«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ فروردین ۱۱, دوشنبه

این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار! از گواهمندی اش کف می کنی

می پندارید تنها انگلیسی ها «کُسخُل میرزا»* دارند؟ ما ایرانیان هم از بدِ روزگار، نه یکی که چندین و چند کُسخُل میرزا وبال گردن خود داریم؛ این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار!** از گواهمندی اش کف می کنی. من که هر چه به مغز خود فشار آوردم، هماوندی میان ۱۰ پایگاه «یانکی» ها و ۵۰۰۰ نیروی شان را با سنگ پرانی از درون اتاقک شیشه ای درنیافتم. تنها یک گزینه می ماند که چنانچه آماج سخن حکیمانه ی «برادر پنچسیری» همان باشد، باز هم نشانه ای از کُسخُلیِ همراه با ناجوانمردی و شاید مزدور اینجا آنجا بودن را در خود نهفته دارد:
وختی بوی یورش آن ها می آید، ما از چند روز پیش از آن در سنگرهای بحمدلله ۵۰۰ متر زیرزمین در پایگاه های مان نشسته ایم و هر اندازه هم بمب های سنگر شکن و «مادرقحبه بمب» های چند تنی هم بریزند، برای ما توفیر نمی کند؛ نه آن ها ما را می ببینند و نه ما که چشم دیدن شان را نداریم؛ رونوشتی بهتر از آنچه برادران دینیِ گروگانگیر و موشک پران «حماس» به انجام رساندند. چه باک که سدها هزار «عوام النّاس» بخت برگشته که سرپناهی نداشته و هشت شان همیشه گروِ نُه شان است نیز به لقاء الله بپیوندند! اینگونه ما پرچم ایستادگی (همانا «مقاومت» بزبان کژدم گزیده شان) را برافراشته نگاه می داریم؛ «وَ عَجِّل فرجهم»!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۴

«بوریس جانسون»

** ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا» ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۴):

این هم نمونه ای از کُسخُل میرزای ایرانی تبار! از گواهمندی اش کف می کنی



پیشکش به ناهید خداجو برای دلداری درگذشت مادرِ چون خودش دادخواه، استوار و پیکارگر

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ فروردین ماه ۱۴۰۴



یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است! ـ بازپخشش

لات بی سر و پای «یانکی»، همان آن که بیل می زند با خود می اندیشد:
درخت آشتی و همزیستی* دیدی، ندیدی! یک کیر خر در اینجا سبز کنیم، بهتر از چنان درختی است!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۲ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/05/blog-post_84.html 

* رییس‌جمهور فرانسه در سفرش به آمریکا یک درخت نورسته ی بلوط را به نشانه آشتی، همزیستی و دوری از جنگ به «دونالد ترامپ»، رییس‌جمهور «یانکی» ها پیشکش کرد. در هنگام كاشت آن، همسران دو رییس‌جمهور آن ها را همراهی كردند. به گفته «امانوئل مکرون»، این درخت می بایستی یادآور هماوندی های ژرف میان فرانسه و «ایالات متحد» باشد؛ ولی این درخت بسیار زود، ناپدید شد و هم اکنون، در جایی که کاشته شده بود چمن روییده و هیچ نشانی از درخت نیست.

هم اکنون نیز چنین است؛ شما با امپریالیسم با همه ی دربرگیرندگی آن سر و کار دارید

هم اکنون نیز چنین است؛* شما با سامانه ای گرچه زمینگیر شده، ولی از درون همچنان سامانمند (سیستماتیک) سر و کار دارید؛ با امپریالیسم با دربرگیرندگی خود! نخش «سگ زرد» یا «شغال»، بر آنچه بگونه ای سامانمند و دانشورانه با همکاری ده ها و سدها ویژه کار، کاوشگر و برآوردکننده در رشته های گوناگون برآیند می یابد به اندازه ای ناچیز است که می توان آن را نادیده گرفت. این ها اَروسکان جلوی پرده اند و بس! آَروسکانی که همگام با دگرگونی های میدان نبرد طبقاتی، ناچار به دگر نمودن نخش خود شده و می شوند. خودتان را نفریبید و گول نخش پردازی های لات بی همه چیز «یانکی»: «دونالد ترامپ» که با دوپهلوگویی هایش وانمود می کند که می خواهد نه سیخ بسوزد، نه کباب را نخورید!

نکته ای دیگر که پیش تر نیز به آن اشاره نموده ام، روز و روزگار کنونی روسیه در نبرد با امپریالیست ها و مزدور دست نشانده و بی سر و پای آن: «زلنسکی» است. خوشبختانه در این میدان، دست بالا را دارید؛ کمی فشارِ بیش تر، ارتش سرهمبندی شده و با دشواری هنوز سرِ پا ایستاده بدست کارشناسان «یانکی» و انگلیسی از هم خواهد پاشید. وخت گرانبها را از دست ندهید! مردم بزرگوار و رنج کشیده ی روسیه شایسته ی چیزی بس بیش تر از «گوشه ای از میدان بازی» هستند که آن «لاوروف خشک مغز» رو به باخترزمین، چندی پیش آن را درخواست کرده بود. آن ها نه به روسیه، نه به چین یا هیچ کشور دیگری بیرون از آنچه «جامعه جهانی» خوانده می شود، گوشه ای حتا بسیار کوچک از میدانی که همچنان در چنگ دارند را واگذار نخواهند نمود. چنانچه سیاستی بر بنیاد «کارگر همبستگی جهانی» (انترناسیونالیسم پرولتری» یا سیاستی کم و بیش با این سمتگیری در پیش گرفته و ملی گرایی روسی را دامن نزنید، بسان پایانِ «جنگ جهانی دوم»، کم و بیش همه ی میدان از آن روسیه و سایر کشورهای ستمدیده از بار فشار امپریالیست ها و شغال های دنباله روشان خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر   دهم فروردین ماه ۱۴۰۴

* «ان وای تی» (NYT) تاریخچه سری مداخله ایالات متحده در درگیری اوکراین را فاش می کند.

یکی از مقامات به این روزنامه گفت که واشنگتن با ارائه اطلاعات ارزشمند و پشتیبانی استراتژیک به «بخشی از زنجیره کشتار» تبدیل شد.

تحقیقات نیویورک تایمز ادعا می کند که دولت جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، عمیق تر از آنچه قبلاً تأیید شده بود، در حمایت از نبرد اوکراین علیه روسیه مشارکت داشته و تأکید می کند که اطلاعات واشنگتن برای عملیات نظامی کی یف ضروری است.

گزارش مفصلی که روز شنبه منتشر شد، یک «مشارکت فوق‌العاده اطلاعاتی، استراتژی، برنامه‌ریزی و فناوری» را ارائه می‌کند که به «سلاح مخفی» کیف در مقابله با روسیه تبدیل شد.

به گفته نیویورک تایمز، در حالی که پنتاگون ده ها میلیارد دلار کمک نظامی به اوکراین ارائه کرد، اطلاعات مهمی را نیز ارائه کرد که به کی یف این امکان را داد که از اواسط سال ۲۰۲۲ به مراکز فرماندهی و کنترل روسیه و سایر اهداف با ارزش حمله کند.

بر اساس این مقاله، قلب این مشارکت در تأسیسات ارتش ایالات متحده در ویسبادن، آلمان نهفته است، جایی که افسران آمریکایی و اوکراینی اولویت‌های هدف‌گیری روزانه را تعیین می‌کنند که طبق گزارش‌ها از آن به عنوان «نقاط مورد علاقه» یاد می‌کنند، از ترس اینکه بیش از حد تحریک‌آمیز به نظر برسند.

نیویورک تایمز همچنین مدعی شد که افسران آمریکایی و اوکراینی حملات متقابل بزرگی را با هم برنامه‌ریزی کردند و با استفاده از تسلیحات غربی در کریمه روسیه حملات دوربردی را با دقت بالا انجام دادند. حملات با استفاده از موشک های تامین شده توسط غرب منجر به تلفات غیرنظامیان شده است، با یک حمله  ATACMS در سواحل سواستوپل در ژوئن ۲۰۲۴که چهار کشته و بیش از ۱۵۰ زخمی برجای گذاشت.

ایالات متحده همچنین ده ها مستشار نظامی را به اوکراین اعزام کرده است که به برخی از آنها اجازه داده شد تا نزدیک خط مقدم سفر کنند.

در سال ۲۰۲۴، ایالات متحده مجوزهای خود را تمدید کرد تا به اوکراین اجازه دهد حملات دوربرد محدودی را با استفاده از تسلیحات تهیه شده توسط آمریکا به قلمرو روسیه به رسمیت شناخته شده بین المللی انجام دهد - که سال ها به عنوان یک "خط قرمز" تلقی می شد. واشنگتن اطلاعات هدف گیری این حملات را به کی یف ارائه کرد.

یکی از مقامات اطلاعاتی اروپا از سطح دخالت ایالات متحده در درگیری شوکه شد و به تایمز گفت: «آنها اکنون بخشی از زنجیره کشتار هستند.»

با این حال، این همکاری گاهی اوقات به دلیل اختلاف نظر در مورد استراتژی و اهداف، به ویژه در آستانه حمله متقابل نافرجام اوکراین در بخش جنوبی جبهه در تابستان ۲۰۲۳ ضعیف بود.

گزارش شده است که مقامات آمریکایی، اوکراینی ها را بیش از حد جاه طلب و نادیده انگاشته اند. اوکراینی ها آمریکایی ها را به محتاط بودن بیش از حد متهم کردند. در طول ضدحمله 2023، رهبری اوکراین بین اهداف رقیب - تعقیب حمله به ملیتوپل و دفاع از آرتموفسک (باخموت) تقسیم شد. بر اساس گزارش ها، این امر استراتژی یکپارچه توسعه یافته در ویسبادن را تضعیف کرد.

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفته است که اوکراین بدون حمایت خارجی "نمی تواند وجود داشته باشد". مسکو بارها دخالت غرب در درگیری ها را محکوم کرده و گفته است که این اقدام تنها خصومت ها را بدون تغییر در نتیجه آن طولانی می کند.

با این حال، دولت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، با روسیه با هدف پایان دادن به درگیری ها تعامل کرده است، تعاملی که مسکو آن را سازنده توصیف کرده است.

برگرفته از «آرتی»   ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۴

با پوزش از خوانندگان، بختی برای ویرایش این گزارش برگردان شده به یاری «گوگل» نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

جان به لب آمده‌ از درد‌ها را نور و آب داده‌ام تا بِشکُفد

دیگر هیچ چیز مرا
به گذشته
پیوند نمی‌دهد؛

هجوم تلخ خاطرات
و
روزهای تَنگْ حوصلگی
را،
روفته‌ام.

جان به لب آمده‌ از درد‌ها را
نور و آب داده‌ام تا بِشکُفد؛

از زنجیر‌های نامرئیِ دست‌هایم
پلی ساختم برای گذر
از نتوانستن‌ها.

دیگر نمی‌ترسم؛
من از سنگلاخ‌های ساخته در مسیر
عبور خواهم کرد.

شب هنوز به نیمه هم نرسیده
و من طلوع برابری را
در چشم‌هایم دارم.

ایراندخت صابری

برنام را از بومِ سروده برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

۱۴۰۴ فروردین ۱۰, یکشنبه

از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی وی بیاموزیم! ـ بازپخشش

یک یادداشت بایسته

نوشته ی زیر را از کتاب ارزنده ی فرزانه ی انقلابی: «و. ای. لنین» به نامِ «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک» برگرفته ام. شیوه ی برخورد دانشورانه به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی در میان نهاده شده از سوی آن انقلابی تیزبین و کارآمد، می تواند برای هر کارگر پیشرو و هر روشنفکرِ خواهان دگرگونی اجتماعی به سود نیروی کار و زحمت، آموزنده و سودمند باشد.

بسان دو یا سه بار گذشته، این بار نیز ناچار شدم تا برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان را تا اندازه ای بسیار نادیده گرفته و خود دست به کار برگردان از متن انگلیسیِ کتاب یادشده شوم. به چرایی و چگونگی آن در پی نوشت شماره ی هفت اشاره ای نموده ام.

آماجم از برگرفتن و برگردان این بخش از کتاب یادشده، نخست سود بردن از آن برای نگاشتن نوشتاری انتقادی ـ تحلیلی از سیاست های آشکار و پنهانِ «سوسیال دمکراسی» و «لیبرال دمکراسی» گسترش یافته در میان برخی نیروهای چپ بود؛ ولی، این بار نیز چون چندین بارِ تاکنون پیش آمده از سال های گذشته تاکنون، ناچار شدم تا آن را به آینده واگذارم؛ شَوَند آن، پا به میدان نهادن یکی دو «نُخاله» و "نظریه پرداز" هوچی و بیمایه بود که در بسیاری موردها تاکنون، اشاره های گاه کوتاهم به نکته ای شایان درنگ را نیز در هوا قاپیده و بگونه ای کژ و کوله، بی آنکه به درونمایه آن ها اندکی باریک شوند یا جُستار آن را خوب دریابند، در نوشته های بیمایه شان بکار برده و می برند. دروغ های شاخدار آن دَبَنگ نابکار نیز که گفت: خودشان با پای خود آمدند و میزگرد درست کردند و به خبرچینی برای بیگانه اعتراف نمودند و یادش رفت یا شاید رویش نشد تا بیفزاید که خودشان، پاهای شان را برای شلاق خوردن بلند کردند و با خرسندی ریسمان گره دار الهی ما را بگردن آویختند ... و هیاهوی به پاشده در پی آن، ادعاهای رویین تنی و داشتن سیاست های دقیق (؟!) و ... به همراه یاوه های آمیخته با پررویی یکی از بچه پرروهایِ نظام (همان نخاله ی یادشده در بالا)، همه و همه به غوزبالاغوز شدن اوضاع کمک نمود؛ بگونه ای که در آن، هر سخن درست نیز در میان گرد و غبار برخاسته ناپدید شده، جای آن را گفتگوها و ستیزه های بیمایه ی «جی جی باجی» در پشتیبانی از این و آن می گیرد.

به هر رو، آنچه می خواستم بر بنیاد نوشته ی زیر در کالبد نوشتاری جداگانه بگنجانم، باشد برای بختی دیگر؛ شاید در شرایط بهبود نسبی اوضاع سیاسی که به آن چندان امیدوار نیستم، نیازی نیز به آن نباشد؛ و چه بهتر! زیرا نوشتن نیز چون بسیاری چیزهای دیگر، تنها ابزاری برای دستیابی به آماج یا آماج هایی مشخص است و خود، آماج نیست. آنچه می ماند و با همه ی روشنی آن به فراموشی سپرده می شود، نیاز درنگ ناپذیر طبقه کارگر ایران به داشتن حزب خویش با همه ی آن ویژگی هایی است که لنینِ خردمند و آموزگار بزرگ پرولتاریای جهان، آن ها را برشمرده و خود، نمونه ای درخشان از آن را به یاری دیگر کمونیست های راستین و کارگران پیشرو و استوار روسیه در بوته ی آزمون روزگار پدید آورده بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴     

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post.html  

***

برگرفته هایی از «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین

یکی از خرده گیری های در میان نهاده شده درباره ی شعار «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، پیش انگاشتِ «خواست۱ یگانه» برای آن دیکتاتوری است («ایسکرا » شماره ۹۵)  و اینکه خواست یگانه ی پرولتاریا و خرده بورژوازی نمی تواند هستی داشته باشد. این خرده گیری، نادرست است؛ زیرا بر بنیادی انتزاعی («برکنده از جای خویش»)۲ و برداشتی فراطبیعی («متافیزیکی»)۳ از مانش «خواست یگانه» بنا نهاده شده است. خواست یگانه می تواند در یک هماوندی باشد و در دیگری نباشد. نبود یگانگی درباره ی جُستارهای سوسیالیسم و پیکار برای سوسیالیسم، جلوی یگانگیِ خواست درباره ی جُستارهای دمکراسی و پیکار در راه جمهوری را نمی گیرد. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش کردن تفاوت منطقی و تاریخی میان «انقلاب دمکراتیک» و «انقلاب سوسیالیستی» است. فراموش کردن این [جُستار] برابر با فراموش نمودن سرشت «انقلاب دمکراتیک» به عنوان انقلابی از آنِ همه ی مردم است:
چنانچه «از آنِ همه ی مردم» باشد به این آرش است که «یگانگی خواست» بگونه ای باریک بینانه تا آنجا از هستی برخوردار است که این انقلاب، نیازها و خواست های همگانی همه ی مردم  را برآورده می نماید. فراتر از مرزهای دمکراسی، جُستار خواست یگانه ی پرولتاریا و بورژوازیِ دهگانی نمی تواند در میان باشد. پیکار طبقاتی میان آنها امری ناگزیر است؛ ولی [تنها] در یک جمهوری دمکراتیک، این کشمکش همه سویه باریک ترین و دامنه دارترین پیکارِ مردم برای سوسیالیسم خواهد بود. بسان هر چیز دیگری در جهان، «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»دارای یک گذشته و یک آینده است. گذشته ی آن، خودکامگی، بردگی، رژیم پادشاهی و برترداشتی۴ است. در پیکار با این گذشته، در پیکار با ضدانقلاب، «خواست یگانه» میان پرولتاریا و دهگانان، شدنی  است؛ در اینجا یگانگی بهره وری۵ از هستی برخوردار است. آینده ی آن، پیکار با مالکیت خصوصی، پیکارِ کارگر روزمزد با صاحبکار و پیکار در راه سوسیالیسم است؛ در اینجا یگانگی خواست، نشدنی است.۶  در اینجا گذار ما نه از حاکمیت خودکامه به جمهوری که از یک جمهوری دمکراتیک خرده بورژوا بسوی سوسیالیسم نهفته است.۷

بیگمان، در شرایط تاریخی مشخص، آخشیج های گذشته و آینده درهم آمیخته و دو گذار در هم بافته می شوند. کارِ روزمزدی با پیکار خویش در برابر مالکیت خصوصی، در رژیم خودکامه هم از هستی برخوردار است و حتی در «رژیم سرواژ»۸ زاده می شود؛ ولی این، جلوی ما را برای کشیدن دستِکم یک خط جداکننده ی منطقی و تاریخی میان پله های بزرگ فرگشت نمی گیرد. ما همگی، میان انقلاب بورژوازی و سوسیالیستی، تفاوت می نشانیم؛ ما همگی، بی چون و چرا بر بایستگی نشاندن خطی میان آنها سختگیرانه پامی فشاریم؛ ولی، آیا می توان زیر آن زد که آخشیج های جداگانه و ویژه ای از دو انقلاب در تاریخ با یکدیگر درهم آمیخته اند؟ مگر دوران انقلاب های دمکراتیک در اروپا گواه یک رشته جنبش ها و کوشش های سوسیالیستی نبوده است؟ آیا شماری از جنبش های سوسیالیستی و کوشش برای برقراری سوسیالیسم در دوره ی انقلاب های دمکراتیک اروپا از هستی برخوردار نبوده اند؟ و آیا انقلاب سوسیالیستی آینده در اروپا، کارهای بسیار بزرگی که هنوز در زمینه ی دمکراتیسم برجای مانده، نباید به انجام برساند؟

یک «سوسیال دمکرات»،۹ نباید هرگز برای یک دم از یاد برد که پرولتاریا حتا در برابر دمکرات ترین و جمهوریخواه ترین بورژوازی و خرده بورژوازی ناگزیر به راه اندازی پیکار طبقاتی برای سوسیالیسم خواهد بود! در این، چون و چرا نیست. بایستگی همه سویه ی حزبی جداگانه، ناوابسته و استوار طبقاتی حزب سوسیال دمکراسی از این روست. سرشت زودگذر۱۰ سیاست های راهبردی۱۱ «برجسته در همراهی» ما با بورژوازی و کاریای۱۲ دیده بانی۱۳ سختگیرانه بر «بیش از همپشت۱۴ ما به عنوان بیش از یک دشمن» و غیره از این روست.۱۵ در همه ی این ها نیز اندک چون و چرایی نیست؛ ولی، بسیار ریشخندآمیز و واپسگرایانه بود تا از آن، چنین برداشت۱۶ کنیم که این کاریاهای هر چند زودگذر و ناپایدار، [ولی]  هم اکنون بنیادین را باید فراموش نموده، نادیده گرفته یا فروگذاریم. نبرد با حکومت خودکامه، کاریای گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی هرگونه نادیده گرفتن یا فرو گذاری این کاریا بسانِ پیمان شکنی با سوسیالیسم و کار برای واپسگرایی است. «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، بیگمان تنها یک آماج گذرا و ناپایدار سوسیالیست هاست؛ ولی نادیده گرفتن این آماج در دوره ی «انقلاب دمکراتیک» می تواند سرتاپا واپسگرایی باشد.

کاریاهای سیاسی مشخص باید در شرایط مشخص نشانده شوند؛ همه چیز نسبی است؛ همه چیز گذرنده و دگرگونی پذیر است ... هیچ چیز به عنوان حقیقتی برکشیده۱۷ از هستی برخوردار نیست؛ حقیقت همیشه مشخص است.

هنگامی خواهد رسید که پیکار در برابر حکومت خودکامه روس به فرجام می رسد؛ دوره ی «انقلاب دمکراتیک» در روسیه سپری می شود. آنگاه، سخن درباره ی «یگانگی خواست» پرولتاریا و دهگانان و درباره ی «دیکتاتوری دمکراتیک» و غیره ریشخندآمیز خواهد بود. آن هنگام که فرابرسد، ما بی درنگ چالش «دیکتاتوری سوسیالیستی پرولتاریا» را پی گرفته و با دامنه ای بیش تر از آن، سر و کار خواهیم داشت؛ ولی هم اکنون، حزب طبقه ی پیشرو نمی تواند؛ مگر آنکه برای یک پیروزی تیز و بُز۱۸ بر تزاریسم در انقلابی دمکراتیک با بیش ترین انرژی کوشیده شود؛ و یک پیروزی تیز و بُز به آرش چیزی دیگر جز «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» نیست.

یادداشت

... درستی انگاره ی مارکس درباره ی تفاوت های میان سه نیروی بنیادین انقلاب های سده ی نوزدهم [ترسایی]:
بربنیاد این انگاره، نیروهای زیر در برابر سامانه ی کهن، حکومت خودکامه، سازند خاوندی و «سرواژ»، آرایش می گیرند۱۹:

۱ ـ کلان بورژوازی لیبرال؛

٢ ـ خرده بورژوازی انقلابی۲۰؛

٣ ـ پرولتاریا.

یکمی، برای نه چیزی بیش از پادشاهی مشروطه، دومی، برای جمهوری دمکراتیک و سومی برای انقلاب سوسیالیستی می رزمند.

جابجا گرفتن پیکار خرده بورژوازی برای یک انقلاب دمکراتیک یکپارچه۲۱ با پیکار پرولتاریایی برای یک انقلاب  سوسیالیستی، سوسیالیست را به افسون ورشکستگی سیاسی دچار می کند. این هشدار مارکس، یکپارچه درست انگاشته شده است۲۲؛ ولی به همین شَوَند باریک بینانه، شعار «کمونارهای انقلابی»۲۳ نادرست است؛ زیرا ندانمکاری بی چون و چرای انجام شده از سوی کمونارهایی که در تاریخ هستی داشته اند این است که آن ها انقلاب دمکراتیک را با انقلاب سوسیالیستی جابجا گرفتند. از سوی دیگر، شعار ما: «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان»، ما را در برابر این ندانمکاری سر تا پا در پناه خویش می گیرد.

تا هنگامی که سرشت بی چون و چرای بورژوازیِ انقلاب که از توان سرراست پا فراتر نهادن از مرزهای انقلاب دمکراتیکی ناب برخوردار نیست، درست انگاشته می شود، شعار ما این انقلاب بی همتا را به جلو هُل می دهد و می کوشد تا آن را در کالبدهایی با بیشینه سودمندی برای پرولتاریا بسرشتد؛ در برآیندِ آن، می کوشد تا بسی بیش از «انقلاب دمکراتیک» با آماج دستیابی به بزرگ ترین کامیابی ها در  پیکار دورترِ پرولتاریا برای سوسیالیسم زمینه بسازد.

برگرفته از متن انگلیسی «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین در پیوند زیر و برابری آن با متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان:

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin

Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

http://lenin.public-archive.net/

افزوده های درون « »، چون «دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان» یا «خواست یگانه» از آن من و  سایر آن ها همراه با برجسته نمایی ها از آنِ نویسنده است. پارسی نویسی ها و برخی افزوده های یادشده در زیر، فرآورده ی  ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخورِ متن برگردان زنده یاد، رفیق محمد پورهرمزان از سوی اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

پارسی نویسی:

۱ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «اراده» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «خواست» (خواسته) یا «آهنگ» سود جست.

۲ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «انتزاعی» می توان بسته به مورد از واژه های پارسی «برکنده» («برکنده شده از  جای خویش») یا «واستانده» سود جست.

۳ ـ بجای آمیخته واژه ی از ریشه لاتینی «متافیزیک» می توان بسته به مورد از آمیخته واژه ی «فراطبیعی» یا «ایستاگرایانه» («شیوه برخورد ایستاگرایانه») بهره گرفت.

۴ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «امتیاز»، آمیخته واژه ی پارسی «برترداشتی» را پیشنهاد می کنم. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. سوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۵ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «منفعت» و جمع آن: «منافع»، بهتر است از آمیخته واژه های پارسی «بهره وری» یا «بهره مندی» سود برد. 

***

۶ ـ پیشرفت گسترده تر و شتاب آمیزتر سرمایه داری در شرایط آزادی،  یگانگی خواست را ناگزیر بزودی به پایان خواهد رساند ... ـ پی نوشت از لنین

۷ ـ  زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:
«در اینجا راهی که در برابر ما قرار دارد راهی نیست که از حکومت مطلقه به جمهوری دمکراتیک خرده بورژوازی به سوی سوسیالیسم می رود» 

“Here our path lies not from autocracy to a republic but from a petty-bourgeois democratic republic to Socialism.”

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin

Written: June-July 1905
Published: First published as a pamphlet in Geneva, July 1905.
Source: Lenin Collected Works,
Volume 9, pages 15-140.

http://lenin.public-archive.net/ 

در این نمونه، نه تنها گواه نادرستی های نوشتاری و افزوده واژه هایی ناسزاوار به جمله ایم که از باریکی نوشته نیز بس کاسته است؛ بگونه ای که آرش و مانش نوشته، ناروشن و حتا واژگون شده است.

اگر از کنار نادرستی های نوشتاریِ نیازمند ویرایش شیوانگارانه (ادبی) بتوان تا اندازه ای گذشت، بر چنین ندانمکاری هایی که مانش جمله را دگرمی کند، نمی توان و نباید چشم پوشید. در چند موردی که تاکنون از روی بدگمانی به جمله هایی اینچنین، خود دست به کار برگردان به پارسی شده ام، نمونه هایی چند از کمبود باریک بینی بایسته در دریافت آنچه نویسنده نوشته (در همه ی موردها کتاب: «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک») را گواه بوده ام که نمونه ی بالا یکی از آنهاست. در پی نوشت یکی دو نوشتار پیشینم یادآور شده بودم که همه ی اثرهای کلاسیک مارکسیستی، نه تنها به شَوَندهای یادآوری شده در بالا که به شَوَند گذشت زمانی کمابیش دراز، نیازمند برگردان هایی تازه و بروز شده اند. بی هیچ گمان و گفتگو، چنین کاری باید از سوی کسانی انجام شود که به هر دو زبان مادری و بیگانه تا اندازه ای هم شده، چیرگی نسبی و چه بهتر شیوانگارانه داشته باشند؛ وگرنه، آش همان آش خواهد بود و کاسه همان کاسه!

به شَوَند نارسایی های پدید آمده در دوره ی فرمانروایی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی بر میهن مان و از آن میان در این زمینه، شاید بتوان برگردان هایی خوب و نیز خوب ویرایش شده، گاه یا در بسیاری موردها با همکاری دو یا چند تن سازمان داد و تا آنجا که شدنی است، چاله چوله های کار را پر نمود. به هر رو، آنچه در این زمینه برجسته است و روی آن پامی فشارم، بزرگ بودن مسوولیت چنین کاری است که از دید من، دو برابر مسوولیتِ خود نویسنده است. آماجم از چنین سخنی این نیز نیست که تنها ویژه کارانی چیره به کار برگردان کتاب و نوشته از این یا آن زبان سرگرم شوند؛ دیگران نیز می توانند چنین کاری را بیاغازند؛ ولی تنها آنگاه برگردانی را چاپ یا منتشر نمایند که براستی روشن، روان و خوانا باشد. نگاهی به بسیاری از برگردان های سر و دم بریده، حتا از سوی کسانی که سال هاست به چنین کاری سرگرمند و کم ترین پیشرفتی نیز در کارشان دیده نمی شود، بروشنی گویای شور بودن بیش از اندازه ی آش شله قلمکاری است که هر ننه قمری، شایست یا ناشایست، چیزی به آن افزوده و می افزاید.

۸ ـ  «سرواژ»، گونه ای سازند خاوندی با ویژگی های روسی (همبود) که در آن دهگان بی زمین، همراه با زمین داد و ستد می شد و نشانه های روشن برجای مانده های سازند برده داری را دربر داشت. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. چهارم آذر ماه ۱۳۹۴)

۹ ـ  نکته ای شایان درنگ درباره ی «سوسیال دموکراسی»

نکته برجسته ای که باید آن را بی هیچ گفتگو بدیده گرفت، تفاوت ماهوی جریان های و جنبش های «سوسیال دمکراتیک» و حزب های «سوسیال دمکرات» پاگرفته در اروپا از آغاز پیدایش خود در دهه ی هشتاد سده نوزدهم ترسایی تا آغاز نخستین جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ با دوره ی پس از آن و جدایی یکسره و همیشگی شان از جنبش ها و جریان هایی است که همراه با پیدایش «بُلشویسم» در کالبد «حزب سوسیال دمکرات روسیه» و سپس پیروزی درخشان و تاریخی در «انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷» راه خود را از آن حزب های کهنه، رفرمیست و زنهارخواه (خیانتکار) به طبقه کارگر جدا نموده و در بیش تر کشورها، نخستین حزب ها و جریان های کمونیستی را پدید آوردند.

در سال نگارش نوشتار ... (۱۹۰۵) با آنکه دو جریان «بلشویک» (به آرش «بیشینه») و «مِنشویک» (به آرش «کمینه»)، پیش تر (۱۹۰۳) در  «حزب سوسیال دمکرات روسیه»، کالبد یافته بود، ولی هر دو جریان، هنوز در چارچوب آن حزب همکاری می کردند؛ شیوه ی برخورد ناهمتای دو جریان به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و پس از آن، چگونگی رویکردشان به نخستین جنگ جهانی برافروخته شده از سوی گروهبندی های امپریالیستی، زمینه ی جدایی سیاسی همیشگی هر دو جریان در کالبد دو ساختار حزبی جداگانه فراهم نمود.

با آنچه فشرده و شاید نارسا گفته شد، امیدوارم همسانی نام «سوسیال دمکرات» که لنین در جای جای نوشتار خود از آن یاد نموده با جریان ها و حزب های «سوسیال دمکرات» کنونی جهان که نمونه های ایرانی آن نیز با نام هایی گاه دگرگونه، همان راه و روش رِفُرمیستی، فرصت جویانه و ضدکارگری را دنبال می کنند، سردرگمی و برداشت نابجای خواننده را در پی نداشته باشد.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشت «آغاز انقلاب در روسیه»، و. ای. لنین، ژنو، ۲۵ (۱۲) ژانویه  ۱۹۰۵ ترسایی؛ درج شده در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_3.html

پارسی نویسی:

۱۰ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «موقت» می توان بسته به مورد از واژه های «گذرا»، «ناپایدار» یا «زودگذر» سود جست.

۱۱ ـ  بجای واژه ی از ریشه لاتینی «تاکتیک» می توان از واژه ی «راهبرد» سود جست؛ همچنین در پهنه ی جستارهای اجتماعی و سیاسی می توان بجای آن، «سیاست راهبردی» گفت و نوشت.

«کاربرد آمیخته واژه ی «راهبرد»، بیش از آنکه برای واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» درخور باشد، بگونه ای نسبی، همتراز واژه ای دیگر از ریشه لاتینی: «تاکتیک» است.

افزوده ی زیر از سوی کاربری که واژه ی «راهبرد» را همتراز «استراتژی» بشمار آورده، خود گویای درستی کاربرد «راهبرد» بجای «تاکتیک» است:

«برنامه‌ریزی جهت رسیدن به اهداف؛ راههای رسیدن به اهداف برنامه»

«اهداف» یا همانا آماج ها در جمله ی یادشده، همانا «استراتژی» است که برای دستیابی به آن، راهبردهایی (تاکتیک) درخور برنامه ریزی می شوند.

بجای «استراتژی» می توان از آمیخته واژه ی «دوربرد» یا «سیاست دوربردی» سود جست.» (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۲ ـ واژه ی سانسکریت «کاریا»، همریشه با واژه ی «کار» در پارسی و به آرش «کار بر دوش نهاده شده» را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی «وظیفه» بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

بجای واژه ی از ریشه عربی «موظف»، کاربرد آمیخته واژه ی «کاریامند» را پیشنهاد می کنم. واژه ی کاریا از ریشه ی «سانسکریت» (ریشه ی همه ی زبان های هند و اروپایی و از آن میان زبان های ایرانی خاوری و باختری!) به آرش «وظیفه» از ریشه ی عربی است. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۳ ـ «مراقبت کردن» در پارسی به درازنای تاریخ، آرش های گوناگون و تا اندازه ای ناروشن یافته است؛ یکی از آن ها با اندک چشم پوشی، همتراز «نگهبانی» است که کاربرد آن در جمله گاه با دشواری هایی روبروست؛ بجای «مراقبت کردن» در این آرش ویژه، «زیر چشم داشتن» را پیشنهاد می کنم (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۴ ـ  آمیخته واژه ی «همپشت» را بجای واژه ی از ریشه عربی «متفق» بکار برده ام؛ آن را می توان بجای واژه ی «متحد» نیز بکار برد. 

***

۱۵ ـ زنده یاد رفیق محمد پورهرمزان، آن را اینگونه به پارسی برگردانده است:

«از اینجا نتیجه میشود که سوسیال دموکراسی باید حتماً و بدون چون و چرا حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبه شدید طبقاتی باشد. از اینجا چنین برمی آید که تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی «باید با هم کوبید » دارای جنبهٔ موقتی است و ما موظفیم «متفق را مانند دشمنی » شدیدا تحت مراقبت قرار دهیم و الخ.» 

Hence the absolute necessity of a separate, independent, strictly class party of Social-Democracy. Hence the temporary nature of our tactics of "striking jointly" with the bourgeoisie and the duty of keeping a strict watch "over our ally, as over an enemy," etc.

 

Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin

پارسی نویسی:

۱۶ ـ بجای واژه ی از ریشه عربی «استنباط»، واژه ی پارسی «برداشت» را پیشنهاد می کنم؛ این واژه را می توان بی هیچ دشواری، همتراز «استنباط» بکار برد و بجای آن نشاند. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۷ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «انتزاع» و «مُجرّد»، کمابیش همتراز با واژه ی از ریشه لاتینی«ابستراکت»، می توان از واژه های «برکشیدن» و «برکندن» سود جست. به عنوان نمونه و در برونزدی دیگر، می توان بجای «حقیقت انتزاعی» نوشت: «حقیقت برکشیده (شده)» یا «حقیقت برکنده (شده)». شایان درنگ است که واژه های «انتزاع» و «مُجرّد» در برابر واژه ی «مُشخّص» از آرش و مانش برخوردار شده، کاربرد می یابند. در نمونه های یادشده، هر اندازه که «حقیقت مُشخّص»، بازتاب واقعیتی کم و بیش همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است، «حقیقت انتزاعی» یا «حقیقت مُجرّد» بازتاب کژ و کوله، نارسا یا بخشی بزرگنمایی شده از واقعیتی همه سویه در مغز و اندیشه ی آدمی است.

۱۸ ـ بجای واژه های از ریشه عربی «قاطع» و «قطعی» می توان بسته به مورد از واژه هایی پارسی چون «بُرّنده»، «تیز» و از همه باریک تر «تیز و بز» سود جست. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۱۹ ـ «آرایش» و «آرایش گرفتن» را می توان به ترتیب، بجای «موضع» و «موضع گرفتن» در پارسی بکار برد؛ گرچه برای «موضع»، کاربرد واژه ی دیگر پارسی: «جایگاه»، سزاوارتر است؛ همچنین، بجای «موضع گرفتن»، در برجی موردها می توان «جایگیری» یا «جای گرفتن» را نیز بکار برد. (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. هفتم آذر ماه ۱۳۹۴)

۲۰ ـ واژه ی «انقلابی» را دانسته و آگاهانه بجای واژه ی از ریشه لاتینی «رادیکال» بکار برده ام. برای کارگران آگاه و نیروهای روشنفکری جامعه در همه جای جهان، روشن است که انقلابیگری خرده بورژوازی، در شرایط نبود یا نارسایی تئوریک ـ سیاسی و سازمانی نیروهای آگاه کارگری و روشنفکران خلقی در کالبد سازمان های رسته ای ـ سیاسی طبقه کارگر و سستی و ناپایداری نمایندگان این طبقه در رهبری روندهای اجتماعی، چیزی بیش از انقلابیگری در سخن، هوچیگری و هرج و مرج در کردار اجتماعی از آب درنخواهد آمد.

مارکس و انگلس، درباره ی گونه «سوسیالیسم خرده بورژوایی» چنین نوشته اند:

«در کشورهایی که تمدن امروزین در آنها به شکفتگی رسیده، خرده بورژوازی تازه ای پدید آمده است که میان پرولتاریا و بورژوازی در نوسان و به عنوان بخش تکمیلی جامعه بورژوایی در حال بازپیدایی است. ولی چنگ رقابت، همواره افراد این طبقه را به درون پرولتاریا می راند و آن ها با پیشرفت صنایع بزرگ می بینند دیگر دور نیست زمانی که به عنوان بخش مجزایی از جامعه امروزین پاک از میان بروند و سرکاران و کارمندان مزدبگیر در بازرگانی و صنعت و کشاورزی جای آن ها را بگیرند ... این سوسیالیسم تضادهای موجود در مناسبات تولیدی امروزین را بسیار عمیق تحلیل کرده، ستایشگری های سالوسانه اقتصاددانان را فاش ساخته و ره آوردهای هلاکت بار تولید ماشینی و تقسیم کار یعنی تمرکز سرمایه ها و مالکیت ارضی، اضافه تولید، بحران ها، ورشکستگی ناگزیر خرده بورژواها و دهقانان، فقر پرولتاریا، هرج و مرج تولید، نابرابری فاحش در توزیع ثروت، جنگ ویرانگر صنعتی ملت ها با یکدیگر و فروپاشی آداب و رسوم قدیمی و مناسبات خانوادگی قدیمی و ملیت های قدیمی را، به شیوه ای انکارناپذیر، اثبات کرده است.

ولی این سوسیالیسم در محتوای اثباتی خود می خواهد یا وسایل قدیمی تولید و مبادله و به همراه آن ها مناسبات قدیمی مالکیت و جامعه قدیمی را احیاء کند و یا آن که وسایل امروزین تولد و مبادله را به زور در مناسبات قدیمی مالکیت یعنی در همان مناسباتی بگنجاند که به نیروی وسایل امروزین فرو پاشیده است و ناگزیر می بایست فرو پاشد. این سوسیالیسم در هر دو مورد، هم ارتجاعی است و هم پندارگرا. آخرین کلام این سوسیالیسم عبارت است از بازسازی سازمان اصنافی در مانوفاکتور و اقتصاد پدرسالاری در روستا.»

«مانیفست حزب کمونیست»، کارل مارکس و فریدریش انگلس، برگردان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم، ۱۳۵۸ ، انتشارات حزب توده ایران

۲۱ ـ آمیخته واژه ی پارسی «یکپارچه» را می توان در برخی موردها بجای واژه ی از ریشه عربی «کامل» (و نیز «کاملا») نشاند و بکار برد.

۲۲ ـ بجای «تصدیق» و «تصدیق کردن» می توان به ترتیب، «راست شماری» یا «درست انگاری» و «راست شمردن» یا «درست انگاشتن» گفت و نوشت.

۲۳ ـ لنین، بویژه اشاره به این بخش از بیانیه ی کمونارها دارد که نوشته بودند:

«ما کمونیست هستیم؛ زیرا می خواهیم بدون ایستادن در ایستگاه های میان راه و بدون تن دادن به سازش که تنها روز پیروزی را به عقب می اندازد و دوران بردگی را دراز می کند به آماج خویش دست یابیم.»

دیگر فرزانه ی بزرگ و اندیشمند انقلابی: «فردریش انگلس» در نوشتار آمیخته به طنز و ریشخند جانانه اش به نام «برنامه کمونارهای بلانکيست فراری» با اشاره به همان گفته های یادشده در بیاینه و در دنباله ی آن، می نویسد:

«... کمونیست های آلمانی از آن رو کمونیست هستند که از میان همه ی ا­یستگاه های میان راه و همه ی سازش هایی که خود آن ها در پدیداری شان نقش نداشته و فرآیند فرگشت تاریخی اند، آماج فرجامین را بروشنی می بینند و آن را همواره پی می گیرند؛ یعنی از میان بردن طبقات و بنای جامعه ای که دیگر هيچگونه مالکيت خصوصی بر زمين و ابزارهای فرآوری (توليد) در آن از هستی برخوردار نباشد. این سی و سه تن، خود را کمونیست می دانند؛ زیرا می پندارند که تنها با دارا بودن خواستی نیک اندیشانه، ایستگاه های میانی را با جهش پشت سر می گذارند و دیگر ماجرا به پایان می رسد! همانگونه که پيداست، اگر در این روزها «ماجرا آغاز شود» و آن ها بر سر کار بیایند، آنگاه پس فردا «کمونیسم جا افتاده است»؛ و اگر چنین کاری بی درنگ به فرجام نرسد، آنگاه آن ها دیگر کمونیست نیستند. چه ساده انگاری کودکانه ای که آدمی، ناشکیبایی خویش را گواهمندی تئوریک وانمود کند! ...»

همه ی برگرفته های بالا از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده اند.    ب. الف. بزرگمهر

وقتی خودمان هم هنوز دلیل آن را نمی دانیم، چه بگوییم؟! ـ بازپخشش

پاسخ از زبان سرمزدور آن بازداشتگاه بدنام:

خواهر نازنین! سخنان متین، منطقی و دلسوزانه ی شما را بگوش جان شنیدیم؛* ولی وقتی خودمان هم هنوز دلیل بازداشت خواهرتان را نمی دانیم به شما و خانواده ی محترم تان چه بگوییم؟! همین که خواهرتان بیش از یک ماه، همچنان در سلول انفرادی بازداشت و زندانی است، دلیل بر آن است که ما با همه ی کوششی که بکار برده ایم، هنوز دلیلی متین، منطقی و محکمه پسند نیافته ایم؛ درست بسانِ مدادِ کُندی که نمی توان با آن چیزی نوشت و تیغِ مدادتراشی کُند شده که خوب نمی تراشد. باید شکیبا باشید تا همه ی این ها انشاء الله روبراه شود. از این که بگذریم، انگار شما خواهر محترم، تفاوت بسیار بزرگِ شیوه های دستگیری و استنطاق (بازجویی) و اینا میان نظام مقدس اسلامی مان با دیگر نظام های جهان را نمی دانید. خوب! البته گناهی هم ندارید؛ سن و سال تان قدّ نمی دهد که بفهمید ما مامورین اطلاعاتی این نظام مقدس، نخست شامه های مان را برای دستگیری عناصر مشکوک بکار می گیریم و پس از آن، دست بکار ساخت و پرداخت پرونده می شویم. البته گاه گداری اشتباه هم می کنیم و به عنوان نمونه، کسی را ده پانزده سال بگناه خبرچینی برای دشمن در زندان نگه می داریم و سپس آزاد می کنیم. پیش می آید دیگر! انشاء الله، خدا به شما صبر اَیّوب و به ما شامه هایی تیزتر عطا فرماید.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ دی ماه ۱۳۹۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/01/blog-post_99.html

با گذشت بیش از یک ماه، نازنین محمدنژاد، کنشگر پیشین دانشجویی، همچنان در یکی از بندهای تک و تنها (سلول های انفرادی) «بازداشتگاه اطلاعات سپاه» نامور به «بند ۲ ـ الفِ زندان اوین» نگهداری می شود.

نازنین محمدنژاد، زاده ی سال ۱۳۶۷ خورشیدی در ماهشهر و دانش آموخته ی «رشته ارتباطات» از دانشگاه تهران است. وی در کنار نقد نوشته های ادبی، یادداشت هایی درباره ی روز و روزگار دانشجویان و زنان و نیز نابرابری ‌های ساختاری و چندلایه در میان کارگران، زنان و سایر لایه های اجتماعیِ کنار زده شده، می‌نوشت. شماری از یادداشت های او در گاهنامه های دانشجویی چاپ و پَخشِش (نشر، انتشار) شده اند.

برگرفته از «تلگرام»  ۲۰ دی ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

* ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام» ۲۰ دی ماه ۱۳۹۹):

وقتی خودمان هم هنوز دلیل آن را نمی دانیم، چه بگوییم؟ ـ (برنام ویدئو از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)



به ولایت انباشت و پخش خوش آمدید! خانه ی خودتان است ...

به گفته های «پهلوان بی بخار یزدی»۱ در نیمچه گزارش زیر اندکی باریک شوید؛ وی که از اختساد و سیاست، کم و بیش همان اندازه سرش می شود که «کیر خرِ» سخت دلباخته به زبان بازی و کاربرد آرش ها و مانش های تازه سرِ زبان ها افتاده،۲ از سویی بدرستی «بخشی نگری» در پیشبردِ سیاست های اختسادی ـ هازمانی و فرهنگیِ دولت را می نکوهد۳ و از سوی دیگر «راهبرد ساخت کریدورها [گذرگاه ها] در کشور» را زمینه ای برای دگردیسی ایران زمین به «کانون انباشت و پخش» یا همانا «هاب» (hub) بزبان کژدم گزیده اش در سامان پیرامون ایران دانسته است؛۴ بی آنکه درباره ی چند و چون آن که کدام زمینه یا زمینه هایی را دربرمی گیرد، نکته ای گفته باشد؛ آماج سخن وی از کاربرد واژه ی «راهبرد» نیز که دیگرانی از آن میان الف بچه های تمرگیده در جایگاه رهبری سازمانی سیاسی با پیشینه ی تاریخی آن را نادرست بکار می گیرند بگمان بسیار واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» است۵ که اگر چنین باشد، همه ی دیگر کنش های اختسادی ـ هازمانی و فرهنگی در پرتوی ساخت گذرگاه ها و انباشت و پخشِ فرآورده های گوناگون این یا آن کشورِ پیرامون ایران از آن میان، بویژه روسیه و هند، آنچنان رنگ می بازند که می توان همه شان را نادیده گرفت؛ اختسادی بسیار ساده و انگلی بسان دستگاه گوارشِ انگل های گیاهی و جانوری چون برخی پیچک ها و زالو۶ که نه به آنچنان کارخانه و نه به کارگرانی پایدار۷ که موی دماغ «رژیم آسمانی ـ ریسمانی ـ ریدمانی» شوند، نیازمند است. تازه همین را هم که هنوز به فرجامی درخور نرسانده اند، وامدار «مامان روسیه» یا همانا «خرس مهربان و نادان روسی» هستند که با دادن وام های با بهره ی بسیار ناچیز و کمک های بی دریغِ فنی ـ اختسادی، خرموش های اسلام پیشه را از هر باره یاری نموده اند؛ نامادریِ کم خِرَدی که از خاور گرفته تا باختر، از "دوست" گرفته تا حتا دشمنان خونی اش به پستان های پر شیرش آویخته و شیره ی جانش را می کشند.

با نادیده گرفتن آنچه «پهلوان بی بخار یزدی» درباره ی توده های مردم هست نیست از داده ی ایران بر زبان رانده و با کاربرد واژه ی تازی «اقشار» گویی با گله ای از گوسپندان سر و کار دارد، روشن نیست آماج سخن وی از نیازمندی به «تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی ... و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر» (بنگرید به پی نوشت شماره ی ۳ در زیر همین یادداشت) بگونه ای باریک چیست و کدام اندیشه ی نابخردانه و پلید تازه ای برای بریدن گوش توده های مردم ایران در سر می پرورانند.

با این همه، بر پایه ی آنچه در بالا آمد، پیشنهادم به رژیم توسری خورِ دزدانِ اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی و دولت پوشالی ملیجک چاچول زبان چنین است:
جز دو وزارتخانه ی «راهسازی و شهرک سازی ویژه ی برادران خرپول مسلمان» و وزارتخانه ی بسیار از هر سویه بایسته ای با نام ساختگی «وزارت کشور» که بهتر است «وزارت سرکوب» نامیده شود، درِ همه ی وزارتخانه های بیخودی سرِ پا را تخته نموده و وزارتخانه ی تازه ای به نام «انبارداری و پخش کالا» یا چیزی در این مایه به آن دو بیفزایید تا کارها انشاء الله با شتاب بیش تری پیش رفته، کارها سر و سامان یافته و هیاهو و جنجال همیشگی در خیابان ها، یکبار برای همیشه رخت بربندد.

موفق و موید باشید و دام تان پربرکت باد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۰ فروردین ماه ۱۴۰۴

پی نوشت:

۱ ـ واژگونِ «پهلوان اکبر بزدیِ» نامدار ایران بی هیچ سنجشی نابجا با وی («قیاس مع الفارق»)

۲ ـ نویسنده ی آگاه و تیزبین ایتالیایی: «ایگناتسیو سیلونه» در نوشته بسیار ارزشمند خود به نام «مکتب دیکتاتورها» از آن میان، چنین می گوید:
«... زبان بازی (لفّاظی) یکی از بخش های جدایی ناپذیر عمل فرمانروایی است؛ ولی تقاوت سیاستمدار با سخنور این است که سیاستمدار از زبان بازی هم به عنوان یکی از ابزارهای کارش بهره می برد؛ ولی اختیار خود را به دست آن نمی دهد.»

برگرفته از نوشتارِ «نیرنگبازی هایی از همه سو!»  ب. الف. بزرگمهر   ششم آبان ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_28.html

۳ ـ نخست دستیارِ مِهتر جمهور با پافشاری بر رویکرد یکپارچی و همدلیِ پزشکیان و رها کردن بخشی‌نگری در دولت و بایستگی دربرگیرندگی کنش های همه ی بخش‌های دولت گفت:
«نیازمند تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی و با پیوست‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر هستیم.» برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۸ اسپند ماه ۱۴۰۳ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۴ ـ وی درباره ی کنش های زیربنایی دولت چهاردهم بر این نکته پافشرد که:
«راهبرد دولت ساخت کریدورها در کشور است تا تبدیل به ꞌهابꞌ* منطقه‌ای شویم که در توسعه روابط با سایر کشورها بویژه حوزه سیاسی بسیار موثر است و در دولت چهاردهم مصمم هستیم ساخت کوریدورهای شمال ـ جنوب و غرب ـ شرق را به نتیجه برسانیم.» (همانجا ـ برجسته نمایی های بوم از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

* «هاب» به آرشِ «کانون»، «مرکز» و «قطب» («hub»)، واژه ای دربرگیرنده کم و بیش در هر زمینه ای از ساخت و سازماندهی کانونمند روسپی خانه هایی زیر برنام «حجاب و عفاف» گرفته تا انباشت نفت و گاز و برق و اینا برای داد و ستدهای نان و آبدار با همه جا بویژه "کشورهای برادر مسلمان" است.  ب. الف. بزرگمهر  ششم فروردین ماه ۱۴۰۴

۵ ـ  راهبرد

از دید من، هیچکدام از واژه های برابر یاد شده در بالا به آرش واژه ی از ریشه لاتینیِ «تاکتیک» نیست. ریشخندآمیزترین شان، واژه های «ترفند» و «شگرد» است که تنها در چارچوب های ادبی از آرش و مانش برخوردار است و در پهنه های دانشورانه لنگ می زنند و کاربردشان درست نیست؛ از آن میان، در این باره، آرش و مانش «تاکتیک» که تنها پهنه ی نظامی را دربرنمی گیرد نیز سخت بیمایه می کنند. حتا واژه ی «راهکار» که در بالا از آن یاد شده از آرشی عمومی و نه کاربردی در چارچوبی دانشورانه برخوردار است.

من واژه ی راهبرد را از سال ها پیش بجای «تاکتیک» بکار برده ام و یکبار نیز درباره ی آن و نیز واژه «استراتژی» در پی نوشتِ یکی از نوشتارهایم چنین نگاشته ام:
بجای واژه ی از ریشه لاتینی «تاکتیک» می توان از واژه ی «راهبرد» سود جست؛ (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴همچنین در پهنه ی جستارهای اجتماعی و سیاسی می توان بجای آن، «سیاست راهبردی» گفت و نوشت.

«کاربرد آمیخته واژه ی «راهبرد»، بیش از آنکه برای واژه ی از ریشه لاتینی «استراتژی» درخور باشد، بگونه ای نسبی، همتراز واژه ای دیگر از ریشه لاتینی: «تاکتیک» است.

افزوده ی زیر از سوی کاربری که واژه ی «راهبرد» را همتراز «استراتژی» بشمار آورده، خود گویای درستی کاربرد «راهبرد» بجای «تاکتیک» است:
«برنامه‌ریزی جهت رسیدن به اهداف؛ راههای رسیدن به اهداف برنامه»

«اهداف» یا همانا آماج ها در جمله ی یادشده، همانا «استراتژی» است که برای دستیابی به آن، راهبردهایی (تاکتیک) درخور برنامه ریزی می شوند.

بجای «استراتژی» می توان از آمیخته واژه ی «دوربرد» یا «سیاست دوربردی» سود جست.» (در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. پنجم آذر ماه ۱۳۹۴)

برگرفته از پی نوشت شماره ی یازدهِ نوشتار «از شیوه ی برخورد دانشورانه ی لنین به جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی و چگونگی برکشیدن و کاربست سیاست های دوربردی و راهبردی وی بیاموزیم»  ب. الف. بزرگمهر ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/12/blog-post.html

۶ ـ اجرای برنامه ی اقتصادی امپریالیستی به سود بهره کشان بزرگ و کوچک جهان و ایران در کالبد گسترش هرچه بیش تر بخش خصوصی بویژه در پهنه های خدمات و بازرگانی؛ کوچک نمودن بخش های دولتی و دگردیسه نمودن آن به پیشکار یا نوکر اجرای برنامه های آن ها و جلوگیری از گسترش و نیرومندی بخش تعاونی اقتصاد به عنوان بخش پیوسته ی دولتی؛ ساده تر نمودن بازهم بیش تر سامانه ی اقتصادی کشور با واردات کالاهای گوناگون از دسته بیل ساخت اندونزی گرفته تا کارگر چینی (نیروی کار نیز کالاست! پرارزش ترین و کم ارزش ترین آن در سامانه ی سرمایه داری!)، پذیرش سرمایه گذاری های بزرگ امپریالیستی بویژه در صنعت نفت و نابودی بازهم بیش تر اقتصاد نارسای ملی ایران؛ از میان بردن و فراری دادن نیروهای کاردان کشور، پژوهشگران، نوآوران و اندیشمندان رشته های گوناگون با سیاست های سرکوبگرانه، بگونه ای که از نیش کژدم به دامن اژدهای امپریالیستی پناه برده و سپردن هرچه بیش تر پهنه های مدیریت و ساماندهی به دست مشتی بوزینه ی مقلد که بزرگ ترین هنرشان، خواندن نمازها و نیایش های روزانه و شبانه به درگاه خداوند همراه با آروغ هایی از ته گلوست، همه و همه و بسیاری نابکاری های ناگفته ی دیگر در اینجا، اقتصاد کشورمان را بسان اندام های گوارشی جانوران انگل و دیگر جاندارانی چون پشه که از خوراکی آماده (در بیش تر موردها: خون!) تغذیه می کنند، ساده نموده است. در چنین اقتصادی، گام بگام نیاز به فرآوری های صنعتی و بگونه ای کلی فرآوری کالاهای مادی و معنوی و نیز همراه با آن، طبقه ی کارگر دست ورز و اندیشه ورز زدوده شده و از میان برداشته می شود. ناموزونی رشد اقتصادی ـ اجتماعی در شرایطی که خاستگاه ارزان، فراوان و پرکار کارگران نژاد زرد (بگونه ای عمده: چینی و ژاپنی) در دسترس بزرگ سرمایه داران جهان است و فن آوری های پیشرفته در زمینه ی ساخت آدمواره ها (آدمک های ساختگی) در آستانه ی برداشتن گام هایی غول آسا به پیش برای آزاد نمودن دست و اندیشه ی بسیاری از آدمیان از فرآوری است، پیامدهای ناهمتا با هستی و فرهنگ آدمی را اینگونه نشان می دهد و این تنها سویه ای از دیگر سویه هاست ...» برگرفته از نوشتار «نموداری از پیامدهای پیشبرد سیاست های اقتصادی امپریالیسم در ایران!»، ب. الف. بزرگمهر     دهم امرداد ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post.html

۷ ـ بخودی خود روشن است که جز بخش های اندکی نیازمند کارگران فنی، بخش بزرگی از چنین اختسادی، کارگران ساده ی ناپیوسته (بحای «فصلی») با کم ترین نیازی به آموزش های فنی پیچیده را برای ساخت جاده و ریل و اینا (از زبان رهبر کونکونک باز نظام در سال های جوانی) دربرمی گیرد. 

***

عارف: نیازمند تصمیم‌گیری‌های شجاعانه اقتصادی هستیم/ اساتید بزرگ اقتصاد به دولت کمک کنند

 ـ معاون اول رئیس‌جمهور با تاکید بر رویکرد انسجام و وفاق دکتر پزشکیان و رها کردن بخشی‌نگری در دولت و لزوم جامعیت در اقدامات تمام بخش‌های دولت تصریح کرد: نیازمند تصمیم‌گیری شجاعانه اقتصادی و با پیوست‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تأثیرات آن بر اقشار آسیب‌پذیر هستیم.

ـ وی در خصوص اقدامات زیربنایی دولت چهاردهم تصریح کرد: راهبرد دولت ساخت کریدورها در کشور است تا تبدیل به «هاب»* منطقه‌ای شویم که در توسعه روابط با سایر کشورها به ویژه حوزه سیاسی بسیار موثر است و در دولت چهاردهم مصمم هستیم ساخت کوریدورهای شمال ـ جنوب و غرب ـ شرق را به نتیجه برسانیم.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»   ۲۸ اسپند ماه ۱۴۰۳

* «هاب» یا «مرکز» و «قطب» (hub) واژه ای دربرگیرنده به آرش «کانون انباشت و پخش» کم و بیش در هر زمینه ای است.  ب. الف. بزرگمهر  ششم فروردین ماه ۱۴۰۴

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!