کیر خر نظامِ خرموش پرور» باشد، نمی تواند دروغ نگوید. مگر نگفته بودی:
«آن‌هایی که باید کتک بخورند، ما هستیم. ما مقصر هستیم. تقصیر ماست ...» ما هم بر بنیاد آنچه در پی بر زبان رانده و گفته ای «من گردنم را گرو خواهم گذاشت اگر کاری که گفتم را انجام ندهم.» و این پیش انگاره (پیشفرض) که سخن و کردارت با یکدیگر سازگار است، زبان و گردنت را گواه گرفته و با دل و جان خواست ترا پذیراییم.۴

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ پزشکیان: نظام سلامت کشور به الگویی برای منطقه و جهان تبدیل شده است

 ـ رییس جمهور در پیامی به مناسبت پاسداشت روز بهورز نوشت:
«امروز نظام سلامت کشور به‌ویژه در عرصه‌ مراقبت‌های اولیه سلامت به الگویی کم‌نظیر در منطقه و جهان تبدیل شده است.»

ـ «این دستاورد بزرگ مدیون همت و تلاش خستگی‌ناپذیر همه فعالان دلسوز این عرصه حیاتی است که با تعهد در دورترین نقاط کشور با خلوص نیت به خدمت رسانی مشغول هستند.»

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۱۳ دی ماه ۱۴۰۳

۲ ـ «مادربخطا»، چنانکه سال ها پیش نیز درباره ی آن دستکم دو بار در یادداشت هایم یادآور شده و امروز نتوانستم هیچکدام شان را بیابم، نه به این آرش که مادرِ مُکَرّمِه آنگونه که بر زبان توده ی مردم می آید، «بدکاره» بوده که به هر رو، مرا با آن کاری نیست؛ به این آرش که کسی چون ترا زاییده است.

۳ ـ ویدئوی پیوست: «دروغ نخواهم گفت»

۴ ـ بنگرید یه یادداشتِ «زبان و گردنت را گواه گرفته و با دل و جان خواست ترا پذیراییم»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/06/blog-post_16.html



۱۴۰۳ دی ۱۳, پنجشنبه

بختی کوتاه برای آفرینش جهانی دادگرانه بسود توده های مردم جهان که نباید از دست برود ـ بازپخشش

ما کاری را پیش بردیم و به بار نشاندیم که آرزوی چندین هزاره ی توده های مردمی نگونبخت در جای جای جهان برای رهایی از بهره کشی به هر گونه ی آن بود. ما نگره ی (تئوری) پربار بزرگ ترین دانشمندان انقلابی پیش از خود: «کارل مارکس» و «فریدریش انگلس» را در کار و کردار (پراتیک) سبز نموده و برای نخستین بار در تاریخ، درستی آن را پایور نمودیم. با این همه، این تنها آغاز راهی همچنان دشوار بود که می بایستی بر دوش توانای طبقه کارگر جهان به پیش می رفت و در روندی گام بگام به جایگزینیِ توانمند سازمان های توده ای از پایین و از میان برداشتن دَم و دستگاه دیوانسالاری دولت در فرجامِ کار می انجامید.

کسانی که از پیِ آمدند، نتوانستند نهالی که ما «بلشویک» ها با خون دل خوردن ها و از خودگذشتگی های بیمانند تاریخی به بهای جان باختن بسیاری از بهترین فرزندان روسیه و دیگر خلق ها و ملت های همبسته کاشتیم را بخوبی پاسداری کرده و آن را به درخت تنومندی آسمان سا فرارویانند؛ زیر فشار پیوسته و همیشگی نیروهای امپریالیستی باخترزمین و نوچه های ملی گرای بر جای مانده شان درون و برون روسیه شوروی و «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» که در پی آمدگان را به جنگ و گریز مرگ و زندگی با آن واپسگرایان وامی داشت، ناچار شدند ناساز با آنچه «سوسیالیسمِ دانشورانه» درستیِ گام بگام آب رفتنِ۱ دولت در مانش گسترده ی آن را در نگره (تئوری) نشان داده، پایور و سپارش نموده بود،۲ سامانه ی کانون گرای برجای مانده از گذشته ی تزاری را همچنان گسترش داده، بیم سر بلند کردن دوباره ی دیوانسالاری کانونمند که بارها بیم برانگیز بودن آن برای آینده را بهنگام خود گوشزد نموده بودم، بجان بخرند؛ بدین سان، نه تنها کِرم های دیوانسالار بله قربانگوی دست یافته به کانون های نیروی دولتی، چون خوره بجان سوسیالیسم نوپا و هنوز خوب پا نگرفته، افتادند و آن را از توان بایسته برای پیگیری نوآوری هایی که نمونه ای درخشان از آن در جنبش نامور به «اِستخانوویسم»۳ خود را به نمایش نهاده بود، انداختند که دمکراسی تازه پا گرفته بر بنیاد «دیکتاتوری پرولتاریای پیروزمند»۴ در پهنه ی سیاسی را رنگی دیگر بخشیدند؛ رنگی که بویژه با نام رفیقی استوار بر باورهای سوسیالیستی۵ و رویهمرفته کارآ در پهنه ی کار و کردار هازمانی («پراتیک اجتماعی»)، ولی نه چندان نیرومند و حتا تا اندازه ای خشک مغز، سرخود و آسانگیر در زمینه ی نگره ای بی همتا از دیدگاه تاریخی،۶ پیوند خورد و سپس بویژه با آغاز یورش ناجوانمردانه ی آلمان نازی به میهن سوسیالیستی به خودکامگی پردی۷ گسترده ای انجامید.

زمینه ی فرسایش و شکست سوسیالیسم نوپایی که تنها دوره هایی بسیار کوتاه و گذرا توانست با آسودگی نسبی بروید و ببالد، اینگونه فراهم شد؛ آن را نه می توان بگونه ای نادانشورانه با بزرگنمایی سر تا پا ناروا و بیجای منش آدمی (شخصیت) به گردن این و آن افکند و نه حتا دستگاه دیوانسالاری («ماشین دولتی») بخوبی سرکوب نشده و سپس گام بگام گسترش یافته ای که اندکی پس از پیروزی انقلاب اکتبر، سر بلند کرده و خود را نشان داده بود، آفریننده ی چنان فرسایش و شکستی بشمار آورد؛ هر دوی این ها در کنار دیگر نارسایی ها و کاستی های کوچک و بزرگ پدیده آمده که برخی از آن ها نیز از دیدگاه تاریخی ناگزیر بودند، پدیده هایی۸ برخاسته از هستینگی (واقعیت) ناتوانی در از میان برداشتن یا باریک تر: از هم پاشاندنِ گام بگام دستگاه دولتی برجای مانده یا همانا «نیمچه دولت پرولتاريا» را به نمایش نهادند. ساختارهای توده ای از آن میان، شوراها که می بایستی در کار و کردار هازمانی («پرایتک اجتماعی») بدست طبقه کارگر و دیگر نیروهای پیرامون آن بگونه ای دربرگیرنده  از پایین گسترش می یافت و گام بگام جایگزین آن برجای مانده های دورافکندنی می شد به شوندهای گوناگون عینی و ذهنی از آن میان، خاستگاه روستایی بخش بزرگی از توده های مردم و از آن میان، کارگران۹، تراز فرهنگی ـ سیاسی همچنان خوب رویش و گسترش نیافته ای که هنوز نشانه های کم و بیش پررنگ همبودهای کهنه ی گونه هایی درهم آمیخته از دهگان ـ بردگانی تا گذشته ای نزدیک همچنان وابسته به زمین («موژیک») را بر پیشانی خود داشت، گسترش درگیری های ریشه دار درون سازمانی دگردیسه شده به گروهبندی های برتری جو و از همه برجسته تر، جنگ های پی در پی که از سوی نیرومندترین کشورهای امپریالیستی آن دوره و نوچه های ریز و درشت شان در همه ی سویه های زمین نگاری (جغرافیایی) پیرامون روسیه و سپس «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» برانگیخته، پشتیبانی و پی گرفته می شد، روند بهنجار (طبیعی) خود را نپیمود. «نیمچه دولت پرولتاريا» بجای آنکه کوچک تر و کوچک تر شده و در فرجام کار از میان برود، بزرگ تر و کانونمندتر شد۱۰ و در بلبشو و آشوب کم و بیش پایدار و فراگیر در هر سویه، گرایش های کهنه ی بورژوا ـ دمکراتیک جانی دوباره گرفت و گسترش یافت. آنچه بر سر نخستین کشور زحمتکشان آمد و به فروپاشی آن انجامید، پیامد چنین بلبشو و آشوبی است که تا امروز بدرازا کشیده شده و سرنوشتی همچنان ناروشن دارد؛ سرنوشتی که با پا نهادن آدمواره ها۱۱ در کم و بیش همه ی پهنه های اختسادی ـ هازمانی، نابودی دودمان آدمی بی برو برگرد خواهد بود.

همبودهای گوناگون آدمی در این خورشیدگَرد کوجک، دیگر از بختی بلند و زمانی دراز برای برپایی و ساختمان سوسیالیسمی فراگیر و پویا که آن هم نیازمند در هم کوبیدن سازندِ بی سر و سامان و زمینگیر شده ی سرمایه داری در گام نخست است، برخوردار نیستند. بختی کوتاه از دیدگاه تاریخی و زمانی به همان اندازه یا شاید کم تر برجای مانده تا با از پا انداختن اهریمن سرمایه داری امپریالیستی و نابودی فرآورده های زهرآگین آن از سازمان های تبهکار «نازی های نو» گرفته تا آزمایشگاه های زیست شناسانه ای که در آن ها چگونگی کِشت کشنده ترین میکروب ها بررسی و آزمایش می شوند و از آن ها بیم برانگیزتر: «هوش ساختگی» که چنانچه در چارچوب همین سرمایه داری زمینگیر شده گسترش یابند، دودمان آدمی را برای همیشه به باد خواهند داد، بروشنی سرنوشتی تیره و تار را نشان می دهند.۱۲ با این همه، کار درخشان رهبری روسیه با ایستادگی در برابر چنگ اندازی های کشورهای امپریالیستی۱۳ و پشتیبانی تا اندازه ای پاورچین پاورچین رهبری چین که بگمان من با کوته بینی برخاسته از سرشتی همچنان روستایی، بیش تر در پی بیرون کشیدن گلیم خود از آب هستند، امیدی هنوز نه چندان پایور را برانگیخته که راه دستیابی به جهانی دادگرانه (نه آنگونه که پاسیفیست ها و دیگر واماندگان نامور به چپ آن را جهانی دادگرانه تر می نامند!) گشوده شده است. همایش بسیار سودمند «روسیه ـ آفریکا» و برخوردهای سازنده ی رهبری روسیه، این امید را افزایش بیش تری می بخشد؛ امیدی که باید با کار و کوشش توانمندانه ی توده های مردم جهان و پیشگامی نیروهای پیشروی راستین باز هم افزایش بیش تری یافته، سنگری استوار و یگانه در برابر زورگویی های امپریالیست ها فراهم نماید.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم امرداد ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2023/07/blog-post_48.html

پی نوشت:

۱ ـ بجای زوال یا تحلیل رفتن

۲ ـ ... اِنگلس می گوید، پرولتاریا با در دست گرفتن نیروی دولتی، «دولت را چونان دولت از کار می اندازد». درباره ی آرش آن ژرف اندیشیده نمی شود یا بگونه ای دربرگیرنده (کُلّی)، رویهمرفته نادیده گرفته می شود؛ یا چیزی چون سرشت «ناتوان هگلی» در انگلس بدیده گرفته می شود. با این همه، براستی، این واژه ها بگونه ای فشرده، آزمون یکی از بزرگترین انقلاب های پرولتاریا، «کمون پاریس» در سال ۱۸۷۱ را بازمی گوید ... براستی، انگلس در اینجا از انقلاب پرولتاریایی سخن می راند که دولت بورژوایی را از میان برمی دارد؛ در حالی که واژه ها درباره ی پژمردگی دولت به بر جای مانده های دولت پرولتاریا پس از انقلاب سوسیالیستی اشاره دارد. بگفته ی انگلس، دولت بورژوایی «پژمرده» نمی شود که در جریان انقلاب، بدست پرولتاریا «از میان برداشته» می شود. آنچه پس از این انقلاب از میان می رود، دولت پرولتاریا یا نیمچه دولت است.

برگردان به پارسیِ گزیده ای برگرفته از «دولت و انقلاب»، نوشته ای ارزنده از فرزانه انقلابی: و. ای. لنین از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر (آنچه در میان « » آورده شده، گفته های سرراست برگرفته از فریدریش انگلس است.)

… Engels says that, in seizing state power, the proletariat thereby "abolishes the state as state". It is not done to ponder over over the meaning of this. Generally, it is either ignored altogether, or is considered to be something in the nature of "Hegelian weakness" on Engels' part. As a matter of fact, however, these words briefly express the experience of one of the greatest proletarian revolutions, the Paris Commune of 1871 … As a matter of fact, Engels speaks here of the proletariat revolution "abolishing" the bourgeois state, while the words about the state withering away refer to the remnants of the proletarian state after the socialist revolution. According to Engels, the bourgeois state does not "wither away", but is "abolished" by the proletariat in the course of the revolution. What withers away after this revolution is the proletarian state or semi-state. 

Written: August - September, 1917
Source: Collected Works, Volume 25, p. 381-492
First Published: 1918

https://lenin.public-archive.net/

۳ ـ جنبشی برگرفته از نام «الکسی استاخانوف»، کارگر کانساری به فرآوری رسیده (معدن) در «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» است که شیوه های برکشیدن و بهره برداری نوآورانه اش از کانسار به افزایش چشمگیر فرآوری و بهبود روز و روزگارِ توده های رنج و کار، دستکم در دوره ای کوتاه انجامید. شوربختانه با دگردیسه شدن سرشت سوسیالیسم نوپدید، چنان شیوه های نوآورانه ای که می توانست باز هم بیش تر شکوفا شده به درختی تنومند فراروید، در کردار به بهره کشی فزاینده تر طبقه کارگر زیر پوششی سوسیالیسمی مچاله شده انجامید.  

۴ ـ در اینجا ما با ساختاربندی (بجای «فرمولبندی») یکی از چشمگیر‌ترین و  برجسته ترین اندیشه ‌های مارکسیسم درباره ی جُستار دولت، به نامِ دیکتاتوری پرولتاریا (همانگونه که مارکس و انگلس نامیدن آن را پس از «کمون پاریس» آغازیدند) سر و کار داریم؛ و همچنین یک شناسه ی تراز بالای چشمگیر از آرشِ دولت که افزون بر آن، یکی از «واژه های فراموش شده ی» مارکسیسم است: «دولت به آرش پرولتاریای سازمان یافته چون طبقه فرمانروا».

این شناسه از دولت هرگز در آوازه گری های (تبلیغات) چیره و شیوانگاری های (ادبیات) شورانگیزِ پرکاربرد  در دار و دسته های آیین نامه ای (رسمی) گروهبندی های سوسیال دمکرات روشن نشده [و] بیش از آن، دانسته نادیده گرفته شده است؛ زیرا بی چون و چرا (مطلقا) با «رفرمیسم» آشتی ناپذیر بوده و کشیده ای به چهره ی خشک مغزی های پرکاربرد دربرگیرنده و کژپنداری های هرز اپورتونیستی درباره ی «پیشرفت آشتی جویانه ی دمکراسی» است.

پرولتاریا به دولت نیازمند است ـ این را همه ی «اپورتونیست» ها، «سوسیال شوونیست» ها و «کائوتسکی» ها بازمی گویند و ما را دل آسوده می کنند (به ما اطمینان می دهند) که این همان چیزی است که مارکس آموخت؛ ولی آنها «فراموش می‌کنند» بیفزایند که بگفته مارکس، در نخستین گام، پرولتاریا تنها به دولتی نیازمند است که روند پژمردگی را می پیماید؛ به این آرش که دولت بگونه‌ای بنیاد یافته باشد که بی درنگ روند پژمردگی را بیاغازد؛ و نمی‌تواند [یکباره] از میان برود؛ و دوم [به این شَوَند] که کارکنان به «دولتی، به این آرش که پرولتاریا چون طبقه فرمانروای سازمان یافته» نیازمندند.

برگردان به پارسیِ گزیده ای برگرفته از «دولت و انقلاب»، نوشته ای ارزنده از فرزانه انقلابی: و. ای. لنین از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

Here we have a formulation of one of the most remarkable and most important ideas of Marxism on the subject of the state, namely, the idea of the "dictatorship of the proletariat" (as Marx and Engels began to call it after the Paris Commune); and, also, a highly interesting definition of the state, which is also one of the "forgotten words" of Marxism: "the state, i.e., the proletariat organized as the ruling class."

This definition of the state has never been explained in the prevailing propaganda and agitation literature of the official Social-Democratic parties. More than that, it has been deliberately ignored, for it is absolutely irreconcilable with reformism, and is a slap in the face for the common opportunist prejudices and philistine illusions about the "peaceful development of democracy".

 The proletariat needs the state - this is repeated by all the opportunists, social-chauvinists and Kautskyites, who assure us that this is what Marx taught. But they "forget" to add that, in the first place, according to Marx, the proletariat needs only a state which is withering away, i.e., a state so constituted that it begins to wither away immediately, and cannot but wither away. And, secondly, the working people need a "state, i.e., the proletariat organized as the ruling class".

Written: August - September, 1917
Source: Collected Works, Volume 25, p. 381-492
First Published: 1918

https://lenin.public-archive.net/

 ۵ ـ  یوسف (ژوزف) استالین 

۶ ـ بی همتایی «سوسیالیسمِ دانشورانه» و در کانون آن: «دیالکتیک ماتریالیستی» چون جنگ ابزاری نیرومند در دست «طبقه کارگر» از این هستینگی (واقعیت) سرچشمه می گیرد که بنیاد هر سه سازندِ برده داری، خاوندی و سرمایه داری بر بهره کشی طبقه فرمانروا از دیگر طبقات و لایه های هازمانی در همبودهایی طبقاتی زمان خود استوار بوده و یک به یک در دل آن یکی جوانه زده و بهنگام خود فرمانروایی را به چنگ آورده اند و از این سویه با سازند سوسیالیستی که در آن پس از سرنگونی طبقه ی فرمانروای پیشین، سایر لایه های هازمانی میانی همراه با طبقه کارگر در روندی گام بگام رنگ می بازند و هازمان بی اشکوب (طبقه) کمونیستی در فرجام کار را می آفریند بگونه ای سرشتی سنجش ناپذیرند. دشواری بنیادین کار پیشبرد ساختمان سوسیالیسم نیز در همین هستینگ نهفته است. در این باره، دورتر یادداشتی دربرگیرنده نوشته و تا آنجا که به یاد دارم، در همین تارنگاشت گنجانده بودم که نتوانستم آن را بیابم. بجای آن دو برگرفته ی زیر را آورده ام:
«باید همواره به این نکته توجه داشت که فرارویی جامعه آدمیان به سامانه ای دادگر و بی طبقات بهره کش، فرآیندی خودکار و ناگزیر نیست. سامانه ی ”سوسیالیسم“ به شکلی خودپو از درون سامانه ی سرمایه داری بیرون نخواهد آمد. برای دستیابی به این آرزوی دیرینه آدمی، کار و پیکار جانانه ی همه نیروهای خواهان پیشرفت اجتماعی بویژه در پهنه ی نظری برای یافتن الگوهایی پاسخگوی نیازهای جامعه که کاستی ها و نارسایی های گذشته در ساختمان سوسیالیسم را از میان برداشته باشد، بایسته و شایسته است.»

برگرفته از نوشتار «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹

http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html

«همانگونه که کلاسیک های سوسیالیسم علمی (مارکس، انگلس و لنین) نیز در نوشته های خود یادآور شده اند، فرارویی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی به سامانه ای که در آن بهره کشی آدمیان از یکدیگر رخت بر بسته، روندی خودبخودی و خودپو نیست.

برپایی سامانه سوسیالیستی در پهنه ی کره زمین به گونه ای که دیگر امکان برگشت به سامانه ی سرمایه داری در آن برای همیشه بسته شده و زمینه های جامعه ی کمونیستی آینده در آن فراهم آمده باشد، نیازمند کار و کوشش توده های سترگ آدمیان، سازمان یابی و یافتن جایگزین های روشن سوسیالیستی یا با سمتگیری سوسیالیستی در کشورهای گوناگون جهان در گام نخست است. زمینه های چنین گام غول آسایی فراهم شده و به پیش می رود. با این همه، زمینگیر شدن سرمایه داری را هنور نمی توان به منزله فرارویی سوسیالیسم به شمار آورد. به نظرم، بر چنین نکته ای در برنامه باید پافشاری شود.»

برگرفته از نوشتار «نکته هایی برای بازنگری و بهبود «طرح برنامه نوین حزب توده ایران»  ب. الف. بزرگمهر سوم شهریور ماه ۱۳۹۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_25.html

۷ ـ فرد همانا پَرد در زبان پارسی است که نمایی عربی یافته و بر بنیاد آن، واژه های دیگری چون مفرد، انفراد و ... ساخته و پرداخته شده اند (برگرفته از پیشنهادِ به باور من درست و درمانی از کاربری به نام ایرزاد در یکی از واژه نامه های اینترنتی):

واژه ای پارسی - اَرَبیده و هم خانواده با :

پَرده = جدا کننده ( پَرد - ه )

پاره = جدا شده ( پار - ه )

پَرد / فَرد = کسی که برای شمارش از جَم / جمع جدا می شود، طاق ، تَک

واژه های : افراد ، مفرد ، انفرادی ، تَفَرُد ، . . . در دستگاه واژه سازی اربی ساخته شده اند.

۸ ـ برای دریافتی دانشورانه تر، جُستار «ماهیت و پدیده» را از آن میان، در «ماتریالیسم دیالکتیک» نوشته ی زنده یاد هوشنگ ناظمی، نامور به «امیر نیک آیین» بکاوید.

۹ ـ بنا بر گواهی های تاریخی نه چندان کم، چیزی پایین بالای ۹۰% هازمانِ روسیه تزاری آن هنگام را روستاییان دربرمی گرفتند و طبقه کارگر صنعتی (پرولتاریا) آن نیز از سرشتی روستایی برخوردار بودند. ارزش والا و بیمانندی کار بلشویک ها برهبری فرزانه ی تیزبین انقلابی: و. ای. لنین در همین جاست که از چنین توده ی خامی که به آسانی فریب داده می شد، اهرمی نیرومند و بخوبی سمتگیری و تا اندازه ای خوب سازماندهی شده برای سرنگونی رژیم پوسیده ی تزاری در گام نخست و برپایی نخستین دولت پیروزمند سوسیالیستی جهان در گام پسین ساخت؛ کاری کارستان که چنانچه به روز و روزگار اندوهناک سازمان های سیاسی با گرایش های «سوسیال دمکراتیک» و «لیبرال دمکراتیک» کنونی نامور به «اُروکمونیست» ها برهبری شماری روشنفکران چس مرده ی خودباخته و خودفروخته در کم و بیش همه ی کشورهای اروپای باختری که همگی نیز خود را کمونیست جا می زنند، نیک بنگرید به ارزش آن بیش تر پی می برید؛ ارزشی که همچنین توانایی های پایان ناپذیر تنها طبقه ی انقلابی دوران ما: «طبقه کارگر» خوب ساز و برگ یافته در سازمان های رستایی ـ سیاسی انقلابی و خودآگاهی یافته در سازمان کمونیست های راستین را بگونه ای خیره کننده جلوی دیدگان همه نهاد.

۱۰ ـ جای گفتگو و ستیزه در این باره که چنان کاری کارستان شدنی بود یا نه در اینجا نیست؛ گرچه با بدیده گرفتن آنچه در «جنبش استخانویست ها» به انجام رسید، چنانچه سازمان پیشرویی که نخش رهبری سیاسی را بر دوش داشت از رهبران تراز بالایی چون آن فرزانه ی انقلابی برخوردار بود، روز و روزگار بگونه ای دیگر پیش می رفت.

۱۱ ـ واژه ی «آدمواره» را به مانش همپیوندی های بسیار گوناگونی از کالبد آدمی و سامانه های نرم ابزاری که در آینده برپایه دانش های گوناگون زیست فن آوری (بیوتکنولوژی) پدید خواهند آمد، بکار برده ام.

از پانوشتِ نوشتارِ «چگونه "جهان افلاتون" به واقعیت می پیوندد!»، ب. الف. بزرگمهر، سوم آبان ماه ۱۳٨٨

https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/10/blog-post_25.html

۱۲ ـ «از دیدگاه تاریخی و پیشرفت شتابان دگرگونی های شگرف دانش و فن آوری، بخت بسیار کوتاهی برای ساختمان جامعه ای آدم ـ محور و نه سود ـ محور برای همه ی آدم های روی کره ی زمین بر جای مانده است. کوشش همه ی بشریت بایسته است تا با برپایی چنین جامعه ای، خود را از چنگال نابودی رهایی بخشد.

جهانی دگر، جهانی بدون جنگ، جهانی که در آن آدم گرگ آدم و بازیچه ی ساخته های دست خود (اکنون سرمایه و در آینده آدمواره ها) نباشد، شدنی است؛ ولی هیچگونه پشتوانه ای برای آن نیست. چنین جامعه ای بگونه ای خودپو و خودکار از دل اهریمن سرمایه داری بیرون نخواهد آمد؛ حتا اگر بیش از آنچه امروز زمینگیر شده، زمینگیر شود.»

برگرفته از یادداشت «فناوری روباتیک در سال گذشته» ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اسپند ماه ۱۳۸۹   

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_1426.html

۱۳ ـ «کار بسیار درست و بجایی انجام دادی، آقای پوتین؛ درود بر شما!»  ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/02/blog-post_43.html

بگو مادر جون! ولی بی روده درازی و سبزی پاک کنی این و آن

بگو مادر جون! ولی بی روده درازی و سبزی پاک کنی این و آن که آبروی نظام مقدس خدای نکرده خراش بردارد. راستی تاکنون کجا بودی؟! بیگمان دل پری هم داری؛ ولی پیش از دردِ دل ها بگو «جشنواره عمار» چه کوفت و زهر ماری است تا کسانی که در این جشنواره پا نهاده اند، شیرفهم شوند؛ یادت هم نرود که «فضای بین‌المَمَلی» جای چندان امنی نیست؛ آنجا شاید رنگ چشم، کوچک و بزرگی و سایر ویژگی های آن کم تر چشم شان را بگیرد؛ ولی هر چالی آن ها را برمی انگیزد و کاری هم ندارند که هر چه سفت تر چادر و چاقچورت را بچسبی و دست و پا بزنی.*

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ دی ماه ۱۴۰۳

* بدو گفتم تو صورت را نكو گیر    كه من صورت دهم كار خود از زیر (لنگه ای برگرفته از سروده ی هجوآمیز «چادر» از زنده یاد ایرج میرزا)، گنجانده شده در یادداشت «ꞌعفّتꞌ پیش از این بند را به آب داده است!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ اسپند ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_19.html 

***

دبیر «جشنواره عمار»: حرف‌های زیادی برای گفتن داریم

مرضیه هاشمی، دبیر «جشنواره عمار» [و یکی از ننه نقلی های نظام] در آیین گشایش این جشنواره با بر زبان راندن اینکه پانزدهمین جشنواره عمار هر روز گسترش پیدا می‌کند و وارد فضای بین‌المللی شدیم، گفت: حرف‌های زیادی برای گفتن داریم که حالا وقت بیان آنها است.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   هفتم دی ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور نخستین گزاره از اینجانب؛ برجسته نمایی ها و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۳ دی ۱۲, چهارشنبه

این ها را که می بینیم از خود شرمسار می شویم

این ها را که می بینیم از خود شرمسار می شویم؛۱ روی مان سیاه که با هر عَرّ و تیزی سیلی جانانه ای بسان آنچه در فیلم کوتاه ششلول بندی پیوست۲ نمایش داده شده از دشمن خوردیم و ترس اینکه گرفتار سرنوشت آن «مجاهد اکبر»: «اسماعیل هنیه» شویم، تخم های مان را جفت کرد و زبان مان را بند آورد. بدتر از همه با خواری از سوریه پا بفرار نهادیم و اگر برادران روسی، خدا عمرشان بدهد، یاری مان نمی کردند، تروریست های چیره شده بر آنجا سر برادران مان از «زینبی» و «فاطمی» گرفته تا خودمان را گوش تا گوش می بریدند و با آن ها فوتبال بازی می کردند. خدا رحم کرد به پروردگار که روس ها بهنگام بدادمان رسیدند؛ وگرنه، آبروی مان بیش از آن می ریخت.

از زبان این مشنگِ رونوشتِ سخنگوی سال ها پیش «طالبان»:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت:

۱ ـ [آرواح مشکش] سردار سرلشکر حسین سلامی، فرمانده کل «سپاه پاسداران اَنقُلاب اسلامی»  در گفتگو با رسانه ی «المسیره» با ستایش از پایداری مردم یمن گفت که یمنی ها با شایستگی از پلستین پشتیبانی می کنند و سرانجام پیروز خواهند شد.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   هشتم دی ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ https://www.youtube.com/watch?v=GPhT2HTLKLI

 

گنجانده شده در یادداشت زیر:

«مشنگ های خوار ننگ ایران و ایرانی، هر بار سیلی جانانه ای نوش جان می کنند»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۳

 

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/04/blog-post_12.html

نمی خواهی درباره ی راه و چاه پرچانگی کنی؟

ناز بشی الهی! موش نخوردت انشاء الله! نمی خواهی درباره ی راه و چاه پرچانگی کنی؟ خدای نکرده، مانند «برادر پنجسیری» که بجای باختر به خاور شلیک کرد و هواپیمای مسافربری را هم بجای هواپیمای جنگی گرفت، شما جاده ها و دالان های خاور و باختر را با هم قاتی نکنی که خلق الله و علی الخصوص برادران مکتبی سر از ناکجا آباد در آورده، زبانم لال پیر و پیامبر و الله را بباد ناسزا بگیرند. می دانی که «هم خاور و هم باختر»، درست بسان هم خر، هم خرما یا بدتر از آن، «هم شرقی، هم غربی»* شدنی نیست و پیامد آن، هر بار خرغلت زدن از این سو به آنسو و باز هم روز از نو و روزی از نوست. انشاء الله چشم و چال تان از هرگونه آسیب و گزند آسمانی و زمینی در پناه بماند.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ دی ماه ۱۴۰۳

* «... پس هم شرقی، هم غربی، جمهوری نیرنگی!»  ب. الف. بزرگمهر    نهم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post.html

ویدئوی پیوست: نمی خواهی درباره ی راه و چاه پرچانگی کنی؟



ما سخنان گرانقدر امام علی را آویزه ی گوش خود کردیم

سخنانی سر تا پا دروغ، نیرنگبازانه و از همه چشمگیرتر بهانه تراشی برای کوچک نشان دادن شکستی تاریخی! چشم تان کور که جهانی را به گند و گه خود آلوده اید!

شما برادرانی که غُر و لُند می کنید و گیر می دهید که چرا من باب مثال شش هزار تن از رزمندگان مان در کشوری با ارتشی بی بخار برای هیچ و پوچ جان باختند، سخنان گرانقدر امام علی را زیر پا می نهید.*

از زبان «کیر خر دروغ پرداز و نیرنگباز نظامِ خرموش پرور»: ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ دی ماه ۱۴۰۳

* تبیین دلیل حضور ایران در سوریه در زمان داعش توسط رهبر انقلاب اسلامی

رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه:
ـ در قضیه‌ی فتنه‌ی داعش. داعش یعنی بمب ناامنی. داعش به معنای این بود که عراق را ناامن کند، سوریه را ناامن کند، منطقه را ناامن کند، بعد به نقطه‌ی اصلی و هدف نهایی یعنی جمهوری اسلامی ایران بیاید، جمهوری اسلامی ایران را ناامن کند. هدف اصلی و نهایی این بود. این معنای داعش است.

ـ ما حضور پیدا کردیم، نیروهای ما هم در عراق، هم در سوریه حضور پیدا کردند به دو علت؛ یک علت حفظ حرمت اعتاب مقدسه بود. چون آن دور از معنویتها و دور از دین و ایمانها با اعتاب مقدسه دشمنی داشتند، قصد تخریب داشتند و تخریب هم کردند در سامرا مشاهده کردید به کمک آمریکایی‌ها گنبد مطهر سامرا را از بین بردند، تخریب کردند بعدها این کار را میخواستند در نجف بکنند، در کربلا بکنند، در کاظمین بکنند، در دمشق بکنند هدف داعش این بود. خب معلوم است جوان مؤمن غیور محب اهل‌بیت به هیچ وجه زیربار چنین چیزی نمیرود، اجازه نمیدهد این یک علت.

ـ یک علت دیگر مسئله‌ی امنیت بود. مسئولین خیلی زود، به وقت فهمیدند که اگر چنانچه جلوی این ناامنی در اینجاها گرفته نشود سرایت میکند می‌آید اینجا سرتاسر کشور بزرگ ما را ناامنی خواهد گرفت. ناامنی فتنه‌ی داعش هم یک چیز معمولی نبود.

ـ امیرالمؤمنین فرمود «ملتی که درخانه‌ی خودش درگیر با دشمن بشود ذلیل میشود،‌ نگذارید به خانه‌ی شما برسد.» لذا نیروهای ما رفتند، سرداران برجسته‌ی ما رفتند، شهید عزیز ما سلیمانی و یارانش و همکارانش رفتند جوانها را هم در عراق، هم در سوریه. اول در عراق، بعد در سوریه سازماندهی کردند، مسلح کردند، جوانهای خود آنها را، ایستادند در مقابل داعش، کمر داعش را شکستند توانستند غلبه پیدا کنند.

ـ نوع حضور ما درحضور نظامی در سوریه در عراق هم همین‌جور به معنای این نبود که ما لشکرهایمان را برداریم ببریم آنجا بجای ارتش آن کشور.

ـ کاری که نیروهای ما میتوانستند انجام بدهند و انجام دادند کار مستشاری بود مستشاری یعنی چه؟ یعنی تشکیل قرارگاههای مهم مرکزی و اصلی، تعیین راهبردها و تعیین تاکتیکها و در مواقع ضروری ورود در میدان جنگ اما از همه مهمتر بسیج جوانان خود آن منطقه البته جوانهای ما هم، بسیجی‌های ما هم بی‌تاب، مشتاق، با اصرار، خیلی‌هایشان رفتند.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  ۲۱ آذر ماه ۱۴۰۳ (برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

ویدئوی پیوست: ما سخنان گرانقدر امام علی را آویزه ی گوش خود کردیم



در ولایت امام زمان، عروسک ها هم پیشنماز دارند! ـ بازپخشش

بچه که بودیم و هنوز پا به دبستان ننهاده بودیم، در گردهمایی ها و میهمانی های خانواده ها که بچه های کوچک نیز گاه بختی برای خودنمایی می یافتند، پرسشی جا افتاده بود که بیش تر از سوی بزرگ تر ها یا بچه های بزرگ تر خانواده ها در میان نهاده می شد:
بزرگ که شدی، چکاره می خواهی بشوی؟ 

پاسخ ها نیز کم و بیش دور و بر حرفه هایی چون پزشک (دکتر) و مهندس دور می زد. در یکی از این میهمانی ها نوبت به من که رسید، حرفه ی پاسبانی را برگزیدم. پنج ساله بودم و در آن شهرستان کوچک شمال ایران (تنکابن) که زادگاهم نیز هست، سرِ چهارراه مرکزی شهر دیده بودم که پاسبانی در میان چهارراه با سوت و با چپ و راست نمودن دست های خود، خودروها را ناچار به ایستادن یا جنبش می نمود. پاسخ من در آن مهمانی شبانه، سرافکندگی و شرمندگی خواهران بزرگ ترم را نسبت به همسن و سال های خود در پی داشت و حتا چهره ی مادرم را خوب به خاطر دارم که رو ترش کرده و شاید زیر لب گفته بود:
خاک بر سرت! مرده شورت ببرد!

تصویر بسیار دیدنی این پسربچه در جایگاه پیشنمازی برای عروسک هایش، این خاطره ی خردسالیم را زنده کرد. بزرگ تر که شدم، پاسبان نشدم. او را نمی دانم که در آینده چکاره خواهد شد؛ ولی هم اکنون اگر از وی بپرسند، شاید بگوید: می خواهم پیشنماز محله مان شوم و گروهی پشت سرم، با من سرشان را زمین گذاشته، کون شان را هوا کنند! البته، بیگمان مرا خواهید بخشید؛ به زبان کودکی خردسال بهتر از این از آب در نمی آید؛ وگرنه باید می گفتم:
سر بر آستان خدا بسایند؟  

ب. الف. بزرگمهر   ١۵ دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_5.html

میادا این چینی ها هم به غلط بروند؟!

یعنی چجوری؟ تا کجا فرو رفته؟ میادا این چینی ها هم به غلط بروند؟!

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»: ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ دی ماه ۱۴۰۳

از یادداشت حکیمانه ی عباس عراقچی یا همانا یکی از «نخودچی کشمش های نظام سگ مذهب سزاوار سرنگونی در گفتگوهای ننگین نامور به هسته ای» و هم اکنون، پادوی پایه سومِ* «کار و بار برونمرزی جمهوری خرموش ها» در نخستین برگ «چاینا دِیلی» (China Daily):
«اقدامات مشترک عمق استراتژیک روابط پکن ـ تهران را معنا می‌کند.»

بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا» به تاریخ دهم دی ماه ۱۴۰۳ با ویرایش و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

* «عاغا» برای محکم کاری برای هر وزارتخانه ی برجسته ای، دو، سه و گاهی بیش تر «وزیر در سایه» دارد؛ در این باره:
ـ پادوی پایه یکمِ «کار و بار برونمرزی جمهوری خرموش ها»: جناب «سِیّد محمد جواد ظریف» که سِیّدش را سگ خورده با فرنام «سید از خر جَسته» برای رایزنی ها و کارچاق کنی های دَرگوشی و آورد و برد پیام های ویژه میان مُعَظَمَ لَّه با «شیطان بزرگ» و اینا

ـ پادوی پایه دومِ «کار و بار برونمرزی جمهوری خرموش ها»: برادر تازی ـ انگلیسی: علی لاریجانی با قرنام «مگوزید بر ما» برای گفتگوها و کارچاق کنی های کم تر دَرگوشی و آورد و برد پیام های ویژه میان مُعَظَمَ لَّه با شیخک ها و خرسک های درون و پیرامون شاخاب پارس و اینا

برای آن ها که نمی دانند، زبانزد توده ای کهنِ «مگوزید بر ما» به آدم های خودپرست و گران سَر گفته می شود.

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!