«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ اسفند ۷, سه‌شنبه

چه هیزم تری به شما فروخته ایم که چشم دیدن مان را ندارید؟

برای چه می خواهید جان مان را بگیرید؟ چه هیزم تری به شما فروخته ایم که چشم دیدن مان را ندارید؟ اگر خورد و خوراک تان را نمی توانید با اندیشه ای آسوده نوش جان کنید، گناه ماست؟ اگر شب ها کابوس غول بیابانی آنسوی اَبَردریا خواب خوش تان را بهم می زند، گناه ما سه تن و ده ها زندانی سیاسی دیگر که خواب ریسمان گرهدارِ الهی برای همه مان دیده اید و در این میان، شماری را نیز به «جهان بَغی و تَغی و نَغی» روانه کرده اید، چه بوده و چیست؟

از زبان آن دخترِ سرسخت، وریشه مرادی:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم اسپند ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!