«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ اسفند ۶, دوشنبه

آیا برادران مکتبی راه به کنش واداشتن گُسل ها را یافته اند؟!

به گزارشِ یکی از رسانه های ایران، بامدا امروز یکی از هموندان «شورای شهر تهران» که دکترای مهندسی عمران با ویژه کاری زمین لرزه‌نگاری در پیشینه ی آموزشی خویش دارد، درباره ی پیامدهای زمین لرزه ی بیش از هفت «ریشتر»ی در تهران هشدار داد.

بگفته ی وی، بررسی های کارشناسان رخداد زمین لرزه ای بیش از هفت «ریشتر»ی در تهران را بی برو برگرد (قطعی) خوانده اند.

وی افزود: آگاهی هایی از «عواقب زمین لرزه بزرگ» به ما داده‌اند که به شوند دشواری هایی که مردم دارند، از بیان آن خودداری می‌کنم تا روح و روان شهروندان بهم نریزد.

برگرفته از «تلگرام»   ششم اسپند ماه ۱۴۰ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

پیش از هر چیز به این پدرسوخته باید گفت:
تو که آنچه نباید می گفتی را گفتی و نیک می دانستی بزودی از سوی رسانه های دیگری آگاهانه یا از سرِ نادانی پخش می شود. آماج تو همین بود؛ نه؟ از این که بگذریم، آیا برادران مکتبی راهِ به کنش واداشتن گُسل ها را یافته اند یا آماج پخش چنین داده ای ترساندن مردم و کژدیسه نمودن اندیشه شان از سمتگیری برای یافتن راه چاره برای پیاده نمودن و کشتن دوالپایِ نزدیک به پنجاه سال سوار بر دوش شان است؟

هر زمین شناس ایرانی بخوبی می داند که بجز سامان کم و بیش یکپارچه (سِپَر ـ shield) و نه چندان بزرگی در کانون ایران و تا آنجایی که به یاد دارم، کویر لوت بخشی از آن را دربرمی گیرد، سایر سامان های آن روی خَش (بجای «خط») های زمین لرزه اند؛ بنابراین، چه نیازی به پخش چنین داده هایی است؟

ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۴۰۳

* ... یادآوری خاطره ای از دانشمندی گرانمایه را سودمند می دانم. بگمانم سال ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ خورشیدی بود. تب و تاب انقلاب همچنان رو به اوج داشت؛ میوه چینان اسلام پناه سر از پا نمی شناختند و الاغ های هرج و مرج جوی اسلامی، همه جا خوش خوشان جولان می دادند. در اتاق رویهمرفته کوچکش، انباشته از کتاب و کاغذ و نقشه و تا اندازه ای شلخته، سرگرم گفتگو با وی هستم. یادم نیست درباره ی چه؛ ولی بیگمان، جُستاری هماوند با زمین لرزه و نهشته های دوران چهارم زمین شناسی ...

همان آن که شلواز از کمر افتاده اش را چون همیشه با تردستیِ چشمگیر، دور کمرش جابجا می کند و من زیرزیرکی می خندم، می گوید:

صبر کن! الان پیدایش می کنم ...

... و از میان آن همه کتاب و نقشه ی تلنبار شده اینجا و آنجا، بسوی کمدی می رود و پیش نویس گزارشی رسمی، ولی چاپ نشده در دوره ی رژیم گذشته را درمی آورد. گزارش را با شتاب ورق می زند و جمله یا بندی که می خواست آن را نشانم دهد، می یابد:
ببین! اینجاست. برای همین جمله [یا بند] از چاپ و انتشار آن خودداری کردند، بخاطر اینکه نگرانی و ترس به جان مردم تهران می انداخت ...

آن جمله یا بند را بدرستی به یاد ندارم؛ ولی درونمایه ی آن، اشاره به گُسل بزرگی داشت که شاخه ای از آن از تهران می گذشت و چنانچه دچار کنش می شد، ویرانی بزرگی به بار می آورد. یکی دو ماه پس از آن گفتگو، آن گسل را در ترانشه ای گود که برای ساخت زیربنای ساختمانی بلند کنده بودند به من نشان داد. یادش گرامی که یکی از انگشت شمار کسانی است که همواره کمبودشان را در جان و روان خود دارم.

از چندی پیش به این سو، چنان زمین زیر پای دزدان اسلام پیشه لرزیده و می لرزد که هر بار به ریسک بزرگ تری برای کژدیسه نمودن اندیشه ی توده های مردم بجان آمده و جلوگیری از یکپارچگی بیش ترشان دست می یازند؛ یکی از نمونه های آن، ولی نه تنها نمونه از این دست، یاوه گویی "سردار" مشنگ از جبهه گریخته ای در جایگاه مشاور نظامی "رهبر" سراپا آغشته به گند و گه است:
«باید آرزو کنیم در تهران زلزله نیاید. من ساخت و سازهای اتوبان همت را می‌بینم، تنم می‌لرزد. اگر روزی زلزله بالای هفت ریشتر بیاید، همه ی ساختمان‌ها و پل‌ها فرو می‌ریزد و لوله‌های گاز منفجر می‌شود.» (یحیی رحیم صفوی، نهمین «همایش ملی فرماندهی و کنترل»، ۲۴ آذر ماه ۱۳۹۵، «ایلنا»)

برگرفته از پی نوشتِ نوشتار «خدا را چه دیدی؟ فردای روزگار شاید کون مان را هم آماج موشک های شان کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ تیر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/07/blog-post_12.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!