نکته ای از دید من برجسته که نباید بدست فراموشی سپرده شود:
تا پیش از یورش سخت گمان برانگیز «حماس» به شهروندان عزراییلی، روند دوستی میان باشندگان آن سرزمین باستانی از یهودی و عرب گرفته تا ترسایان (مسیحی ها) و دیگر تبارهای کوچک تر آنجا گام بگام و آهسته بخوبی پیش می رفت؛ گواه آن گردهمایی ها و راهپیمایی های شمار بسیاری از توده های مردم در پرخاش به رژیم فراراست سیهونیستی برهبری تبهکاری دزد و فرومایه به نامِ «نادان یابو» بود که شمار نه چندان کمی از همان پرخاش کنندگان خواهان کناره گیری وی نیز شده بودند.۱
یورش نسنجیده و ناجوانمردانه ی «حماس» که در پاسخ به گروهبندی های ریز و درشتِ چپ نما و چپ رویی که به هواداری آن، داغ و آتشین پا در میدان نهاده و آن را جنبشی انقلابی بشمار آوردند، در یادداشتی یادآور شده بودم «حتا در خوش بینانه ترین برخورد نمی توان [آن ها را] «انقلابیون رُمانتیک نامید»،۲ نه تنها جلوی پیشرفت روند دوستی یاد شده را به غم انگیزترین گونه ای گرفت که آبشخور تازه ای برای برای نیرو گرفتن هرچه بیش تر رژیم فراراست سیهونیستی و امپریالیست های انگلوساکسون آن («یانکی» ها و انگلیس) برای پیشبرد نخشه های اهریمنی شان فراهم نمود؛ یورشی که «... رژیم سزاوار سرنگونی دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران در انگیزش و انجام آن ... دستی دراز داشت»۳ و نمی توان نخش پلید آن را نادیده گرفت.
نکته ای شایان درنگ و گنجاندنِ آن در گمانه زنی ها و برآوردها در این میان که انگیزه ی نوشتنِ این یادداشت کوتاه شد، این است که کم و بیش همه ی رژیم های آن سامان و پیرامون آن از رژیم پلید گوربگور شده ی «بشَار اسد» و لبنان و اردن و مصر گرفته تا رژیم فراراست تا بُنِ دندان ساز و برگ یافته به جنگ ابزارها و کمک های فن آوری به کمک های اختسادی و رزمی بیگانگان بویژه کمک های سرراست و ناسرراست امپریالیست های «یانکی» وابسته بوده و هستند. این وابستگی ها درباره ی برخی از آن رژیم ها با مرزهای ساختگی امپریالیسم ساخته پس از فروپاشی امپراتوری ترکیهِ عثمانی که رژیم ددمنش «عزراییل» را نیز دربرمی گیرد تا بدانجاست که هستی شان بدون دریافت آن کمک ها به گوزی بند است؛ و این خود نشانه ای نیرومند از هستینگی (واقعیت) همه کاره بودن «یانکی» ها در آن سامان است تا در همکاری و همیاری نزدیک با دیگر کشورهای امپریالیستی بویژه برادرِ شیر به شیر انگلیسی شان و نیز روبهک ها و شغال های دنباله رو در اروپای باختری، چیرگی خود بر آن سامان پرآشوب را پابرجا نگه داشته و از آن پاسداری نمایند.
با آنکه پرداختن
به برآوردها آماج این یادداشتِ کوتاه نبوده و نیست به یکی از برجسته ترین های آن
اشاره ای گذرا می کنم که می تواند برای «فرجام گرایان» («پراگماتیست ها») بویژه خَشک
مغزترین نمونه ی آن: دستگاه دیوانسالاری روسیه که هنوز بسیاری از فرآیندهای
جغرافیایی ـ سیاسی («ژئوپلتیک») را در چارچوبِ خشکِ برآیندهای سپری شده ی گاه
بدرازای دهه ها دیده و بر بنیادِ آن ها به داوری می نشینند نیز سودمند باشد:
سمتگیری سیاسی
باریک و انجامِ کاری کارستان برای برچیدن مرزهای ساختگی امپریالیسم ساخته در پایان
نخستین جنگ جهانی از آن میان در پرآشوب ترین جای آن با نام های بی آرش و مانش و
ناهمتای (ضدِّ) تاریخیِ «اسرائیل» و «پلستین» (فلسطین).۴
ب. الف. بزرگمهر هشتم اسپند ماه ۱۴۰۳
پی نوشت:
۱ ـ بنگرید به یادداشتِ «توده های آگاه مردم ꞌعزراییلꞌ خواهان برکناری دولت فراراست فرمانروا هستند»
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/05/blog-post_13.html
۲ ـ برگرفته از یاددداشتِ «رژیم فراراست ꞌعزراییلꞌ یاوه گویی های یهودی ستیزانه ی پیشوای آلمان نازی را سبز نمود» ب. الف. بزرگمهر ۲۸ امرداد ماه ۱۴۰۳
https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/08/blog-post_18.html
برگرفته
از پی نوشت آن:
«انقلابیِ رُمانتیک» به کسی گویند که آنچنان شیفته ی
بکارگیری اندیشه ی انقلابیگرانه ی خویش است که به چند و چون و پیامدهای آن کم تر
اندیشیده، آن ها را ساده می گیرد یا به خواستِ آسمان وامی نهد؛ چون نمونه ای غم
انگیز و جانکاه، چنانچه جریانِ سخت گمان برانگیز «حماس» را «انقلابی رُمانتیک»
بشمار آوریم، آن ها در آن اندازه که سوراخ موش های پیچیده و کم و بیش دسترسی
ناپذیری برای خویش ساخته تا در آن ها پنهان شوند (این را بدیده بگیرید که سخنی از
سنگر گرفتن در کار نیست!) به چند و چون کارِ نابخردانه ی خویش پرداخته اند؛ ولی به
این نکته ی ساده نیندیشیدند یا بگمانم بیش تر به تخم مبارک و میمون شان هم نگرفتند
که توده ی بی پناه در آن بالا از سوی یابوی عزراییلی بمباران شده و زائوی بیچاره
ناگزیر به زاییدن در کنار یا زیر آوارهای برجای مانده خواهد شد؛ الله اکبر!
۳ ـ همانجا
۴ ـ «سخن بر سر همزیستی در یک کشور یا دو کشور جداگانه در کنار یکدیگر نیست» ب. الف. بزرگمهر ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر